روزنامه خندان

منتقد خاص در روزنامه

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۵۹۱۱۸۰
منتقد خاص در روزنامه

سیاست روز : چهارجوابی

اسفندیار رحیم مشایی: خبر بستری شدن من "دروغ" است.

اظهارنظر فوق یادآور کدام ترانه شیرین فارسی است؟

الف) همه میگن که تو رفتی / همه میگن که تو نیستی / همه میگن که دوباره / دل تنگمو شکستی / دروغه / دروغه

ب) تو میگی بدون من دنیا برات زندون تنگه / من میگم بگو عزیزم تو دروغات هم قشنگه

ج) تمام روز می خندم تمام شب یکی دیگه ام /من از حالم به این مردم دروغای بدی می گم

د) همه چی آرومه / من چقدر خوشحالم / بستری هم نشدم / شادم و سرحالم

رئیس سازمان صنعت بیمه: تولید‌کنندگان تخم‌مرغ معتقدند هزینه تولید آنها افزایش پیدا کرده و به همین دلیل قیمت‌ها را افزایش داده‌اند.

با توجه به اظهارنظر فوق به نظر شما تولیدکنندگان تخم مرغ غیر از "هزینه تولید" به کدام یک از گزینه های زیر اعتقاد دارند؟

الف) به طرح ازدواج آسان خروس ها اعتقاد دارند.

ب) به طرح رفع حصر خانگی مرغ های تخمگذار اعتقاد دارند.

ج) به طرح برداشتن مانع تفکیک جنسیتی مرغ ها و خروس ها اعتقاد دارند.

د) به روح اعتقاد دارند.

شیخ الازهر: مصر در معرض یک جنگ واقعی قرار دارد.

جمله فوق ، مصداق کدام ضرب المثل شیرین فارسی است.

الف) از کرامات "شیخ" ما این است / شیره را خورد و گفت شیرین است

ب) از کرامات "شیخ" ما چه عجب؟ / پنجه را باز کرد و گفت: وجب

ج) اول و دو و الی آخر / از کرامات "شیخ" الازهر

د) هر سه گزینه فوق صحیح است

نقطه چین زیر را پر کنید:

وزیر ارشاد: ممیزی سلیقه‌ای ... نویسندگان را ... می‌کند.

الف) دهان – صاف

ب) روح – آسفالت

ج) چپق - چاق

د) دست - کرخت

شرق : شباهت‌های 2 شهردار

محمدباقر قالیباف، شهردار فعلی، کارهای قشنگی کرد. توی همه‌جای تهران لامپ آبی وصل کرد، طوری که در یخچال را باز می‌کردی لامپ آبی روشن می‌شد. بعد سر چهارراه‌ها تخم‌مرغ گذاشت و اشاره ظریفی به زندگی شهری و زندگی تخم‌مرغی شهروندان کرد. تخم‌مرغ‌هایی هم که گذاشت، خیلی بزرگ بودند و می‌شد باهاش آدرس داد.

دیالوگ

- پس قرارمان کجا باشد؟

- ساعت دو بیا، زیر تخم‌مرغ پارک وی.

هنرهای خانگی

شهرداری البته کارهای خوبی هم کرد. مجسمه‌هایی شبیه همه‌چی جز آدم توی همه‌جا گذاشت. یک میهمان ما از خارج آمده بود، گفت: واقعا هنر نزد ایرانیان است و بس؟

ما گفتیم: نه والا. گفت: پس اینا چیه؟

ما گفتیم: اینا کاردستی‌های بچه‌های مدیران شهرداری است. برای اینکه تشویق شوند، از روی نقاشی بچه‌ها توی مهدکودک بزرگش را می‌سازند می‌گذارند سر خیابان.

خرده‌برده نداریم

ما الان پنبه شهرداری را زدیم که هیات‌دولت سابق که رییسش شهردار سابق بود، فکر نکند ما با آنها خرده‌برده‌ای داریم. حالا که پنبه شهرداری را زدیم، شباهت‌های قالیباف شهردار و احمدی‌نژاد شهردار را با هم بررسی می‌کنیم،

هر چند هیچ شباهتی به هم ندارند.

شباهت پلی

هر دو به فعالیت‌های هوایی علاقه دارند.

همان‌قدر که آقای احمدی‌نژاد عشق منوریل بود، آقای قالیباف عشق پل هوایی است.

تنها فرقش این است که احمدی‌نژاد به وصال منوریل نرسید (حتی نگذاشتند یک‌دونه الکی‌اش را سمت صادقیه بزند) اما قالیباف هر جا دستش رسید یک پل هوا کرد. حالا ما این پل هوا کردن را بررسی کنیم؟

یک پل زدند پیچ شمیران و با یک حرکت تمام خاطره شهری، خاطره جمعی، خاطره تاریخی و حتی آبمیوه‌ای سر پیچ شمیران را به باد صبا دادند.

یک پل زدند روی صدر. صدر مصدر و مطبق شد. نتیجه؟ 90درصد ماشین‌هایی که قرار بود از صدر بروند حالا فکر می‌کنند اگر از صدر بروند دارند از ذیل می‌روند و این ناقض مفهوم صدر است.

بعد هم اینا پل را می‌زنند، فکر می‌کنند شلنگ است دارند باغچه را آب می‌دهند، یعنی آب را خاک باغچه می‌کشد به خودش. نه باباجان. وقتی این همه ماشین مثل شلنگ فواره می‌کند، آن طرف که باغچه نیست، چاه هم نیست، پس ماشین‌ها تپانده می‌شوند تنگ هم. و ترافیکی می‌شود که اگر این پل‌ها نبود، به عقل جن هم نمی‌رسید ترافیک می‌شود اینقدر درهم تنیده باشد.

آیا می‌توان نتیجه گرفت هر دو سر به هوا هستند؟

آیا می‌توان نتیجه گرفت هر دو تونل دوست ندارند؟

ما که به شخصه تونل دوست داریم. هر دفعه می‌رویم شمال می‌رسیم به تونل، شروع می‌کنیم به جیغ‌کشیدن و تخلیه می‌شویم. اگر شهرداری ترتیبی می‌داد هر خیابان یک تونل داشت، مردم توی تونل جیغ می‌زدند، سبک می‌شدند، می‌آمدند بیرون تخلیه شده بودند و به هم لبخند می‌زدند. (به این می‌گویند نظریه اجتماعی. بعد خنده‌دار است که با این نبوغ به ما نوبل که نمی‌دهند هیچ، انجمن جامعه‌شناسان مقیم مرکز هم، از ما تقدیر و تشکر نمی‌کند.)

شباهت بلندی

یک شباهت این دوتا شهرداری هم این بود که هر دو اصرار داشتند به افتتاح بزرگ‌ترین چیزها. اینقدر از این چیزها افتتاح کردند که ما گاهی می‌مانیم تهران چطوری گنجایش این همه چیز بزرگ را دارد. برای ثبت در تاریخ بگوییم تنها جایی که آقای احمدی‌نژاد و آقای قالیباف توی یک عکس دیده شدند، مربوط است به افتتاح «بزرگ‌ترین» پرچم خاورمیانه. که خوشبختانه پروژه با موفقیت روبه‌رو شده. ما هر وقت چیز بزرگی افتتاح می‌کنند، یاد این ساندویچ نیم‌متری‌ها می‌افتیم. نیم‌متر ساندویچ را می‌دهند دستت، پنج‌هزارتومان. نه به درد خوردن می‌خورند، نه به درد صادرات، نه به درد سفره‌آرایی. اما طرف دلش هم خوش است که بزرگ‌ترین ساندویچ ایران را ارزان‌تر از هر چیز نیم‌متری دیگری می‌دهد. خب پدر من، رضالقمه یک لقمه کباب را نصف کف دست نان، لقمه می‌کند می‌دهد دست آدم، هم شکم آدم سیر می‌شود، هم فرهنگ چندهزارساله ایران به صورت لقمه‌ای در جهان گسترش می‌یابد، هم مردم از بیلان کاری رضالقمه بیشتر از کارنامه هشت ساله دو شهردار راضی هستند.

نتیجه‌گیری

ما واقعا با آقای قالیباف یا آقای احمدی‌نژاد دشمنی نداریم. منتها آنها هم با ما دوستی نداشتند. اگر داشتند این کار را با خاطرات شهری نمی‌کردند و ما خیال کنیم تهران بته است و ما زیر بته به عمل آمدیم. یا کاری کنند ما خیال کنیم ما بی‌بته‌ایم چون زیر بته به عمل نیامدیم. (باز هم نظریه اجتماعی. می‌بینید؟ آیا وقتش نرسیده طی مراسم باشکوهی به ما دکترای افتخاری بدهند؟)

تهران امروز : منتقد خاص در زورخانه!

«منتقد خاص» از آنجایی‌که در جامعه ما از شان و مقامی بالا برخوردار است، به هرکجا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند!اگر چه گاه به خاطر سوءتفاهم‌هایی مورد التفات خاص برخی قرار می‌گیرد، کلا موجود جالب و قابل‌توجهی است! ما قصد داریم سر فرصت جایگاه «منتقد خاص» را در مکان‌های گوناگون، بررسی کنیم و از آنجایی‌که امروز روز «ورزش زورخانه‌ای» است، از «زورخانه» شروع می‌کنیم:

منتقد صاحب‌زنگ!

«منتقد خاص» در «زورخانه» خود را به هیچ‌وجه تماشاگر یا گزارشگر محسوب نمی‌کند و دوست دارد که او را از ورزشکاران به‌حساب آرند؛ آن‌هم نه از «نوچه»ها و «نوخاسته»ها (اگرچه مغرضان پا را از این هم فروتر(!) می‌نهند و او را «پهلوان پنبه» می‌نامند!)منتقد بنا به ادعای خودش در زورخانه از پهلوانان «صاحب‌ضرب» و «صاحب‌زنگ»محسوب می‌شود!(العهده علی الراوی!)

جایگاه ویژه!

«منتقد خاص» در زورخانه مقر خاص خودش را دارد و بر آن جلوس می‌کند. این محل را که دقیقا کنار گود قرار دارد، «کنار گود» می‌نامند(!)وقتی دو «حریف» در «گود زورخانه» کشتی می‌گیرند، منتقد اشکالات تکنیکی‌شان را به آنها یادآوری می‌کند و گاه از‌ دل و جان مایه گذاشته، از کنار گود فریاد می‌زندکه:«لنگش کن!»

چرخ تیز!

«منتقد خاص»گاه جوگیر شده، داخل گود می‌شود تا به بقیه نشان دهد که او هم شیرین‌کاری‌هایی بلد است.رشته مورد علاقه او در ورزش‌های زورخانه‌ای،«چرخ تیز» است.(چون در حال چرخ‌زدن هیچ‌کس نمی‌تواند تشخیص دهد که او روی به کدام سوی دارد.در واقع این چرخش‌های سریع نوعی مانور و آمادگی‌جسمانی‌است برای موضع‌گیری‌های شغلی او)

کباده‌کشی!

«منتقد خاص» به «کباده»کشیدن نیز علاقه دارد چون اعتقاد دارد که این ورزش برای منتقد،ورزشی متوازن و البته کاربردی است!(یکی به چپ، یکی به راست، یکی به چپ، یکی به...الخ!)

چهارمیل!

«منتقد خاص» گاه برای اینکه نشان بدهد چقدر متعادل است، داخل گود به «چهار میل بازی» نیز اقدام می‌کند. او توانایی آن را دارد که چهار میل را به ترتیب بالا بیندازد.(این مهارت او باعث تشویق حاضران می‌شود؛اگر چه به خاطر عدم‌همکاری جاذبه زمین(!) معمولا فقط در گرفتن یکی از آنها موفق می‌شود.)

ضرب‌گیری!

«منتقد خاص» گاه برای اینکه فضای زورخانه‌ را چندصدایی کند خودش در کنار «مرشد» می‌نشیند و با ضرب مخصوص خویش به‌شدت می‌نوازد.لکن برای اینکه چندصدایی بودن فضای زورخانه کاملا مشخص باشد، نهایت سعی‌اش را می‌کند که ساز خودش را بزند و ضرب زدنش کوچک‌ترین هماهنگی‌ای با ضرب «مرشد» نداشته باشد!

وصف حالات و کمالات «منتقد خاص» در حد توان زبان و قلم ما نیست لذا ما ضمن «لنگ‌انداختن» در محضر ایشان، به این کش‌و‌قوس مذبوحانه‌مان فیصله می‌دهیم!

کیهان : اَپل ! (گفت و شنود)

گفت: چه خبر؟!

گفتم: شخصی به نام «محمود سریع‌القلم» در مصاحبه با یک ماهنامه وابسته به جبهه اصلاحات گفته است «باید همه خوشحال باشیم که بالاخره بعد از یک و نیم قرن افراط و تفریط، ما ایرانیان به کانونی تحت عنوان «اعتدال‌گرایی» رسیده‌ایم»!

گفت: یعنی پیروزی انقلاب اسلامی و همه سال‌های حماسی پس از آن از نوع افراط و تفریط بوده است؟! اصلاً این یارو کی هست؟!

گفتم: اختیار دارید! این حرف‌ها چیه؟! ایشان با حکم آقای روحانی به عنوان مشاور ویژه رئیس جمهور انتخاب شده است!

گفت: آقای روحانی که خودش را فرزند انقلاب می‌داند، چرا این آدم بی‌سواد و دم دستی را، آنهم به عنوان مشاور ویژه خود انتخاب کرده است؟!

گفتم: چه عرض کنم؟! از آدم بی‌سوادی پرسیدند کجا مشغولی؟ گفت؛ در شرکت کامپیوتری و شبکه اینترنتی «اَپل» کار می‌کنم! گفتند، تو که سواد معمولی نداری چطور آنجا استخدام شده‌ای؟! و یارو گفت؛ کار من نیازی به سواد ندارد، من فقط سیب‌ها را گاز می‌زنم!

* توضیح آن که آرم «اَپل» یک سیب گاز زده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها