فلسفه و شناخت شاعران ما بر پایه کشف و شهود، استوار و با شعرهای آنها، همزاد و همبسته بوده است. از این رو، شعرهای آنها را میتوان تجلی نوعی دیدار باطنی و فهم ناب اندیشه عاطفی آنها دانست. بخش عمدهای از نوشتههای فارسی در سیر تطور و تحول خود، از آغاز تاکنون، جلوهگاه تلاقی این دو همزاد ـ شعر و فلسفه ـ و مظهر آنات، حسب حال و بینش خاص شاعران ما از زندگانی و زمانه آنها بوده است؛ از این رو، اندیشهورزی و سخنوری در زندگی شاعران ما نقش مهم و اساسی داشته است. شاعران اندیشهورز ما در پرتو بینش ویژه و چارچوب فکری منظم خود، عاطفه، احساس، عقل و اندیشه منطقیشان را در قالبهای مختلف شعری بیان کردهاند. به یقین میتوان گفت شاعری که عاطفه و احساس خود را بر پایه اندیشگیاش بیان کرده، از نوعی زبان فلسفی و بیان حکمی برخوردار بوده است. سعدی شیرازی را میتوان یکی از این شاعران اندیشهورز و سخندان به شمار آورد. سعدی در غزلی که از او برگزیدهایم، این نظام فکری و اندیشگی فلسفی و بینش خاص حکیمانه را حفظ کرده و زیبایی خاصی در سخن شاعرانه خود به وجود آورده است.
غزل سعدی، منشوری است که پرتوهای رنگارنگی از اندیشه، عقل، احساس و ادراک فلسفی او را در خود گرد آورده و افروزههایی دلانگیز و چشمنواز، از هر سو پخش کرده است. راز ماندگاری غزل سعدی و هنر شاعری او در همین تبلور و تشعشع انگارههای عاشقانه و آواهای دلنشین برخاسته از واژههای اصیل شعر اوست. زیبایی و جامعیت کلام سعدی در غزلهایش در تناسب ساخت و پرداخت، همنشینی و سازگاری عناصر زبانی و پیوند با اندیشه فلسفی و هستیشناسانه و عشق معرفتی اوست:
هر روز باد میبرد از بوستان گلی
مجروح میکند، دل مسکین بلبلی ...
سعدی در این غزل از وزنی سنگین و بحری مطبوع: مضارع مثمن اخرب محذوف «مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن» که آهنگی نیرومند و وزین دارد و با مضمون و فضای فلسفی غزل همانند است، بهره جسته و به این ترتیب، درک وزن و مضمون غزل را برای ما آسان کرده است. واژهها در این غزل سعدی به طور منطقی در تقابلی ملموس و طبیعی به نمایش گذاشتهاند. «طبیعت» و «معنویت» در این غزل، جلوهای درخور و به اندازه، یافته و کلام موجز شاعر را پرجذبه و جاندار کرده است. پیوند نحوی و زبانی عبارتها و مصراعهای این غزل با توصیفی ساده از عناصری طبیعی آغاز شده و به مضمونآفرینی فلسفی انجامیده و فضایی مناسب برای اندیشیدن و تامل کردن فراهم آورده و تصویر و نمودی زیبا و قابل فهم، بدون گسست معنایی ارائه داده است؛ نمودی که در پیوند «بود» پیوستگی مفهوم، جهان سهگانه انسان را در حیطه وجودیاش، بازتاب وجود آدمی در برابر جهان ناسوت، پرواز به جهان ملکوت و دستیابی به جهان جبروت نشان داده است. «روزگار» در این غزل، یعنی همین دنیای متغیر اطراف ما، همین دنیایی که ما در آن به سر میبریم و از آن بهره میجوییم و در آن، عمر میگذرانیم. روزگار، روزگار فریبناک و طلعت مکروه من و شماست. حکایت شادیها و غمهای کم و زیاد آدمیان بر پهنه پست و بلند خاک است.
با آن که شاعران کهن فارسی بارها از دنیا و دنیادوستان و دنیا دشمنان و حال و روزگار آدمیان و سرانجام آنها در شعرهایشان سخن گفتهاند و دیدگاههای مثبت و منفی خود را در گونههای مختلف شعری و انواع ادبی بیان داشتهاند، اما نتوانستهاند مانند سعدی، اینگونه از جلوههای طبیعی و زیستی آدمی برای ارائه حدیث نفس و نقد عمر آنها به شایستگی تصویربرداری کنند. شیخ شیراز در این غزل، دنیا را بوستانی دانسته که انسانهای نیک و بد، هر دو از آن بهره میبرند، با این تفاوت که دنیا برای انسانهای با ایمان و اهل تمیز، باغ همت و فرزانگی است و برای انسانهای بیایمان و اهل جهل، بیابانی است که به دوزخ و عذاب منتهی میشود. به فرموده امام محمدباقر(ع): «حکایت شخص حریص به دنیا، حکایت کرم ابریشم است که هر چه بیشتر بر خود تند، راه بیرون آمدنش، دورتر شود تا آن که از غصه بمیرد.»
مگر خود شعر در اصل نمیتواند نوعی «تذکر» و «یادآوری» باشد؟ بدرستی، ما در این دنیا، با چند روز، روبهرو هستیم؟ روزهایی که سعدی از آن یاد میکند، کدامند؟ زنهار سعدی در این غزل برای چیست؟ بیشک، دنیا جایگاه تغییرها و گردش ایام گوناگون است. انسان در این جهان آفرینش، هم روز خرمی و خوشی دارد، هم روز دشواری و رنج، زمانی، بهار و نو شدن طبیعت است و در نظر آدمی، به فرموده مولا علی(ع): «الدنیا ظل الغمام و حلم المنام یعنی، جهان، همچون سایه و خواب شیرین است» و برای انسانهای هوشیار: «اذا رایتم الربیع فاکثرو اذکر الثور: با دیدن بهار، روز رستاخیز را بسیار یاد کنید.» روزگاری هم پاییز و کهنگی طبیعت و «الدنیا دار المحن و مزرعه الشر؛ یعنی، جهان سرای اندوه و محنت و کشتزار بدی است.»
سعدی با این شناخت و آگاهی به جهان نگریسته است. این دگرگونیهای عالم برای سعدی، چه شاد و چه غمگین، همه حکمت و پند، آموزش و فراخوان است. حاصل همصحبتی این دنیای شکرستان چیست؟ چه فایدهای در گردش مجموعه روزهای هستی یا به گفته سعدی «روزگار» ذخیره شده است؟
سعدی پاسخ میدهد: «زهر و قهر» و مولا علی(ع) میفرماید: «الدنیا تَغُرُّ و تَضُرُّو تَمَرّ؛ جهان، میفریبد، زیان میزند و میگذرد.» هشدار سعدی، این است که: زنهار! ای انسان تا بدین گردنده گردان، بدین پل لغزان دل نبندی به فرموده مولا علی(ع): « الوله بالدنیا اعظم فتنه؛ دل بر جهان باختن، بالاترین گرفتاریهاست.»
سعدی در این غزل، به گرداگرد خود نظر انداخته، طبیعت رنگ در رنگ و آفرینش پرآهنگ را دیگرگون و در حال استحالهای مکرر مشاهده میکند. همه چیز با گذشت روزگار، دیر یا زود، رنگ عوض کرده، به صورتی متفاوت جلوهگر میشود. توگویی، همه چیز از نو آفریده شده است. چه کسی اینگونهگونی را میبیند و درک میکند؟ کیست که در تجمل هستی و تحول حیات، بی«تزلزل» زندگی میکند؟ سعدی پاسخ میدهد: آن که از دنیای گرداگرد بوقلمونی خود فراتر رفته است؛ آن که دنیا را سرایی سپنجی و گذری غبارین دیده و خودآرایی روزگار را فریب و سرابی بیش ندانسته است. بیشک چنین کسی در روزهای سختی و بدبختی، شکیبا و صبور است و در روزهای راحتی و خوشبختی، ترکتازی و خودکامگی نشان نمیدهد و دلباخته روزگار ماهپیکر نمیشود. اینجاست که به گفته سعدی: تحمل و تامل برجور و همدلی روزگار، ضرورت مییابد. اینها، مضمون اصلی این غزل سعدی است. کسی که به جهان اسرارآمیز سعدی پا مینهد، به حتم، چیزی برای اندیشیدن، درک کردن و آموختن پیدا میکند؛ چیزی از جنس عاطفهای اصیل که حول محور خرد و اندیشه شاعر در حرکت است.
سعدی در پایان این غزل میگوید: این جهان و ناسوت، ابزاری بیش نیست؛ جهان اصلی، جای دیگری است؛ جایی که به آن لاهوت میگوید، به بیانی دیگر، نهایت آرزو و زندگانی ما، این طبیعت ناپایدار و روزگار غدار نیست. آن «عافیت بیتزلزلی» که سعدی میگوید، جهان اعلا و دنیای پایدار و همان نهایت حقیقی فراتر از تنگنای خاک؛ یعنی «آخرت» است؛ جایی که به گفته اهل تمیز، خانه آرامش و رستگاری است و به فرموده مولا علی(ع): «الدنیا دار مجاز و الاخره دار قرار؛ جهان، خانه گذران و آخرت، مقر آرامش جاودان است.» نگرش معرفتی و فلسفی سعدی در این غزل، اینگونه با کلام توصیفی و حسآمیزانه شاعرانهاش در آمیخته و ساختاری اندیشمندانه به غزل داده و بیآن که گسستی در آهنگ کلی کلام او حاصل شود، موضوع پیچیده و مبهم روزگار انسانی را با یاری واژههای فارسی و عربی، به زیبایی و ظرافت خاص مینایی زبانیاش، یادآور شده است.
سعدی، اینجا هم رویکردی تجربهگرایانه، خلاق و درونگرا و فلسفی دارد. هنر سعدی در این غزلسرایی و نوشتن شعر، پژوهش و پالایش زبان و فرهنگسازی است. هریک از غزلهای سعدی، ما را از بیرون به درون هستی و وجود میبرد. سعدی همه این کارها را با واژه و زبان موجز به مدد آرایههای ادبی به گونهای انجام داده که ما خود را در سرودن شعر با او خویشاوند و شریک میبینیم و با خواندن غزلهای او به نوعی همدلی و همزبانی میرسیم. میدانید چرا؟ برای اینکه غزل او، هم حرف دل ما، هم حرف دل اوست. او خود را در شعرهایش از ما جدا ندانسته. رسایی، روانی و شیدایی، تاثیر و نیروی جاذبه زبان تراشیده سعدی است که خواننده، احساس غرابت نمیکند. دلیل سهل ممتنع بودن کلام او هم، همین قرابت و نزدیکی زبان او به زبان و پندار و گفتار من و شماست.
گردآوری واژههای متضاد و تابانیدن مفاهیم متناقض نما، چند لایگی اندک غزلهای او و توانمندی تفکر سنتگرایانهاش را باز میتاباند. خار و گل، زیبایی و زشتی، مهربانی وجود، دنیا و آخرت، شکر و زهر، دیر و زود، باز و کبوتر، مرگ و زندگی و... همه به همراهی ذهن، اندیشه و معنویت نیرومند او، کالبد سخن او را بینقص و منحصربهفرد کرده است. تا وقتی ما به ادراک درستی از آدمی و ارزشهای والای انسانی نرسیده باشیم، نمیتوانیم به هیجان هنری و لذت زیباییشناسانه کلام او دست یابیم. هنگامی در غزل سعدی «اندیشیدن» به نوعی «یادآوری» و «رفتار کردن» تبدیل میشود، آن غزل، کارکردی فلسفی، اخلاقی و دینی پیدا میکند و به دل و جانهای عاشق، اثر میگذارد و فرهنگساز میشود.
عبدالحسین موحد / پژوهشگر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد