اعلام اسامی نامزدهای جایزه امی که اسکار برنامههای تلویزیونی است و نامزدی دوباره سریال لاست این بار در 3 مورد، باز هم کارگردان این سریال را دچار فعالیتی مضاعف کرد. با پخش آخرین قسمت لاست در آخرین روزهای اردیبهشت، خیلیها منتظر اعلام اسامی نامزدهای رقابتهای امی امسال بودند و سرانجام روشن شد که در این فصل هم بازیگر نقش دکتر معروف جزیره یعنی متیو فاکس و تری اوکوئین، بازیگر نقش لاک در فهرست نامزدهای امسال امی حضور دارند و خود سریال هم یکی از سریالهای نامزد برای دریافت جایزه است.
فصل ششم در حالی نامزد دریافت این جوایز شده که 5 فصل اول «لاست» بیش از 40 بار در بخشهای مختلف نامزد دریافت جایزه امی شد و 10 جایزه آن را دریافت کرده است.
خیلیها معتقدند لاست شهرتش را بیشتر از هر چیز مدیون سوالهای بیشماری است که ایجاد کرده و البته برای بیشترشان هم پاسخی ارائه نکرده است. اولین قسمت سریال لاست ساعت 20 چهارشنبه 22 سپتامبر سال 2004 میلادی از شبکه تلویزیونی ABC آمریکا پخش شد. در آن زمان با وجود همه تلاشی که نویسندگان و تهیهکنندگان این شبکه کرده بودند تا بتوانند یک سریال جذاب تلویزیونی بسازند، اما خوابش را نمیدیدند که 16میلیون نفر، بیننده فصل اول این سریال باشند و 6 سال بعد 13 میلیون نفر در سراسر دنیا همزمان فقط قسمت پایانی این سریال را تماشا کنند.
با قهرمانان جزیره
متیو فاکس، بازیگر 44 ساله آمریکایی که در نقش دکتر جک شپرد ظاهر شده، بار دیگر نامزد دریافت جایزه برای بازی در نقش اول سریال تلویزیونی در جوایز امی امسال است. او با وجود این که شخصیت تقریبا سفید فیلم است، اما از اشتباه بری نیست و در بسیاری از موارد میتواند دچار احساسات بشود و دست به کارهای نادرستی بزند، اما او از این توانایی برخوردار است که سر بزنگاه مچ خودش را بگیرد و مسیر اشتباه را تا آخر دنبال نکند. جان لاک یکی از شخصیتها کلیدی قصه است. این نقش که توسط تری اوکوئین ایفا شده برای آخرین فصل هم در فهرست نامزدهای جایزه امی قرار دارد. لاک مردی در میانههای زندگی است که به قول معروف سرد و گرم روزگار را چشیده، او میتواند برای هر مساله یک راهحل پیدا کند و با پاسخهایش بیننده را با یک علامت سوال بزرگ مواجه کند.
«سایر» یکی دیگر از شخصیتهای اصلی قصه است. یک آمریکایی تمام عیار که نقش او را جاش هالووی بازی میکند. این بازیگر 40 ساله، از ابتدای جوانی عشق سینما داشت و سریال پلیسی C.S.I از مهم ترین بازیهای او در تلویزیون است. او سال 2006 جایزه بهترین بازیگر مرد را برای ایفای این نقش در سریال لاست گرفت.
دومینیک موناگان همان هابیت کوچولوی ارباب حلقهها هم در نقش چارلی ظاهر شده است.با این حال جای بازیگران سریال و شخصیتهایی که قرار بود ایفا کنند هم مثل نقشی که آدمها در جزیره ایفا میکنند سیال و متفاوت بود و در آخرین روزهای باقیمانده تا شروع ساخت فیلم، با توجه به بازیگران و نقشها، هر یک از آنها جا به جا شدند. به طوری که دکتر ابتدا اصلا در قصه وجود نداشت و متیو فاکس قرار بود در نقش سایر بازی کند و بعد دیمون لیندلوف برای نقش سایر انتخاب شد اما انتخابها چرخیدند تا سرانجام موقعیتهای جدیدی به وجود آمد که با گمانهای اولیه که روی کاغذ نوشته شده بود، خیلی فرق داشت.
قصه از کجا شروع شد؟
جیجی آبرامز، تهیهکننده سرشناسی است که با ساختن بیگانگان (Alias) توانایی خود را نشان داده بود و این بار با همکاری دیمون لیندلوف و کارلتون کیوز به عنوان تهیهکننده و نویسنده و استفن ویلیامز و جک بندر به عنوان کارگردان، این سریال را ساخت. البته نباید اشتباه کرد که اینها چهرههای کلیدی مراحل ساخت هستند و گرنه 18 نویسنده نوشتن متن را به عهده داشتند و گروه ساخت و کارگردانی نیز به صورت چرخشی این کار را انجام دادند.
این مجموعه که میتواند خیلی ساده داستان سقوط تکراری یک هواپیما و گیر کردن جمعی از سرنشینان آن در یک جزیره ناشناس باشد، از همان قسمت اول نشان داد که از کیفیتی برخوردار است که شما را اصلا یاد رابینسون کروزوئه نمیاندازد و میتواند طیفی از دوستداران سولاریس تارکوفسکی و فیلمهایی که بر اساس داستانهای هراسانگیز و سوررئال استفن کینگ ساخته شده را جذب خود کند.
در فصل اول، با وجود این که دکتر خیلی سریع نماینده شخصیت اصلی میشود، اما سایر، لاک، کیت و... پا به پای او حضور خودشان را تثبیت میکنند و 14 شخصیت نقش اول این فصل را شکل میدهند. هر چند عدم حضور 30 نفر دیگری که از سقوط جان سالم به در بردهاند گاه آزاردهنده است و این سوال را به وجود میآورد که آنها چه کارهاند؟ اما میتوان پاسخی هم برای این سوال یافت و مثلا گفت که مانند خیلی از آدمهایی که میآیند و میروند، آنها میتوانند آدمهایی مثبت یا منفی باشند اما آنقدر در خودشان اسیرند که در جامعه نقشی ایفا نمیکنند. هرچند آنهایی که در جامعه حضور دارند هم حتما مثبت نیستند و اما چارلی با همه ضعفهایش میخواهد به موجودی که حس میکند ضعیفتر از خودش است، کمک کند حتی اگر این کمک با ادای مزه کردن کره بادام زمینی عملی شود...
این آدمهای حاضر در جامعه هر یک نقشی در قصه دارند و از همه جالب تر این است که در فلاش بکهایی که در جریان آنها با گذشته زندگی این آدمها روبه رو میشویم و میتوانیم شخصیت حالشان را تحلیل کنیم، میبینیم هر یک نادانسته به نوعی با دیگری در ارتباط بودهاند. ارتباطی که گاهی اصلا دیده نشده، مثل حضور یکی در گفتگویی تلویزیونی یا مصاحبت با پدر دیگری در کنج کافهای متروک... با این حال نویسندگان و کارگردان اثر هیچ تلاشی نمیکنند تا نکتهای را به زور برای مخاطب روشن کنند، چون این بسته به دقت خود تماشاگر است که تا چه حد دقیق جزییات را دنبال کند تا مثلا بفهمد پدر دکتر چطور در آخرین لحظههای زندگیاش برای کسی از بزرگی روح پسرش حرف میزند که چند روز دیگر چشم دیدن پسرش را نخواهد داشت... همه این جزییات شاید همان کلیدهایی باشد که تماشاگران لاست را به هم مرتبط کرد و این شبکه وسیع همدلانه را در سراسر جهان شکل داد؛ شبکهای برای کشف لحظههای یک زندگی...
این لحظهها یادآور یک نکته مهم هستند:
هی رفیق! فکر نکن فقط خودت گرفتاری! در حالی که فکر میکنی با هزار بدبختی داری جنازه پدرت را برای تشییع جنازه از اینور دنیا به آنور دنیا میبری و فکر میکنی گرفتارترین آدم دنیایی، زنی در کنار تو در صف کنترل هواپیما ایستاده که دارد مهمترین تصمیم زندگیاش را میگیرد و اگر یک قدم دیگر بردارد برای همیشه از همسرش جدا میشود و جالب این که تا آخر قصه هم با خودت فکر میکنی اگر او این یک قدم را برداشته بود بهتر بود یا نبود؟
لاست یک پازل است؛ پازلی که باید با وجود همه شباهت ظاهری کل تصویر، وقت برداشتن هر قطعه بسیار دقت کنی چون قطعات این تصویر بسیار شبیه هم هستند و انگار تار و پود همه آنها را با رنج تنیدهاند.
با وجود این که شخصیتهای قصه از پس زمینههای متفاوتی آمدهاند؛ یکی سیاه پوست است، آن یکی چشم بادامی و یکی دیگر در شهر زادگاه صدام به دنیا آمده، با این حال سرنوشت میتواند با همهشان هر جور که میخواهد بازی کند و گذشته هیچ وقت رهایشان نمیکند. گاهی این دیدنها مثل خواب آشفتهای است که نمیدانیم که آن را دیدهایم یا قرار است در آینده ببینیم. آنجا که دزموند، چارلی را در لندن میبیند و میگوید: تو رو یادمه، ما تو یه جزیره بودیم. چارلی میگوید: ما تو یه جزیره هستیم! اینجا انگلیسه! یکی از همان خوابهاست، البته پیش از آن که دیده شود.
یکی دیگر از بازیهای داستان با اسم شخصیتهاست. آنها اسمهای جالبی دارند: «جان لاک» فیلسوف انگلیسی عصر روشنگری، «روسو» فیلسوف فرانسوی، «دیوید هیوم» فیلسوف اسکاتلندی، جولیت «بروک» نویسنده، «میخائیل باکونین» آنارشیست انقلابی روسی، «فارادی» فیزیکدان انگلیسی و...
هر چند منتقدان و طرفداران سریال نظرات مختلفی درباره قسمت پایانی داستان زندگی نجاتیافتگان پرواز اوشیانیک 815 در جزیره اسرارآمیز دارند و حتی روزنامه یواسای تودی فهرست 10 سوالی را منتشر کرده که سریال به آنها پاسخ نداده، اما خود این تجربه 6 ساله، تجربه بزرگی بود که میلیونها نفر در سراسر جهان آن را با هم قسمت کردند و با آن قدرت ارتباط جمعی تلویزیون به عنوان یک رسانه بار دیگر ثابت شد.
در حالی که خیلیها به این نتیجه رسیدند که لاست آنقدر گره بر گرههای داستانی افزود و محیطی اسرارآمیز و ماورایی یا حتی شبهمذهبی و استعاری خلق کرد که آخر سر خود نویسندگان آن هم نتوانستند به بسیاری از سوالها پاسخ بدهند، اما شاید بتوان نظر این منتقد را پذیرفت که «هرسوالی که در ذهن مانده که البته میتواند پرتعداد هم باشد، بیمورد است. هیچکدام از وقایع مهم نبودند، این خود سفر بود که مهم بود.»
مترجم: مازیار متانت
منبع: تلگراف
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
یحیی آل اسحاق، وزیر اسبق بازرگانی در گفتوگو با روزنامه جامجم:
در گفتوگو با جواد منصوری به بررسی واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و تأثیر آن در امتداد مقاومت از دانشکده فنی تا نسل امروز پرداختیم