شریعتی تحصیلات متوسطه را در مشهد گذراند و پس از کسب لیسانس ادبیات زبان فارسی از دانشگاه این شهر سال 1338 با استفاده از بورس تحصیلی به دانشگاه سوربن فرانسه رفت و سال 1343 در رشته تاریخ به درجه دکتری نایل شد.
دکتر در همان دوران دانشجویی در مشهد به نوشتن و سخنرانی مشغول بود و سالهای 1331 و 1332 که فعالیت مارکسیستها زیر سایه حزب توده به اوج رسید، با برقراری جلساتی در کانون نشر حقایق اسلامی و منازل، به رد مارکسیسم پرداخت.
دکتر علی شریعتی پس از اتمام درس خود در فرانسه حدود یک سال درباره شرایط ایران و اتخاذ مناسبترین حرکت سیاسی تفکر و مطالعه کرد و سرانجام تصمیم گرفت به ایران بازگردد و به کار فرهنگی بپردازد، اما در مرز ایران او را به جرم فعالیتهای سیاسی بر ضد حکومت پهلوی دستگیر کردند. البته رژیم بعد از شش ماه در پی اعتراض شخصیتهای خارجی و بینالمللی وی را آزاد و برای تدریس به یکی از روستاهای کوچک اطراف مشهد فرستاد، اما پس از مدتی به دانشگاه مشهد برای تدریس فراخوانده شد. وی به دلیل بینش مذهبی و رسالت دینیاش نمیتوانست نسبت به رژیم استبدادی شاه بیتفاوت باشد و همواره در صدد پایگاهی برای مبارزه با رژیم پهلوی بود. از همان زمان بود که فعالیت دکتر شریعتی در ارتباط با تدریس و توسعه افکار اسلامی آغاز شد.
پربارترین دوران زندگی شریعتی، شش سال فعالیت در حسینیه ارشاد و سخنرانی و نوشتن مقاله درباره اسلامشناسی برای هزاران دانشجو بود. او در سخنرانیهای خود تعریف مجددی از اسلام ارائه داد. او ضمن تائید نقش مثبت رهبران مذهبی در سراسر تاریخ تشیع، در عین حال مستمعین و مخاطبان خود را از تقلید کورکورانه از مارکسیسم برحذر میداشت، اما درعمل تنها توانست جوانان جویای برداشتی تازه از دین در برابر الگوهای مارکسیستی را قانع کند. سازمان مجاهدین خلق ایران ـ که سازمانی چریکی بود ـ بعد از سرکوب قیام 15خرداد به وجود آمد و در واقع با ایدئولوژی اسلامی ـ مارکسیستی و با ظاهری اسلامی شروع به کار کرد.اعضای آن سال 1354، با صدور بیانیهای مارکسیستشدن خود را اعلام کردند و در پاسخ به این پرسش که «چه باید کرد؟» به این نتیجه رسیدند که مبارزه بدون ایدئولوژی و مکتب راهنما راه به جایی نمیبرد. آنها مجموعهای به نام «گروه ایدئولوژی» با عضویت محمد حنیفنژاد، علی میهندوست و حسین روحانی را با هدف تعیین خطمشی سازمان تشکیل دادند. از سوی دیگر سخنان و اندیشههای شریعتی بر نیروهای انقلابی و مبارز از جمله سازمان مجاهدین خلق ایران (اولیه) تاثیر گذاشت و آنان را با خود همراه کرد؛ این سازمان چند سال قبل از بازگشت شریعتی به ایران تاسیس شد، اما هنوز از شکل محدود و زیرزمینی خود خارج نشده بود تا کسی از آن مطلع شود. شریعتی نیز برای جوانان انقلابی شناخته شده نبود؛ با تأسیس و فعالیت حسینیه ارشاد تعامل بین این دو گروه فکری بیشتر شد و اوجگیری کار دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد با فعالیت علنی سیاسی و نظامی سازمان مجاهدین خلق همراه بود. اگر چه چند نفر از رهبران این سازمان از شاگردان شریعتی در حسینیه ارشاد بودند و از وی تاثیر بسزایی گرفته بودند؛ امثال رضا رضایی که از بنیانگذاران سازمان مجاهدین محسوب میشد تا جایی که شریعتی را «سازنده افکار و عقاید اسلامی خود» میدانست یا سید محسن سیدخاموشی که در آستانه ورود به دانشگاه در کلاسها و سخنرانیهای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت کرد و بتدریج دارای حساسیتهای خاصی شد و به جانب فعالیتهای سیاسی گرایش یافت و به عضویت سازمان در آمد، اما بعد از مرگ رضا رضایی، رهبری به دست تقی شهرام افتاد که تحت تأثیر حسین عزتی به مارکسیسم گرایش پیدا کرد. تقی شهرام در یک پروسه تاریخی دوساله توانست یک سازمان بظاهر مذهبی را به یک سازمان مارکسیستی تبدیل کند. شهرام علت شکست سازمان را در ایدئولوژی سازمان میدانست و از این منظر ضروری دید ایدئولوژی مارکسیسم، ایدئولوژی سازمان شود. رهبران سازمان با این باور که هدف، وسیله را توجیه میکند، برای یکپارچگی سازمان و اعمال مدیریت از تمام ابزار دیکتاتوری، قتل، تهدید، اخراج، برچسبزدن، توهین و بایکوت استفاده کرده و عقیده خود را تا دورترین عضو تحمیل میکردند. همچنین رهبران سازمان سال 1354 با تغییر جهت به سوی مارکسیسم،برای القای تفکرات خود به جوانان و جذب آنها، دکتر شریعتی را بزرگترین رقیب و مانع خود میدیدند.
دهه 50 بعضی شاگردان و پیروان شریعتی گرایش به سازمان و عضویت در آن را پذیرفتند و در اوج دستگیری و اعدام مجاهدین از سوی حکومت، شریعتی سخنرانی «شهادت» را ایراد کرد. وی بهمن 1351 با حالتی بسیار متاثر و ناراحت در حالی که سخن گفتن برای او بسیار مشکل بود، گفت: «عجیب است، چه بزرگوارانی در کلاسهای درس من بودهاند.... من از خودم شرمم میآید.» این ارتباط ادامه داشت تا اینکه ساواک، ضرباتی سنگین تا اضمحلال جنبش چریکی به سازمان وارد کرد و در واقع بین سالهای 55 ـ 1353 دکتر شریعتی بتدریج از مبارزه قهرآمیز با رژیم پهلوی ناامید شد. به عقیده حبیبالله پیمان: «پس از این مقطع دکتر قصد داشت به فاز مبارزه فرهنگی و آگاهی بخشی بازگردد.»
دکتر شریعتی با تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق از اسلام انقلابی به مارکسیسم، شوکه شد. او انتظار چنین اتفاقی را نداشت، زیرا همواره مجاهدین را جوانانی پاکباخته و متدین میدانست. حتی پس از اطلاع از خبر کشته شدن محبوبه متحدین و حسن آلادپوش بیخبر از گرایش آنها به مارکسیسم در سوگ آنها قصه حسن و محبوبه را که طرحی برای نجات ایران توسط روشنفکر مسلمان بود در قالب داستان مطرح کرد، زیرا این زن و شوهر به قدری به علی شریعتی نزدیک شده بودند که مراسم عقد خود را در حضور او بر پا کردند.
در کتاب «سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام» نظر دکتر شریعتی درباره ایدئولوژی سازمان مجاهدین و کتاب شناخت آنها به نقل از یکی از مرتبطان مجاهدین چنین آمده است: «[دکتر شریعتی] به لحاظ ایدئولوژی آنها را قبول نداشت و درباره جزوه شناخت، نظرش این بود که تفاله ابتداییترین نظریات درباره دیالکتیک است. پشت جلد کتاب (فلسفه شناخت) علی تهرانی نیز نامهای از شریعتی چاپ شده که به تهرانی میگوید: انتخاب این نام (فلسفه شناخت) آن جزوه معروف را هم تداعی نمیکند.»
تفکر و آبشخور اصلی ایدئولوژی مجاهدین فقط از افکار شریعتی تغذیه نمیشد زیرا منابع اصلی آنها کتابهای خودشان بود و حتی آن اوایل به او بدبین بودند و افکار او را انحراف در مسیر مبارزه میدانستند. به نظر برخی روشنفکران اگر مجاهدین صرفا از افکار و اندیشههای شریعتی پیروی میکردند، به آن نقطه ( تغییر ایدئولوژی ) نمیرسیدند.
شریعتی که بین نحلههای روشنفکری مذهبی پس از گذشت سی سال همچنان مورد توجه اقشار مختلف بود، در نگاه رهبری سازمان مجاهدین خلق بازتاب دیگری داشت و حتی او بیرون و درون زندان در جهت تخطئه شریعتی و تضعیف جریان فکری او فعالیت میکرد. در این باره لطفالله میثمی میگوید: «رجوی (رهبر مجاهدین خلق) از دکتر شریعتی متنفر بود... در یکی از جلسات خانههای تیمی، زمانی که مهندس فیروزیان و دکتر میلانی از شریعتی دفاع میکردند، مسعود رجوی او را فوق ساواک میدانست و میگفت به دکتر از سوی رژیم پیشنهاد وزارت علوم یا آموزش و پرورش داده شده است...» به نظر میثمی این عناد شاید نشات گرفته از دو علت باشد. یک؛ اظهار نظر دکتر شریعتی درباره کاظم رجوی برادر مسعود مبنی بر این که «شریعتی به پدرش و چند نفر دیگر گفته بود، کاظم رجوی ساواکی است» و دومین دلیل، حسادت سازمان به موفقیت شریعتی در ارتباط با جذب جوانان بود، زیرا مجاهدین خود را محور همه مبارزات سیاسی میدانستند و هر کس با آنان همراه نبود شخصیت او را زیر سوال میبردند. موضع رجوی پس از پیروزی انقلاب موید این مخالفت بیمارگونه است، زیرا او بعد از انقلاب تلاش وافری برای جذب جوانان طرفدار شریعتی کرد و این مسأله با اقدامات دوران قبلی او منافات داشت و یک عمل غیراخلاقی بود.
داستان تاثیر و تاثر متقابل شریعتی و جریانهای سیاسی در این مقال نمیگنجد و به تعبیر شهید آیتالله سیدمحمد بهشتی در جریان انقلاب اسلامی و تحولات فکری ـ سیاسی پس از آن: «[شریعتی] مثل سفره بود و بقیه مخلفات سفره.»
اما مهمترین نکته در اینجا تیزهوشی امام خمینی(ره) است، بعضی علما با ارسال نامه از امام میخواستند تا از مجاهدین حمایت کند ولی ایشان نپذیرفتند. بدون شک شریعتی یک خداباور و با همه ضعفها و قوتهایش، یک مسلمان مومن و یک شیعه متعصب بود و خود او مدعی است:«قضاوت جامعه در شیعی بودن و حتی شیعه شیفته و متعصب من تغییرناپذیر است» و شایسته است این جنبه شخصیت او را قابل احترام بدانیم و مانع سوءاستفاده مغرضان از آثار و اندیشههای وی شویم زیرا شریعتی با تفسیری ایدئولوژیک از اسلام از گسترش مارکسیسم در ایران جلوگیری کرد و جوانان را به سوی اسلام انقلابی که امام خمینی(ره) منادی آن بود گرایش داد. یادش گرامی باد!
منابع:
1 ـ کویر، دکتر علی شریعتی. 2 ـ سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام، جمعی از پژوهشگران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. 3 ـ اولین رئیسجمهور، گفتوگو با آیتالله شهید سیدمحمد بهشتی، به کوشش محمدجواد مظفر، انتشارات کویر. 4 ـ انقلاب اسلامی (زمینه،چگونگی و چرایی)،جلد 4،روحالله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387. 5 ـ دکتر علی شریعتی، میزگرد پاسخ به سوالات و انتقادات، حسینیه ارشاد. 6 ـ دکتر علی شریعتی، روحالله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
اکرم شفیعپور / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: