ما و رنج بی​پایان فردوسی

مفهوم سینمای ملی، از آن موضوعات مبهم و پیچیده‌ای است که با وجود سال‌ها بحث، گفت‌وگو، یادداشت و تحلیل به نتیجه روشن و واضحی منجر نشده و کارشناسان و منتقدان هنوز به تعریف درست و دقیقی از آن نرسیده‌اند.
کد خبر: ۶۷۰۶۲۷
ما و رنج بی​پایان فردوسی

سینمای ملی باید واجد چه ویژگی‌ها و مولفه‌هایی باشد و کدام فیلم‌ها در زمره این عنوان جای می‌گیرند؟ آیا سینمای ملی تنها فیلم‌هایی را شامل می‌شود که شخصیت‌های آن به زبان شیرین و اصیل پارسی سخن بگویند یا در جامه‌هایی ایرانی و مکان‌هایی تاریخی و اینجایی نشست و برخاست کنند و فرهنگ والای خود را به رخ بکشند؟ در صورت پذیرش این تعریف، آیا مثلا فیلم‌های فیلمسازانی چون اصغر فرهادی و داریوش مهرجویی که بی‌تاکید بر عناصری خاص و بومی خصوصیات و عادات خوب و بد مردم این سرزمین را به تصویر می‌کشند، در این قالب نمی‌گنجد؟

این عنوان البته تعاریف مطرح شده و نانوشته بسیار دیگری هم دارد که کماکان به اتحاد و کلیتی واحد و مشخص نرسیده و همین مساله باعث شکل‌گیری بحث‌های تاکنون بی‌نتیجه شده است.

فی‌الحال آن تعریف اولیه و در دسترس‌تر سینمای ملی با آثار علی حاتمی، فیلمنامه‌نویس و کارگردان فقید تلویزیون و سینمای ایران همخوانی و سازگاری دارد و می‌توان نشانه‌هایی از فرهنگ و هنر ایرانی را در بیش از سه دهه فعالیت هنری‌اش و کارهایی چون هزاردستان، حسن کچل، سوته‌دلان، کمال‌الملک، مادر و دلشدگان ردیابی کرد.

حاتمی اشرافش به تاریخ ایران را با استعداد قلمی و هنر اندیشه‌اش تلفیق کرد و خروجی آن آثاری بود که پیوندی تنگاتنگ و ناگسستنی با فرهنگ و ادبیات و تاریخ برقرار می‌کرد. ویژگی بارز سینمای او شیوه دیالوگ‌نویسی آهنگین و موزونش بود که قرابتی عجیب با آثار منثور و منظوم ادبیات کلاسیک و کهن پارسی داشت. از همین منظر، حاتمی صاحب ‌امضا و نگاهی ویژه و منحصربه‌فرد در سینمای ایران شد و دلبستگی و دغدغه فرهنگی و ملی از او فیلمسازی مولف ساخت که همه کارهایش چون نخ تسبیحی به هم مرتبط بود.

شیوه بیانی حاتمی باعث شد برخی منتقدان و همکارانش همچون جمشید مشایخی در مناسبت‌های مختلف از او به عنوان «سعدی سینمای ایران» نام ببرند، شاید از آن رو که سخن گفتن شخصیت‌های آثارش حکایت‌هایی از «گلستان» را تداعی می‌کرد.

اما کتاب «حاتمی در امتداد فردوسی» نوشته مهدی صادقی، سینمای علی حاتمی را از منظری دیگر مورد واکاوی و بررسی قرار می‌دهد و ریشه‌های آثار او را در آثار فردوسی، شاعر و حماسه‌سرای پرآوازه ردیابی می‌کند. البته نویسنده صادقانه اشاره می‌کند که نگارش این کتاب نه به واسطه دلبستگی‌اش به شعر است، نه از علاقه‌اش به سینما ناشی می‌شود، بلکه او با این کار فقط در پی یافتن پاسخ به برخی سوالات و ابهامات تاریخی بوده است.

همچنین صادقی در این بررسی مدعی وفاداری و مشابهت نعل به نعل سینمای حاتمی با اشعار فردوسی نیست و بیان می‌کند که تنها چند اثر و برخی رخدادها و شخصیت‌های کارهای او ـ بویژه سریال هزاردستان و شخصیت‌های اصلی‌اش ـ را تحلیل و گزاره‌های برابری در «شاهنامه» را برایشان یافته و آنها را مورد بررسی قرار داده است.

نویسنده این مساله را هم عنوان کرده که اشاره به این شباهت‌ها و همخوانی‌ها ممکن است واقعا هم مدنظر حاتمی نبوده باشد یا او منظور نظری غیر از فردوسی داشته است. با این حال صادقی در این اثر تالیفی و تحقیقی تلاش کرده بین خطوط موازی برخی آثار حاتمی و اشعار «شاهنامه» چفت و بست محکمی برقرار کند.

واقعا چه ارتباطی بین آثار علی حاتمی و اشعار فردوسی وجود دارد و آیا اصلا فصول مشترک این دو شخصیت کلاسیک و معاصر به اندازه‌ای هست که منجر به قلم فرسایی و تحقیق و تفحص و طرح در قالب یک کتاب 264 صفحه‌ای شود؟

مطالعه کتاب «حاتمی در امتداد فردوسی» پاسخ مناسبی به این پرسش می‌دهد و در نهایت، عطش کنجکاوی خواننده علاقه‌مند به شعر و سینما بخصوص فردوسی و حاتمی را فرو می‌نشاند.

نویسنده مهم‌ترین شباهت حاتمی و فردوسی را در نوع مواجهه آنها با تاریخ می‌داند. او معتقد است هر دوی آنها شخصیت‌های آثارشان را روی محور تاریخ امتداد می‌دهند تا ماندنی و مثال‌زدنی شوند. بن‌مایه روایت و داستان‌های فردوسی و حاتمی متکی به تاریخ است و آنها مدام در آثارشان به شخصیت‌ها، مکان‌ها و رویدادهای واقعی ارجاع می‌دهند، اما پیگیری این نشانه‌ها هیچ برآیند درست و واقعی به مخاطب نمی‌دهد و اگر او به قصد تطبیق با واقعیت سراغ این آثار برود، سرخورده خواهد شد.

آن دسته از منتقدان و مخالفانی که آثار حاتمی را از منظر واقعیت شماتت می‌کنند، چشم خود را بر نگاه خلاقانه و هنرمندانه او بسته‌اند. ثبت وقایع تاریخی و نقل و تحلیل آنها وظیفه مورخان، معلمان و استادان تاریخ است و هنرمند وظیفه دیگری به عهده دارد و نباید رودررویی او با تاریخ را به مثابه تحریف وقایع فرض کرد.

بنابراین از منظر مخالفت تاریخ‌نگارانه هم فردوسی و حاتمی در همسایگی و مجاورت هم قرار می‌گیرند، چراکه آنها با خلق آثاری مبتنی بر وقایع و شخصیت‌های مسلم در سالیان دور و نزدیک برای همیشه خود را در معرض قضاوت‌هایی حق و ناحق قرار داده‌اند.

صادقی در بخشی از این کتاب سریال «هزاردستان» را با قسمتی از «شاهنامه» مقایسه می‌کند و می‌نویسد: هزاردستان، داستان فاصله بین بی عرضگی، تنبلی و تفریط احمدشاهی است تا ادا و اطوار و افراط رضاشاهی. یکی ایران را به «قحطی نان» سوق داد، دیگری زمینه‌ساز «شورش نان» شد. از آن قحطی تا این شورش، فرق و فاصله‌ای است میان دو ضرر و دو زیان، اما همان طور که این دو در تاریخ، بی‌تاوان رها شده‌اند، تاوانش را مردمان به تاریخ پس دادند.

«تاوان گناه پدر را پسر داد.» به‌سان ایرج که تاوان خطای فریدون را داد: فراز آورم لشگری گرزدار/ از ایران و ایرج برآرم دمار. فریدون خطا می‌کند، ایرج و ایران باید تاوان بدهند! هزاردستان نیز، راوی این خطاها و تاوان‌هاست. «حاتمی در امتداد فردوسی» نوشته مهدی صادقی که در شمارگان 2000 نسخه و از سوی انتشارات رسم بتازگی روانه بازار کتاب شده، از منظر تاریخ پیوندی منطقی و موجه بین دو شخصیت ملی و پرافتخار ایران، علی حاتمی (سینما) و فردوسی (شعر) برقرار می‌کند که کمترین لطف خوانش آن، رجوع دوباره به چند اثر ماندگار هنری این سرزمین است.

علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها