در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در تابستان آن سال از طرف دانشکده، من و سایر همکلاسیهایم را برای بازدید از آشیانه تعمیرات نیروی هوایی ارتش به پایگاه یکم شکاری بردند. گذر از میان هواپیماهای جنگی واقعی که ردیف به ردیف کنار باند پرواز پارک شده بودند، قند در دل همه ما تازه به دوران رسیدهها آب کرده بود و داشتیم با دهان باز هر صحنه این نمایش باشکوه را با تمام وجودمان میبلعیدیم که سرهنگ راهنمای تیم ناگهان از حرکت ایستاد و رو به ما کرد و گفت: تا حالا هر چه دیدید آمریکایی بود و روسی، اما حالا میخواهم شما را به سریترین آشیانه این پایگاه ببرم و یک هواپیمای ایرانی را به شما نشان بدهم. دیگر بوضوح خون غیرت و غرور دوید به صورت همه ما که به تازگی مرز هجده سالگی را پشت سر گذاشته بودیم و در حالی که از هیجان به خنده افتاده بودیم، آهسته و با احترام داخل سوله مورد نظر جناب سرهنگ شدیم. چشمهایمان با سرعت داشت دنبال یک اعجوبه صنعت هواپیماسازی با آن قیافههای به یاد ماندنی فیلمهای علمی- تخیلی و احتمالا دو برابر آن قارقارکهای آمریکایی که آن بیرون دیده بودیم، میگشت که حکما کلی هم سلاح لیزری و تجهیزات مدرن رویش نصب بود و داخل کابین آن هم حتما میباید پر میبود از صفحات دیجیتال و عقربههای بیشمار و دکمهها و سنسورهایی که زیر همه آنها با کلمات شیرین فارسی لغاتی فنی نوشته شده باشد و خلاصه.....
خلاصه! در کمال ناباوری، جناب سرهنگ ما را برد به طرف یک هواپیمای ملخی ساده و کوچک در وسط سالن که دور و بر آن پر بود از قطعات کهنهای که از سایر هواپیماهای اسقاطی باز شده بود. بدنه این طیاره مشخصا با دست ساخته شده بود و خیلی حلبی به نظر میرسید. پیرمرد که احتمالا ناامیدی را در چهره ما خوانده بود با لبخندی آرامش بخش داستانی را برایمان بازگو کرد از اینکه چگونه جوانان ایرانی در طول این چند دهه که هواپیماها، پرواز بر فراز آسمان ایران را آغاز کردهاند، از نظافتچیهای باند پرواز به کپیکاران هواپیماهای قدیمی تبدیل شدهاند. داستانی که در انتهایش به من و دوست بغل دستیم و آن یکی که آن ته ایستاده بود و دیگری که داشت با بیحوصلگی با دکمههای پیراهنش بازی میکرد، اشاره داشت و اینکه ما در آینده این صنعت را متحول خواهیم کرد. او از این گفت که ما گرچه دیر شروع کردهایم اما خوب است که قدم نخست را برداشتهایم و یادآوری کرد که خیلی زود روزی فرا خواهد رسید که ایرانیان سوار بر هواپیماهای ایرانی به سفر خواهند رفت. و در انتها تاکید کرد آن روز نباید یادمان برود که همه چیز از این آشیانه و این اسباببازی پرنده آغاز شده است.
این روزها هر خبر جدیدی که در حوزه صنعت هوافضا میشنوم من را ناخودآگاه به یاد آن سرهنگ پیر میاندازد. از جمله وقتی پیشگام از سفر 12 دقیقهای خود به فضا بازگشت یا هواپیمای رعد با غرش خود ابرها را به رقص درآورد یا پهپاد غریق نجات ایرانی، تیتر مهم رسانههای دنیا شد که چگونه جوانان ایرانی با دست خالی، پهپاد، این سلاح مخوف غرب را به ابزاری برای نجات جان انسانها تبدیل کرده است. اما همه این خبرها و شور و شوق پشت آن که باعث میشود خیلیها راه اغراق و افراط را در پیش بگیرند باز مرا به همان سالها و وقتی نوجوان بودم میبرد. در آن سالها احتمالا مثل خیلی از همسن و سالان خودم سر پرشوری داشتم و عشق بالا رفتن یکشبه از نردبان ترقی وجودم را فرا گرفته بود. در آن روزگار بیقراری، پدرم همیشه تلاش داشت من را جایی بین خمودگی و عصیانگری، متعادل نگه دارد. شاید بیاغراق تاثیرگذارترین جملهای که در آن روزها من بارها و بارها از پدر میشنیدم، این بود که آدم باید خاک کارش را بخورد . اوایل که یک گوشم در بود و دیگری دروازه، این جمله فقط از میانه مغزم راهی باز میکرد و میگذشت. اما اندکاندک این گذرهای مداوم، ردی از خود در ذهن ناخودآگاه من باقی گذاشت تا اینکه روزی و پس از یک شکست بزرگ، کشف کردم! لازمه خاک خوردن، نزدیک شدن به زمین و از کف آغاز کردن است. کاری که مخصوصا این روزها گویا در صنعت هوافضای ایران فراموش شده است.
این روزها که مخصوصا عنوان ملی خیلی محبوب است و احتمالا بودجهآور و تلاش برای پدر این صنعت یا آن دانش شدن، هدف اصلی را قربانی کرده، زیاد میشنویم در صنعت هوافضای ایران پروژههایی آغاز میشود برای تولید محصولاتی در اندازه و سطح کاملا عملیاتی و جهانی! از هواپیمای 150 نفره تا هلیکوپتر ملی که هیچکدام نشانهای از خاک خوردن ندارند.
وقتی کتاب تاریخ شرکتهای بزرگ هوافضایی دنیا را ورق میزنید، باوجود همه تفاوتها در سبک و روش بزرگ شدن و جهانی شدن آنها، یک نقطه اشتراک در برگ برگ این مثنوی پرواز به شما چشمک میزند. نقطه اشتراک همه آنهایی که امروز بزرگ و قوی و قابل اعتماد هستند این است که همگیشان دوران کوچکی، کودکی و خاک بازی را تجربه کردهاند. اما اینجا و در ایران شاهد هستیم ناگهان یک تیم دانشگاهی قرار است تنه به تنه بزرگترین و باتجربهترین هواپیماسازان یا طراحان بالگرد دنیا بزند که ایمان دارم روزی خواهد زد. اما به چه قیمتی؟ ما چگونه ادعای ساخت چنین سازههای پیچیده، پیشرفته و فناورانهای را داریم در حالی که به جز بدنه، همه تجهیزات دیگر را باید از خارج از مرزهای کشور وارد کنیم. صنعت هوافضای ایران نیازمند طی مسیر متفاوتی است که میشود آن را مسیر خاک خوردن نامید. ما صاحب یکی از بزرگترین ناوگانهای بالگرد جهان و صاحب یکی از متنوعترین مجموعه هواپیماهای مسافربری و جنگی جهان هستیم. این یعنی سرمایهای بزرگ برای ایجاد زیرساختهای صنعت هوافضا که امروزه در انحصار چند کشور معدود است.
کارشناسان معتقدند در شرایط حاضر و با توجه به تحریمهای جهانی که صنعت هوانوردی را سالهاست ضعیف و بیرمق کرده است، ما به جای سرمایهگذاری کلان و پراکنده در صنعت ساخت محصول نهایی (هواپیما یا بالگرد) بهتر است به منظور تعمیر و نگهداری ناوگان فعلی خود روی فناوری تولید قطعات موتور، سیستمهای اویونیک، سامانه هیدرولیک و صنعت تولید فلزات آلیاژی وقت و انرژی بگذاریم.صنعت تعمیرات و قطعهسازی در ایران یک مشتری تشنه و آماده دریافت خدمات در داخل و صدها بازار در خارج از کشور دارد که اگر قیمتها متعادل و منصفانه و خدمات استاندارد و فناورانه باشد، تحولی عظیم در جایگاه صنعت هوافضایی ایران در جهان برپا خواهد کرد. اما این صنعت تعمیر یا قطعهسازی دیگر عنوان ملی نخواهد داشت و کسی را پدر یا مادر این فناوری یا آن دانش نخواهد ساخت. شاید ایراد اینجاست!
شهرام یزدانپناه / گروه دانش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: