گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

التزام به فرامین حکومتی

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «شادی و نشاط، متن نه حاشیه»،«مهدویت منهای روحانیت!؟»،«کت و شلوارها یادتان هست؟»،«قوه مقننه، مهمترین قوه قانون اساسی»،«التزام به فرامین حکومتی،تفسیر حداقلی یا حداکثری؟»،«بحران تصمیم گیری»،«درس سهمیه‌بندی بنزین برای خروج از تهران!»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۴۲۴۳۷

جام جم:شادی و نشاط، متن نه حاشیه

«شادی و نشاط، متن نه حاشیه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم به قلم مهدی فضائلی  است که در آن می‌خوانید؛در میان گروهی از مردم این ذهنیت وجود دارد که مردم ایران از شادی و نشاط برخوردار نیستند و بیشتر غمگین‌اند و به عزاداری مشغول هستند. همین گروه در مقابل تصور می‌کنند مردم آن‌طرف آب خصوصا غربی‌ها زندگی‌شان سراسر شادی است.

از منظر علمی تاکنون پژوهشی درباره وضعیت نشاط در ایران انجام نشده است و در نتیجه امکان مقایسه با دیگر کشورها هم نیست.

بنابر این، ذهنیت مذکور پشتوانه علمی ندارد و صرفا برداشتی است سطحی که در بعضی‌لایه‌ها با اغراض سیاسی و فضاسازی‌های رسانه‌ای آن‌طرف آب نیز آمیخته است. شاید اگر به برخی آمار مثل میزان خودکشی، جرایمی مثل تجاوز به عنف، میزان مصرف داروهای آرام‌بخش و ... توجه شود حتی نتیجه این بحث کاملا معکوس شود.

صرف‌نظر از درست یا غلط بودن این ذهنیت، باید اذعان داشت که شادی و نشاط هم در بعد فردی و هم در بعد اجتماعی، مقوله بسیار مهم و تاثیرگذاری است. جامعه‌ای که از نشاط برخوردار نباشد یا احساس نشاط نکند، جامعه‌ای کم‌تحرک، ناامید و بدون اعتمادبه نفس خواهد بود و پیامدهای منفی چنین شرایطی روشن و بی‌نیاز از شرح و تفصیل است.

نگرانی جایی بیشتر می‌شود که تصور عدم نشاط به نوعی با دین پیوند زده شود و این ذهنیت ترویج شود که نشاط با دینداری در تزاحم است و انسان‌های شاد یا جامعه با نشاط، جامعه و انسان‌هایی دین‌گریز هستند و به عبارت دیگر این‌که برخی گمان کنند «بدون گناه نمی‌توان شاد و بانشاط بود». گزاره‌ای است که هم به لحاظ علمی و هم از منظر آموزه‌های دینی نادرستی آن محرز است. البته مقوله شادی که بیشتر در بعد فردی مطرح است و نشاط که در بعد اجتماعی موضوعیت پیدا می‌کند. مبحث بسیار پیچیده و عمیقی است که از منظر روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و دینی می‌توان به آن پرداخت اما آنچه در این نوشتار می‌توان به آن اشاره کرد این است که علاوه بر آن‌که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان بر تاثیر مثبت دین‌ بر شادی و نشاط اذعان دارند و آن را ثابت کرده‌اند، با استناد به منابع درون دینی نیز می‌توان این واقعیت را دریافت که اسلام تا چه اندازه به این مهم توجه نشان داده است. اگر نتیجه شادی و نشاط را از هیجانات زودگذر که البته آن‌هم در حدی لازم و غیرقابل گریز است، فراتر ببینیم، رسیدن به آرامش، مهم‌ترین دستاورد انسان و جامعه شاد و با نشاط است.

اگر به هستی‌شناسی اسلام توجه کنیم و انسان را نیز در نظام معرفتی اسلام و جزئی از هستی تعریف کنیم، انسان حداقل از دو بعد «جسم»‌و «روح» تشکیل شده است (برخی ذهن را از این دو مجزا کرده و انسان را سه‌وجهی می‌دانند) که هر کدام نیازهایی دارند و توجه صرف به هر یک و بی‌توجهی به دیگری منجر به یک بعدی شدن و انواع انحرافات می‌شود. به همین دلیل انسان اسلام نه غرق در لذایذ جسمی و ارضای غرایز است و نه گوشه عزلت انتخاب می‌کند و رهبانیت در پیش می‌گیرد. اسلام به عنوان یک دین معتدل، انسان معتدل را پرورش می‌دهد که هم نیازهای جسمی او و ارضای مشروع ‌ غرایزش را مورد تاکید قرار می‌دهد و هم نیازهای معنوی و روحی‌اش را. یکی از عوامل دستیابی به نشاط اجتماعی، پرهیز از افراط و تفریط و توجه متعادل به شعائر اسلام است. براساس آموزه‌های دینی، شیعیان در شادی پیشوایان دین شاد و در اندوه آنها اندوهناک‌اند. اگر در مناسبت‌های دینی ما محرم و دهه عاشورا، صفر، ایام فاطمیه، شب‌های قدر و شهادت امام علی(ع) و ... وجود دارد و باید آنها را با برپایی مراسم عزا گرامی‌ داشت (که البته یکی از نتایج این عزاداری‌ها آرامش درونی است) از سوی دیگر رجب و شعبان و اعیاد پی‌درپی این دو ماه و نیز اعیادی چون غدیر، فطر، قربان و ... نیز وجود دارد که با تشکیل مجالس جشن و سرور باید به بزرگداشت آنها پرداخت. اما متاسفانه باید اعتراف کنیم توصیه پیشوایان دینی آن گونه که در مراسم عزاداری مورد توجه قرار می‌گیرد و حتی با تسری عزاداری‌های محرم به دیگر مناسبت‌ها به افراط می‌گراید در مورد مناسبت‌های شادی اهتمام لازم دیده نمی‌شود و از ظرفیت‌های موجود آنگونه که شایسته است بهره‌برداری صورت نمی‌گیرد.

لذا لازم است راهکارها و نوآوری‌ها در این باره به عنوان یک مساله در محافل علمی، کارشناسی و رسانه‌ای و خصوصا توسط رسانه ملی به بحث گذاشته شود.

تهران امروز:مهدویت منهای روحانیت!؟

«مهدویت منهای روحانیت!؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی تهران امروز به قلم حسام‌الدین کاوه است که در آن می‌خوانید؛موضوع نجات بشر به دست مصلح کل، مضمونی است که در قریب به اتفاق ادیان به‌ویژه در ادیان ابراهیمی بر آن تاکید بسیار شده است. اما کمتر دین و مذهبی است که بن‌مایه‌های اعتقادی آن براساس ناجی موعود و مفهوم انتظار شکل گرفته باشد. مذهب تشیع بدین‌اعتبار تنها مذهبی است که مفاهیمی چون انتظار، نجات و مهدی موعود(عج) را از مفاهیم کلیدی مذهب می‌شمارد و اعتقاد به انتظار و ظهور حضرت صاحب‌الامر(عج) را جزو باورهای اساسی مذهب تشیع می‌داند.

شیعه در نسبت با مفهوم ولایت ائمه و ظهور آخرین ولی خدا و حجت اوست که تعریف می‌شود وگرنه در بقیه مفاهیم دینی، اشتراکات بسیاری با دیگر فرق اسلامی دارد اما اعتقاد به مهدویت و انتظار، اعتقاد به کوشش برای تعجیل در ظهور حضرت ولی‌الله‌الاعظم (عج) چگونه می‌تواند اعتقادی بی‌خدشه و پاکیزه باشد؟ آیا صرف اعتقاد کافی است یا شرط لازم آن است که آموزه‌های اعتقادی درباره مهدویت و ظهور از سرچشمه‌ها دریافت شوند. بی‌تردید روحانیت شیعه حافظ و پرچمدار اعتقاد به مهدویت و مفهوم ظهور مهدی موعود(عج) است. این گزاره مبتنی بر استنباط فردی نیست بلکه ریشه در علوم فقهی و احادیث معصومین علیهم‌‌السلام دارد.

شیخ طبرسی که از بزرگ‌ترین علمای شیعه است در کتاب احتجاج عن الحجه(عج) از حضرت امام صادق نقل می‌کند: «فاما [و اما] من کان من الفقها، صائنا لنفسه، حافظ لدینه، مخالفا علی هوا، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه.» (و اما از فقها، آنان که از نفس خود صیانت می‌کنند، حافظ دین‌شان هستند، با هوای نفس مخالفت می‌کنند و مطیع اوامر مولایشان هستند،‌ پس بر عوام است که از آنان تقلید کنند.)
این حدیث و بسیاری از احادیث دیگر که حاوی مضامینی چون آن هستند، همگی بر تبعیت و تقلید از فقها تاکید دارند. شیخ صدوق که او نیز از بزرگان مذهب تشیع است...

حدیثی را از محمد بن محمد بن عصام از محمد بن یعقوب (شیخ کلینی) و او از اسحاق بن یعقوب چنین نقل می‌کند: «سألت محمدبن عثمان العمری (نایب دوم امام عصر در غیبت صغری) ان یوصل لی کتابا قد سالت فیه عن مسائل اشکلت علی فورد التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السلام: اما ما سألت عنه، ارشدک الله و ثبتک و اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله...»

موضوع حدیث گویا برخی از مسائل مشکل دینی و نیز رویدادهای خاصی بوده که در زمان محمد بن عثمان العمری دومین نایب خاص حضرت ولی‌عصر(عج) در عصر غیبت پیش آمده است، در پاسخ به پرسش‌های پیش آمده در توقیع مبارکه ولی الله الاعظم(عج) چنین پاسخ داده می‌شود: اما از آنچه پرسیده‌ای، خداوند تو را رشد دهد و ثابت (در دین) نگاه دارد و اما در حوادث واقعه (پیش آمده) به راویان احادیث (فقها) ما رجوع کنید که آنان حجت بر شمایند و من حجت خداوند [بر شما و آنان]... قطعا در این توقیع مبارکه منظور از راویان احادیث کسانی نیستند که چند حدیث را حفظ کرده‌اند یا می‌دانند، بی‌شک منظور فقهای دینی‌اند که متخصصان در علوم حدیث و شناخت قرآن هستند و در پیشامدها می‌باید بدانها رجوع کرد که حجت امام عصر(عج) بر شیعیان و پیروان هستند و حضرت ولی امر(عج) حجت خدا بر تمام موجودات و البته در این توقیع شریف، حجت خاص خداوند بر علما و فقهاست.

در قرآن مجید نیز بر ضرورت تفقه در دین و وجود فقها برای تبیین دین و انذار قوم اشاره شده است: «فلولا نفر من کل فرقه، منهم طائفه لیتفقهوا فی‌الدین و لینذروا قومهم اذا راجعوا الیهم لعلهم یحذرون.» (چرا از هر گروهی، طائفه‌ای از آنان کوچ نمی‌کنند تا در دین آگاهی پیدا کنند و به هنگام بازگشت به‌سوی قوم خود، آنها را انذار دهند تا بترسند و پرهیز کنند.) (توبه 122) همچنان که مشاهده می‌شود در این آیه مبارکه نیز بر ضرورت پرورش و تربیت فقها برای آگاهی از علوم قرآنی و دینی و پرهیز و انذار دادن مردمان تاکید شده است.

اگر حدیث منقول از حضرت امام صادق(ع) و توقیع مبارکه حضرت ولی‌عصر(عج) را در کنار این آیه شریفه بگذاریم، آنچه می‌توان از آن نتیجه گرفت این است که دانش دین و راهنمایی و رهنمونی دین‌داران، برعهده فقها و علماست به‌ویژه در عصر غیبت کبری این موضوع اهمیتی مضاعف و دوچندان می‌یابد. با این حال مشاهده می‌شود که برخی از انحرافات در موضوع و مفهوم مهدویت و انتظار ظهور، رایج شده است.

برخی چنین القا می‌کنند که ارتباط مستقیم با حضرت ولی‌عصر(عج) میسور است و بنابراین دیگر نیازی به روحانیت نیست. برخی دیگر چنین شبهه ایجاد کرده‌اند که می‌توان زمان ظهور حضرت صاحب‌الامر(عج) را تعیین و مشخص کرد. نعوذ بالله و نستجیر بالله گویا حضرت طبق برنامه تعیین شده آنان ظهور خواهد کرد. در حالی که در احادیث تاکید شده است که فقط خداوند تبارک و تعالی از زمان ظهور خبر دارد و حضرت به شیعیان توصیه می‌کنند که برای تعجیل در فرج دعا کنند.

تئوری مهدویت منهای روحانیت، تئوری توطئه‌آمیزی است که در صدد جدایی دین از روحانیت است. این تئوری با کژخوانی مفهوم مهدویت و ظهور، درصدد است تا روحانیت را از مهدویت و دین جدا سازد آنگاه خود را جایگزین بلامنازع روحانیت و رابط میان مردم و مولا فرض خواهد کرد و بدین طریق با مصادره به مطلوب کردن مفاهیم مهدویت، انتظار و ظهور به مقاصد و اغراض خود دست یابد.

فراموش نشود که در طول تاریخ بسیاری از طراران و شیادان که بساط دین و مذهب گسترده‌اند، از مفهوم مهدویت سوء‌استفاده کرده‌اند، مگر جز این است که بابیت و بهائیت خود محصول کژخوانی و سوء‌استفاده گروهی شیاد و طرار از مفاهیم مهدویت و انتظار و ظهور است؟ در آخرین توقیع شریفی که از سوی حضرت صاحب‌الامر(عج) خطاب به چهارمین (وآخرین) نایب خاص حضرت در عصر غیبت صغری و چند روز پیش از وفات وی صادر شده است، تاکید شده که هر کسی ادعا کند با من دیدار کرده (ارتباط دارد) کذاب است.

در اینکه از بندگان صالح خداوند، موفق به دیدار حضرت حجت(عج) شده‌اند، تردیدی نیست اما ادعای دیدار و ارتباط با حضرت، ادعایی است که فرد مدعی را به هلاکت خواهد انداخت. به عنوان مثال به شیخ احمد احسایی که خود را رکن رابع می‌نامید، اشاره می‌شود که همین ادعا موجب شد تا مرحوم شهید ثالث او را تکفیر کند. از همین تفکر کژتاب رکن رابع بود که بابیت و بهائیت ریشه گرفتند و انحرافی بزرگ به‌وجود آوردند و البته دست‌های پنهان دو استعمار‌گر آن زمان روسیه تزاری و سپس انگلیس، در پس این‌گونه فرقه‌سازی‌ها و دین‌پردازی‌ها وجود داشت و بعدها تشت رسوایی این گونه فرقه‌ها و حامیان آنان، از بام دین فروشی، فرو افتاد. جداسازی مهدویت از کانون حافظان دین و شعائر مذهبی از جمله مهدویت، روند خطرناکی است که به روشنی خط جدایی مهدویت از روحانیت را با هدف حذف روحانیت از متن و بطن تعبیر و تفسیر و تشریح و آموزش مفاهیم دینی و مذهبی را دنبال می‌کند.

متاسفانه برخی افراد ساده‌لوح با طراران دین‌فروش همراه شده‌اند تا توطئه مهدویت منهای روحانیت را تحقق بخشند.

بر شیعیان راستین و پیروان فقه جعفری است که توطئه‌ها را بشناسند و درصدد مقابله با آنها برآیند. تاریخ شیعه جریان انحرافی اخباری‌گری را نیز تجربه کرده است، اخباریون سخت می‌کوشیدند اصولیون که پیرو فقه اصولی بودند را از میدان به‌در کنند. در متن تفکر اخباری‌گری نیز مذهب منهای روحانیون، مفهوم مرکزی بود و اگر مجاهده و تلاش روحانیان، فقها و علمای راستین شیعه نبود، چه بسا این اندیشه خطرناک ریشه دوانده بود.
اینک در برابر تجربه خطرناکی قرار داریم که مهدویت را بدون روحانیت بازخوانی و به سخن دیگر کژخوانی می‌کند. می‌باید مراقب بود . بی‌گمان این بار نیز روحانیت نستوه شیعه در برابر چنین انحراف بزرگی، همچون کوه خواهد ایستاد.

کیهان:کت و شلوارها یادتان هست؟

«کت و شلوارها یادتان هست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛«هارت و هورت: اشتلم، داد و بیداد و فریاد تصنعی». این معنایی است که مرحوم دهخدا در جلد 49 لغت نامه خویش آورده است. او معنای «هارت و پورت» را به «هارت و هورت» ارجاع داده و این دو را به یک معنا آورده است. اشتلم و داد و فریاد تصنعی. به نظر می رسد در واژگان فارسی، نتوان واژه و ترکیبی از این رساتر برای مواضع چند ماه اخیر دولت آمریکا و اسرائیل و برخی متحدان آنها پیدا کرد. چیزی از جنس پرگویی لاف زنانه.

مثلث شیطان - آمریکا و انگلیس و اسرائیل - از 2 سال پیش که تاکتیک ها و گزینه های خود برای «فروپاشی» یا «مهار» ایران را پس و پیش و بازآرایی کردند، گزینه کند شده تهدید نظامی و تحریم اقتصادی را موقتا از ویترین برداشتند و روی گزینه کودتای مخملی - به واسطه ائتلاف مردان خاکستری سیاست ایران با اپوزیسیون - متمرکز شدند. بناشد فعلا «فریب» جای «پتک» بنشیند. این یکی از دلایل مهم کنار گذاشتن نو محافظه کاران و بازگرداندن دموکرات ها به قدرت در آمریکا بود. یک سال بعد، از پروژه آشوب مبتنی بر فتنه رونمایی شد. اما 8 ماه بعد آنها یقین کردند که نه تنها این پروژه شکست خورده و شبکه نیروهای مخفی سیا، ام آی 6 و موساد را یکجا و «کادو شده» تقدیم سرویس اطلاعاتی ایران کرده بلکه یک فرصت طلایی 2 ساله را در اوج شتاب پیشرفت و موفقیت ایران در حوزه های گسترش انقلاب اسلامی، دیپلماتیک و به ویژه فناوری هسته ای نصیب این کشور کرده است. آنها اکنون می گویند در کنار گسترش ظرفیت های فعالیت هسته ای، اورانیوم غنی شده در ایران به بیش از 2 برابر رسیده، متحدان تازه ای در حوزه دیپلماسی برای جمهوری اسلامی فراهم آمده که کوچک ترین پیامدش 2 رای منفی برای اولین بار به قطعنامه شورای امنیت بوده، ذخایر موشکی حزب الله لبنان بیخ گوش تل آویو به 40 هزار فروند رسیده که به سادگی از تور پاره سپر موشکی «گنبد آهنین» عبور می کند، متحدان ایران در عراق بر اوضاع مسلط شده اند و ... فهرستی طولانی از فرصت های به فعلیت رسیده برای ایران که می توان در یک کتاب گردهم آورد. برآوردهای مثلث استکبار از این روند 2 ساله «هزینه و خسارت استراتژیک چند جانبه» است.

آنها دو روز پیش از سالگرد انتخابات ریاست جمهوری در ایران (20 خرداد 1389) به امید احیای کودتای مخملی شکست خورده، دست به کار صدور قطعنامه 1929 شدند. در واقع روند حوادث در ایران از دی و بهمن 88 آنها را مجاب کرده بود ویترین شکسته قدرت آمریکا را بازآرایی کنند. آنچه در این ویترین طی 5 ماه گذشته به ویژه 45 روز اخیر بیش از همه خودنمایی می کند، تقویت صدای بلندگوهاست. در این 45 روز، ابتدا جنجال بزرگی بر سر قطعنامه تحریمی 1929 تدارک کردند حاکی از اینکه این بار ایران فلج خواهد شد. سپس نوبت به کنگره آمریکا رسید تا تحریم های جداگانه ای را «اعلام» کند. پس از آن نوبت به اقدام مشابهی از سوی اتحادیه اروپا رسید و سپس بلندگوهای اکودار آمریکا و صهیونیسم بین الملل به سفر نتانیاهو به آمریکا، سخنان «رمز آلود و معنادار»! اوباما درباره حضور همه گزینه ها روی میز، طرح 40 نماینده کنگره برای حمایت از حمله اسرائیل به ایران و سرانجام اظهارات ژنرال مایکل هایدن رئیس سازمان سیا در دولت بوش استناد کردند که می گفت «شاید گزینه حمله نظامی به ایران بدترین گزینه هم نباشد»؛ یک بازار مسگری تمام عیار. حقیقت در این میان کدام است؟

نفس پیش کشیدن تهدید نظامی، از ناامیدی نسبت به تحریم هایی حکایت می کند که هنوز مرکب آن خشک نشده است. همچنان که مانور روی تحریم های خارج از شورای امنیت حداقل بر این حقیقت دلالت می کند که بخاری از «1929» بلند نمی شود. مجموعه ای از اظهارات و تحلیل ها در این باره به وضوح از مغشوش بودن دستگاه تصمیم سازی در اتاق فرماندهی جبهه استکبار حکایت می کند. روز گذشته کاترین اشتون مسئول انگلیسی سیاست خارجی اتحادیه اروپا درباره مصوبه این اتحادیه گفت «مصوبه ما فراتر از قطعنامه شورای امنیت بود اما من فکر می کنم پیام بسیار قانع کننده و قاطعی به ایران دادیم». ورنر هویر وزیر خارجه آلمان هم اظهار داشت «هدف ما برگرداندن ایران به میز مذاکره است. ما دستمان را دراز می کنیم و آنها صرفا باید آن را بگیرند» و ویلیام هیگ وزیرخارجه انگلیس ادعا کرد «امتناع ایران از مذاکره جای انتخابی برای ما جز تحریم باقی نگذاشته است. تصمیم اتحادیه اروپا نشانه قدرت و یکپارچگی است.».

اما این لفاظی ها رنگ باخت آنجا که مایکل هایدن رئیس پیشین سازمان سیا به سی ان ان گفت «تحریم ها برای متوقف ساختن ایران موفقیت آمیز نیست. تلاش های واشنگتن در این زمینه بی نتیجه مانده است. ما مذاکره می کنیم، آنها به مسیر خود ادامه می دهند. ما رای به تحریم می دهیم آنها به مسیر خود ادامه می دهند. ما سعی می کنیم آنها را باز داریم، ایرانی ها باز به مسیر خود ادامه می دهند. با این روند به نظر می رسد حمله نظامی محتمل تر شده است و چه بسا دیگر بدترین گزینه نباشد». او البته از سردمداران حمله به افغانستان و عراق در دولت بوش بوده که اکنون آمریکا و ناتو زیر بار آن مانده اند و تازه، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا دیروز پیش بینی کرده که تلفات اشغالگران در افغانستان گسترش می یابد. واشنگتن پست هم از قول ایهود باراک وزیر دفاع رژیم صهیونیستی می نویسد « در طولانی مدت تحریم ها راه حل مناسبی برای توقف برنامه غنی سازی ایران نیست. آنها مصمم هستند برنامه اتمی خود را پیش ببرند. هنوز هم زمان اعمال تحریم هاست اما احتمالا در نقطه معینی باید درک کنیم که تحریم ها اثر نخواهد کرد.»

آنچه نگرانی از ناکارآمدی تحریم را بیشتر توضیح می دهد، گفته های بی سامان استوارت لوی معاون خزانه داری آمریکا در مصاحبه با شبکه بی بی سی است. او در پاسخ این پرسش که «آیا شواهدی وجود دارد که تحریم ها موثر هم بوده اند» می گوید «من مطمئنم که موثر بوده اند» اما وقتی می شنود که «دقیقا چه شواهدی وجود دارد»، پاسخ می دهد «هنوز خیلی زود است... باید صبر کرد و دید». او البته ناخواسته کلماتی چون «خیلی زود» و «صبر» را معنا می کند آنجا که می گوید «من در خزانه داری آمریکا 6 سال است که روی ایران کار می کنم و از 4 سال پیش روی این مسئله متمرکز شده ایم».

لوی آنگاه درباره این که «آیا 4 سال تمرکز بر ایران مخصوصا با توجه به سرعت پیشرفت برنامه هسته ای ایران زمان کمی است و نتیجه ای هم گرفته اید؟» مجبور می شود بگوید «سال 2006 قطعنامه ای علیه ایران وجود نداشت اما حالا...]قطعنامه صادر شده است[»! یعنی 4 سال گفتن این که «ما در مقابل ایران کاملا جدی هستیم» تقدیم فرصت جهش 48 ماهه به ایران بوده است؟ گفت گوی او با بی بی سی با این پرسش و پاسخ به پایان می رسد «شما سالهاست این تحریم ها را اعمال کرده اید، به عنوان کسی که 4 سال در این زمینه فعالیت کرده، آیا نگران نیستید که موفق نبوده اید یا وقت تان را تلف کرده اید؟ نمی گویم تقصیر شما یا دولت آمریکا یا دولت قبلی آمریکاست اما زمان به سرعت می گذرد. آیا 4 سال گذشته اتلاف وقت نبوده؟ لوی: فکر نمی کنم. اما قبول دارم ما با شرایط اضطراری مواجهیم. درست است که زمان تنگ است اما فکر می کنم جهان متوجه این شرایط اضطراری شده است برای همین هم می خواهند با فشار، هزینه های تصمیم های ایران را بالا ببرند.»

اما تهدید و ارعاب نظامی. غرب خیال می کند با جمعی از کودکان بازی می کند! یا شاید پالس های غلطی که از بازیگران سیاسی سابقاً خاکستری - و اخیراً ذغالی- دریافت می کند و آدرس های غلطی که سابقه داران بلاهت در عملیات فروغ جاویدان! می دهند، باعث بدفهمی در آن سو شده است. البته ما در وحشی گری نهفته پشت نقاب صلح و دست چدنی پنهان شده در دستکش مخملی هیچ تردیدی نداریم اما این هم واقعیتی مسلم برای جبهه مقابل است که واکنش ایران مطلقاً قابل برآورد و پیش بینی نیست. مقامات کارکشته پنتاگون بهتر از هر کس می دانند که روزگار بزن دررویی سالهاست سپری شده است و اگر غیر از این بود در مواجهه با گروهک خودساخته طالبان در افغانستان، 9 سال پرخسارت و خجالت آور را سپری نمی کردند چه رسد به زورآزمایی با ایران که مبنائاً با ماجرای افغانستان تفاوت می کند. پنتاگون و سیا به همراه برادر خوانده های انگلیسی خود هنوز نتوانسته اند از پس بحران هایی که در افغانستان و عراق زاییده اند برآیند. وقتی اینها را به سرانجامی رساندند، آن وقت می توانند به پنجه افکنی با ایران فکر کنند.

ایران پای میز مذاکره به حریف اجازه نداد زمین و قواعد بازی را دیکته کند و حرف خود را با کیاست و قاطعیت اندک اندک به کرسی نشاند، پس چگونه حاضر می شود در آوردگاه جنگ که دیگر خویشتنداری های دیپلماتیک هم معنا ندارد، مطابق نقشه دشمن و در سقف توقعات او بجنگد؟ خوب است برای طرف آمریکایی چرتکه بیندازیم یا محاسبه پیدا در ماشین حساب او را رؤیت کنیم. آنها خوب می دانند که نظامیانشان در منطقه ای به وسعت چند میلیون کیلومتر مربع- از عراق و افغانستان تا جنوب خلیج فارس- یک هدف نظامی تمام عیار برای ایران محسوب می شوند و بیش از آن که بخواهند صیادی کنند، خود صید پا گذاشته در دام به شمار می آیند. می دانند مفهوم این رهنمود نظامی چند سال پیش که «اگر ناوهای آمریکایی دست از پا خطا کردند، حتما منهدمشان کنید و البته اگر سالم به غنیمت بگیرید و بیاورید، بهتر است» یعنی چه؟ می فهمند که ایرانی ها این بار نظامیان دستگیر شده را با کادو بدرقه نمی کنند و اگر قرار هم باشد کت و شلوار به تن آنها پوشانده شود به احتمال قوی در همان چند روز اول، از تن چند هزار جنازه آنها لباس نظامی را درمی آورند. و می دانند که چنان جنگی در مرزهای ایران و خلیج فارس متوقف نمی ماند و قطعاً به آب های آزاد بلکه به عمق واشنگتن و لندن و تل آویو می کشد. لفاظی دیپلمات ها و رسانه ها نیست که کلی تندی کنند اما خط اتوی شلوارشان هم ساییده نشود.

اگر جنگ درگیرد قواعد خود را دارد. فکرش را بکنید نظامیان متجاوز انگلیسی در حالی که کادو می گرفتند تا بروند رنگ بر رخسارشان نبود، حالا اگر آمریکایی ها وسط معرکه جنگ به دام افتادند و به صورت گلّه ای به اسارتگاه در ایران منتقل شدند، رنگ به چهره جناب رابرت گیتس یا مایک مولن (رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا) باقی می ماند؟

این نوشته بیش از این جای بسط ندارد. کافی است تحلیل 2 سال پیش توماس فریدمن ستون نویس صهیونیست و آمریکایی روزنامه هرالد تریبیون و از حامیان حمله به عراق را مرور کنیم که نوشت «داستان اصلی در خاورمیانه امروز این است که ایران با هوش و بی باک است و آمریکا، احمق و ضعیف با متحدانی سست و متفرق. آیا سؤال دیگری هم دارید... رئیس جمهور بعدی قطعا یکی از چالش های بزرگ جنگ سرد را با ایران به ارث خواهد برد... ایهود یاری یکی از تحلیلگران اسرائیلی نشریه جروزالم ریپورت اخیرا نوشت شبکه نفوذی که ایران در اطراف خاورمیانه از عراق تا لبنان ایجاد کرده، می تواند اسرائیل را در صورتی که به ضربه زدن به تهران بیندیشد، مورد تهدید جدی قرار دهد و جبهه نبردی سخت را در لبنان، فلسطین و عراق و خلیج فارس باز کند. این یک راهبرد پیچیده برای بازدارندگی است... نتیجه آن که آمریکا پس از 16 سال سیاست دولت های کلینتون و بوش، در منطقه به دام افتاده است. ما در برابر ایران نه مشوقی داریم و نه تهدیدی و بسیار بی کفایت عمل می کنیم... ما آمریکایی ها به جنگ ایران نمی رویم و نباید هم برویم.»

اما اگر منظور از تهدید نظامی به هم زدن محاسبات ایران و نشاندن پای میز مذاکره است که خب، مذاکره آدابی دارد. وقتی ایران، هراسی از تهدید به دل راه نمی دهد، معلوم است که نمی توان همین هارت و هورت را ابزار چانه زنی پشت میز مذاکره قرار داد. این یک دور باطل اما کاهنده برای آمریکاست.

مردم سالاری:قوه مقننه، مهمترین قوه قانون اساسی

«قوه مقننه، مهمترین قوه قانون اساسی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم دکتر رضا جلا لی است که در آن می‌خوانید؛به منظوراعمال حاکمیت و استقرار حکومت نیاز به یک سلسله مبانی واصول بنیادی است که اعتبار و مشروعیت آنها را تضمین کند. قانون اساسی مهمترین چارچوب مدونی است که به عنوان میثاق ملی کشور ایران این اصول را منعکس می کند. در واقع هدف قانون اساسی فراهم آوردن قواعد پایه برای تشکیل حکومت است. در همین سند است که ساختار سازمانی و بنیاد فلسفی حکومت و همچنین وظایف و تکالیف و حقوق اساسی متقابل مردم و دولت معین می شود. قوه مقننه جمهوری اسلا می ایران نهادی است که ریشه در آرای عمومی دارد و بر طبق ضوابط اساسی مدون، سهم قابل توجهی از حاکمیت در نظام سیاسی کشور را اعمال می کند. قوه مقننه، حق خدادادی مردم و مظهر اراده تمام ملت است که در آن سرنوشت اجتماعی و سیاسی مردم رقم می خورد و برنامه زندگی آنان پس از برخورد اندیشه ها، کنکاش و مذاکره، تبادل افکار و بالا خره کسب اکثریت آرا به صورت مجموعه ای مدون در مجاری اجرایی قرار می گیرد.

در اکثریت کشورها ملا ک و معیار تشخیص امور،قانون اساسی است که در واقع حرف اول و آخر را در نظام سیاسی مبتنی بر مردم سالا ری می زند. مشروعیت نظام سیاسی نیز از آن گرفته می شود. اما از آن جا که متن و روح قانون معمولا با  رویه و عمل برخی مجریان هماهنگ و سازگار نیست، برخی از نظام های سیاسی با تمهیدات و شگردهای گوناگون از اجرای قوانین طفره می روند یا چون دارای قدرت و منابع تفسیری تاثیرگذار هستند آن را به نفع و صلا ح خود قرائت می کنند.

مهمترین نقش قانون اساسی تقسیم قدرت میان نهادهای مختلف حکومتی است.
صرف نظر از شکل و محتوای قوانین اساسی، هدف آنها،ایجاد هماهنگی برای اداره امور حکومتی و اعمال قدرت حاکمه وتامین و تضمین آزادی های فردی و اجتماعی، استقرار عدالت و موظف کردن دستگاه حکومتی برای پاسخگویی به ملت در مقابل اعمال، تصمیمات و سیاست های آنهاست. قانون اساسی، نحوه تدوین قوانین جاری،اجرای آنها و قضاوت و تفسیر آنها را معین می کند. در یک کلا م، قانون اساسی قطب نمای حرکت سفینه حکومت به سمت آرمانها و اهداف یک ملت است و همین قانون   اساسی است که وظایف و اهمیت قوه مقننه را مشخص می کند.

به همین دلیل است که امام راحل(ره) مجلس را در راس امور می دانستند; چرا که قوه مقننه مهمترین قوه قانون اساسی محسوب می شود 
 
رسالت:امربه معروف، امر به واجب

«امربه معروف، امر به واجب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم سید مرتضی نبوی است که در آن می‌خوانید؛حضرت امام خمینی(ره)فرموده اند: “... فما وجب عقلا او شرعا وجب الامر به، و ما قبح عقلا اوحرم شرعا وجب النهی عنه...” (تحریر الوسیله، ج1).

حضرت   امام خمینی(ره)فرموده اند: “... فما وجب عقلا او شرعا وجب الامر به، و ما   قبح عقلا اوحرم شرعا وجب النهی عنه...” (تحریر الوسیله، ج1). یعنی آن چه   از نظر عقل یا شرع، واجب باشد، امر به آن هم واجب است و آن چه از نظر عقل،   قبیح (زشت) باشد یا از نظر شرع حرام باشد، نهی از آن هم واجب است.بدین   ترتیب مشاهده می شود، فرقی بین امر به معروف، با امر به واجب و همچنین نهی   از منکر، با نهی از حرام وجود ندارد.درباره لزوم فرهنگ سازی نسبت به معروف   و منکر کسی تردید ندارد، چنان چه در طول سه دهه پس از انقلاب، کم و بیش   این اتفاق افتاده است. رسانه ملی و سایر رسانه  های مکتوب، دیداری،   شنیداری و مجازی و همچنین وعاظ و روحانیون در این زمینه کار گسترد  ه ای   انجام داده اند.

اما کوتاهی بعضی مسئولان در این زمینه نمی تواند بهانه ای   برای جلوگیری یا خودداری از نهی از منکر در مورد بدحجابی باشد. کسانی که   جزء نسل اول انقلاب به شمار می روند، به خوبی به خاطر دارند، هنگام اوج   گیری انقلاب و در تظاهرات با شکوهی که مردم بر پا می کردند، بدون این که   تبلیغی پیرامون حجاب انجام شود، خانم   ها با حجاب در تظاهرات شرکت می   کردند، حتی بعضی خانم   ها مثل پرستاران و کارمندان که در محل کار بدون   حجاب حاضر می شدند، آن روز متوجه بودند که یکی از پیام  های مهم انقلاب   اسلامی حجاب است و به طور طبیعی با حجاب در تظاهرات ضدرژیم طاغوت شرکت می   کردند.

آیا می شود امروز را با آن روز مقایسه کرد و گفت پس از گذشت31  سال    از پیروزی انقلاب، هنوز مسئله رعایت حجاب به عنوان یک معروف یا یک واجب   برای خانم   ها ناشناخته است؟! امیدوارم هیچ یک از ما قصد توجیه کوتاهی،   قصور یا تقصیر خود را در برپایی ارزش   های اسلامی نداشته باشیم. در مورد   امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک وظیفه همگانی، اصل هشتم قانون   اساسی را داریم که یک وظیفه بر زمین مانده است.

اخیرا دبیر محترم شورای   نگهبان حضرت آیت الله جنتی در پاسخ به نامه ریاست محترم جمهوری اسلامی   ایران پیرامون اصل113  قانون اساسی مبنی بر “مسئولیت رئیس جمهوری در اجرای   قانون اساسی” تفسیر شورای نگهبان را نسبت به این اصل، این گونه تبیین   کردند که، مسئولیت رئیس جمهوری در اجرای قانون اساسی مربوط به اصولی از قانون اساسی است که بر زمین مانده و ایشان، اصل هشت قانون اساسی را مثال   آوردند.

مشاهده می شود که قانون اساسی، رئیس جمهوری را موظف کرده است که   زمینه اجرای “امر به معروف و نهی از منکر” را با ارائه لایحه به مجلس   فراهم آورد. تردیدی نیست که اقدام به تهیه و ارسال این لایحه به مجلس،   برکات زیاد الهی را نصیب کشور، مردم و دولت خواهد کرد.
به نقل از شماره53  هفته نامه پنجره

ابتکار:التزام به فرامین حکومتی،تفسیر حداقلی یا حداکثری؟

«التزام به فرامین حکومتی،تفسیر حداقلی یا حداکثری؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛پاسخ رهبر معظم به استفتاء (معنای التزام به ولایت فقیه) موجی از تفاسیر مختلف رسانه‌ای را به همراه داشت و آنچنان حساسیتی بر انگیخته شد که گویا اتفاق نو ظهوری افتاده و نظریه جدیدی ابداع شده است.

پاسخ مذکور اگرچه کوتاه بود اما گریزی به جایگاه نظری ولایت فقیه داشت و همچنین تصریح به ملاک التزام عملی بود. اشاره ایشان به جایگاه نظری نکته جدیدی نبود بلکه همه کسانی که در تاریخ فقه شیعه متعرض بحث ولایت فقیه شده اند، چنین نظریه را ارائه داده اند،بنابراین مفهوم مورد اشاره در پاسخ معظم له نه تعریف حداقلی در مقیاس تعاریف بزرگان شیعه است و نه تعریف حداکثری است بلکه عین مفهومی است که علمای گذشته نیز تصریح داشته اند.

اما به نظر نگارنده آنچه در این پاسخ، نو و جدید است؛تفسیری است که معظم له از معیار التزام عملی ارایه می‌دهند و به لحاظ اینکه این نظر گاه می‌تواند آثار سیاسی و اجتماعی بسیاری به همراه داشته باشد، مناسب است که بیشتر از این به آن پرداخته شود. اصولا التزام به ولایت فقیه به دو گونه قابل تصور است؛اول التزام نظری دوم التزام عملی.
مقام معظم رهبری در این پاسخ تصریح دارند که ملاک ولایت پذیری، التزام عملی است و میزان اعتقاد افراد به ولایت فقیه که به صورت طبیعی مسئله‌ای شخصی است و غیر قابل سنجش می‌باشد، نمی‌تواند ملاک داوری بحساب آید.آنچه مهم است، التزام عملی می‌باشد.اما التزام عملی خود نیز شامل قرائت (التزام حد اکثری و التزام حد اقلی) می‌باشد.

التزام عملی حد اکثری عبارتست از اینکه ولی فقیه محور، قله و چشم انداز حرکت قرارگیرد و با سرانگشت اشاره ی ایشان حرکت و موضع گیری صورت پذیرد، به گونه‌ای که انسان هر جا قدم می‌نهد در راستای کمک به آرمان، منویات و تدابیر ولی امر باشد و در رفتار فردی و اجتماعی او کوچک ترین زاویه‌ای بر خلاف آن چشم انداز و قله مرتفع مشاهده نشود و هر چه ولی فقیه تصریح یا اشاره می‌کند، خواه مولوی باشد،خواه ارشادی(امر باشد یا در خواست ) به آن متعهد و ملتزم باشد .بنا بر این التزام حد اکثری لوازم وشاخص‌هایی دارد

1 - تسلیم قلبی : التزام حد اکثری تسلیم قلبی را نیز لازم دارد به این معنا که در دل تشکیک و تردید به خود راه نمی‌دهد

2 - پذیرش مجموعی : التزام حد اکثری آنست که شخص در برابر فرامین، دستورات، رهنمود‌ها، تدابیر و انتظارات ولی فقیه،گزینشی عمل نکند و اگر به همه خواسته‌های ولی فقیه یکجا ملتزم بود، التزام عملی پیدا می‌کند.

3- همراهی کامل : التزام حد اکثری وقتی محقق می‌شود که تمام عرصه‌های زندگی انسان را در بر گیرد و همه حرکت‌ها و جهت گیری هایش مبتنی بر محوریت ولی فقیه باشد
اما التزام عملی حد اقلی : عبارت از عمل به فرامین حکومتی است آنچنان که در پاسخ رهبر معظم تصریح گردیده است.

مطابق این تفسیر ممکن است شخص از نگاه نظری در اردوگاه معتقدین به نظریه ولایت فقیه قرار نگیرد اما با التزام عملی به فرامین حکومتی، در دایره ولایت پذیری قرار می‌گیرد یا ممکن است فرد نسبت به آراء و دیدگاه‌های ولی فقیه اعتقاد دیگری داشته باشد و یا دچار تردید باشد اما به لحاظ اینکه خود را ملتزم به رعایت فرامین حکومتی می‌داند او نیز ضد ولایت فقیه خوانده نمی‌شود.

حتی ممکن است شخصی با دیدگاه و خواسته‌های ولایت فقیه که به مرحله صدور امر حکومتی نرسیده است مخالف باشد اما به دلیل التزام وی به اوامر حکومتی، در زمره مخالفین ولی فقیه قلمداد نمی‌شود با این توصیف باید گفت که پاسخ مذکور در حوزه التزام عملی، قرائتی حداقلی از التزام به ولایت فقیه است و دایره وسیعی از (افراد که در نگاه بسیاری از مدعیان، جزو مخالفین ولایت فقیه قلمداد می‌شدند) را از این بر چسب می‌رهاند و آنان را در دایره موافقین قرار می‌دهد . جالب اینکه شرط التزام حد اقلی به فرامین حکومتی حاکم مختص مملکت ایران نیست بلکه تمامی نظام‌های مردم سالار و به اصطلاح دموکراتیک نیز چنین ملاکی را دارا می‌باشند .

در جامعه آمریکا هر کس میتواند هر نظر و قرائتی داشته باشد اما وقتی رئیس جمهور،فرمان حکومتی صادر می‌کند، هیچ کس حق مخالفت ندارد و پذیرش فرامین حکومتی در حقیقت پذیرش قانون اساسی آن کشور به حساب می‌آید به هر حال به نظر می‌رسد تفسیر جدید که در پاسخ مورد اشاره ارایه گردیده است اگر به درستی تبیین و تفسیر شود، می‌تواند فصلی نو در رفتار سیاسی جامعه ایران را رقم زند و حتی آرایش سیاسی جدیدی را به همراه آورد.

جمهوری اسلامی:مهدویت و روحانیت

«مهدویت و روحانیت»قسمت دوم و پایانی سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی سات که در آن می‌خوانید؛گفتیم که مدعیان چون با حربه خلاف اسلام دانستن برپائی نظام حکومتی و سیاسی به نام اسلام راه به جائی نبردند، در مرحله بعد نقاب موافقان را بر چهره خود زدند تا بتوانند با این نقاب فریبنده، اعتقادات قوی دینی مردم که دارای جوهره انقلابی است را از درون بپوسانند و اساس نظام را بگونه‌ای سست کنند که خود به خود فرو ریزد و نیازی به عامل بیرونی نداشته باشد. آنها توسل به موهومات و خرافات و ترویج خواب و خیال را به عنوان معارف دینی در میان مردم ابزار مناسبی برای رسیدن به هدف شوم خود یافتند و هرچه توانستند به آن دامن زدند و می‌زنند و ما اکنون در این مرحله قرار داریم، مرحله‌ای که روحانیت دقیقاً در همینجاست که باید به رسالت تاریخی خود برای صیانت دین از دستبردها عمل نماید.

بزرگان روحانیت و در رأس آن‌ها حضرت امام خمینی قبل از همه و بیشتر از دیگران به این موضوع مهم توجه کردند و هشدارهای لازم را دادند. امام در سال 1367 در نامه‌ای به یکی از فضلای حوزه علمیه قم نوشتند:
"... ما باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدی - صلی الله علیه و آله - برسیم. و امروز غریب‌ترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانی‌های آن گردم" صحیفه امام، جلد 21 صفحه 160

بزرگان دیگر به ویژه رهبر معظم انقلاب و مراجع معظم تقلید نیز در موارد متعدد نسبت به ترویج موهومات و خرافات هشدارهای لازم را دادند، اما متأسفانه بدنه روحانیت به وظیفه خود در این زمینه عمل نکرد. از روحانیت این انتظار وجود داشت و دارد که در برابر عناصر بی سوادی که ساده دلی و قلب پاک مردم متدین را جولانگاه مطالب بی پایه و خرافی و خواب و خیال‌ها قرار می‌دهند و معارف دین را به سخره می‌گیرند بایستند و به این قبیل افراد، چه در کسوت مداح و چه در کسوت منبری، اجازه ورود به این عرصه را ندهند.

زندگی 14 معصوم، سراسر درس معرفت و خداشناسی و آموزش چگونه زیستن است و امام زمان علیه السلام عصاره و خلاصه این معارف الهی است و پرچم حکومت عدل جهانی با اراده الهی به دست با کفایت آن حضرت برافراشته خواهد شد. این وجود عزیز و مبارک، گرامی‌تر از آنست که عده‌ای سودجو و خرافه گستر برای گرم کردن بازار خود، هر مطلب سطحی و سخیفی را از خورجین خرافات خود بیرون بکشند و به آن حضرت نسبت بدهند. منتظران واقعی امام زمان علیه السلام با آرمان والای حکومت عدل جهانی، خود را برای مصاف با گردن کشان و سلطه گران جهانی آماده می‌کنند. در این کارزار بزرگ که در یکطرف بزرگترین قدرت‌های مادی قرار دارند و در طرف دیگر پیروان مکتب پرافتخار مهدویت ایستاده اند، آیا سهل انگاری و مسامحه جایز است؟ آیا در این مصاف بی نظیر در طول تاریخ، می‌توان به سوداگران و سطحی نگران اندکی مجال داد تا ارزش‌های والای معارف دینی به ویژه اعتقاد به انتظار و مهدویت را این چنین تنزل دهند و به سطحی‌ترین شکل عرضه کنند؟!

از نظام مقدس جمهوری اسلامی انتظار این بود که با سطحی نگری ها، موهومات، خرافات و چوب حراج زدن به معارف ارزشمند مکتب پرافتخار مهدویت مقابله‌ای جدی کند و روحانیت که وظیفه صیانت این مکتب را برعهده دارد و در طول 14 قرن گذشته نیز با تحمل رنج‌های زیاد به این وظیفه خطیر عمل کرده در صف اول این مقابله قرار داشته باشد. متأسفانه اکنون شاهد سوءاستفاده شدید سوداگران از این متاع معنوی هستیم و هر روز می‌بینیم که مکتب پرافتخار اهل بیت علیهم السلام و معارف شیعه در نهایت بی رحمی و حتی با حمایت‌های رسانه‌ای به وسیله‌ای برای دکان‌داری این عناصر تبدیل شده و مجالس جشن و عزاداری به محافل ترویج قشری‌ترین مطالب تبدیل گردیده است. از تعدادی خطیب آشنا با معارف دینی و مداح واقعی اهل بیت که بگذریم، در سایر موارد باید با کمال تأسف اعتراف کنیم که منبرها و مداحی‌ها از معارف اهل بیت علیهم السلام فاصله گرفته‌اند و به مجموعه‌ای از خواب و خیال و موهومات و خرافات و کف زدن‌ها و رقص کمر و تمجید و تعریف از چشم و ابرو آنهم با آهنگ‌های وارداتی تبدیل شده‌اند.

برای کسانی که منبرها و مداحی‌های قبل از انقلاب را به یاد دارند، مقایسه آن مجالس و محافل مذهبی با آنچه اکنون شاهد هستیم کار ساده ایست. این مقایسه نشان خواهد داد که جشن‌ها و عزاداری‌های سابق دارای محتوا، وزانت و عمق بودند و امروز در اغلب مجالس از این امور که جوهر محافل مذهبی را تشکیل می‌دهند خبری نیست. وقتی به گردانندگان این مجالس تذکر داده می‌شود که چرا به چنین وضعیت تأسف باری روی آورده اند، به بهانه تکراری و نخ نما شده "جذب جوانان" متوسل می‌شوند درحالی که خود میدانند جوانان را با خرافات و موهومات نمی‌توان به عناصر ثابت قدمی در عرصه ایمان و تقوا تبدیل کرد. محصولات چنین مجالس و محافل بی محتوائی، بیدهائی خواهند بود که به هر بادی می‌لرزند و هر جریان سودجوئی می‌تواند برای اهداف پلید خود از آنها استفاده کند.

آفت دیگری که به جان معارف دینی به ویژه مهدویت افتاده، شغل جدیدی است در تهران و شهرستان‌ها با پیدایش خانم جلسه‌ای‌های حرفه‌ای تأسیس گردیده است، افراد بی سوادی که به ترویج خرافات مشغولند و کیسه‌های خود را با پول زنهای پولداری که شوهرانشان با چپاول کردن مردم به ثروت‌های بادآورده رسیده‌اند و این ولخرجی‌ها بخشی از شئون آنها شده، پر می‌کنند. سالها قبل درباره این اشرافیت جدید که با رنگ و لعاب دینی درحال سر بر آوردن از میان لایه‌های مذهبی کشور بود هشدار دادیم و گفتیم که این پدیده خطرناک درحال خالی کردن محافل مذهبی از محتوای مبارزاتی و انقلابی و تبدیل کردن آن به محافل نقالی و گسترش خرافات است. اکنون هر هفته یا گاهی هر روز از گوشه و کنار کشور یک مدعی پیدا می‌شود که خود را رابط میان امام زمان علیه السلام و مردم معرفی می‌کند و متأسفانه عده‌ای جاهل نیز دور او جمع می‌شوند و حلقه‌های مرید و مرادی تشکیل میدهند.

این پدیده خطرناک متأسفانه اکنون جامعه شیعه را تهدید می‌کند و آنرا از محتوای اعتراض و مبارزه و ا نقلاب خالی می‌کند و به سرعت به طرف پوچی و خرافات و بی تفاوتی به پیش می‌برد. این، خطری است که امام خمینی در اواسط دهه 60 آنرا احساس کردند و حتی در وصیت نامه خود آنرا یادآور شدند، آنجا که تأکید کردند:
"و لازم است در نوحه‌ها و اشعار مرثیه و اشعار ثنای ائمه حق - علیهم سلام الله - بطور کوبنده فجایع و ستمگری‌های ستمگران هر عصر و مصر یادآوری شود..." صحیفه امام، جلد 21 صفحه 400

روشن است که دردسرهای اداره کشور، درگیری‌ها و اختلافات و مشکلات بزرگی که بطور مستمر یا مقطعی برای کشور پیش آمده و می‌آید مسئولان و از جمله روحانیت را از توجه به خطرهائی از قبیل رشد خرافات و موهومات و پوچ‌گرائی‌ها و جریان‌های مرموزی که درحال دامن زدن به آنها هستند غافل ساخته،‌ اما خطر بقدری بزرگ است که اگر بموقع با آن مقابله نشود به تهدیدی برای اصل نظام تبدیل خواهد شد. به همین دلیل، روحانیت باید در برابر این خطر احساس مسئولیت کند، مسیر این حرکت انحرافی را سد نماید و مسیر صحیح را نشان دهد و با برنامه ریزی دقیق و پیگیری و نظارت، تا رفع کامل خطر از پا ننشیند و با توجه به تجربه تلخ، بار دیگر اجازه تکرار چنین وضعیتی را ندهد.

سیاست روز:بحران تصمیم گیری

«بحران تصمیم گیری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم علی تتماج است که در آن می‌خوانید؛به رغم آنکه کشورهای غربی با صدور قطعنامه 1929در شورای امنیت سازمان ملل و اجرای طرح نخ نما شده تحریم‌های یک جانبه به زعم خود به دنبال متوقف سازی فعالیت‌های صلح آمیز هسته‌ای ایران می‌باشند ، اما مواضع و پاسخ‌های قاطع جمهوری اسلامی‌ایران و جامعه جهانی به این تحرکات، غرب را به حرکت در مسیر دیگری وادار ساخته است. هر چند که غرب همچنان بر سیاست سوخته چماق و هویج تأکید دارد و اتحادیه اروپا نیز در نشست روز دوشنبه خود در همسویی با آمریکا از اعمال تحریم‌های یک جانبه علیه ایران سخن گفت ، اما پس از اعلام مواضع جمهوری اسلامی‌ایران برای گفت‌وگو با 1+5 با پیش شرط‌های مطرح شده از سوی ایران ، کشورهای اروپایی بر آغاز مذاکره با ایران تأکید کردند. استقبال اشتون، وزیر خارجه اتحادیه اروپا از مذاکره با سعید جلیلی دبیر شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی‌ایران و نیز تاکید اتحادیه اروپا بر لزوم آغاز مذاکرات در این چارچوب می‌باشد.

هر چند که غربی‌ها در سایه این رویکرد همچنان طرح نخ نما شده تحریم را مورد تأکید قرار می‌دهند تا چنان وانمود کنند که با این تحرکات می‌توانند مذاکرات آینده را در جهت مورد نظرشان هدایت کنند، اما در مواضع آنها در قبال اصل مذاکره چند نکته قابل توجه است.

1) غرب به رغم جنجال آفرینی‌های سیاسی و رسانه‌ای نتوانست قطعنامه 1929و حتی تحریم‌های یک جانبه را اجرایی سازد به گونه‌ای که به دلیل اعتراض‌های جهانی به این اقدامات، عملاً اروپا در برابر یک رسوایی بین المللی قرار گرفت به ویژه اینکه ایران نیز حاضر به عقب نشینی از مواضع به حق خود در دست یابی به حقوق هسته‌ای‌اش نشد. جالب توجه آنکه حتی در اتحادیه اروپا با این قطعنامه و تحریم‌های یک جانبه علیه ایران مخالفت و آن را برابر با تحریم اروپا عنوان کردند. آنها تاکید کردند که عبور از جایگاه اقتصادی ایران بویژه در حوزه انرژی امکان پذیر نمی‌باشد بویژه اینکه این دوری برابر با صف بندی جهان اسلام در برابر غرب و در حمایت از ایران است.

2) اروپایی‌ها دریافته‌اند که عقب نشینی از مذاکره برابر با ورود بازیگران جدید به صحنه است که عملاً نقش آنها را در حاشیه قرار می‌دهد، چنانکه ترکیه و برزیل با حضور در پرونده هسته‌ای ایران این امر را اجرایی کردند که نمود آن را در نشست سه جانبه آنکارا با حضور وزرای خارجه ایران ، ترکیه و برزیل می‌توان مشاهده کرد. غرب از تکرار این روند در سایر تحولات جهانی و در نهایت حضور بازیگران جدید در معادلات بین المللی در هراس است ، برای در حاشیه قرار دادن سایر کشورها به هر ابزاری متوسل می‌شود، چنانکه رد بیانیه تهران - ایران ، برزیل و ترکیه برای تأمین سوخت راکتور تحقیقاتی پزشکی تهران - از سوی غرب در این چارچوب بوده است.

3) غرب برای جلب رضایت روسیه و چین در برابر ایران هزینه‌های بسیار سنگینی پرداخت، به گونه‌ای که مسکو و پکن بیشترین امتیاز را از غرب دریافت کردند. جالب توجه آنکه همین کشورها در نهایت با اعمال تحریم‌های یکجانبه علیه ایران مخالفت کرده و بر ادامه همکاری اقتصادی ، سیاسی و حتی نظامی‌با ایران تأکید کردند. اروپا دیگر توانایی پرداخت امتیازات به این کشورها را ندارد بویژه اینکه این امتیازدهی به کاهش نقش اروپا در عرصه جهانی منجر می‌شود.

4) همگرایی اروپا با آمریکا در برابر حقوق هسته‌ای ملت ایران ، اروپا را بار دیگر با رسوایی عدم استقلال و ابزار بودن در دستان آمریکا مواجه ساخت. این مسئله در حالی هزینه‌های سنگینی را برای اروپا در برابر افکار عمومی‌به همراه داشته که این کشورها با رویکردهای جدیدی نظیر تأکید بر مذاکره، سعی در اعلام استقلال از آمریکا را دارند هر چند که اصرار آنها بر اعمال تحریم‌های یکجانبه علیه ایران همچنان نشانگر سرسپردگی آنان به آمریکا است.

5) غرب به خوبی دریافته است که نه توان تحریم ایران را دارد و نه می‌تواند اقدام نظامی‌را علیه جمهوری اسلامی‌ایران اجرا سازد. بر این اساس یک راه بیشتر در پیش روی ندارد و آن اصل مذاکره است هر چند که در این مسیر نیز جز پذیرش پیش شرط‌های ایران چاره‌ای ندارد هرچند که با برخی هوچی‌گری‌ها برآنند تا بر ناکامی خود در این عرصه سرپوش گذارند.

با توجه به آنچه ذکر شد می‌توان گفت که اروپا با یک بحران تصمیم گیری مواجه است که برای خروج از آن جز رویکرد به مذاکره با جمهوری اسلامی‌ایران گزینه‌ای در پیش روی ندارد چرا که عدم پذیرش حقوق هسته‌ای ملت ایران و استمرار سیاست‌های سوخته تحریم و تهدید، صرفاً هزینه تراشی برای اروپاست که رسوایی‌های جهانی برای آنها به همراه دارد. لذا آنها اجباراً باید در مسیر تعامل با ایران آن هم با پیش شرط‌های ایران قرار گیرند هر چند که در ظاهر با تهدید و ادعاهای واهی برای سرپوش نهادن بر ناکامی‌های خود در برابر ملت ایران تلاش می‌کنند.

آفرینش:روسها  ونگاه به ایران

«روسها  ونگاه به ایران»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش است که در آن می‌خوانید؛
اگر چه سالها پیش کارشناسان روابط بین الملل و آگاهان با توجه به پتانسیل ها و پیشینه سیاست خارجی روسیه بر رویکرد همگرایانه و نزدیکی بیش از حد تهران و مسکو انتقاده هایی داشتند اما با آشکارشدن تدریجی نقش واگرایانه با تهران وهمگرایانه با غرب مسکو در  مورد پرونده هسته ای ایران اینک  این روسیه است که عملا  در جایگاهی قرار گرفته است که حتی سخن از اهداف نظامی برنامه هسته ای تهران می زند .سخنانی که اینک با واکنش های بسیاری از سوی مقامات ایرانی مواجه شده است اما رویکرد همگرایانه و فزاینده مسکو با غرب در واقع واقعیتی است که سالها پیش باید کارشناسان و مقامات دولتی ایران آنرا پیش بینی می کردند .

بی شک  رویکرد هم  گرایانه  کنونی بین مدودف و اوباما را  باید ماه عسل روسای جمهور دو کشور در این فضا دانست. رویکردی که هر چند  در یک سال گذشته و با گفتگو های استراتزیک بین دو پایتخت بر سر امضای قرارداد استارت 2 و برنامه سپر موشکی شرق اروپا به تدریج آغاز شد .اما مساله هسته ای ایران و هماهنگی رو به فزاینده این دو قدرت  در مورد ایران و برقراری تحریم ها بر ضد تهران اینک دو کشور را  در یکی از بهترین دوران روابط قرار داده است به طوری که حتی مساله جاسوسی دوجانبه نیز نتوانست بر روابط  خدشه وارد کند.

در این بین باید گفت از آنجا که روس ها همواره در سیاست خارجی خود با توجه به منافع   ملی  رویکردهای استراتژیکی واقتصادی را مد نظر قرار می دهند نباید از گرایش فزاینده آنها در همکاری بر ضد منافع تهران متعجب شد این امر زمانی آشکار می شود که بدانیم که دوستی با ایرانی که  چندان ارزش اقتصادی هم ندارد برای روسیه دارای اولویت نیست .

یعنی روسها منافع اقتصادی چند میلیارد دلاری خود با ایران را در  مقایسه  با تبادلات کالا میان روسیه و آمریکا با اتحادیه اروپا (که بیش از صد ها میلیار دلار است) را در اولویت چندانی نمی بینند  همین امر آنان را  واداشته است تا در شرایطی که صرف فشار های غرب و اتحادیه اروپا را در روابط همه جانبه با ایران احساس کنند عملا این روزها شاهد مواضع نسبتا تند تر  روسها و حتی فراتر از آژانس بین المللی انرژی هسته ای در قبال کشورمان باشیم وحتی بیم آن می رود تا در آینده  در سایر حوزه های همکاری همانند  مساله چندین ساله آغاز به کار نیروگاه هسته ای بوشهر و تحویل سامانه دفاعی اس 300 و سایر زمینه ها بر افزایش فشار ها بر ضد تهران  بپردازد  امری که به نگاه برخی از کارشناسان و با توجه به نزدیکی فزاینده روسها به غرب ونگاه صرفا ابزاری به تهران می تواند واقعیت پیدا کند.

در این میان آنچه  مشخص است هر چند اینک نمی توان با قاطعیت از سیاست آینده روسیه در مورد ایران سخن گفت اما  جدا از برخی اختلافات جزیی  در میان مقامات کرملین بویژه میان پوتین و مدودوف اینک روسها اشکارا تلاش میکنند تا  با حفظ روابط موجود و حداقلی با تهران بیشترین منافع را از قبل همکاری بر ضد ایران از اتحادیه اروپاو امریکا دریافت دارند امری که در واقع باید بیش از هر زمانی مورد توجه مقامات در جهت تدوین سناریو هایی برای برخورد با آن باشد.

جهان صنعت:درس سهمیه‌بندی بنزین برای خروج از تهران!

«درس سهمیه‌بندی بنزین برای خروج از تهران!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت به قلم مژگان فرجی‌ است که در آن می‌خوانید؛ زمانی که بنزین سهمیه‌بندی شد کارشناسان انتقادات بسیاری بر آن وارد کردند و عمده محور سخنان آنان بر این محور بود که این طرح با مشکلات فراوانی روبه‌رو خواهد شد اما امروز با گذشت تقریبا سه سال از آن، دولت به منتقدان خود می‌گوید با وجود تمام اماواگرهای شما این کار انجام شد و به نتیجه رسید.

اما لازم می‌دانم در این خصوص به نکاتی اشاره کنم. اول آنکه قرار بود دولت براساس مصوبه مجلس از سهمیه‌ها به صورت پلکانی بکاهد تا اینکه کلا بنزین بجز در مصارف عمومی به نرخ غیریارانه‌ای ارایه شود اما دولت در روزهای اول این سهمیه‌بندی تحت عناوین مختلفی کارت‌های سوخت را شارژ می‌کرد به طوری که این حرکت سبب اعتراض مجلس شد و شاید اگر مجلسی‌ها چنین اعتراض نمی‌کردند ما هنوز هم شاهد شارژ کارت‌های سوخت برای تعطیلات نوروز، تابستان و پاییز بودیم.

علاوه براین همزمان با شروع سهمیه‌بندی بنزین ،‌ اعضای هیات دولت از هر برنامه خبری سود می‌جستند تا به منتقدان خود یادآوری کنند با وجود تمام غرولندها در مصرف بنزین صرفه‌جویی صورت گرفته است اما امروز که میزان مصرف بنزین مردم آن هم به نرخ آزاد و غیریارانه‌ای از رشد برخوردار شده است باید این نکته را به دولت یادآوری کرد که آیا صرفه‌جویی مدنظر به دلیل عدم ارایه بنزین نبوده است؟

 به نظر می‌رسد واژه صرفه‌جویی برای زمانی به کار می‌رود که مردم توانایی تهیه کالایی را داشته باشند اما به این نتیجه برسند که به دلایل مختلف بهتر است این کار را انجام ندهند.

البته این رشد مصرف بنزین غیریارانه‌ای می‌تواند دلایل متفاوتی داشته باشد که متاسفانه اکثر آنها باز هم به کارکرد دولت برمی‌گردد. به عبارتی دیگر در این بین می‌توان به نبود وسیله نقلیه داخل و خارج شهری اشاره کرد یا اینکه هنوز مردم با فرهنگ کم‌مصرف کردن آن آشنایی لازم را نیافتند و ایرانی‌ها ترجیح می‌دهند که با وسیله نقلیه شخصی خود کارهای روزمره یا مسافرتشان را انجام دهند بنابراین باید گفت که منتقدان بیراه هم بر فرهنگ‌سازی تاکید نداشتند.

گذشته از این مساله باید گفت که یادآوری مطالب فوق به خاطر نقل قولی از محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس‌جمهور بود.

وی دیروز به خبرنگاران گفت که دولت مصمم است به هر شکل ممکن جمعیت تهران را کاهش دهد.

قبل از هر بحثی در این زمینه باید اشاره کرد کار مورد نظر به خودی خود مفید است زیرا جمعیت حاضر در تهران بیش از ظرفیت آن است و اینکه گفته می‌شود دلیلی ندارد دفترهای مرکزی بعضی شرکت‌ها در تهران باشد، کاملا درست است اما چگونه است که تهران برای کل ایرانیان این همه جذابیت دارد که کارمندان یک معاونت حاضرند دست به تحصن بزنند و حاضر نشوند در شهرهای بزرگ دیگر سکنی گزینند.

علاوه بر این مساله باید اضافه کرد که شکی وجود ندارد اجرای طرح فوق بسیار سخت است و وقتی به تمام ابعاد آن نگاه می‌شود حتی غیرممکن به نظر می‌آید زیرا با وجود آنکه دولت از تشویق‌هایی در این زمینه صحبت کرده است اما باز هم کارمندانش بر اصرار خود لجاجت می‌ورزند.

بنابراین با وجود آنکه امیدوارم روزی مشکلات موجود در کلانشهری نظیر تهران برطرف شود اما گفتن حل شد به مانند اعلام انجام صرفه‌جویی در بنزین توسط مردم نباشد زیرا در این باره علاوه بر کارشناسان، نمایندگان مجلس هم‌ بجد معتقدند این روش در نیمه راه باز خواهد ماند و به سرانجام نمی‌رسد چون زمینه آن فراهم نیست.در مورد بنزین هم این‌گونه می‌گفتند و امروز به نظر می‌رسد با توجه به افزایش میل خرید بنزین غیریارانه‌ای چندان بیراه نبود اما سوال این است اگر طرح خروج از تهران به همان سرنوشت بنزین مبتلا شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

دنیای اقتصاد:یارانه‌ها و850 روزی که سپری شد

«یارانه‌ها و850 روزی که سپری شد»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم
محمدصادق جنان‌صفت است که در آن می‌خوانید؛شهروندان ایرانی اعم از عرضه‌کنندگان نیروی کار (کارگران) یا کارخانه‌داران، مدیران و مسوولان دولتی و میلیون‌ها کارمند از حدود 850 روز پیش که رییس جمهور در پیام نوروزی خود وعده تحول اقتصادی را داد تا همین امروز با این موضوع برخورد داشته و دارند.

بیشترین پرسش‌ها این است که قیمت کالاها و خدمات پس از اجرای قانون به‌ویژه افزایش قیمت بنزین چقدر خواهد بود و بر هزینه زندگی آنها چه تاثیری بر جای خواهد گذاشت؟ مدیران ارشد دولت در این 850 روز گذشته، صدها بار درباره اینکه اجرای این قانون چه آثار و پیامدهای مثبتی بر اقتصاد کلان بر جای می‌گذارد، سخنرانی کرده یا به مناسبت‌های گوناگون اخبار و گزارش داده‌اند. به نظر می‌رسد؛ با این همه،‌ اما شهروندان ایرانی علاقه‌مندند و حق آنها است که درباره پیامدهای اجرای این قانون به صورت جزئی‌تر اطلاعات تازه و موثقی را از یک مرکز بشنوند تا آسوده‌خاطر باشند. این چیزی است که شاید حتی بیشتر از اجرای خود قانون اهمیت دارد و باید نهاد دولت یا نهادهای مشخص زیرمجموعه آن در این باره گام‌های عملی بردارند.دادن اطلاعات کلی و در سطح نخبگان که البته در این زمینه نیز شاید می‌شد بیش از این کار کرد،‌ دلواپسی‌های احتمالی را برطرف نمی‌کند.

فقدان این اطلاعات و تحلیل‌ها بود که بخش خصوصی را به فکر انداخت تا راسا با هزینه‌های غیردولتی کار پژوهشی قابل‌اعتنایی درباره پیامدهای اصلاح نظام یارانه انرژی را انجام و نتایج آن را پس از چند ماه تاخیر منتشر کند. انتشار جزئیات این پژوهش در روزنامه دشوار است؛ اما گزیده‌ای از آن را که در صفحات خبر می‌خوانید، چند نکته را مورد توجه قرار داده است که تمرکز روی آنها ضروری و اجتناب‌ناپذیر است. دولت و نهادهای رسمی در ایران باید به پیامدهای یادشده در این پژوهش عنایت کنند و در صورتی که آنها را تایید می‌کنند، به فکر اقدام‌های بعدی باشند.

این گونه نشود که کاری به این بزرگی را که نزدیک به 28 ماه است روی آن بحث و مجادله انجام می‌شود، بدون فراهم کردن پیش‌نیازهایش اجرا کنیم یا به‌گونه‌ای حرف زده و علامت دهیم که به نظر برسد، قانون اجرا نخواهد شد. واقعیت این است که این قانون اثرات ذهنی و روانی خود را بر شهروندان تا اندازه زیادی آشکار کرده است و برگشت از آن، کار را سخت‌تر خواهد کرد.

850 روز انتظار برای شهروندان درباره پیامدهای اجرای هدفمند کردن یارانه‌ها، به اندازه کافی ذهن‌ها را آماده شنیدن اخبار موثق درباره زمان دقیق اجرای آن و همچنین گزینه‌های دولت برای ایجاد تعادل تازه پس از به هم خوردن تعادل فعلی در بازار کار، سرمایه، کالا و خدمات کرده است. تاخیر و تعلل در حوزه اطلاع‌رسانی دقیق و همه‌سویه برای اجرای قانون یادشده و ایجاد تردید درباره اجرا نشدن احتمالی آن چیزی نیست که به شهروندان آرامش دهد. پیشنهاد می‌شود دولت و متولیان نزدیک‌تر اجرای طرح، دیدگاه علمی – کارشناسی خود را با نتایج پژوهش انجام شده توسط بخش خصوصی اعلام کرده و در نقطه‌ای که کمترین آسیب به اقتصاد برسد، به تفاهم برسند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها