در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
اول درباره اتهامت کمی توضیح بده.
شوهرم از من سوءاستفاده میکرد تا راحتتر بتواند دزدی کند. ما با هم به طلافروشیها میرفتیم سر فروشنده را گرم میکردیم و یک تکه طلا برمیداشتیم. بالاخره هم یک مغازهدار مچمان را گرفت.
از اول میدانستی شوهرت سارق است؟
خبر نداشتم چون ازدواج من اجباری بود. پدرم اعتیاد داشت و اصلا به فکر بچههایش نبود. فقط میخواست هرطور شده از دست آنها راحت شود، برای همین هم من را مجبور به ازدواج کرد و بعد از عروسی فهمیدم شوهرم اعتیاد دارد. او میخواست کاری کند که من هم مواد بکشم اما خوشبختانه آلوده نشدم ولی چون کار و منبع درآمدی نداشتم چارهای نداشتم جز اینکه در دزدیها کمکش کنم. برای آن کار هم خیلی مقاومت کردم اما بالاخره تسلیم شدم.
فکر میکردی روزی دستگیر شوی؟
نه. همیشه از پلیس و زندان میترسیدم. وقتی هم دستگیرمان کردند خیلی ترسیده بودم. برایم یک سال و نیم حبس بریدند که یک سالش را کشیدم و بقیهاش را عفو خوردم. من از همان دوران زندان به خودم قول داده بودم کاری کنم که دیگر به این حال و روز نیفتم. اولین کاری که باید میکردم این بود که از شوهرم طلاق بگیرم. بعد از آزادی به خانه پدرم برگشتم اما دیدم پدرم اصلا از این وضع راضی نیست و من را مزاحم و سربار خانه میداند. به روی خودم نیاوردم و همانجا ماندم تا کارهای طلاق را انجام بدهم. چون شوهرم زندانی بود برای جدایی مثل بقیه به دردسر نیفتادم ولی خوب هشت ماه طول کشید تا حکم طلاق صادر شد. همسرم هنوز در زندان بود چون موقع دستگیری مقدار نسبتا زیادی مواد از او پیدا کرده بودند و جرمش سنگینتر بود.
بعد از طلاق چه کار کردی؟
به تهران آمدم. اگر در شهرستان میماندم آینده خوبی نداشتم و پدرم باز هم مجبورم میکرد با یک خلافکار دیگر ازدواج کنم. در تهران هم کسی را نداشتم ولی برای خودم برنامه ریخته بودم و میدانستم اگر مقاومت کنم موفق میشوم. دو هفته در یک مسافرخانه ماندم اما بعد مجبور شدم به مسافرخانه دیگری بروم. هرجا بیشتر از 15 روز نمیماندم چون وقتی میدیدند یک زن مطلقه تنها هستی خیالات برشان میداشت. در این مدت دنبال کار هم میگشتم تا اینکه در یک کارگاه نساجی مشغول شدم. چون سابقه کار نداشتم یک ماه اول را کارآموزی کردم حقوقی هم بابتش نگرفتم. بعد من را پای دستگاه گذاشتند اولین حقوقم را وقتی گرفتم که پولی که با خودم آورده بودم تقریبا تمام شده بود. من را چهار ماه بیشتر در کارگاه نگه نداشتند و اخراجم کردند. دلیل خاصی نداشت. این کار در آن کارگاه طبیعی بود. بعضیها بودند که سه یا چهار بار اخراج شده و بعد دوباره برگشته بودند، این طوری صاحبکار مجبور نمیشد کسی را بیمه کند یا عیدی و سنوات و از این جور چیزها بدهد.
چه زمانی کار ثابت پیدا کردی؟
همه جا دنبال کار میرفتم و آگهی روزنامهها را هم میخواندم، اما چون سابقهدار بودم پیدا کردن کار برایم مشکل بود تا اینکه یک روز دیدم روی شیشه یک لوازمالتحریر فروشی نوشته شده به کارگر ساده نیازمندیم. داخل رفتم و گفتم برای کار آمدهام. صاحب مغازه گفت آگهی برای خودش نیست و در ضمن کارگر مرد میخواهند. درباره کار پرسیدم، در یک مرغ فروشی برای پوست کندن و خرد کردن مرغ و از این جور کارها شاگرد میخواستند. صاحب مرغفروشی برادر مردی بود که با او صحبت کرده بودم. اصرار کردم او هم آدرس مغازه برادرش را که یک خیابان بالاتر بود داد و خلاصه با هزار التماس و اصرار مشغول به کار شدم. کار در آنجا هم موقتی بود اما از طریق زنی که شوهرش مدیر یک آموزشگاه رانندگی بود به آنجا رفتم و آبدارچی آنجا شدم. اتفاقا همانجا خودم هم گواهینامه گرفتم و الان هم مربی هستم و روزگارم بد نیست. در تمام این سالها سر قولم ماندهام.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: