همراهی و همدلی، درک متقابل و تعامل با دیگران بهرغم همه تفاوتها و تناقضها و البته نگاه سهلگیرانه و شوخطبعانه به زندگی، مهمترین ویژگی بسیاری از سریالها و برنامههایی است که رامبد جوان برای تلویزیون ساخته است. او از معدود افرادی است که چه به عنوان بازیگر، چه کارگردان، چه مجری و حتی به عنوان مهمان در یک برنامه تلویزیونی حضوری توام با شادی و لبخند دارد و از این رو میتوان گفت برنامه «خندوانه» تکمیلکننده سالها همراهی او با تلویزیون است.
خندوانه این روزها با اجرای رامبد جوان از شبکه نسیم پخش میشود و یک شوی تلویزیونی درباره خندیدن است. این برنامه گرچه از یک شبکه تازه تاسیس پخش میشود، اما مخاطبان خودش را پیدا کرده و به یکی از جدیترین برنامههای شاد تلویزیون بدل شده است.
روند حرفهای شما این برداشت را ایجاد میکند که انگار سالها پیش رامبد جوان وارد تلویزیون شده تا روزی خندوانه را بسازد. اغراق میکنم یا موافقید؟
خیلی با شما موافقم. شاید طراحی و برنامهریزی من این نبوده که روزی بخواهم به چنین برنامهای برسم، اما نکته اینجاست که موضوع این برنامه بزرگترین موضوع زندگی من است.
خندوانه چطور شکل گرفت؟
ده سال پیش به چنین برنامهای فکر کرده بودم و از ده سال پیش تاکنون این طرح را با خودم تا اینجا کشاندهام. چندبار با شبکههای سراسری درباره آن حرف زدم و شش سال پیش در شبکه دو تا مرز نهایی شدن پیش رفتیم، اما نشد. بعد از شکلگیری شبکه نسیم این طرح را به این شبکه ارائه کردم و چون این شبکه به نشاط و خنده و شادی اختصاص دارد، طرح من با استقبال مدیران این شبکه مواجه شد. خوشبختانه با جدیت، پیگیر تولید متن برنامه شدند و برای من هم جدی شد و به نتیجه رسید.
چیزی که به آن فکر کرده بودم یک شوی تلویزیونی بود با ترکیبی از موسیقی زنده، تماشاچیها، مهمانان و یک میزبان یا مجری که کل برنامه را هدایت کند. در شروع کار یک گروه ایده پرداز با حضور بهرام عظیمی، بزرگمهر حسینپور، مارتین، بهراد جوانبخت (طراح صحنه و گرافیست)، فواد صفاریان، نیما تارخ و سجاد افشاریان تاسیس کردیم. نیما که خیلی جدی در مورد استنداپ کمدی مطالعه کرده و فرمولهای این جنس کار را خوب میشناسد در زمینه ساختار خندوانه خیلی به ما کمک کرد. همچنین روزبه حسینآبادی هم در این گروه ایده پردازی همراه ما بود. او از دوستان قدیمی من است و همیشه در گروههایی که من تشکیل میدهم حضور دارد. با همراهی این دوستان بخشهای مختلف برنامه را طراحی کردیم.
به نظر میرسد نگاه این برنامه به خنده خیلی جدیتر از چیزی است که در بدو امر تصور میشود!
بله. چیزی که این ماجرا را خیلی جدی کرد این بود که من با دکتر عباس اردکانیان که دکتری اوقات فراغت دارد، از همان ده سال پیش درباره این ایده حرف زدم و ایشان در این باره تحقیق کرد و بسیار ذوق زده شد. بر اساس تحقیقات ایشان، در جهان بیش از دو هزار مقاله در این باره وجود دارد و ایشان از این تعداد 900 مقاله را انتخاب و ترجمه کرد و ما صاحب مقادیر قابل توجهی اطلاعات متنوع علمی در حوزههای اجتماعی، پزشکی، روانکاوی، درمانی و پیشگیری درباره خنده شدیم که برای ما هم بسیار جالب و هم عجیب بود مثلا اینکه خنده در جهان خیلی مهم است و ما اصلا آن را جدی نگرفتهایم.
انتخاب مهمانهای این برنامه هم بر اساس همان نگاه جدی به مقوله خنده انجام میشود، چون فقط به طنزپردازان و کمدینها اکتفا نکردهاید.
بله. مهمانان برنامه ما همه آدمهای موفق در رشته خودشان هستند. اصولا با تحقیقاتی که برای برنامه خندوانه انجام شده، به این نتیجه رسیدهایم که هر آدم موفقی قطعا شوخطبع هم هست. معتقدم نمیشود یک آدم موفق باشد و شوخطبع نباشد مگر آدمهایی که بغضهای جدی نسبت به جامعه و جهان دارند که آنها هم موفقیتشان به شکل دیگری بروز میکند، مثل هیتلر.
پروفسور حسابی در آکسفورد شاگردی داشته که دو بار از یک امتحان رد میشود. این شاگرد مساله را با پروفسور در میان میگذارد و ایشان به هیات علمی درس مورد نظر نامه مینویسد که فلانی از شاگردان من و آدم شوخطبعی است. با این نامه شاگرد مورد نظر بدون امتحان پذیرفته میشود، چون شوخطبعی از اهمیت زیادی برخوردار است و فرقی هم ندارد یک نفر رشته تحصیلیاش فیزیک باشد یا هر چیز دیگری. اصولا جهان به این نتیجه رسیده که شوخطبعها، آدمهای موفقتری هستند و شوخطبعی یک بخش و خصیصه بسیار پیچیده و قوی در وجود آدمهاست. البته لازم است بگویم همه شوخطبع نیستند و هر کسی شوخی میکند، لزوما شوخطبع نیست. شوخطبعی زمانی است که شوخی دلنشین و جذاب باشد و کارکرد روشنی داشته باشد. شوخطبعی یک ویژگی است که باعث میشود یک نفر بداند چه چیزی را کجا و چطور بگوید تا باعث تغییر بشود.
شوخطبعی ضرب و کارکرد دارد و آدمهای طناز این ویژگی را دارند که با شوخیهایشان تلنگر میزنند و تغییری ایجاد میکنند. اصلا جنس جملهسازی و گفتوگوی آدمهای شوخطبع با دیگران فرق دارد.
در واقع ما در این برنامه بر این باوریم که برای موفق بودن باید شوخطبع بود و اگر کسی شوخطبع باشد حتما میتواند موفق هم باشد.
ده سال پیش وقتی طرح برنامه خندوانه در ذهنتان شکل گرفت دانش شما درباره خنده در این حد نبود. درست است؟
خب هر چه زمان میگذرد آدم، هم در زندگی کردن باتجربهتر میشود و هم در کار کردن و هم در فکر کردن. آدم به مرور یاد میگیرد چه حرفی بزند که اهمیت داشته باشد و آن حرف را چگونه بزند. من الان به تلویزیون نیامدهام یک برنامه بسازم که مردم بگویند باریکلا یا برای برنامهام تماشاچی بیشتری پیدا کنم.
الان ساختن خندوانه برای من مثل نوشتن یک کتاب مهم برای یک نویسنده، مثل ساختن یک عمارت مهم برای یک معمار و مثل بزرگترین کاری است که یک آدم میتواند برای خودش و جامعهاش انجام بدهد. در واقع این برنامه، هم برای خود من و مسیر حرفهای و هنریام اهمیت دارد و هم برای مردم. این برنامه برای من و مردم به یک اندازه مهم است.
من هم در این برنامه همراه با تماشاچیها و همراه با رشد خندوانه و پخته شدن آن رشد میکنم. من هم دارم همراه با مخاطبان برنامه نکتههای زیادی یاد میگیرم و اصلا این طوری نیست که بگویم ببینید من چقدر شادم و هر چه در این برنامه میگویم را فوت آب هستم. من هم دارم با مردم، قدم به قدم جلو میروم. به نظر من همه ما با هم همراه خندوانه تجربه به دست میآوریم و مدام پختهتر میشویم. مجموعه ما یعنی خود ما به عنوان برنامهساز، تماشاچی و خود برنامه. همه با هم به نوعی آگاهی میرسیم و این آگاهی هر روز نسبت به روز قبل بیشتر میشود.
خوشبختانه انگار تلاش برای شاد بودن و شاد زیستن را همیشه و از همان سریال خانه سبز با خودتان داشتهاید. این ویژگی ذاتی است یا نتیجه همکاری با گروه خانه سبز است؟
به نظرم نزدیکان من بهتر میتوانند در این باره نظر بدهند، اما قطعا ریشه و اساس آن به صورت ذاتی در من و حتی در خانوادهام وجود دارد. با این حال حتما خانه سبز، آشنایی با زندهیاد خسرو شکیبایی، بیژن بیرنگ و مسعود رسام بر من تاثیر گذاشته است. این سریال آن قدر عمیق بود که برای من حکم یک دوره تزکیه داشت.
روانکاوی عمیق و جدی در لایههای زیرین این سریال بر من هم تاثیر گذاشته است و به همین دلیل معتقدم حال مردم باید خوب باشد تا بتوانند زندگی کنند و اگر من میتوانم این را منتقل کنم باید در وهله اول همین وظیفه را داشته باشم. همیشه گفتهام دیگرانی هستند که با حرفهای خیلی جدی و لحنهای خیلی جدی درباره همین موضوعات برنامه میسازند، اما من لحن شوخطبعانه را بیشتر بلد هستم. من پرانرژی و مصمم هستم و اگر قرار باشد برنامهای با لحن جدی بسازم حتما از پس آن برخواهم آمد، اما معتقدم لحن کمدی و شوخطبعانه را بهتر از دیگران بلدم. پس حیف است آن را از خودم و از مردم دریغ کنم.
یعنی معتقدید بن مایه چنین نگاهی در شما وجود داشته و بعد از آشنایی با گروه خانه سبز تداوم پیدا کرد.
در واقع شکل پیدا کرد. برای من حرفهام از اهمیت زیادی برخوردار است، چون بخش عمده روزهای عمر و بیدار بودن و زنده بودنم را در کار میگذرانم. پس باید در کارم زندگی کنم و این یعنی باید همه چیز آن را کشف بکنم و از همه زوایای آن بهره بگیرم.
برای همین است که همه کار هم کردهاید؛ بازیگری، نویسندگی، کارگردانی، اجرا، تهیهکنندگی و...
بله. همه جای حرفهام مال من است و من در این حرفه زندگی میکنم. خواسته مهم من این است که آدمها حالشان خوب باشد، چون خوب بودن آنها بر زندگی من هم تاثیر میگذارد. اگر موقع خرید کردن، فروشنده با من خوشرفتاری کند، برای من وقت بگذارد، به من لبخند بزند و به من انرژی خوب بدهد، قطعا حالم خوب میشود و آن دو دقیقهای را که کنار فروشنده بودم، زندگی کردهام.
یک روز داشتم میآمدم سر برنامه. یک خانم تقریبا پنجاه ساله که پشت سرم حرکت میکرد، چند بار بوق زد تا من ماشین را نگه داشتم و پیاده شدم. به من گفت دختر نوجوانی دارم که یکسال از خانه بیرون نمیرفت. افسرده بود و من و پدرش هر کاری کردیم فایده نداشت، اما حالا نهتنها با دیدن برنامه شما میخندد و ما با خنده او خوشحال میشویم، بلکه چند روز پیش با دوستانش به کوه رفت. یعنی این دختر نهتنها از خانه بیرون رفته، بلکه برای تفریح از خانه خارج شده است. میدانید این چقدر برای من ارزش دارد؟ اینحرفها شعار نیست. خوشبختانه بقیه دوستان من در این برنامه بارها چنین خاطراتی را تعریف کردهاند و به این نتیجه میرسیم که این برنامه خیلی تاثیر گذاشته و قلابمان گیر کرده است.
بارها از شما شنیدهایم خوشحال بودن مردم برایتان خیلی اهمیت دارد، اما حتما خود شما همیشه خوب نیستید و ممکن است با درخواستها و توقعات طرفدارانتان از کوره در بروید و رفتار متناقضی بروز بدهید.
من این مساله را زیاد تجربه کردهام. مردم وقتی کسانی مثل من را میبینند، توقع دارند همیشه شاد باشیم. من در درجه اول سعی میکنم خودم را سر حال نگه دارم و با مردم خوشاخلاق باشم، چون در این معاشرتها قبل از هر چیز خودم انرژی میگیرم. اما به هر حال ما هم آدم هستیم و ممکن است روزی باشد که حال خوشی نداشته باشیم. من مدیریت این مساله را به جان خریدهام. برنامهای مثل خندوانه میتواند این گرفتاری را کمی بیشتر بکند و توقع مردم را بالاتر ببرد. اما چارهای نیست، چون همه ما وقتهایی داریم که حالمان خوب نیست و کاری نمیشود کرد. ممکن است در چنین شرایطی حسم را بروز بدهم و اگر حال ناخوشم باعث بشود کار اشتباهی بکنم، حتما عذرخواهی میکنم.
خندوانه باید برنامه وقتگیری باشد. در زمان تولید این برنامه کار دیگری انجام نمیدهید؟
من این روزها فقط مشغول خندوانه هستم و هیچ کار دیگری نمیکنم. وقتی تمام شد سراغ فیلم «خندنده» میرویم که یک فیلم سینمایی است و درباره آدمی است که خندهاش به دیگران سرایت میکند.
در ابتدا این مساله اسباب گرفتاریاش میشود، اما از جایی به بعد یاد میگیرد از آن استفاده کند. در دو سال گذشته پنج بار فیلمنامه خندنده نوشته شده و الان علیرضا کوهستانی نگارش آن را به عهده دارد و تقریبا فیلمنامه اولیه را کنار گذاشته و دارد یکبار دیگر از ابتدا آن را مینویسد.
اگر مربوط به دو سال پیش است، یعنی قبل از تولد خندوانه شکل گرفته است؟
بله. موضوع خنده برای من مهم است. جامعه افسرده برای من مهم است. اینکه چطور میشود مردم را خوشحال کرد برای من مهم است. همه ما باید یاد بگیریم خودمان حال خودمان را خوب کنیم، چون هیچ کس از هیچ جای جهان قرار نیست یکباره مردم را شاد کند.
در مقام بازیگر، فیلمها و سریالهایی بازی کردهاید که جزو کارهای جدی سینما و تلویزیون نبودهاند و برای بازی در فیلم «گناهکاران» جایزه جشنواره فجر را هم به دست آوردید. کارهای جدی در سینما و تلویزیون را با چه نیتی انجام میدهید؟
من قسم نخوردم تا آخر عمرم فقط در آثاری کار کنم که مردم را شاد و حالشان را خوب میکند. حرفه من بازیگری است و دوست دارم گاهی مثل «ولایت عشق» یک نقش تاریخی را تجربه کنم یا مثل گناهکاران یک نقش جدی را. وقتی به عنوان کارگردان اثری را خلق میکنم، فلسفه زندگی کردنم که همان داشتن حال خوب است، در کارم دیده میشود، اما به عنوان بازیگر دوست دارم در نقشهای مختلف بازی کنم و دلم میخواهد در کارهای موفق سهم داشته باشم. البته همیشه هم حدسم درست از آب در نیامده و گاهی که فکر میکردم کاری موفق میشود، به نتیجه دلخواه نرسیده است. معمولا همان حین انجام کار میفهمم موفق خواهد بود یا نه، اما وقتی همکاری با یک پروژه را آغاز میکنم باید تا انتها با آن همراه باشم.
شما که سابقه تهیهکنندگی و کارگردانی دارید، چرا در خندوانه فقط مجری هستید؟
وقتی تهیهکننده شریف و امینی مانند جواد فرحانی داریم یا یک کارگردان کاربلد مثل فواد صفاریانپور که پر است از خلاقیت و مسئولیتپذیری چرا من خودم را گرفتار کارهای مختلف بکنم؟! الان وقتی مقابل دوربین برنامه خندوانه میایستم بازیگر و مجری فواد صفاریانپور هستم. با هم بده بستان داریم، اما من در خدمت کارم و مسئولیت ندارم.
همه چیز در کار ما تقسیمبندی شده، گزارشهای خیابانی برنامه را محمود کریمی تولید میکند، ما هر هفته با هم جلسه داریم، اما او کار خودش را انجام میدهد و خدا را شکر آنقدر صاحب ایده هست که به ما نیاز نداشته باشد.
به نظرم اینکه من بتوانم آدمهای توانمند مثل فواد صفاریانپور را به این برنامه جذب کنم، آنقدر به او مسئولیت بدهم که خودم با خیال آسوده فقط اجرای برنامه را به عهده داشته باشم، نشاندهنده هوشمندی است. فواد یک آدم باسلیقه، باهوش و طناز است که از همه این خصیصههایش در برنامهسازی بهره میگیرد. او به کارش تسلط دارد و صاحب تجربههای بسیار در تلویزیون است. در واقع من برنامهساز تلویزیون نیستم، اما فواد هست. بنابراین از لحظهای که ما وارد مرحله اجرایی خندوانه شدیم، فواد همراه ما بود.
او در ایده پردازی، شکلگیری شرایط تولید در انتخاب آدمها نقش داشته و اصلا من باید خیلی کمخرد باشم که از او استفاده نکنم. هم خیالم از بابتش راحت است، هم هزارتا ایده برای من میآورد و من در ویترین برنامه میمانم و حالش را میبرم. به نظر من وجود چنین شریکی یعنی خیال راحت.
اما مخاطب خندوانه را متعلق به رامبد جوان میداند!
خندوانه به من ربط دارد، چون لحنی دارد که لحن من است و این لحن از طرز تفکری میآید که متعلق به من است، اما نمیشود گفت کل این برنامه متعلق به من است.
مثلا در فیلم «ورود آقایان ممنوع»، حضور خانم ویشکا آسایش یک اتفاق بود. هیچکس فکر نمیکرد چنین نقشی را باید به ویشکا سپرد، هنگام پیشتولید همه مخالف بودند و فقط من و پیمان قاسمخانی موافق بودیم. او آمد، مدیریت شد و با تکیه به متن با استفاده از تواناییهای خودش نقش را به بهترین شکل بازی کرد، حالا سوال من این است که موفقیت ویشکا آسایش مال کدام یکی از ماست؟ من؟ نویسنده؟ خود ویشکا؟
جان هیستون معتقد است 50 درصد یک فیلم زمانی ساخته میشود که عوامل آن انتخاب میشود. ایده خندوانه مال من است و شکل اولیه آن را در ذهن دارم حالا آن را گذاشتهام روی میز، هر کسی میآید و نظر میدهد و چیزی به این ایده اضافه میکند. هر کسی گوشهای از کار را میگیرد، اما شمای مخاطب، اول از همه من مجری را میشناسید چون در ویترین برنامه هستم.
یعنی خندوانه کاملا نتیجه یک کار گروهی است؟
واقعیت این است که خندوانه مال من است؛ درست و کامل، به شرط اینکه میتوانستم دست کم تبدیل به چهار نفر بشوم. خودم بنویسم، خودم اجرا کنم و خودم کارگردانی کنم. اما من یک نفر هستم. کجای کار را بیشتر بلدم؟ همین جایی که الان هستم. درنتیجه جاهایی که کمتر بلدم یا اصلا بلد نیستم را به کسی میسپارم که کارش را بلد باشد.
باستر کیتون فیلمی ساخته و با چارلی چاپلین شوخی کرده بود. در تیتراژ فیلم نوشته بود: نویسنده باستر کیتون، کارگردان باستر کیتون، آهنگساز باستر کیتون، تهیهکننده باسترکیتون، بازیگر باستر کیتون و... راستش اینکه یک نفر همه کارها را خودش انجام بدهد، بیشتر شبیه یک شوخی است، ضمن اینکه واقعا مهم نیست چه کسی در شکلگیری خندوانه سهم بیشتری دارد. مهم این است که این برنامه بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و به نتیجه مورد نظر برسد. (آذر مهاجر / جام جم)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد