متن حاضر بیانات حجتالاسلام و المسلمین سید محمّدمهدی میرباقری است که درباره بخشی از معارف صحیفه سجادیه، حول ماه مبارک رمضان است و در آن از اهمیت و علوّ درجات این ماه بحث شده است.
ماه مبارک رمضان، ماه فضیلت و کرامت است. با طلیعهی هلال این ماه، درهای خاصهای از رحمت و کرامت الهی به روی جامعه مومنین گشوده شده و مومنان به ضیافت الهی خوانده میشوند. از وجود مبارک حضرت زین العابدین علیبنحسین(ع) در صحیفهی نورانی سجادیه، دو دعا در ارتباط با ماه مبارک رمضان نقل شده است که خواندن آنها برای آشنایی با فضائل این ماه و وظایفی که طی آن بر عهدهی ماست، بسیار مفید است. انسان با سیر در معارف این دعاها متوجه میشود که با حلول ماه رمضان چه فضیلتی به وی روی آورده و با پایان این ماه، چه سفرهی ضیافتی جمع میشود؛ و کسانی که اهل این ماه نبودهاند، چه خسارتی دیدهاند.
دعای اول بیشتر در باب وظایف و تکالیفی است که بر عهدهی ماست و باید به آنها مقید بود؛ اما در دعای دوم ضمن این که به فضیلتهای این ماه و بهرههای افراد متنعم از آن اشاره میشود؛ تکلیف کسانی که از این ماه محروم شده و نتوانستند بار خود را از این سفرهی ضیافت ببندند، نیز مشخص گردیده است.
1- سبیل بودن ماه رمضان در رسیدن به مقام رضوان
دعای اول که دعای 44 از مجموعه ادعیه صحیفهی سجادیه است، دعای به نسبت مفصلی است که با این فراز شروع میشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»؛ سپاس خدای را که ما را به حمد خودش هدایت کرد و ما را از اهل حمد قرار داد تا حامد خدا باشید. نتیجهی این هدایت به حمد چیست؟ «لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ»؛ تا از این حمد به مقام شکر در مقام احسان برسیم. «وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ»؛ و در نتیجه پاداش محسنین را به دست بیاوریم. پس در این فراز با سه سرفصل معرفتی روبه رو هستیم که عبارتند از: حمد، شکر و احسان.
حضرت در ادامه، به نعمت دیگری اشاره و خدا را به خاطر عطای آن شکر میکنند : «وَ الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی حَبَانَا بِدِینِهِ، وَ اخْتَصَّنَا بِمِلَّتِهِ»؛ حمد خدایی را سزاست که دین خود را به ما عطا کرد و ما را مختص به دین خودش قرار داد. انسان گاهی نعمت «دینداری» را جزو عطاهایی که احتیاج به حمد داشته باشد، به حساب نمیآورد؛ در حالی که اساسیترین نعمتی که خدای متعال به ما داده و به دست آوردن آن تصادفی نیست، هدایت به دین خداست. در پس هدایت شدن به دین حق، تدبیر الهی نهفته است؛ در دستگاه خدای متعال، امر تصادفی که بیرون از مشیّت او باشد، اتفاق نمیافتد و چون این هدایت با تدبیر حضرت حق بوده است، باید خدای متعال را حمد کرد.
وَ سَبَّلَنَا فِی سُبُلِ إِحْسَانِهِ؛ حمد خدایی را سزاست که ما را در راههای منتهی به احسان، به حرکت درآورده و در این مسیر قرار داده است. چرا؟ «لِنَسْلُکَهَا بِمَنِّهِ إِلَی رِضْوَانِهِ»؛ تا با دست گیری او، سالک این راهها باشیم. هم مرور به این سبل احتیاج به هدایت الهی دارد و هم ادامهی این سبل و سلوک در این مسیرها محتاج به منّ الهی است. پایان این سبل چیست؟ «الی رضوانه»؛ انسان اگر سبل احسان را با منّ الهی طی کند، به مقام رضوان الهی میرسد. «حَمْداً یَتَقَبَّلُهُ مِنَّا، وَ یَرْضَی بِهِ عَنَّا»؛ حمدی که رضای حق را به دنبال دارد و مقبول درگاه حق میشود.
ما در ابتدا خدای متعال را برای این که ما را اهل حمد قرار داد و به راههای احسان خود هدایت نمود، حمد کردیم؛ اما در ادامه به حمد خاصی میرسیم: «و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مِنْ تِلْکَ السُّبُلِ شَهْرَهُ شَهْرَ رَمَضَانَ»؛ خدا را ستایش میکنم بر این که یکی از آن سبل را، ماه خودش قرار داد. گویا این عطا، حمد ویژهای میطلبد. حمد بر این نعمت که خدای متعال یکی از راههای منتهی به خود را،«ماه خودش» که همان ماه رمضان است قرار داده است، غیر از حمد نسبت به راههای دیگری است که ما را به سوی خدا میرساند. کسی که طالب مقام رضوان است و درک میکند که بالاترین نعمتی که انسان میتواند به آن برسد، مقام «رضوان الهی» است(1) مسیرهای منتهی به این مقام، یک نعمت خاص تلقی میشوند؛ لذا حمد برای آنها نیز باید حمد معنیداری باشد.
حضرت سید الشهدا علیه السلام در شب عاشورا، وقتی اصحاب خود را جمع میکنند تا ماجرای فردا را با آنها در میان بگذارند و بیعت خود را از دوش آنها بردارند، خطبهی کوتاهی بیان فرمودند؛ خطبه با این کلمات شروع میشود: «اللهم إنی أحمدک علی أن أکرمتنا بالنبوة»(2). حضرت در تنگنای ابتلاء و در اوج غربت، خدا را به خاطر عطای مقام نبوّت حمد میکنند. اگر انسان اهل توجه به آن مقاصد بوده و این نیازها در او پیدا شده باشند، اهمیت نعمت نبوت و هدایت به دین حق الهی برای او نیز تلقی میشود و به مقام حمد آن میرسد.
2- ویژگیهای ماه مبارک رمضان در بیان حضرت زین العابدین ع
حضرت در این دعا، ماه مبارک رمضان را چنین معرفی میکنند: «شَهْرَ الصِّیَامِ، وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ، وَ شَهْرَ الطَّهُورِ، وَ شَهْرَ التَّمْحِیصِ، وَ شَهْرَ الْقِیَامِ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ، هُدیً لِلنَّاسِ، وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ»؛ شهر روزه داری و شهر اسلام؛ شهر پاکی و پیرایش؛ شهر شب زنده داری و شهر قرآن؛ شهری که در آن هدایت و بیّنات برای مردم فرود آمده است. گویی نزول قرآن محدود و مخصوص سالهای اول نزول قرآن در زمان حیات نبی اکرم (ص) نیست؛ بلکه این نزول در این ماه استمرار دارد. شهر برخورداری از قرآن و هدایت آن و بیّناتی که برای بشر آورده، این ماه است؛ شاید از این روست که به ماه رمضان، بهار قرآن گفته اند. انسان در این ماه میتواند به صیام و اسلام و طهور و تمحیص و قیام راه پیدا کند. میتواند به مقام صائمین برسد؛ البته این مقام هم درجاتی دارد. مانند صوم پرهیز از مبطلات و محرّمات، تا صوم «خاصّ الخاص» که در آن روزه، «امساک قلب از ماسوی الله» شرط روزه داری شمرده شده است. ماه رمضان ماهی است که انسان میتواند به این مقام برسد؛ چرا که همیشه این شرایط مهیّا نیست.
رسول مکرم اسلام ص در خطبه شعبانیه فرموده اند: «[رمضان] شهری است که در آن دعوت به ضیافت الهی شدهاید. ابواب جهنم به روی شما بسته است؛ درهای بهشت باز است و شیاطین در این ماه در غُل و زنجیرند»(3)
در این ماه، راههای منتهی به جهنم، مسدود میشوند؛ یعنی از درب بسته باید وارد جهنم شد؛ و بالعکس! راههای رحمت الهی به سوی انسان باز است. شیاطینی که انسان را به جهنم دعوت میکنند و مانع ورود انسان به رضوان و بهشت و مقامات معنوی میشوند، در این ضیافت الهی، در غُل و زنجیرند. اینها حقایقی است که برای اهل مشاهدهی ملکوت عالم، امروز هم قابل شهود است. از احوالات برخی بزرگان میشود این را فهمید؛ مثلاً مرحوم انصاری همدانی وقت مغرب فرموده بودند: «بلند شوید اذان بگوئید». اطرافیان گفته بودند: «هنوز مغرب نشده»؛ ایشان پاسخ داده بود: «مگر نمیبینید ملائکه روز دارند میروند و ملائکه شب فرود میآیند»
- ماه اسلام و طهارت : در همه ماهها این زمینهها وجود ندارد. در ماه ضیافت است که انسان میتواند به صیام و اسلام برسد؛ مقام اسلام همان مقام تسلیم در مقابل خدای متعال و نبیّ مکرم و اهلبیت علیهمالسلام است. انسان میتواند مقام اسلام را در این ماه به دست آورد. اگرچه به حسب ظاهر فرصتهای این ماه کوتاه است، ولی در همین فرصتهای کوتاه این حقایق به کف آوردنی است. انسان میتواند در این ماه از همه رذالتها و آلودگیهایی که در وجود انسان بیتوته کردهاند، پاک شود. در هر منزلی چه در شهر و چه در روستا و در منزل، محل مخصوصی به عنوان مکانی برای تطهیر و حمام وجود دارد که وسائل و فضا برای شستشو در آن آماده است. ماه رمضان، ماه طهور است؛ یعنی شرایط باطنی و ملکوتی عالم در این ماه برای پاک شدن و طهارت انسان به طور کامل آماده است. اگر انسان بتواند از این ماه استفاده کند، به طهارت میرسد. خدا رحمت کند استادی را که میگفت: «بچه که بودیم با اقوام و رفقا میرفتیم حمام خزینهای قدیم؛. سه چهار ساعت در حمام میماندیم؛ کشتی میگرفتیم و بازی میکردیم. وقتی از حمام بیرون میآمدیم تازه چرکهایمان خیس خورده بود. یک دست کتک میخوردیم که چرا حمام رفتید؟»
گاهی «شهر الطهور» برای بعضی انسانها نیز مثل همین است. وقتی ماه مبارک تمام میشود، تازه چرکهایش خیس خورده و نمودارتر شده است. اما اگر انسانی اهل بهرهمندی باشد، میتواند همه رذالتهای روحی خود را در این ماه تطهیر کند؛ ظاهر و باطنش را با شریعت هماهنگ کند تا ملکات و مراتب مختلف وجودی و نفسش همه تطهیر و پاک شوند.
- ماه تمحیص و خالص شدن : ماه مبارک رمضان، ماه خالص شدن است. خیلی از ناخالصیها برای انسان پوشیده است؛ این ناخالصیها را میتوان در این ماه یافت و آنها را پاک کرد. خدای متعال در سوره آل عمران وقتی از جنگ احد و شکستهایی که به حسب ظاهر برای مسلمانها پیش آمده بحث میکند، در ضمن همان آیات میفرماید: «لیمحص مافیقلوبکم»(4) این جنگهای سنگین برای این بود که آن چه در قلب شماست، تمحیص شود. انسان در تحت فشارهای سنگین است که میتواند به پاکی و طهارت برسد و قلب خود را از تعلق به اغیار آزاد کند. وقتی در طلا ناخالصیهایی وجود داشته باشد، این آلایشها را به راحتی نمیتوان از طلا گرفت؛ باید طلا را در کوره آتش قرار داد. وقتی طلا در دمای بالا قرار گرفت، ناخالصیها خود را از طلا جدا میکنند و دیگر مقاومت ندارند؛ آن چه باقی میماند طلای خالص و گران قیمتی است که تمحیص شده است. ناخالصیهای وجود انسان، تعلقات به غیر خداست که در جان او شکل میگیرد؛ کوره وجود انسان نیز، میدان جنگی است که خدا زمینه آن را میچیند تا انسان تعلقاتش را رها سازد و آزاد شود و از تعلقاتی که از جنود ابلیسند، رها گردد؛ در ماه مبارک رمضان چنین شرایطی برای تمحیص و خالص شدن آماده است؛ انسان باید توجه کند که این آمادگی و مهیا شدن شرایط، همیشگی نیست و در ماههای دیگر نمیتوان آن را یافت.
- ماه قیام برای خدا : رمضان، «شهر القیام» است؛ در ظاهر یعنی این که انسان میتواند در این ماه شب زنده داری کند؛ ولی شاید معنای بیش تری در این فراز نهفته باشد. شاید بتوان گفت که انسان در این ماه میتواند به «قیاملِلّه»(5) برسد. قیاملِلّه که انسان برای خدا قیام کند و همه حیاتش قیام برای او باشد، کار آسانی نیست. نکته این جاست که این مهم در این ماه ممکن است. شهر رمضان، شهری است که انسان از هدایت و بیّنات قرآن برخوردار است. همیشه چنین فضایی در دسترس انسان نیست که قرآن در ماه رمضان این چنین بهره و بار دهد. خواندنها و بهرهمندیها متفاوت است. در سایهسار این بهرهمندیهای ویژه است که انسان میتواند برای خدا خالص شود و برای خدا قیام کند.
- ماه درک ولایت الهیه : در ادامه، حضرت به این جا میرسند که: «فَأَبَانَ فَضِیلَتَهُ عَلَی سَائِرِ الشُّهُورِ»؛ خدای متعال فضیلت این شهر را پنهان نکرد؛ این آشکار ساختن نعمت هم جزو نعمتهای الهی است. اگر خداوند متعال همان گونه که شب قدر را مخفی کرده، ماه خود را هم پنهان میکرد، کار مشکل میشد. انسان اگر میخواست به برکات این ماه برسد باید همه سال را مراقبه میکرد؛ ولی خدای متعال این ماه را برای همه معرفی نموده است. «بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ»؛ خدا حرمتهایی برای این ماه قرار داده است. آن حرمات برای چیست؟ «فَحَرَّمَ فِیهِ مَا أَحَلَّ فِی غَیْرِهِ إِعْظَاماً، وَ حَجَرَ فِیهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِکْرَاماً»؛ حرام بودن اموری که در سایر ایام حلال شمرده شده، به خاطر اکرام و اعظام این ماه است. «وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتاً بَیِّناً» زمان آن نیز معیّن است و جابه جا نمیشود؛ این طور نیست که ماه رمضان پس و پیش بشود؛ این هم از الطاف خداست والا اگر قابل جابه جایی بود، ممکن انسان این ماه را از دست بدهد.
«لَا یُجِیزُ- جَلَّ وَ عَزَّ- أَنْ یُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لَا یَقْبَلُ أَنْ یُؤَخَّرَ عَنْهُ»؛ باید این ماه در مواقف خودش احیا شود، چرا که نعمت بسیار ویژهای در این ماه نهفته است. «ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَی لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ»؛ یک شب از شبهای این ماه، از شبهای هزار ماه برتر است. این شب، گنج عظیم و بی حد و اندازهای است که خدای متعال آن را در این ماه قرار داده است و انسان باید تلاش کند این گنج را به دست آورد. کسب فیض از این شب، یعنی تدارک همه کاستیهای عمر. انسان در این عمر معمولی، انسان نمیتواند کاری از پیش ببرد؛ مسیر سلوک طولانی است و دست آوردهای انسان اندک. اگر انسان بخواهد قدم بزرگی بردارد، باید به درک شب قدر برسد و الا بهره چندانی از عمر خود نبرده است.
بر اساس بعضی روایات، خدای متعال شب قدر را در مقابل عمر طولانیای که به امم سابق داده،به امت نبی اکرم صلی الله علیه وآله عطا کرده که عطای بسیار ارزشمندی است. در ذیل روایات سوره قدر، دو شأن نزول برای این سوره بیان شده است، که هر دو میتواند درست باشد. شأن نزول اول در تفسیر صافی مرحوم فیض کاشانی(6) چنین نقل شده است:
حضرت در خواب دیدند بنی امیه بر منبر ایشان بالا رفتهاند و مردم را به قهقرا برمیگردانند؛ هرچه حضرت مردم را پیش برده بودند، آنها به عقب برمیگرداندند. نبی اکرم(ص) محزون شدند که جبرئیل آمد و گفت: «یا رسول الله چه شده؟». حضرت خوابی که دیده بودند را شرح دادند. جبرئیل عرض کرد: «من مطلع نیستم و باید بروم ماجرا را از خدای متعال تفحص کنم.». جناب جبرئیل برگشت و سوره قدر و یک آیه دیگر را آورد. بشارت این بود که ما در مقابل این دولت طولانیای که به آنها دادیم و آنها مردم را به قهقرا برمیگردانند، به تو شب قدر را عطا کردیم؛ شب قدر تو از این دولت کارگشاتر است و همه فتنهگری آنها را جبران میکند.
در آیه شریفه 60 از سوره مبارکه کهف آمده است: «وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبیراً»؛ پروردگارت محیط به مردم است؛ آنها نمیتوانند از ملک و حکومت خدا بیرون بروند و کاری کنند که خدا نمیخواهد. خدا به کاری که آنها میکنند، احاطه دارد. شاید این جا بپرسیم: «پس این فتنهها چیست؟» این خوابی که حضرت دیدند و این شجره ملعونهای که قرآن معرفی میکند، بیرون از اراده خدا نیست؛ کسی در کار خدا نمیتواند اختلال کند. این کورهای الهی است که مردم باید در آن وارد شوند تا عدهای خالص شده و عدهای هم جدا شوند. آنهایی که در ادعای ایمان و بندگی صادق بودند، باید صف شان جدا شود. در قیامت این گونه نیست که هرکسی در صف جداگانهای پیش بیاید؛ بلکه هر کسی به دنبال امام خود به محشر میآید.
ذیل این آیه روایتی است که فریقین با کمی اختلاف آن را نقل کردهاند. در این روایت گفته شده است: این فتنه ماست و این فتنه برای مردم لازم است. بعضی روایات شجره ملعونه را به بنی امیه تفسیر کرده اند. در مقابل این فتنه، ما شب قدر را به تو دادیم که جبران همه آنها باشد. شأن نزول دوم این آیه در روایت دیگری است(7) که آیه را بگونه متفاوتی معنا میکند: در محضر رسول خدا عرض شد که بعضی از امم سابقه 120 سال فقط شمشیر روی دوش داشتند و میجنگیدند، در حالی که عمر متوسط امت حضرت 60 تا 70 سال است. حضرت به خدای متعال عرض کردند که خدایا در مقابل این عمرهای طولانی به امت من چه عطا کردهای؟ آیه نازل شد که ما به تو و امت تو شب قدر را عطا کردیم که جبران نقص عمر را میکند.
خود دنیا که موضوعیت ندارد. این عمر برای این است که انسان بتواند بارش را برای ادامه راه ببندد؛ و الا این که انسان هزار سال در این دنیا باشد یا صد سال، نقشی در عاقبت او ندارد. در این مسیر باید بار را برداشت و رفت. این نکته قابل تأمّلی است. پیامبر ما غیر از حضرت موسی و حضرت نوح و حضرت ابراهیم علیهم السلام است که باید هزار سال کنارشان باشی تا به مقصد برسی؛ با رسول اکرم صلی الله علیه وآله در یک عمر کوتاه هم میتوان به مقصد رسید. مثل این که یک استاد زبردست کارکرده، 40 سال درس بگوید؛ از نظر استعداد و توانایی هم کامل باشد. اما با استادی که به معنای حقیقی کلمه استاد است، خیلی فرق میکنند. ممکن است کتابی را با او در عرض یک ماه بخوانی ولی با دیگری در طول یک سال هم نه. این شفاعت حضرت و اهلبیت علهیم السلام است که راه را کوتاه میکند. شب قدر برای امتی است که میتواند از این شفاعت بهرهمند شود.
لذا روایت عجیبی در تفسیر فرات که مرحوم مجلسی نیز آن را در بحار نقل کرده است، میگوید: «اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ»(8) شب قدر، باید ارتباطی با ولی خدا داشته باشد. تلقی من این است که حقیقت شب قدر، درک ولی خدا و مقام ولایت الهیه است. «ولایت علی ابن ابیطالب حصنی»(9) انسان اگر به محیط امن ولایت الهیه وارد نشود؛ شب قدری ندارد. انسان خطرپذیر است؛ باید وارد آن حصن شود تا از مخاطرات نجات پیدا کند. اگر «کلمهًْ لاالهالاالله» حصن خداست،«ولایت علی ابن ابیطالب» هم حصن خداست. پذیرش ولایت اولیای الهی، شرط توحید و مقوّم توحید است؛ انسانی که این شرط را قبول ندارد، در واقع یک پای توحیدش میلنگد و مقامی از مقامات خدا را قبول ندارد. خلاصه، اگر انسان به محیط ایمن الهی و آن وادی امن وارد نشود، همواره در خطر است. شیطان، نفس و دیگران تهدیدش میکنند. وادی ولایت خداست که وادی ایمن است. شاید حقیقت شب قدر هم همین باشد؛ منتها بعید نیست که چنین درکی از شب قدر، با ماه رمضان نیز ارتباط داشته باشد؛ کما این که شب قدر هم در ماه رمضان است. شاید معنایش این باشد که درک حقیقت مقام ولایت الهیه هم در این ماه برای انسان مقدور میشود. اگر انسان در این ماه بتواند خودش را به آن وادی ایمن و ولی خدا برساند، در کنار او بیش از هزار سال پیش میرود و اگر نرسد، هزار سال و هزار ماه هم که تلاش کند، به ایمنی و حصن الهی نمیرسد. یک شب که با ولیّ خدا سالک باشی، به آن وادی ایمن میرسی و به مقام حصن الهی راه مییابی؛ طبیعی است که چنین شبی از هزار شب که خودت راه بروی بهتر است. یک شب سلوک با ولی خدا، از هزار ماه دویدن به تنهایی، برای انسان کارگشاتر است؛ این یک شب، آدم را به یک فضای دیگری وارد میکند. انسان اگر اهل محاسبه باشد، کمکم میفهمد که هنوز چیزی به دست نیاورده و همه اینها بازیچه است. ما برای بهرهمندی از بازیچههای دنیا خلق نشدهایم؛ آمدهایم در این دنیا تا او را پیدا کنیم. برای به دست آوردن او هم باید شب قدر را درک کنیم.
شب قدر، بیرون از این ماه نیست آنهایی که اهل راه بودند در ماه رجب و شعبان خود را برای این مهم آماده میکردند؛ حتی عدهای از فردای ماه رمضان برای رمضان سال بعد آماده میشدند تا به درک شب قدر برسند. ولی نباید فراموش کرد که درک شب قدر، غیر از بیدار ماندن است! ممکن است آدم بیدار باشد؛ ابوحمزه بخواند؛ جوشن کبیر بخواند؛ ولی به درک شب قدر نرسد. درک شب قدر یعنی ورود به محیط ایمن الهی. روایت میفرماید:«فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهًْ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهًْ الْقَدْرِ»؛ اسرار این روایت برای اهل سرّ گویاست؛ آدرس گنج را نشان دادهاند. بعد از این که آدرس را گرفت، باید دنبال گنج باشد؛ آستینها را بالا بزند و گنج را پیدا کند. داشتن نقشه گنج به تنهایی برای رسیدن به گنج کافی نیست؛ این روایت نقشه گنج است: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهًْالْقَدْرِ». بعد یک هشدار سنگین هم میدهند که خیال نکنید این معرفت در کتابهایی است که میخوانید؛«وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَهًْ؛ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا»
در کتاب «علل الشرایع» روایتی از ابابصیر نقل شده که ایشان از حضرت سؤال کردند: چرا به حضرت میگویند زهرا؟ حضرت فرمود: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا وَ غَشِیَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِکَهًِْ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِکَهًْ لِلَّهِ سَاجِدِینَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا مَا هَذَا النُّورُ»(10) زمانی که خدای متعال وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها را از نور عظمت خود آفرید، و این نور که منشعب از عظمت الهی بود، تجلی کرد، زمین و آسمانها از نورش روشن شده و حجابی در دیدگان ملائک پدیدار گردید. با این که خود ملائک،وجود نوری داشتند، اما با دیدن این نور به سجده افتادند و پرسیدند: این نور چه بود؟ خداوند متعال فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی أُفَضِّلُهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ»؛ این نور شعبهای از نور خودم است؛ او را در نقطه سمائی و رفعت یافته منسوب به خودم مکان دادم؛ او را از عظمت خودم آفریدم و او را از صلب یکی از پیامبرانم که بر دیگر رسولان برتری داده ام، خارج خواهم کرد. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَئِمَّةً یَقُومُونَ بِأَمْرِی یَهْدُونَ إِلَی حَقِّی وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْیِی»؛ و از این نور رهبران و امامانی به وجود میآیند که پس از انقطاع وحی، مردم را به سوی حق هدایت مینمایند.
به هر حال، حقیقت وجودی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، سرّی از اسرار خداست؛ «رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ»(11) شب قدر هم در این ماه است و انسان باید این شب را درک کند. از طریق معرفت صدیقه طاهره سلام الله علیها میشود به آن شب راه یافت. آنهایی که چشمشان را بر وجود مقدس صدیقه طاهره بستهاند، نه تنها به شب قدر نرسیدند، بلکه از پیامبر خدا و امیرالمؤمنین هم جدا شدند. آنهایی که ایستادند و تماشا کردند و به روی خودشان نیاوردند و از خانهای که جبرئیل در آن رفت وآمد داشت فاصله گرفتند و جدا شدند، هرگز نمیتوانستند به شب قدر راه پیدا کنند. ابتلا و بلای حضرت، حلقه اتصال ما و حلقه اتصال عالم به نبوت و ولایت است. اگر ابتلای ایشان نبود بقیه جدا میشدند؛ فتنههای شیطان همه را جدا میکرد. کسی که حلقه اتصال همه است، هرچه و هرکه را بخواهد، میتواند به وصل برساند. طریقش بلائی است که حضرت تحمل کرده است؛ بلای حضرت به خاطر وسعت و عظمتش، حلقه ی اتصال و پیوند همه اولیا به مقام نبوت و ولایت است. در باطن عالم هر کسی متصل میشود از این راه متصل میشود؛ بلای صدیقه طاهره سلام الله علیها حلقه اتصال باطنی است. شاید معنای شب قدر بودن حضرت هم همین باشد؛ چراکه در مقابل آن دولتهای طولانی، حضرت کار را روشن کرد.
3- تدارک نقصها در وداع با شهر ضیافت
در ماه مبارک رمضان، عدهای ارباب فضیلت بودند؛ از شبها و روزهای این ماه استفاده کردند و بارشان را بستند. وقتی به پایان ضیافت الهی میرسند، خداحافظیهای سنگین آنها با ماه رمضان جگرسوز است: «السلام علیک یا شهر الله الاکبر و عید اولیائه».
ماه رمضانی که گذشت، دیگر بر نمیگردد؛ ماه بعدی که میآید، ماه رمضان دیگری است. روایتش را مرحوم شیخ حر عاملی در باب محاسبه نفس و جهاد با نفس بیان کرده اند(12) ایشان میگویند: «روزی که میآید به آدم میگوید من دیگر تکرار نمیشوم؛ خیال نکنی که فردا من هستم! فردا یک روز دیگری است؛ من میروم و دیگر هم به دنیا بر نمیگردم؛ مواظب باش بهرهات را از من ببری». ماه رمضان هم این طوری است. عدهای ماه رمضان را پشت سر میگذارند و بهره مند میشوند؛ خوشا به حالشان. برای ما که نتوانستیم بهرههایی مثل آنها داشته باشیم، درسی دادند؛ در فراز دعای وداع با ماه مبارک میخوانیم: «خدایا ما در مقابل این ماه که از دست دادیم، در مقابل تفریط و کوتاهی خودمان در حق این ماه، مصیبت زده و منکسر هستیم که چرا ماه خدا آمد و ما نه از شبهایش بهره بردیم و نه از روزهایش؛ دست خالی از ماه جدا میشویم».در ادامه میفرمایند: «اللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ، وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ، وَ لَکَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ، وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الِاعْتِذَارِ، فَأْجُرْنَا عَلَی مَا أَصَابَنَا فِیهِ مِنَ التَّفْرِیطِ أَجْراً نَسْتَدْرِکُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِیهِ، وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَیْهِ»؛ خدایا ما تو را حمد میکنیم درکار تو که نقصی نیست؛ تو را فقط باید ستود.
تو ماه طهور را قرار دادی؛ شهر صیام را قرار دادی؛ انبیاء را فرستادی؛ همه راهها را باز کردی؛ ملائکه ات را آماده، و شیاطین را در غل و زنجیر کردی؛ من کوتاهی کردم و از این ماه بهره مند نشدم. حالا که بهره مند نشدهام، هم اقرار به بدیهای خودم دارم و هم اعتراف به تضییع الطاف تو. بدی کردم و تضییع کردم حق تو را؛ حالا در مقابل این اسائه و اضائه ما چه داریم؟ قلب ما با ندامت پیوند خورده است؛ پشیمان هستیم؛ خوشحال و بی تفاوت نیستیم که شهر الطهور تمام شد. روز آخر ماه است و عدهای پاک و موحد شدند؛ خداشناس شدند؛ امام شناس شدند و مقام ولایت الهیه را یافتند و به آن راه پیدا کردند؛ اما ما دست خالی هستیم. بهرهای که از زبان ما برای توست این است که عذر حقیقی و صادقانه داریم؛ نه این که بگوییم خدایا تو نخواستی ما برسیم؛ نه! کار از طرف خدا تمام بود؛ ما نخواستیم؛ ما تضییع کردیم. خدایا از تفریطها و این مصیبتهایی که به ما رسیده است، مصیبت زده ایم! در مقابل این ندامتها، تو به ما پاداش بده. چه پاداشی؟ «اجراً نستدرک به الفضل المرغوب فیه»؛ اجری که ما با آن، فضلی را که از کف رفته است تدارک کنیم. «ونعتاض به من انواع الذخر المحروص علیه»؛ در ازای همه آن گنجهایی که در اول ماه نسبت به او تحریص میشد، ولی ما به دست نیاوردیم و از کنار آن گذشتیم. انسان میتواند با انکسار و ندامت خود، با «عقد الندم» و «صدق الاعتذار»، از تفریطهای خودش هم بهره مند شود. خدا رحمت کند استادی را که میگفت: بچه را میفرستی این قوری را بشوید، میاندازد میشکند؛ دو حالت دارد: یک موقع میآید سرش را هم بالا میگیرد میگوید شکست که شکست؛ شما هم تنبیه میکنید. مستحق است که تنبیه کنید. یک موقع میآید میبینید که منکسر و خجالت زده است؛ شما به او روحیه میدهید و میگویید چیزی نشده است؛ قوری مال شکستن است؛ یک قوری دیگر میخریم. اگر انسان از گناهانش هم به اخبات برسد، این انکسار، بهره میدهد؛ اما عبادتی که سرت را بالا بگیری و بگویی من روزه را که گرفتم؛ نماز را هم که خواندم؛ چه کم گذاشته بودم؟ چنین عابدی مستحق چوب خوردن هست.
انکسار در درگاه خدای متعال (که انسان هر کاری کرده است از حد تقصیر بیرون نرود و خیال نکند که بندگی انجام داده است) ارزشمند است و خریدار دارد. انسان وقتی به اعمال و حالات بزرگان نگاه میکند، میبیند و میفهمد که خیلی هم راه نرفته است. این صدق الاعتذار و عقد الندم، تدارک نقصهاست.
اگر کسی قبل از شب قدر نتوانسته است مهیا شود باید این دو حال را داشته باشد: یکی این که خدایا من قدر این ماه را ندانستم؛ مثل آنهایی که یک سال خودشان را آماده میکنند، از قبل به استقبالش نرفتم. خدایا دستم خالی است؛ با دست خالی وارد ماه ضیافت تو شدم. آدمی که میخواهد مهمانی برود، پیداست؛ دست کم، دست و صورتش را میشوید! خدایا، من هیچ کاری نکردم؛ آلوده آمدم. خدایا، آنها که آماده شده بودند، گوارایشان باد؛ به آنها که عطا میکنی، صد برابر عطا کن؛ ما را هم از چشم کرمت دور نبین.
از یک بزرگواری روایت بسیار لطیفی شنیدم که خوانده بود: عدهای روز قیامت مزد کارهایشان را میگیرند؛ یک عدهای هم هستند که عامل به این کارها نبودند، ولی همه آن مزدها را به آنها هم میدهند. انگار گروه اول اعتراض میکنند که خدایا ما زحمت کشیدیم؛ پاسخ میشنوند که اینها هم از ما خواستند؛ اهل دعا بودند و از ما خواستند؛ آنها به این مزدها و عطایا طمع و امید داشتند. این یعنی امید بالله؛ امید به کرم خدا؛ اگر این درخواست در انسان پیدا شود که خدایا ما تا الآن آماده نبودیم؛ خدایا آن حالات و آن تهیئایی که به دوستان و اولیائت به خاطر زحمتهایشان دادی گوارایشان باد؛ به آنها صد برابر بده؛ اما خدایا به ما هم همه آن آمادگیها را عطا کن؛ از خزانه بی منتهای تو که کم نمیآید! به ما هم به خاطر خودت عطا کن؛ به خاطر معصومین (علیهم السلام) عطا کن؛ از صدقه سری امام زمان (علیه السلام) به ما هم همه آن چه به خوبان عنایت میکنی را عنایت کن. اگر آدم به این امیدها برسد، آن وقت آمادگی بهرهمندی از شب و روز ماه رمضان هم در او پیدا میشود.
در این دعاست که حضرت میفرمایند: «خدایا؛ یک ماههای رمضانی میآید که ما زنده نیستیم، ولی بندگان تو میآیند بندگی میکنند. خدایا؛ هر چه به آنها میدهی، به ما هم عنایت فرما». حتی حضرت در امید به فضل الهی کمی پیشتر میرود و میفرماید: «وَ أَعْطِنَا أَضْعَافَهُ مِنْ فَضْلِکَ»؛ از تفضل خودت، بالاترش را به ما عطا کن. این جا که بحث عدل مطرح نیست! این امید خیلی بزرگی است! «فَإِنَّ فَضْلَکَ لَا یَغِیضُ، وَ إِنَّ خَزَائِنَکَ لَا تَنْقُصُ بَلْ تَفِیضُ، وَ إِنَّ مَعَادِنَ إِحْسَانِکَ لَا تَفْنَی، وَ إِنَّ عَطَاءَکَ لَلْعَطَاءُ الْمُهَنَّا». انسان باید این گونه در کرم خدای متعال طمع داشته باشد. اگر در انسان انکسار، اخبات و رجاء به فضل بیمنتهای الهی پیدا شود، جبران همه کاستیها خواهد شد.(کیهان)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشتها :
1- توبه، آیه 72.
2- الإرشاد، ج2، ص91.
3- عیون اخبارالرضا، ج1، ص295.
4- آل عمران؛ 154.
5- سبأ، 46.
6- الکافی، ج4، ص159.
7- تفسیر صافی، ج5، ص352.
8- تفسیرفراتالکوفی، ص582.
9- الامالی صدوق، ص 235.
10- عللالشرائع، ج1، ص180.
11- أمالی الصدوق، ص114.
12وسائل الشیعه، ج16، ص94.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد