شما همین کلاه قرمزی خودمان را نگاه کنید. یک زمانی که سمبلها و نمادهای معروف عروسکی و کارتونی ما همچون: میکیموس معروف و پینوکیوی دماغدراز و پلنگ صورتی فضول و... امثالهم از غرب آمده و بعد از پخش از تلویزیون ما، به صورت نماد و نشان درآمده و بازار نوشتافزار و عروسک فروشیها و حتی لباسفروشیهای ما را تسخیر کرده بود، یک عروسک فسقلی بیادعایی به نام«کلاه قرمزی»، تک و تنها، از یک شهرستان دورافتاده از مرکز، با اتوبوس به سمت تهران راه افتاد و با اعتماد به نفس کامل گفت:
آهای آقای راننده
یالا بزن تو دنده
میخوام برم به تهرون
میخوام برم تلویزیون...
فلذا بسیار خوشحال و خرسند شدیم وقتی با همین دو تا گوش خود شنیدیم که در حاشیه بیست و هفتمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان، از نوشتافزار کلاه قرمزی و پسرخاله و همچنین نوشتافزار سنجد (یک شخصیت عروسکی دیگر تولید داخل)، رونمایی شده است. و در حقیقت همان که قبلا عرض کردیم؛ روکمنمایی!
بسته پیشنهادی: ما مخلص کلاه قرمزی و پسرخاله و فامیل دور و جیگر و... سایر دوستانشان هستیم و خیلی خوشحالیم که این قدر معروف شدند و همزمان هم محبوب. چون همیشه معروفیت دلیل محبوبیت نیست. برای خالی نبودن عریضه، دو سه نکتهای عرض میکنیم:
1ـ تائید و تشویق: حتما این حرکت قشنگ استفاده از نشانهای کارتونی و عروسکی داخلی برای ساخت محصولات فرهنگی برای کودکان و نوجوانان را همه باید حمایت کنند. حتی زبانم لال اگر کسی حسود هم باشد، باز لطف کند حمایت کند. به این فکر نکند که محصول فرهنگیاش مال ما، محصول مالیاش مال آقای تهیهکننده کلاه قرمزی و عوامل نزدیک. نوش جانشان!
2ـ گسترش کار: از نماد و نشان کلاه قرمزی و پسرخاله و سایر رفقایشان فقط در نوشتافزار استفاده نشود. صنعت پوشاک و عروسکسازی و ظروف تزئینی بچگانه و شیشه بچه و... امثال اینها هم میتوانند شانس خود را امتحان کنند. در قونیه، عکس بنده خدا مولانای مظلوم و غریب را روی لباس و ظروف و این چیزها میاندازند که چرخ صنعت توریستیشان به هر قیمتی بچرخد؛ آن وقت کلاه قرمزی ما که جای خود دارد. اصلا جایش همین جور جاها و چیزهاست. عکس جناب مولانا را نباید هرجایی انداخت.
3ـ نترسیدن از معروفیت: بعضیها از معروف شدن بعضیها در عرصههای فرهنگی و هنری و.... میترسند. نه جانم، در مورد کلاه قرمزی جای ترس نیست. متقابلا به کلاه قرمزی هم دوستانه یادآوری میکنیم که معروفیت زیاد مثل پوست موز است. مواظب باشد. گذشتهاش را هم هرگز فراموش نکند که با یک اتوبوس از شهرستان آمد به تهران و آن هم با خواهش و تمنا از جناب راننده که: «آهای آقای راننده/ یالا بزن تو دنده/ میخوام برم به تهرون/ میخوام برم تلویزیون». انگار همین دیروز بود!
رضا رفیع
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با سرپرست اداره کل روابطعمومی و امور بینالملل سازمان نظام پزشکی کشور مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد