گفت‌وگو با زن متهم به همسرکشی

شوهرم خودزنی کرد

درگیری‌های پری و شوهرش مازیار همیشه به زد و خورد منجر می‌شد، اما دفعه آخر با به میان آمدن چاقو، این دعوا پایانی متفاوت پیدا کرد و مازیار جانش را از دست داد. پری با صدور کیفرخواست به اتهام قتل عمد دوهفته قبل در شعبه 71 دادگاه کیفری‌استان تهران محاکمه شد. او به پرسش‌های ما درباره آنچه اتفاق افتاده است، پاسخ می‌‌دهد.
کد خبر: ۶۱۷۴۶۸

چه مدتی‌ است در زندان هستی؟

نزدیک به یک سال. مدت کوتاهی بعد از مرگ شوهرم بازداشت شدم و تا به حال هم در زندان هستم.

چرا شوهرت را کشتی؟

من این کار را نکردم. این اتهام درست نیست.

پس چه کسی قتل را انجام داد؟

او خودزنی کرد. من مازیار را نکشتم.

چه دلیلی داشت شوهرت خودزنی کند؟

با هم دعوا کردیم او خیلی عصبی ‌بود، همیشه وقتی عصبانی می‌شد رفتارهای بدی از خودش نشان می‌داد. آن روز هم عصبانی شد و خودش را زد.

چرا با هم دعوا کردید؟

من یک هفته خانه مادرم بودم، برای مهمانی ‌رفته ‌بودم. آن شب شوهرم دنبالم آمد و با هم به خانه‌مان برگشتیم. از من خواست کاری برایش انجام بدهم، اما قبول نکردم، وقتی بلند شدم که به آشپزخانه بروم دنبالم آمد و من را زد.

یعنی بدون مقدمه تو را کتک زد؟ حتما قبلش مشاجره داشتید.

نه، درگیری لفظی نداشتیم به من گفت تو به من بی‌احترامی کردی. به سمتم حمله کرد، چاقو برداشت و بعد هم از پشت‌سر موهایم را گرفت و کشید من هم یک لحظه ترسیدم صورتش را چنگ زدم و بعد هم فرار کردم و به سمت حیاط رفتم.

وقتی فرار کردی او خودش را زد؟

نه، وقتی من در حیاط بودم دنبالم آمد و صدایم کرد. فحش می‌داد چاقو هم دستش بود. سعی کردم از خانه خارج شوم تا مرا نزند. چند متر بیشتر دور نشده ‌بودم که صدای آخ‌ شنیدم و به سمتش برگشتم، دیدم چاقو در پایش
گیر کرده ‌است.

چرا سعی نکردی کمکش کنی؟

دقیقا همین‌ کار را کردم، دنبال همسایه‌ها رفتم تا آنها کمکش کنند.

اما آنها گفته‌اند وقتی رسیدند شوهرت بیهوش بود؟

وقتی فهمیدم مازیار به خودش چاقو زده به سمتش برگشتم و گفتم چه کارکردی؟ بدبخت‌مان کردی. جواب داد نترس چیزی نیست، چاقو را از پایش بیرون کشیدم و به سمت خانه همسایه‌ها رفتم، آنها هم دورش را گرفتند. وقتی من پیشش بودم، زنده ‌بود. او را به بیمارستان که رساندیم دیگر تمام کرده‌ بود.

وقتی پلیس از تو تحقیق کرد گفتی او قبلا ضربه ‌خورده ‌بود و وقتی وارد خانه شد پایش مجروح بود اگر ماجرایی که الان تعریف می‌کنی حقیقت دارد، چرا قبلا آن حرف را زدی؟

وقتی همسایه‌ها جمع شدند، یکی از آنها گفت اگر چاقو را از پایش بیرون نمی‌کشیدند زخمش هوا نمی‌کشید و زنده می‌ماند، من هم ترسیدم و به دروغ گفتم زخمی به خانه آمد، می‌ترسیدم قتل را گردن من بیندازند.

چرا از همان ابتدا واقعیت را نگفتی؟

چون می‌ترسیدم، واقعا نگران بودم که من را از بچه‌ام جدا کنند.

شوهرت راست‌ دست بود، چاقو به پای چپش آن هم به بالای پایش خورده ‌است، قضات معتقدند تو روبه‌روی او ایستاده‌ای و ضربه را زده‌ای.

من واقعا این کار را نکردم، من ضربه را نزدم و هرچه در دادسرا گفته‌ام دروغ است.

اگر این‌طور است پس چرا دروغ گفتی؟ آیا علتش این نیست که نمی‌خواستی شوهرت را بکشی و وقتی ضربه را به پایش زدی، فکر نمی‌کردی او بمیرد و وقتی دیدی جان داده ‌است خیلی ناراحت شدی و از ترس ادعای خودزنی او را مطرح کردی؟

نه، این‌طور نیست، من واقعا شوهرم را نزدم. من اصلا چاقویی نداشتم، او بود که چاقو را از آشپزخانه برداشت و به پایش کوبید. او سابقه خودزنی هم دارد.

اما چنین سابقه‌ای در پرونده نیست؟

می‌توانید از مادرش سوال کنید، او می‌داند پسرش قبلا خودزنی کرده‌ بود. او هر بار که می‌خواست من را وادار کند به حرفش گوش کنم چنین حرکتی می‌کرد.

تو و شوهرت همیشه با هم درگیر می‌شدید؟

اول حرف‌هایم هم گفتم مازیار خیلی عصبی بود. هر چیزی ناراحتش می‌کرد و به جان من می‌افتاد تا کتکم بزند.

خیلی رعایتش را می‌کردم و سعی می‌کردم آرام باشم و چیزی نگویم، اما گاهی نمی‌توانستم جلوی عصبانیتش را بگیرم و وقتی او من را می‌زد می‌ترسیدم به فرزندم آسیبی برسد، به همین دلیل سکوت می‌کردم.

چرا این موضوع را به کسی نگفتی؟

همه می‌دانستند او چه بلایی سر من می‌آورد. هربار با هم دعوا می‌کردیم من موضوع را به خانواده‌ام می‌گفتم و از آنها می‌خواستم واسطه شوند، هر بار زنگ می‌زدم و کمک می‌گرفتم حتی خانواده خودش هم می‌دانستند مازیار من را کتک می‌زند، اما این بار همه ‌چیز یکدفعه اتفاق افتاد. فکر نمی‌کردم چنین کاری بکند.

چرا با مردی که تو را می‌زد، زندگی می‌کردی؟

من از او بچه ‌داشتم و به خاطر دخترم همه چیز را تحمل می‌کردم، البته باید بگویم که این تنها دلیلم نبود. من شوهرم را دوست داشتم آن روز هم وقتی دیدم با آن وضع به زمین افتاده رفتم بغلش کردم و صورتش را بوسیدم تا
آرام شود.

چرا از روان‌شناس کمک نمی‌گرفتید؟

من با او به مشاوره می‌رفتم و او را پیش دکتر هم می‌بردم تا کمک کنند زندگی‌مان ادامه پیدا کند شوهرم دارو می‌خورد. من به خاطر زندگی‌ام همه ‌کار کرده ‌بودم.

هنوز علت اصلی درگیری‌های طولانی‌مدت با شوهرت را نگفته‌ای؟

در واقع این من نبودم که درگیر می‌شدم، شوهرم بود که به سمت من حمله می‌کرد و کتکم می‌زد.

تو گفتی بچه هم داری، بچه‌ات حالا کجا زندگی می‌کند؟

او پیش مادر شوهرم است، آنها بچه را پیش خودشان نگهداری می‌کنند.

حرف‌هایی که دخترت علیه تو در دادگاه زد به چه دلیل بود؟

او تحت تاثیر دیگران است. اطرافیان چیزهایی می‌گویند، او هم بچه ‌است و باور می‌کند و نمی‌تواند تشخیص بدهد چه اتفاقی افتاده ‌است.

زمانی که این اتفاق افتاد، بچه‌ات کجا ‌بود؟

او قبل از این درگیری خواب بود و اصلا بیدار هم نشد.

مگر می‌شود با این همه صدا بیدار نشود؟!

ما به سمت حیاط رفته ‌بودیم، اصلا آنجا نبود که بیدار شود.

بچه‌ات را در این مدت که در زندان بودی دیده‌ای؟

نه، ندیده‌ام حتی با او تلفنی هم صحبت نکرده‌ام. خیلی دلم برایش تنگ شده‌ است، البته وقتی خانواده‌ام به دیدنم می‌آیند، سراغ بچه‌ام را می‌گیرم و از حال او با خبر می‌شوم، اما خیلی نگران و دلتنگ او هستم.

مادر شوهرت از عهده نگهداری بچه برمی‌آید؟

من از آن زن بیچاره هیچ ‌بدی ندیدم. او همیشه به من کمک کرده‌ است. حالا هم از این که بچه پیش اوست اصلا ناراحت و نگران نیستم، اما او پیر است و توانایی جسمی‌اش اجازه نمی‌دهد از این بچه نگهداری کند، ضمن این که من یک مادر هستم و دوست دارم بچه‌ام پیش خودم باشد، نه این که کس دیگری از او مراقبت کند، این بچه پیش مادر خودم هم بود راضی نبودم و دلم می‌خواست خودم از او مواظبت کنم.

فکر می‌کنی بتوانی رضایت اولیای‌دم را بگیری؟

من قبلا هم گفته‌ام قتل کار من نبود و اعترافاتی که از من گرفته شد اصلا درست نیست، به همین دلیل هم در جلسه دادگاه عذرخواهی نکردم. من واقعا شوهرم را دوست داشتم و دلم می‌خواست زندگی‌ام را حفظ کنم. اشتباه من این ‌بود که چاقو را از پای شوهرم بیرون کشیدم.

نمی‌خواستم باعث مرگش شوم و می‌خواستم این‌طوری کمکش کنم. فکر می‌کردم کمتر درد می‌کشد و حالش بهتر می‌شود، خودش هم گفت چیزی نیست نترس خوب می‌شود.

حالا در زندان چه می‌کنی؟

خیلی سخت می‌گذرد، نگران دخترم هستم، این که او بدون من چطور بزرگ می‌شود؟ این که نبود من و پدرش چه آسیبی به او می‌زند؟ من نگران همه این‌چیزها هستم و به خاطر اتفاقاتی که می‌افتد ناراحتم. ضمن این که محیط زندان خوب نیست و به هر حال باعث آزار آدم می‌شود.

سرم را با دعا و قرآن گرم می‌کنم، نماز می‌خوانم و سعی می‌کنم با دیگران خیلی معاشرت نکنم. دعا می‌کنم خداوند هرچه زودتر مشکلات مرا برطرف کند و بتوانم پیش فرزندم باشم.

مریم عفتی

شما چه فکر می‌کنید

به نظر شما پری در زندگی‌اش مرتکب چه اشتباه‌هایی شده و چرا سرنوشتش این‌گونه شد؟ آیا او می‌توانست از این اتفاقات پیشگیری کند؟ برای این کار چه باید می‌کرد؟ نظر خود را به شماره 300011224 پیامک بزنید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها