فرهنگ مدارا در ایران باستان

هر ملتی شاخصه‌های فرهنگی خاص خودش دارد که مجموع آن هویت ملی را تشکیل می دهد. تاریخ پرفراز و نشیب ایران نیز از چنین میراثی برخوردار است. ایرانیان در دوران گذشته همواره به عنوان کسانی که روحیه‌ای بردبارانه و مسالمت‌آمیز داشتند و در برخورد با فرهنگ‌های دیگران با سعه‌صدر برخورد می‌کنند، شناخته می‌شدند.
کد خبر: ۶۸۱۷۳۱
فرهنگ مدارا در ایران باستان

در بسیاری از آثار و مکتوبات جهانگردان و سیاحان غربی و شرقی نیز به این حقیقت اشارات فراوانی شده است. در فضای بین تالار اصلی امنیت و تالار قیمومیت در سازمان ملل متحد، استوانه ای قرار دارد که در سال 1971 توسط این سازمان به تمام زبان های رسمی سازمان ملل ترجمه و منتشر شد. نوشته های این استوانه گلی به عنوان قدیمی ترین فرمان یافت شده، نشانه ای از عالی ترین نوع توجه یک حکمران به شهروندان سرزمین تحت فرمان خود است. امروزه این فرمان به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته می شود. استوانه موجود در سازمان ملل، نسخه بدلی استوانه اصلی است که روز جمعه 19 شهریور از انگلستان به صورت امانی به مدت 4 ماه به تهران آورده شد و روز 22 شهریور در مراسمی با حضور رئیس جمهور رونمایی شد.

پارسیان هنگامی که در دهه‌های میانی سده 6 پیش از میلاد، به رهبری کوروش گام در راهی نهادند که به تسلط بر ملل دیگر شرق کهن و برپایی شاهنشاهی هخامنشیان انجامید، ملتی نوخاسته به شمار می‌آمدند که سیادت ایشان در شرق کهن، در آغاز کار بسیار دور از انتظار بود و بدون رهبری فرمانروایی همچون کوروش (530-559 ق.م) کاملا ناممکن می‌نمود.

هنگامی که کوروش بابل را در اکتبر سال 539 قبل از میلاد به تصرف درآورد، بابل تمدنی کهن بود که بنیاد آن به سده‌ها پیش از آن بازمی‌گشت و حتی در آن هنگام نیز ریشه در میراثی بس کهن‌تر داشت. کوروش به نیکی به دشواری‌های چیرگی بر مردمان بیگانه و در عین حال پذیرفته‌شدن از سوی ایشان آگاه بود و چاره را در پیروی از سنت‌های بومی و اقدام در چارچوب سنت‌های سیاسی ملل تابعه و جلب قلوب ملل مغلوب می‌دید. به همین سبب به پیروی از سنت کهن بابلی، خود را «کوروش، شاه گیتی، شاه بزرگ، شاه قدرتمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه عالم» (استوانه کوروش، سطر 20) معرفی کرد و در جشن سال نو بابلی موسوم به «اکیتو»1 دست خدای بزرگِ بابل، مردوک2 را گرفت تا برای اتباع جدیدش، خود را نه فاتحی بیگانه بلکه شاهی بابلی و جانشین شاهان کهن آن سرزمین بشناساند.

نمونه بارز و مشخص سیاست کوروش را می‌توان در استوانه‌ای گلی که به «استوانه کوروش»3یا «منشور کوروش» معروف شده، مشاهده کرد. در استوانه چنین آمده: نابونید، شاه بابل، «معبدی جعلی به تقلید از اِساگیلا4 ساخته» (سطر 5) و «آیینی نامناسب برای مراکز دینی برپا نموده» (سطر 5 و 6) و «نثارهای روزانه [به درگاه خدایان] را متوقف کرده» (سطر 7) و «پرستش مردوک، شاه خدایان، را برانداخته» (سطر 7) و «پیوسته به شهر مردوک ستم روا می‌داشت» (سطر 8) و «به طور مستمر بر ساکنانش بیگاری تحمیل کرده آنان را نابود می‌کرد» (سطر 8). «با شنیدن ناله مردمان، مردوک خشمگین شده» و «خدایان رنجیده جایگاه‌های خود را ترک کردند» (سطور 9 و 10).

در ادامه توضیح داده می‌شود که «مردوک بر مردم رحمت آورد» (سطر 11) و «در تمامی سرزمین‌ها به جستجو پرداخته، سپس شاهی پرهیزکار را با دست خود برگزید و نام وی را برخواند: کوروش، شاه انشان. او نام وی را شاه تمام عالم خواند» (سطر 12) و این‌که «کوروش با عدالت و پرهیزکاری با مردمان رفتار کرد» (سطر 13) و به یاری مردوک «بدون جنگ و نبرد وارد شهر وی، بابل، گردید و بابل را از مشقت رهایی بخشید» (سطر 17).

در بخش دوم منشور کوروش به صیغه اول شخص اعلام می‌دارد: «مردوک قلبی بزرگ به من بخشید تا بابل را دوست داشته باشم، و هر روزه به نیایش وی پرداختم» (سطر 23) «سپاه بی‌شمار من به طور صلح‌آمیز وارد بابل شد؛ به هیچ کس اجازه ندادم مردم سومر و اکد را بترساند» (سطر 24) و «رفاه شهر بابل و کلیه مراکز مقدس آن را خواستار شدم و در مورد ساکنان بابل که نابونید بیگاری بر ایشان تحمیل کرده بود که خواست خدایان نبود» (سطر 25) «به رنج آنان پایان دادم و از دشواری رهایی بخشیدم»، «مردوک، سرور بزرگ از اقدامات من خشنود گردید» (سطر 26). «از بابل تا آشور و از شوش، اکد، اشنونا، زامبان، متورنو، دِر، تا ناحیه گوتی، و مراکز مقدس آن سوی دجله، که عبادت‌گاه‌های آنها برای مدت طولانی متروک مانده بود، پیکره خدایان را که در آنجا (بابل) اقامت داشتند، به جایگاه‌ خود برگرداندم و روا داشتم در منازل ابدی سکنی گزینند. من کلیه مردمان آنها را گرد آوردم و به خانه‌هایشان بازگرداندم» (سطور 30 تا 32).

سیاست کلی هخامنشیان؛ آزادی ایالات تحت فرمانروایی در امور داخلی خود بود و این امر، دست اتباع ایشان را در اجرای سنت‌های فرهنگی و دینی باز می‌‌گذاشت، اما رویه کوروش به طور یکسان در طول دوره زمامداری هخامنشیان که بیش از 2 سده به طول انجامید اعمال نشد. در زمان خشایارشا (465ـ486 ق.م) و متعاقب سه شورش پی‌درپی5، فرمان ویرانی معبد اِساگیلا، خارج کردن مجسمه زرّین مردوک (هرودوت، دفتر 1، بخش183)، کشتار کاهنان و اخراج بسیاری از ساکنین بابل صادر شد. کتیبه‌ای از خشایارشا در تخت‌جمشید (XPh) که ظاهرا حکایت از نابودی جایگاه پرستش دَئوَه‌ها، خدایان مطرود دین زردشتی، به فرمان این شاه دارد، اغلب در همین چارچوب ارزیابی می‌شود و انگیزه این امر نیز به طور سنتی، باورهای دینی وی و نشانه‌ای از پایین آمدن سطح تحمل باورهای غیرزرتشتی تعبیرشده است. هر چند در این مورد اخیر تردیدهای جدی اظهار شده است.

در مقایسه با دولت هخامنشی، دولت اشکانی (224 م ـ247 ق.م) ساختاری نامتمرکز داشت و چنین ساختاری بالطبع منتهی به آزادی عمل بیشتری در سرزمین‌های تابعه می‌شد. اشکانیان خود را «دوستدار یونان» می‌نامیدند و این امر شاید بیش از آنکه معرف علاقه ایشان به فرهنگ و مدنیت یونانی باشد، در جهت جلب اعتماد و کسب رضایت جوامع یونانی قلمروی اشکانیان بوده است. اتباع یونانی ساکن در پولیس‌ها (شهرهای یونانی) عاملی بسیار مهم در اقتصاد و سیاست خاور نزدیک در دوره هلنی به شمار می‌آمدند. اشکانیان در قبال مردمان تحت فرمان خود سیاست توام با مدارا در پیش داشتند، و اتباع ایشان در گرویدن به ادیان غیرزرتشتی و تبلیغ و تبشیر آن از آزادی نسبی برخوردار بودند. در این دوره اگر چه دین زرتشتی هواداران پرشوری همچون شاه بلاش داشت (که اوستای پراکنده در زمان او گردآوری شد) اما هرگز سیاست دینی یکپارچه و متمرکزی اعمال نشد و محیط فکری همچنان پذیرای باورها و کیش‌های گوناگون بود. نخستین مسیحیان ایران در دوره پارتی به مسیحیت گرویدند و در آغاز سده دوم میلادی، جوامع مسیحی متعددی در قلمروی اشکانیان وجود داشت. دین بودایی در شرق ایران پیروانی یافت و کتاب مقدس بودا توسط شاهزاده‌ای اشکانی که در چین می‌زیست به چینی ترجمه شد.

اما با برآمدن ساسانیان و رسمیت دین زرتشت، دوره مدارا با ادیان و باورهای غیرزرتشتی به سر آمد. ساسان، نیای خاندان ساسانی، متولی آتشکده آناهید در شهر استخر بود (طبری). ریشه‌های خاندان ساسانیان و ارتباط ایشان با دستگاه دینی زرتشتی، زمینه‌ساز «اتحاد دین و دولت» (به تعبیر نامه تنسر) در زمان موسس سلسله ساسانی، اردشیر بابکان (240ـ224 م) شد.مانی که تبلیغ کیش خود را پیش از نیمه سده سوم میلادی آغاز کرد، پس از ملاقات با شاهپور اول (270ـ240 م)، اجازه یافت دین خود را در سراسر قلمروی ساسانی تبلیغ کند. آیین مانوی حتی پیروانی از خاندان سلطنتی یافت.

دوره شاهپور ظاهرا با مدارا نسبت به مسیحیان و یهودیان نیز همراه بود اما با بسط قدرت کرتیر، موبد زرتشتی، در دوره جانشینان شاهپور، بهرام یکم (274ـ271 م) و بهرام دوم (293-274 م)، سیاست خشن و بی‌رحمانه‌ای در ارتباط با پیروان سایر ادیان به کار گرفته شد. کرتیر در کتیبه خود در کعبه زرتشت، از اقدامات خود در برابر پیروان ادیان «یهودی، شمنی (بودایی)، برهمنی، نصرایی (نسطوری؟)، کریستیان (مسیحی) و زندیقی (مانوی)» یاد می‌کند. مانی نیز از تعقیب کرتیر در امان نماند. بهرام یکم مانی را به وی تسلیم کرد و مانی در زندان پس از تحمل شکنجه بسیار جان سپرد.

گرویدن کنستانتین (337ـ306 م) به دین مسیح و رسمیت یافتن آن دین در امپراتوری روم که رقیب همیشگی حکومت‌های ایرانی بود، مسیحیان ایران را در سده چهارم میلادی در موقعیتی دشوار قرار داد. سوای سختگیری‌هایی که صرفا انگیزه‌های دینی داشت و اتباع مسیحی ساسانی از زمان روی کار آمدن ساسانیان با آن ناآشنا نبودند، اینک شائبه همدستی و معاونت رومیان، مسیحیان را در مظان اتهامات تازه‌تری قرار می‌داد. تعقیب و آزارها به‌خصوص در دوره شاهپور دوم (379ـ 309 م) مسیحیان زیادی را قربانی ساخت و در این میان حتی بلندپایگان مسیحی نیز مستثنی نبودند. 6

جنبه سیاسی اقدامات زمانه شاهپور از آن جهت بیشتر روشن می‌شود که یهودیان در آن دوره مورد آزار و تعقیب نبودند. اما حتی در دوره ساسانی نیز در همه ادوار سیاستی یکسان در برابر پیروان دیگر ادیان اعمال نمی‌شد. یزدگرد یکم(420-399 م) در نزد مسیحیان و یهودیان محبوب بود و همسری یهودی داشت، بنابراین جای شگفتی نبود که از سوی طبقات سنتی ایران، اشراف و روحانیون زرتشتی، به «بزه‌کار» (منابع عربی: اثیم) ملقب شود. به مزدک، اصلاح‌گری که آموزه‌هایش تعابیر اجتماعی انقلاب‌گونه‌ای یافته بود، اجازه داده شد تا با شاه قباد (531-498 م‌/‌ 496-488 م) دیدار کند. قباد در ابتدا به وی گروید و همین امر موجبات عزل وی را فراهم آورد.

در نهایت، رهبر مزدکی به فرمان قباد در کشتار همگانی مزدکیان به قتل رسید.روحانیت زرتشتی که چندی پس از روی کار آمدن ساسانیان، به تقلید از تشکیلات دولتی، موفق به برپایی تشکیلاتی دارای سلسله مراتب شد، نفوذ خود را به میزان چشمگیری در امور عرفی جامعه گسترش داد و این امر به طور جدی از میزان مدارا با افکار و پندارها و باورهای غیرزرتشتی کاست.

پدرام جم

استاد یار دانشگاه اراک

پا نوشت ها:

1ـ جشن سال نو بابلی که به یادبود نبرد اساطیری مردوک و «تیامات»، هیولای آشفتگی، در نخستین ماه سال بابلی، نیسانّو، برگزار می‌شد و طی آن شاه بابل در نقش خدای مردوک به طور نمادین با تکرار واقعه نخستین شکوفایی بابل را در سال پیش روی تضمین می‌کرد.

2ـ مردوک در اصل خدای شهر بابل بود اما هنگامی که بابل در سده 18 پیش از میلاد سرزمین‌های دیگری را به تصرف خود درآورد و تبدیل به فرمانروایی بزرگ بابل شد، مردوک نیز تبدیل به خدای بزرگ این قلمرو و مافوق خدایان دیگر گردید.

3ـ استوانه کوروش در سال 1879 در جریان کاوش‌های شهر باستانی بابل توسط هرمزد رسام باستان‌شناس بریتانیایی آسوری‌الاصل کشف شد. این استوانه به زبان اکدی (بابلی) در 45 سطر به خط میخی اکدی نگاشته شده و در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.

4ـ معبد خدای بزرگ بابلی، مردوک، در بابل.

5ـ سومین شورش که از 476 تا 480 ق.م به طول انجامید پس از محاصره چندین ماهه سرکوب شد.

6ـ سرگذشت شهدای مسیحی در آثاری موسوم به «اعمال شهدا» عمدتا به زبان سریانی و بعضا به یونانی باقی مانده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها