اگر یک موضوع خاص داشته باشیم، روش خودش را میطلبد و اگر یک موضوع دیگر داشته باشیم، روش دیگری میطلبد. اگر نقشه جامع جهانبینی مهندسی شده در دست ما نباشد، تمام این کنگرهها و خروجی آن مانند ساخت و ساز یک خیابان یا کوچه است که بسرعت به بافت فرسوده تبدیل میشود و در آن صورت نمیتوانیم درباره علوم انسانی و دینی مجال سخن گفتن بیابیم.
اگر فلسفه بیراهه رفت و الحادی شد و گفت وحی و نبوت، خرافه و دین، فسون و فسانه است، نقشه ملحدانه ترسیم میکند و اولین آسیب را به خودش میزند که به فلسفه الحادی تبدیل میشود و سپس همه علوم را الحادی میکند اما اگر انشاءالله دینی شد، همه علوم را دینی میکند و خودش به فلسفه الهی تبدیل میشود.
علم اسلامی رهاورد فلسفه الهی است. در این دنیا هر آنچه میتوان دید، خدا و آثار و افعال اوست و از واقعیت دیگری نمیتوان سخن گفت.
سرنوشت علوم به دست موضوعات تعیین میشود و تمایز موضوعات، تمایز روشها را در پی دارد و میتوان گفت دینیبودن یا غیردینی بودن هم به تمایز موضوعات است.
قرآن کریم از عرش تا فرش را آیات الهی میداند. فرض علم غیردینی محال است؛ قرآن کریم، هم معلومات متنوع ارائه میکند و هم روشهای گوناگون عرضه میدارد.
مفاهیمی همچون روح، وحی، نبوت و اسماء حسنی از طریق قرآن ثابت میشود؛ زیرا مبدا همه آنها به خداوند باز میگردد.
تجربه با استقراء تفاوت دارد. محال است بدون پناه بردن به تجرید، علم تجربی داشته باشیم؛ 4000 سال است منطق میگوید قیاس صحیح نیست؛ فرق اساسی تجربه و قیاس آن است که یک برهان تجریدی تام از تجربه حمایت کرده است.
ریاضیات علومی نیمهتجربی است و پس از آن به بحثهای کلامی مانند نبوت و ولایت خاص میرسیم که در حوزه تجربه نمیگنجد.
عالم هستی بر مبنای تصادف نمیگردد و همه افعال علتی دارند؛ هیچ چیز بدون خالق به وجود نمیآید و نمیتوان گفت هر چیزی خودش را خلق کرده زیرا این دور باطل خواهد بود.
امروز هم همان شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» را میدهیم ولی در زمینه علم میگوییم علم اسلامی خواه شرقی باشد یا غربی، زیرا اگر علم دینی باشد علم است وگرنه چیزی نیست.
علمی که به واقعیت آفرینش خداوند توجه کند، اسلامی است ولو از طریق مسلمانان تولید نشده باشد. اگر شخص ملحد باشد ولی سخنی دینی بگوید، علم و سخنش دینی است.
انسان اگر مومن باشد، زنده است و اگر مومن نباشد، مرده است و این نظر قرآن است زیرا برخی را زنده، برخی را مرده و برخی را خواب مینامند.
اساس کار این است که آنها خیال میکنند وقتی انسان میمیرد، پایان راه است و انسان با مردن میپوسد و تمام میشود.
آنها فکر میکنند انسان دشمن خونین و وحشتناکی به اسم مرگ دارد اما حرف تازه انبیا این است که انسان در مصاف مرگ، مرگ را میمیراند زیرا انسان مردنی نیست. انسان مرگ را مچاله میکند و وارد صحنه محشر میشود.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد