گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

مردان خداجوی موسوی!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «بهانه نگیرید حرف دلتان را بگویید»،«مردان خداجوی موسوی!»،«روزنامه نگاری متعهد و حرفه‌ای»،«دست جراح نباید بلرزد»،«چه کسانی از تداوم اختلافات سود می برند؟»،«گام اساسی در تحول اقتصادی»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۳۰۴۶۲۱

آفتاب یزد:بهانه نگیرید حرف دلتان را بگویید  

«بهانه نگیرید  حرف دلتان را بگویید»عنواتن سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ یکی از مشاوران آقای احمدی‌نژاد دیروز در اظهارنظری جالب به تشریح علت لغو مصاحبه‌های عمومی وزیران پرداخت و گفت:«تجربه نشان می‌دهد که خبرنگاران روزنامه‌ها و برخی خبرگزاری‌ها در مواجهه با اعضای دولت به طرح سوالات پیش پاافتاده و غیر مرتبط با مسائل واقعی جامعه می‌پردازند.»

این عنصر پرنفوذ دولت، قبلاً نیز خود بزرگ‌بینی در برابر رسانه‌ها را با این عبارت به نمایش گذارده بود که «مطبوعات ایران بیمار هستند و باید به مرخصی استعلاجی بروند.» البته اینگونه اظهارنظرها و احساس تکلیف برای هدایت همه «گمراه شدگان» و «از راه بدر شدگان» در ایران و جهان، میان بعضی اعضای دولت‌های نهم و دهم، مسبوق به سابقه بوده و بسیاری از حضرات، تلقی خود از مسائل ایران و جهان را دقیق‌ترین قرائت از واقعیات داخلی و بین‌المللی می‌دانند.

بر همین اساس، مشاور رئیس دولت به خود اجازه می‌دهد براساس تشخیص خویش از مفاهیم «مهم» و «پیش افتاده» برای خبرنگاران تعیین تکلیف کند و یک عده دیگر نیز به خود حق می‌دهند نه تنها به تعریف «رسالت مطبوعات» بپردازند بلکه مصادیق اجرای این رسالت را نیز برابر علاقه‌مندی‌های خویش تشخیص می‌دهند و هر نوع انحراف از این «تشخیص» را خروج از رسالت مطبوعاتی می‌نامند و رسانه منحرف را مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهند.

متاسفانه برخی حامیان دولت این تلقی در شناخت «راه»و«گُم گشتگی» را به اغلب عرصه‌های اداره کشور تسری داده‌اند.بر همین اساس وقتی که مجلس از حق قانونی خود استفاده می‌کند و قانونی را به تصویب می‌رساند همین «راه شناسان»، به خود اجازه می‌دهند که «مجلس گُم گشته» را به شدت مورد حمله قرار دهند. لزوم تبعیت از خط دولت تا جایی پیش رفته که علی‌لاریجانی به خاطر چند انتقاد از دولت و رئیس آن، در لیست سیاه رسانه‌های حامی دولت قرار میگیرد و با شعف خاص، به پوشش تجمع فاقد مجوز چند نفر در فرودگاه می‌پردازند که شعار آنها «لاریجانی، مبارک پیوندتان مبارک» می‌باشد.

همین تلقی به حامیان افراطی دولت اجازه می‌دهد که چشم بر‌سوابق محسن رضایی ببندند و به دنبال فرصتی بگردند تا از او انتقام بگیرند. البته از کسانی که مسیر خود را «راه حق مطلق» می‌دانند و پرسش‌های منتقدان از خویش را انحراف یا «سوال پیش‌پاافتاده» می‌نامند حق دارند که پیشنهاد مصالحه رضایی را برنتابند زیرا از نظر این گروه پرمدعا، مصالحه بین «حق مطلق» و «انحراف مطلق» مفهومی ندارد.

با قدری تفحص در آنچه از تریبون‌ها و رسانه‌های مدعی حمایت از دولت به جامعه تزریق یا تحمیل می‌شود می‌توان نمونه‌های دیگری نیز یافت که حاصل همه آنها بالا بردن هزینه انتقاد از دولت یا طرح دیدگاههایی است که می‌تواند جایگاه ویژه ترسیم شده توسط عده‌ای خاص برای دولت و رئیس آن را زیر سوال ببرد. چندی قبل، رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها اعلام کرد: «هفتاد درصد دانشگاهیان به کسی رای دادند که هم اکنون مدیریت کشور به عهده او نیست» بلافاصله پس از این اظهارنظر، چند رسانه خاص حملات شدیدی را متوجه او نمودند زیرا تصور می‌کردند این سخن، ممکن است ادعای حامیان دولت درخصوص جایگاه رفیع رئیس دولت در میان نخبگان و تحصیل‌کردگان دانشگاهی را زیر سوال ببرد.

در آخرین نمونه، فردی که اگر در هر زمینه صلاحیت داشته باشد قطعا در تشخیص مجتهد و فرد صالح برای تقلید، صاحب صلاحیت نمی‌باشد هاشمی رفسنجانی را به شدت مورد حمله قرار داده است و بهانه او برای این حمله اظهار نظر اخیر رفسنجانی در مورد مرجعیت است. نمونه اخیر در واقع تیر دو نشانه‌ای است که دو تن از منتقدان دولت را هدف گرفته و این سوژه هم نشان می‌دهد که از نظر برخی افراد، منتقد دولت هر کس باشد بایستی خود را برای تحمل اهانت، تهمت و حملات تریبونی آماده کند. ‌‌

در چنین شرایطی می‌توان ادعای «پیش پا افتاده بودن» سوالات خبرنگاران را بهانه‌ای بسیار «پیش پا افتاده» در دست کسانی دانست که به طور کلی دولت محبوب خویش را از هر گونه انتقادی مبرا می‌دانند و برای اثبات تلقی خود، هر کس را که منتقد دولت باشد مورد حمله قرار می‌دهند. برای این گروه فرقی هم نمی‌کند که منتقد، فرمانده شجاع زمان جنگ باشد یا رئیس فعلی مجلس خبرگان یا شخصیت روحانی که مورد احترام بخش‌هایی از جامعه است.

راستی کسانی که اجرای توصیه دینی «امر به معروف و نهی از منکر» را نجات دهنده جامعه از کژی‌ها می‌دانند و نیز کسانی که کلام رهبر فقید انقلاب را به یاد دارند که «ما باید تحمل انتقاد ولو ناحق را داشته باشیم» بایستی قدری برخورد بلرزند زیرا تداوم این بی‌تحملی‌ها می‌تواند شرایطی ایجاد نماید که مطلوب هیچ یک از ایرانیان مومن، نخواهد بود. ‌‌
 
رسالت:مردان خداجوی موسوی!

«مردان خداجوی موسوی!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن می‌خوانید؛دادستان کل کشور، وزیر اطلاعات و نیز معاون وی هویت برخی از دستگیرشدگان را فاش کردند . جمعی از بهائیان، اتباع بیگانه و نیز منافقین و عناصر ضد انقلاب و سلطنت طلب در میان دستگیرشدگان هستند. اینکه روز عاشورای حسینی عده ای از اسلاف عمر سعد بیایند در خیابانهای تهران علیه نظام اسلامی و امام (ره) تظاهرات کنند و به عزاداران حسینی حمله کنند و مردم را به خاطر دفاع از انقلاب مورد هجوم قرار دهند، کار عجیبی نیست چرا که تا موقعی که انقلاب زنده است ضد انقلاب هم وجود دارد.

اساسا جهان، انقلاب ما را با دشمنانش که در راس آن آمریکا و استکبار جهانی است، می شناسد.
اما تعجب آور اینکه آقای موسوی که مدعی پیروی از خط امام و مدعی خدمت به انقلاب در8  سال دوره نخست وزیری است بگویند این جماعت ضد انقلاب «مردان خداجوی» بودند.

تصویر شرارت «مردان خداجوی موسوی» ! را رسانه های استکباری بویژه انگلیسی و آمریکایی در روز عاشورا پخش کردند. تعجب در این است که آقای موسوی ادعا کند آنها به شکل «مسالمت آمیز» ، «حسین حسین گویان» و «بدون شعارهای تندروانه» در روز عاشورا آن فجایع را به بار آوردند.

تعجب آورتر این است که آقای موسوی ادعا کند آنها جزء «روشنفکران» و «نخبگان» و ... بوده اند  که مرتکب اهانت به ساحت مقدس اباعبداللهالحسین شدند!

حضور منافقین و سلطنت طلبها در فجایع روز عاشورا چیزی نیست که بشود آن را انکار کرد. اما اصرار به پرده پوشی از سوی سران فتنه وبویژه آقای موسوی عمق پیچیدگی نبرد نرم آمریکا علیه ملت ایران را نشان می دهد.

بسترسازی سران فتنه برای حمله ضد انقلاب به ارزشها و مبانی آرمانهای امام در دهه چهارم نظام مقدس جمهوری اسلامی، امر پنهانی نیست و همین موضوع است که منافقین و سلطنت طلبها را فعال در صحنه برای ایجاد اغتشاش نگه داشته است.
کسانی که روند رویدادها را به صورت عینی و علمی تحلیل می کنند می دانند شیب حوادث به سمت خشونت بیشتر است .

میلیشیای منافقین و نیز مزدوران سلطنت طلب خود رابرای یک درگیری خونین تر از عاشورا با مردم آماده می کنند . این نقطه پایان حرکت آنهاست. منافقین همین رویکرد را در سال60  با فرمانی که از ستاد جنگ رجوی علیه انقلاب صادر شد یک بار تجربه کردند . نتیجه آن خشونت، افتادن در دامان صدام یزید کافر و مزدوری در ارتش بعث عراق شد . اکنون صدام سقوط کرده است.

منافقین یک بار دیگر می خواهند دست به ماشه به میدان بیایند . بی تردید مقاومت مردم آنها را عقب خواهد راند. این بار تنها مکانی که برای حیات ننگین منافقین باقی می ماند «تل آویو» و آغوش صهیونیستهاست.برخی خبرها حکایت از تنظیم روابط منافقین با رژیم صهیونیستی دارد.
باید دید دنباله منافقین در تهران و نیز فهم خیمه سران فتنه از این تحولات چیست؟

آیا آنها این ننگ ابدی را برای خود خواهند خرید که دامن صهیونیستها آخرین مامن آنها باشد. اکنون کادرهای منافقین دوران پیری و فرسودگی را طی می کنند و گام به گام به مرگ نزدیک می شوند. باید دید آیا آخرین منزل آنها قبرستانهای یهود در سرزمینهای اشغالی است؟
آیا آرامگاه مردان خداجوی موسوی را در آن قبرستانها باید جستجو کرد؟
راهپیمایی حماسی و بی سابقه مردم درچهارشنبه گذشته یک نقطه عطف در تاریخ نبرد نرم محسوب می شود. مردم قدرت نرم خود را به رخ دشمنان نظام کشیدند.

بعد از این مردان خداجوی موسوی دیگر شعار نمی دهند آنها دست به سلاح برده و خشونت خواهند کرد چون راهی جز این ندارند تا عمق کینه و دشمنی خود را با مردم نشان دهند.
مردم ما آماده اند، همان طور که در سال60  آماده بودند، همان طور که در سالهای56  و57  آماده بودند و همان طور که در سال42  آماده بودند.

شنبه آینده19  دی، سالروز قیام مردم قم علیه مظالم ستمشاهی است.
سالروز بیداری و حرکت جدید ملت برای رویارویی با آمریکا و استکبار جهانی است .
روزی است که مردم پاسخ اهانت به مرجعیت و روحانیت و پاسخ  اهانت به مقدسات خود را دادند.
تا موقعی که دشمن دست به ماشه رودرروی ملت ایستاده است ملت نیز از پای نخواهد نشست .     

اعتماد:روزنامه نگاری متعهد و حرفه‌ای

«روزنامه نگاری متعهد و حرفه‌ای»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد به قلم الیاس حضرتی است که در آن می‌‌خوانید؛در زمانه ابتلا و سختی و دشواری، روزنامه نگاری حرفه یی و مسوولانه کاری به غایت صعب و مشکل است و گاهی مرد کهن و آزموده می خواهد و صبری ثقیل و حوصله یی فراخ.اما سختی و دشواری از آن جهت نیست که راه آسان و بی خطری در دسترس نباشد چه آنکه بی قیدی و بی تفاوتی سهل است و چون کسی اراده بی دردی داشته باشد در توفان بلا نمی ماند و گزند نمی بیند.ماندن و مسوولیت داشتن و انصاف ورزیدن و رعایت کردن و حرفه یی بودن آن چیزی است که کمر را خم می کند و طاقت را به انتها می رساند، ولی در نهایت کوچک ترین خرده یی بر آن نمی توان گرفت.

اطلاع رسانی مسوولانه و حرفه یی در واقع در بستری از سختی با انواع موانع و مشکلات به سر می برد و هر آن از جایی که انتظارش نمی رود چالشی ظهور می کند و کار را به تکلف دچار می سازد.ما متعهد به اطلاع رسانی حرفه یی و بی طرفانه هستیم و در عین حال به مرزها و خطوط قرمز هم اعتقاد می ورزیم. ما خود نمی خواهیم که از هنجارها و ارزش های جامعه و انقلاب عدول کنیم، نه اینکه تنها به واسطه مجاب شدن به چارچوب ها مقید بمانیم.

قانون اساسی جمهوری اسلامی و منافع و امنیت ملی معیار دقیق و مشخص ما برای نوشتن و تحلیل کردن و موضع گرفتن است.اولویت اصلی یک رسانه متعهد در جمهوری اسلامی برخلاف عرف های رایج غربی، تیراژ بالا و جذب مشتری از هر راهی نیست. اولویت آن است که کلمه یی برخلاف مصالح کلی نگاشته نشود حتی اگر درج خبری یا ارائه تحلیلی درآمد و توزیع روزنامه را به اوج خود برساند.

اگر روزی خدای ناخواسته در بی خطری محض چاپ مطلبی فو ج فوج برایمان مخاطب بیاورد ولی جمله یی از این مطلب مصالح عالیه نظام و جامعه و کشور را دربر نداشته باشد قطعاً پیش از هرکس دیگری ما خود از درج آن اجتناب می کنیم و روزانه هم به همین دقت ها و ملاحظه ها اشتغال داریم و همه شماره های پیشین «اعتماد» گواهی بر همین دقت ها است. چنان که امام خمینی(ره) می فرمایند؛ «ما امیدواریم بشر به رشدی برسد که مسلسل ها را تبدیل به قلم بکند. آن قدری که قلم و بیان در خدمت بشر بوده است، مسلسل ها نبودند. مسلسل ها غالباً در خدمت ابرقدرت ها بوده اند و برای تباهی بشر بوده اند و اسلام هم که امر فرموده است به اینکه جهاد بکنند و دفاع بکنند و البته محتاج به همه ابزار جنگی است. اساس بر این است که دفاع از حق بکنند و حق را و علم را جانشین مسلسل بکنند.

قلم و علم و بیان است که می تواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه سایر قوای تخریب کننده.» (صحیفه نور، جلد 13، ص 228)البته ما هم مثل سایر ابنای بشر معصوم نیستیم و از خطا و اشتباه مصونیتی الهی نداریم، خصوصاً آنکه در کار هر روزنامه یی سرعت مدخلیتی تام دارد ولی افتخار می کنیم که در رعایت مصالح و ضروریات انقلاب و کشور وسواسی به خرج می دهیم و اغلب امتیازات حرفه یی را فرع بر این اصول دانسته، در رجحان اعتقادات و باورهای انقلابی و اسلامی تردید نمی کنیم.به نظر می رسد ستاره راهنمای ما یعنی قانون اساسی برای طی طریق در این زمانه حساس ستاره یی بی افول و نشانگری قابل اتکا است؛ قانون اساسی که تنها در سایه اعتقاد به همه اصول آن می توان راه را از چاه شناخت و مجموعه آن را به هم پیوسته و کارآمد دانست.

از اصل پنجم قانون اساسی یعنی اصل کلیدی ولایت فقیه تا دیگر اصول آن همه و همه مجموعه یی معنادار و هدف دار هستند که تنها در رعایت و اعتقاد به همه آنها می توان غایت مترقی این قانون را به دست آورد و جامعه را به سوی توسعه یی متوازن و مستدام رهنمون کرد که ما همیشه افتخار عمل مان تمسک به آن بوده است و در این رهگذر از هیچ کس ترس و نگرانی نداریم، چراکه صراط مستقیم را جای شبهه و ترس نیست.اکنون در این شرایط خطیر که نوشتن و اطلاع رسانی خود از حساسیت فوق العاده یی برخوردار شده است باز هم می توان ضمن حفظ ساختارها و رعایت چارچوب ها، از انتقادهای سازنده و منصفانه بهره جست و در کم کردن عیوب و نواقص کوشید.

این وظیفه الهی و انسانی و شهروندی ما است که مشفقانه چشم از کوتاهی ها برنگیریم و با دیده غفلت «خطاها» را در معرض بزرگ شدن قرار ندهیم و همین جاست که می گویم روزنامه نگاری سخت و طاقت فرسا شده است چراکه ما بر وظیفه خود اصرار می ورزیم و هستند دیگرانی که می خواهند انتقادهای ما را از برخی مسوولان به بدنه نظام پیوند دهند و ما را دچار شرایطی کنند که عملاً به وظیفه اصلی خود نپردازیم و می دانیم و می دانید که چنین شرایطی سخت و ناگوار است، به ویژه که بعضی به دلایلی استناد می کند که از نظر حرفه یی برای ما ناپذیرفتنی است.

در هر حال با استعانت از ذات احدیت و با اعتقاد به راه پرافتخار جمهوری اسلامی ما همچون سربازی به وظیفه خویش عمل می کنیم و در ناامید ساختن بدخواهان و بیگانگان طماع و دشمنان قسم خورده نظام و اسلام لحظه یی به خود تردید راه نمی دهیم. مرزبندی اصلی و همیشگی ما دوستداران نظام و کشور با اغیار کاملاً مشخص است و این مختصر تاکیدی بر آن است که در آشفتگی ها کسی طمع خام نکند. خدمتگزاری به مردم به عنوان صاحبان اصلی کشور نه خستگی می آورد و نه چیزی است که در شرایط گوناگون قابل کنار گذاشتن باشد.

مردم و جامعه ما همان ها هستند که با جان و مال و تلاش و زحمات خود بزرگ ترین انقلاب دوران معاصر را به پیروزی رساندند و با ایثار خود در دفاع مقدس و در همه عرصه های دیگر لقب بهترین ها را از امام راحل دریافت کردند.

کیهان:دست جراح نباید بلرزد

«دست جراح نباید بلرزد»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان حمید امیدی است که در آن می‌خوانید؛روز سه شنبه با تصویب تأسیس سازمان هدفمندی یارانه ها در مجلس، طرح تحول اقتصادی مورد توافق نهایی دولت و مجلس قرار گرفت تا در صورت تأیید شورای نگهبان، جراحی بزرگ اقتصاد کشور در دولت دهم آغاز شود.

حقیقت آن است که حوادث ماههای اخیر در کشور و اغتشاشاتی که از سوی معارضین صورت گرفت، بخش عمده ای از نگاههای مردم و مسئولان کشور را به خود معطوف کرد. به نظر می رسد با حادثه ای که در روز عاشورا اتفاق افتاد و طی آن ماهیت ضد دینی آشوبگران برای همه آشکار شد و سیل عظیم راهپیمایی های چند ده میلیونی مردمی و خروش آنان علیه اغتشاشگران و فتنه انگیزان، آتشی که جرقه آن از سوی کانونهای هدایت فتنه در خارج کشور زده شد و برخی عوامل داخلی و مهره های پیاده نظام نیز «هیزم کش» آن شده بودند، رو به خاموشی نهاده است. انتظار مردم نیز از مسئولان کشور و قوه قضاییه آن است که با محاکمه عادلانه و البته سریع آشوب طلبان و فتنه انگیزان، اجازه ندهد که برخی «آتش زیر خاکستر» شده و هر از گاه به هربهانه ای، خیابانها، اموال مردم و دارایی های کشور را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند.

در ماههای پس از تشکیل دولت دهم به علتی که بیان شد، عملکرد دولت کمتر در معرض افکار عمومی و نقد و تحلیل رسانه ها قرار گرفت. این موضوع به معنای آن نیست که دولت دست روی دست گذاشته و کاری از پیش نبرده است. بلکه یکی از نقاط مثبت دولت در برخورد با وقایع اخیر این بود که همه هم و غم خود را صرف حوادث پیش آمده نکرد و همچنان در مسند خدمت گزاری به مردم دنبال کارهای اجرایی خود رفت. سفرهای استانی دولت در موعد معین انجام شد و دولتمردان فارغ از حوادثی که در هر نظام سیاسی ممکن است بروز کند، به انجام وظایف خود مشغول بودند.

یکی از موضوعاتی که شروع به اجرای آن از دولت نهم آغاز و در دولت جدید به تصویب نهایی رسید، طرح تحول اقتصادی و لایحه هدفمند کردن یارانه ها بود. هر چند این طرح در برنامه دوم توسعه پیش بینی شده بود اما به دلایل عدیده دولت نهم و دهم آن را در دستور اجرا قرار داد. طرح هدفمندی یارانه ها یکی از راهکارهای اساسی برای ایجاد عدالت در جامعه است.

دولت معتقد است با اجرای این طرح دنبال تحقق اهدافی چون؛ عدالت اقتصادی، مدیریت بهینه منابع، بسترسازی برای اجرای اصل 44 قانون اساسی و افزایش کارایی منابع کشور است. واقعیت آن است طی سالیان متمادی که یارانه های بی حد و مرز در بخش های مختلف اقتصادی، خصوصاً انرژی هزینه شده، در رشد اقتصادی، کنترل قیمت ها و کاهش تورم اثر چندانی نداشته است. در حال حاضر نزدیک به یک سوم درآمد کشور به شیوه های آشکار و پنهان در قالب یارانه پرداخت می شود، اما آیا این مبالغ کلان به شیوه صحیح و عادلانه مورد مصرف قرار می گیرد؟ دولت اعلام کرده که دنبال طرح تعدیل اقتصادی و حذف یارانه ها نیست بلکه قصد دارد یارانه ها بصورت عادلانه پرداخت شود.
با مصوبه 2 روز پیش مجلس عملاً فاز اجرایی طرح هدفمند کردن یارانه ها کلید خورد و ابزار لازم برای جراحی اقتصاد بیمار کشور به دست دولتمردان داده شد. در این باره توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد؛

1- هر چند وزیر اقتصاد کابینه دولت دهم «کاهش تورم» را در کنار اصلاح قیمت ها و افزایش بهره وری یکی از نتایج مهم طرح هدفمندی یارانه می داند، ولی به وضوح پیداست که در مراحل آغازین اجرای این طرح، حذف بخشی از یارانه حامل های انرژی، اثر تورمی خود را در اقتصاد کشور خواهد گذاشت و مردم با افزایش فزاینده قیمت ها مواجه خواهند شد.

دولت باید برای کنترل آثار تورمی اجرای چنین طرحی، مکانیسم های دفاعی مناسب طراحی و اجرا نماید. بازگشت یارانه ها بصورت پرداخت نقدی به دهک های مشمول، یکی از راهکارهای پیش بینی شده است ولی آیا در صورتی که این کار با موفقیت کامل نیز انجام شود، می تواند به تراز شدن دو کفه «درآمد» و «هزینه» در خانوارها منجر شود؟ به عبارت دیگر آیا افزایش قیمت هایی که اتفاق خواهد افتاد با بازگشت درآمدهای ناشی از دریافت یارانه های نقدی جبران خواهد شد؟

اینکه گاه از سوی برخی مسئولان اقتصادی دولت، در جهت توجیه و مثبت ارزیابی کردن طرح هدفمندی یارانه ها، عدم تورم زایی آن تبلیغ می شود، شاید خیلی به نفع دولت نباشد. در اینکه اقتصاد کشور نیاز به اصلاح ساختاری داشته تا از شرایط وخیمی که دچار شده، خارج شود و این موضوع که چاره ای جز بازتوزیع عادلانه یارانه ها نداریم، کسی تردید ندارد. اما دولتمردان بایستی حتی احتمالات ضعیفی را که اقتصاد کشور، خصوصا اقتصاد معیشتی مردم را دچار التهاب می کند، با وضوح برای مردم بیان کنند.

بپذیریم که مردم نسبت به اجرای این طرح هنوز در بیم و امیدند. به نظر می رسد کاری که دولت پیش از آغاز به اجرای این طرح، نسبت به آن غفلت کرده، اقناع روانی جامعه و توجیه مردم کوچه و خیابان و آگاهی آنان از فراز و نشیب های ناشی از هدفمندی یارانه ها است. اگر منصفانه نگاه کنیم حوادثی که درماههای اخیر جامعه را دچار نوعی التهاب نمود، فضای لازم را برای این کار از دولت سلب کرد. حال که غبار فتنه فرو نشسته و آتش التهاب فروکش کرده است، دولت می تواند در عملیاتی کردن این طرح عجله نکند و اگر لازم است قدری در توجیه و اقناع مردم تامل نماید. به هر حال دولت باید در کنار تکان های اقتصادی ناشی از اجرای طرح، به توانمندسازی اقشار - خصوصا محروم - جامعه و شفاف سازی اذهان جامعه توجه نماید.

2- اینکه از یک سو بدنه کارشناسی دولت و مردان «اقتصاد» کابینه، اجرای این طرح را نقطه پایان تمام آلام و دردهای اقتصادی کشور بخوانند و یا در نقطه مقابل عده ای دیگر اجرای آن را سرآغاز گرفتاری های بزرگتر و غیرقابل مهار بدانند و مدام بر طبل مخالفت بکوبند، هیچکدام منطقی نیست. راه بدون بازگشت اقتصاد کشور، توزیع عادلانه یارانه است و طرح هدفمندی یارانه ها چاره کار است و این نکته باید برای افکار عمومی توضیح بیشتری داده شود که طرح یاد شده «معجزه» نمی کند ولی اجرای دقیق آن نتیجه ای مطلوب و دلخواه درپی خواهد داشت.

انتظار می رود با اجرای طرحهایی از این دست قدری شرایط اقتصادی مردم بهبود یابد. اگر قرار باشد ثروت جدیدی در کشور تولید نشود و تعداد سیب ها در سبد اقتصاد ثابت بماند، هر چند باز توزیع هدفمند آن می تواند گام مهمی در عدالت گستری به حساب آید اما آیا بهتر آن نیست با افزایش بهره وری و رشد اقتصادی، تعداد سیب ها افزوده شده تا سهم هر کس- هرچند به عدالت- مقدار بیشتری شود؟

از سوی دیگر بهینه سازی مصرف انرژی و اصلاح الگوهای مصرف خانوار یکی از نتایج و اهداف مهم اجرای این طرح شمرده شده است. تجربه سالهای اخیر نشان داده که تحقق این امر بیش از آنکه در چارچوب یک طرح اقتصادی تعریف شود، یک کار فرهنگی بزرگ می طلبد. طی سالهای گذشته قیمت بنزین را سالانه افزایش داده ایم. به عبارت دیگر تلاش شده است تا به مرور یارانه آن حذف شود. آیا این افزایش قیمت باعث شده تا بنزین کمتری مصرف شود؟ و از طرف دیگر آیا به افزایش تکنولوژی تولید بنزین کمکی کرده است؟

پاسخ این سؤالات روشن است. باید قبل از عملیاتی شدن برنامه های اقتصادی خصوصاً طرحهایی از این دست، زمینه های فرهنگی آن فراهم شود. امسال سال اصلاح الگوی مصرف نامید شد و اکنون در ماههای پایانی این سال به سر می بریم. آیا برای «نهضت اصلاح الگوی مصرف» آغاز قابل بحثی داشته ایم؟ آیا قدمهای اولیه را برای پیمودن راه دشواری که بتواند ما را به آن هدف بزرگ برساند، محکم و استوار برداشته ایم؟

باز هم پاسخ این سوالات روشن است. حال که قرار است این طرح اجرا شود بایستی تا حد ممکن جبران مافات شود و در کنار اجرای آن، ابعاد فرهنگی و روشنگرانه نیز مورد تاکید قرار گیرد.

مردم ایران بارها ثابت کرده اند که پای نظام خود همه جوره ایستاده اند. حضور مردم انقلابی در ماههای اخیر و دفاع از آرمانهای امام، انقلاب و منویات رهبری، دشمنان داخلی و خارجی را مأیوس کرده است. این بار نیز در کنار دولت و نظام، درد ناشی از جراحی اقتصادی کشور را تاب خواهند آورد به شرطی که تیغ جراح تیز باشد و دست جراح هنرمندانه حرکت کرده و نلرزد تا امید بهبودی در چهره بیمار اقتصاد کشور روز به روز نمایان تر شود.

مردم سالاری:چه کسانی از تداوم اختلافات سود می برند؟

«چه کسانی از تداوم اختلافات سود می برند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم
حسین رضایی است که در آن می‌خوانید؛در هنگامه ای که اختلافات و کشمکش های سیاسی دردرون کشور هر روز چهره ای تازه تروجنجالی تربه خود می گیرد، این پرسش ذهن بسیاری از فرانگران و موشکافان را به خود مشغول کرده است که به راستی چه کسانی دراین آشفته بازار اختلافات درونی بیشترین سودرا ازآن خود می کنند؟ بی تردید اختلافات درونی وعدم همبستگی میان گروههای درون نظام توان چانه زنی درباره مسائل خرد وکلان بین المللی را از دستگاه دیپلماسی کشور می گیرد و پیرو آن منافع ملی کشور را نیز در سطح جهانی با خطر روبرو می سازد.

شاید درنگاه نخست پیوندی میان این دو مقوله دیده نشود، اما این واقعیتی است غیرقابل تردید که اختلافات درونی مانع ازآن می شود تا در بزنگاه های حساس بین المللی همه گروهها و دسته جات سیاسی هم آوا و متحد در برابر افزون خواهی ها و دسیسه های دشمنان سوگند خورده این سرزمین ایستادگی کرده وآنان را دراجرای نقشههای شومشان ناکام گذارند. نمونه آشکار در این باره فزون خواهی در دریای خزر است. در این میان نیز هرگونه اظهاردلسوزی برای سهم و حقوق پایمال شده ایرانیان دردریای خزربه چشم تخریب سیاسی و رقابت با دولت نگریسته می شود.

بسیار طبیعی است که کشورهای تازه بنیاد حوزه خزر نیز از این اختلافات بیشترین بهره را به سودخویش برده و افزون خواهی های خود را با پشتیبانی نیروهای فرامنطقه ای بخواهند بر تهران دیکته کنند. فراتر از آزمون خزرموضوعی که درآتش اختلافات درونی به آن با بی تفاوتی نگریسته می شود و ذهن هرایرانی آینده نگری را آزرده می سازد، ادعاهایی است که درچارچوب پروسهای درازمدت در کتاب های درسی جمهوری آذربایجان به نسل آینده این کشورالقا می گردد.

این که ایران در کنار روسیه کشوری متجاوز به این جمهوری شناسانده می شود و همچنین طرح ادعاهای ارضی دراین کتابها مبنی براشغال چندین استان این کشورتوسط ایرانیان نه تنها موضوعات ساده وگذرایی نیستند، بلکه ادعاهایی گستاخانه و خطرناکند که در آیندهای دوریا نزدیک می تواند پیامدهای دهشتناکی را برای تمامیت ارضی کشورمان رقم زند، اما متاسفانه در آتش اختلافات درونی که رسانه‌ها (اعم از دیداری، شنیداری و نوشتاری) بیشتربه موضوعات و درگیری های جناحی می پردازند، این مسائل حساس با عدم رصد و حساسیت روبروشده و ایرانیان را از پیامدهای آن غافل می سازد.

نکته شایان توجهی که این روزها دشمنان تاریخی این ملت را در ماهی گیری از آب گل آلود کامیاب گردانیده است، چیرگی اطلاعاتی و رسانه ای این دشمنان است. متاسفانه در چنین فضایی که اطلاع رسانی در رسانه ها با دشواری هایی مواجه شده است، برخی از مردم برای آگاهی از رویدادها و تحلیل های روزکشوربه رسانههای معلوم الحال بیگانه روی می آورند.

در این میان نیزچنین رسانههایی درحالی که نقش دایه مهربان ترازمادررابه خوبی بازی می کنند با شگردهای پیچیده جنگ روانی هرآنچه که سبب تشدید اختلافات درونی، قومی و نژادی می شود را روانه ذهن میلیونها ایرانی می کنند. در هنگامه مبارزات انتخاباتی درایران آنچه که بیش از همه مورد توجه این شبکه های تلویزیونی قرار می گرفت آتش زدن به خرمن اختلافات قومی، مذهبی، زبانی ونژادی بود. دریکی ازهمین برنامهها و میزگردها  که در شب های پیش از انتخابات پخش می شد یکی از شرکت کنندگان دراین گفت وگو، پس ازآنکه برآتش اختلافات زبانی و قومی می دمد، درسخنی خام وناپخته که دردیکته شدن آن تردیدی نبود می گوید: «اصلا چه معنی دارد که زبان پارسی، زبان رسمی سرزمین ایران باشد؟!» بیگمان هیچ دولتی درجهان دغدغه برقراری مردمسالاری درایران را ندارد.

آنچه که امروز بر هر خردمندی آشکار است آن است که بیشینه این گونه رسانههای برون مرزی که با هزینههای هنگفت وازجیب مالیات دهندگان خویش اقدام به پخش برنامههای ماهوارهای می کنند در زیرنقاب پشتیبانی از جنبش های اصلاح طلبانه تنها اهداف و سود دولتهای متبوع خود را دنبال می کنند.

به راستی کدام مغز ساده اندیشی می تواند باور کند که رسانهای مانند بی بی سی که اربابان و چرخانندگان آن مستقیم و غیرمستقیم افزون بر دو میلیون کیلومترمربع ازخاک این سرزمین را از پیکره اش جدا ساخته اند و کودتاها و فتنه ها را در این پهنه رقم زده اند، اکنون در راستای ایجاد اصلاحات در کشورمان تلاشی بدون چشم داشت را آغاز کرده باشند؟ آنچه که دراین میان باعث شگفتی می گردد گفت وگوی برخی ازچهرههای سیاسی درون وبرون نظام با این شبکهها است.
به یقین اگرفضای ابرازدیدگاه و بیان مواضع در رسانه های درون کشور بیش از پیش فراهم گردد هیچ فعال سیاسی حاضرنخواهد بود در برابر نگاه تیزبین ملت ایران تن به گفت وگو با این رسانهها بدهد.بنابراین دراین نکته نباید تردید کرد که بسته شدن هرروزنامه ای یا  انحصاری شدن  رسانه ملی توسط یک گروه یا اندیشه، دردرجه نخست به سود دشمنان این سرزمین وشادی آنهاست اما دراین میان پرسشی که ذهن بسیاری از دلسوزان و فعالان سیاسی کشوررا به خود مشغول داشته است آن است که درشرایط کنونی برای جلوگیری ازسو» بهره دشمنان تاریخی این ملت چه باید کرد؟

برای پاسخ به این پرسش نکات بسیاری را باید مورد توجه و تحلیل قرارداد که دراین کوتاه سخن نمی گنجد اما نکته مسلم آن است که عناصر رادیکال ازهرجناحی که باشند باید بدانند که با رفتارهای تندروانه خویش خواسته یا نا خواسته آب درآسیاب دشمنان این ملت می ریزند. گروهی نیزکه سخن از اتحاد و همبستگی می زنند باید بدانند که اتحاد وهمبستگی بدون ایجاد بسترهای مورد نیازنه تنها سودمند نیست بلکه برای یک جامعه مردم سالار که وجود دیدگاههای گوناگون وچند آوایی در آن جزو نیازهای بنیادین  به شمار می آید زیان بخش نیز بوده است.

آنچه که اتحاد و همبستگی را معنا می بخشد نه تک آوایی دردرون کشوربلکه اتحاد و یگانگی در برابر دسیسه ها و فتنه های برون مرزی است. خبررسانی آزاد و تحلیل ها و تفسیرهای برآمده از آن در رسانه ملی وهمچنین مطبوعات می تواند اعتماد مردم را نسبت به رسانههای درون مرزی افزایش دهد و گوی و میدان را از رسانه های غرض ورز  بیگانه بگیرد. درچنین شرایطی جامعه پویا راه کمال را بدون درگیری وکشمکش  بازکرده و بیشترین سود را نه نصیب عناصربیگانه بلکه نصیب مردم و کشورمی گرداند.
 
ابتکار:سالروز حماسه شهدای هویزه

«شرح محاصره دانشجویان پیرو خط امام در هویزه؛ سالروز حماسه شهدای هویزه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛   ... ما محاصره شده بودیم، هیچ راه فراری نداشتیم و هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. یکی از بچه ها آر.پی.جی. داشت، ولی گلوله آن را نداشت. بچه ها با  ژ-3 و کلاش به تانک ها تیراندازی می کردند و مانع از آن می شدند که کسی سرش را از تانک در بیاورد. همگی ناامید بودیم حتی یک درصد هم امکان نجات به خودمان نمی دیدیم.بچه ها هنوز داشتند از امتداد جاده که جلو رفته بودند بر می گشتند، عده ای دولا دولا و بیشتر سینه خیز داشتند می آمدند. هیچ کس نمی دانست چکار بکند، هیچ کاری هم نمی توانستند بکنند، همگی مرگ را چند قدمی خود می دیدند.

کشته شدن برای من مهم نبود، ولی این طور قتل عام شدن بدون این که بتوانیم هیچ ضربه ای به آنها بزنیم و حتی یکی از آنها را بکشیم، خودمان کشته شویم، خیلی سخت و دردناک بود. در پناه جاده که خوابیده بودم دست در جیب های خود کرده و هرچه کارت و ورقه از سپاه پاسداران داشتم درآوردم و پاره پاره کردم و مقداری خاک روی آن ریختم.همه آماده بودیم که تانک های عراقی از آن طرف جاده بیایند این طرف یا تسلیم می شدیم یا همه را به رگبار می بستند; هیچ گونه جان پناهی دیگر نداشتیم.

در همان حال دیدم که دیده بان ارتش هم حدود دو سه متری من نشسته و هی دارد فحش می دهد و می گوید چرا به من نگفتند و عقب نشینی کردند، من که بی سیم داشتم چرا من را این طور گیر انداختند.رگبار تانک ها قطع نمی شد، بچه ها یکی یکی داشتند تیر می خوردند، هر کدام یک جایی مان را گرفته بودیم و خودمان را در پناه جاده جلو می کشیدیم.

خون از بدن بچه ها سرازیر بود ولی هنوز کسی از بچه ها شهید نشده بود. یکی از برادران به نام « خیرالله موسوی» که از تهران آمده بود، در یک متری جلوی من بود و داشت به تانک ها تیراندازی می کرد، ناگهان یک تیر آمد و خورد به کلاهش و من که پشت سرش نشسته بودم، دیدم که عقب کلاه سوراخ شد و گلوله در رفت، او کلاهش را برداشت و خون همین طور از سر و صورتش به روی لباس هایش می ریخت و هی می گفت: بچه ها من تیر خوردم; دو سه بار تکرار کرد.

تیر به پیشانیش خورده و از عقب سرش درآمده بود. حدود یک دقیقه ای پهلوی او بودم، هنوز داشت حرف می زد، ولی زبانش گیر می کرد و می گفت: بچه ها مرا هم با خود ببرید، نگذارید این جا بمانم.هنوز در پناه جاده خوابیده بودیم و بچه ها سینه خیز جلو می آمدند، در این حین مسعود انصاری هم داشت خودش را جلو می کشید. از او سراغ حسین و محسن و جمال را گرفتم و او گفت آنها را به رگبار بستند و هر سه شهید شدند.علی حاتمی، که از دانشجویان پیرو خط امام بود و رفته بود برای حسین و محسن و جمال غذا ببرد، داشت می آمد.

نمی دانم او فهمیده بود که محاصره شده ایم و چه موقعیت داریم یا هنوز از اوضاع خبر نداشت. علی در امتداد جاده جلو می آمد، همین که به بچه ها رسید و دید همه بچه ها خوابیده اند و تانک عراقی آن طرف جاده است، بلافاصله راهش را کج کرد و به طرف سمت چپ جاده (مخالف هویزه) به راه افتاد و به طور مایل به طرف کرخه کور، سمت جلالیه می رفت.

او نمی دانست که از این سمت به کجا سر در می آورد، در حقیقت، هیچ کس نمی دانست و لیکن به علت این که سمت دیگر جاده، تانک های عراقی وجود داشت و نیز در دو کیلومتری روبه روی ما هم، در امتداد جوفیر بقیه تانک های عراقی داشتند پیش می آمدند، به ناچار، علی در این سمت آغاز کرد به رفتن. من هم که کنار جاده افتاده و تیر خورده بودم، بارها از خدا خواستم که نجاتمان بدهد.هیچ راه چاره ای به نظر نمی آمد، مرگ ما حتمی بود. به بچه ها گفتم: «لااقل برخیزید خودمان را تسلیم کنیم » ولی آنها هیچ کدام جوابی ندادند.ساعت حدود 5 الی 5/5 عصر بود و هوا داشت رو به تاریکی می رفت، شاید نیم ساعت به اذان مغرب مانده بود. دلم می خواست در یک لحظه هوا تاریک می شد تا از دست عراقی ها فرار کنیم، ولی غیرممکن بود.

بچه ها همگی از راه رسیده و در پشت جاده خوابیده بودند و نمی دانستند چکار بکنند; تا جایی که علی حاتمی (از دانشجویان خط امام) از راه رسید. تمام این جریان ها از لحظه ای که تیر خوردم و آمدم و دیدم تانک های عراقی سر راه ما هستند تا لحظه ای که علی حاتمی رسید و به طرف چپ راه افتاد که برود، در مدت شاید پنج الی شش دقیقه روی داده بود.در هر صورت، علی به راه افتاد. نزدیک ترین تانکی را که گفتم حدود سی متر از ما فاصله داشت، آن طرف دو تانک دیگر ایستاده بود، در نتیجه، فاصله اولین تانک تا جای ما، حدود هفتاد الی هشتاد متر بود.

علی که راه افتاد، من هی داد زدم: بخواب می زنند.وضع طوری بود که اگر از پشت جاده بر می خواستیم هیچ گونه پناهگاهی دیگر وجود نداشت که مانع از تیرخوردن بشود. سه چهار نفر دیگر برخاستند و دنبال او به راه افتادند; هفت، هشت متر که رفتند، چند نفر دیگر برخاستند و راه افتادند. همه از روی ناامیدی بلند می شدند و راه می افتادند. وضع طوری بود که در یک ثانیه چندین صدای گلوله می آمد. بچه ها کم کم همه رفتند و فقط ما دوازده نفر هم چنان سینه جاده افتاده بودیم و هی می گفتیم که ما را هم ببرید، یکی بیاد مرا هم بگیره و ببره، ولی هیچ کس گوش نمی داد.خیرالله موسوی که حدود دو دقیقه قبل تیر به سرش خورده، هنوز زنده بود.

همه رفته بودند و آخرین نفری که رفت محمد فاضل، یکی دیگر از دانشجویان خط امام بود. او داشت با دو نفر دیگر می رفت. حدود سی متر رفته بود و دیگر کسی از سینه جاده برنخواست. هرکس یک جایش را گرفته بود و از درد می نالید، من که تیر به کتفم خورده بود می توانستم راه بروم ولی جرات نداشتم از سینه جاده بلند شوم. بالاخره اسلحه ژ-3 را برداشتم و روی دوش طرف راست گذاشته، به راه افتادم; همین که راه افتادم صدای بچه های کنار سینه جاده دو مرتبه بلند شد: برادر کمکمان کن ما را هم با خودت ببر.

این کلمات را به هر کس راه می افتاد می گفتیم و حالا نوبت من شده بود که به من بگویند: برادر! کمک کن. من با آن وضعی که داشتم هیچ گونه کمکی نمی توانستم به هیچکس بکنم. درثانی، هیچ کس امید نداشت که لااقل پنج متر برود و تیر نخورد، لذا هیچ کس زخمی ها را بر نمی داشت که مبادا کسی زیر رگبار بیشتر معطل شود; ثالثا، زخمی را بردارد و کجا ببرد؟ کسی جایی را بلد نبود، نیروی خودی هم به چشم نمی خورد که بخواهد در آن مهلکه مجروح را بردارد.

آنجا شاید اگر برادر تنی انسان روی زمین می افتاد، برادرش او را می گذاشت و لااقل جان خود را نجات می داد. حال پیش خود حساب می کنم که حسین علم الهدی و محسن غدیریان و جمال که در پشت آن تپه ماندند و ما را روانه کردند که ما نمانیم، آنها چه کسانی بودند و ما چه افرادی هستیم.داشتیم در راه می رفتیم که رگبارهای دشمن هم چنان کار می کرد. صدای رگبارها که نزدیک می شد، خود را روی زمین می انداختیم و همین که بر می خاستیم دوباره برویم، دو سه نفر دیگر، بلند نمی شدند، تیر خورده بودند.

از آنها می گذشتیم و آنها هم طبق معمول تقاضای کمک می کردند ولی هیچ کس نمی ایستاد و من آخرین نفر بودم که از این زخمی ها رد می شدم. هر لحظه انتظار می کشیدیم که گلوله ای بخوریم. مرتب گلوله های خمسه خمسه به ما می زدند. گلوله های خمسه خمسه، هر ثانیه یکی می افتاد. همین که یک سری می ریختند، دوباره پنجاه متر بالاتر را می زدند و همین طور دشت را به رگبار کشیده بودند.به طرف راست جاده هم رگبارها می آمدند.

صدای رگبارها که نزدیک می شد و صدای خمسه خمسه که می آمد همه خودمان را روی زمین می انداختیم، رگبار که تمام می شد و گلوله توپ در اطراف به زمین می خورد، صبر می کردیم تا ترکش های آنها رد شوند سپس بر می خاستیم و به راه رفتن ادامه می دادیم. یادم هست که 100 الی 150 متر راه رفته بودیم، یکی از برادران که 25 سال داشت، در حدود بیست متری جلوتر از من می رفت، ناگهان صدای فرود آمدن خمسه خمسه که شتابان هوا را می شکافت، در منطقه پیچید، من به سرعت خوابیدم او هم خوابید، دو سه نفر هم جلوتر از او می رفتند، گلوله وسط ما افتاد، ولی به او نزدیک تر بود، لحظه ای صبر کردیم و برخواستیم راه افتادیم; در راه دیدیم که او دارد می غلطد، با خود فکر کردم که حتما می خواهد به جای سینه خیز با غلطیدن خود را از رگبار دشمن نجات دهد، ولی دوباره با خود گفتم مگر چقدر می تواند بغلطد و بلند نشود، به او که رسیدم صورتش خون آلود و از بدنش خون می آمد; در خون خود غلط می خورد.

او هم می گفت برادر کمک کن. در این حال از خدا می خواستم که بتوانم به او کمک کنم ولی امکان نداشت.افرادی که مجروح شده بودند و توان حرکت نداشتند، مجبور بودند همان جا بمانند. آنها افزون بر تقاضای کمک به طور لفظی، با نگاهشان هم خواستار کمک بودند. وقتی ما را می دیدند که داریم به آنها می رسیم امیدوار می شدند، اما وقتی بدون امکان انجام کمکی از آنها رد می شدیم، نگاه نومیدانه شان ما را همراهی می کرد.

خیلی از برادران مجروح می توانستند زنده بمانند، چون مثلا تیر به پایشان خورده بود و مردنی نبودند.ما هم چنان جلو می رفتیم. بچه ها همه از من جلوتر بودند و من هم مرتب داد می زدم که بلکه یکی از آنها بایستد تا با هم برویم. من به علت این که تیر خورده بودم و شانه ام به شدت درد می کرد و نمی توانستم تند راه بروم از همه عقب تر بودم; شاید فاصله نزدیک ترین افراد به من متجاوز از صدمتر بود.

من از وقتی که در محاصره افتادم و تیر خوردم، لبانم خشک شده و احساس می کردم که مثل آتش داغ شده ام، بدنم خیس عرق شده بود، خیلی سعی می کردم که آب دهانم را فرو بدهم، ولی آب وجود نداشت، انگار یک هفته بود که آب نخورده بودم، در قمقمه هم آبی نبود. در حالی بودم که احساس می کردم اسلحه و فانوسقه متجاوز از پنجاه کیلو بر من فشار وارد می آورد; چندبار تصمیم گرفتم اسلحه را بیندازم که راحت راه بروم، ولی با خودم می گفتم مال بیت المال است و مدیون می شوم.

هوا رو به تاریکی (اذان مغرب) بود، نه آبادی دیده می شد و نه درختی بچه ها هم که همه جلوتر از من رفته بودند. با خود فکر می کردم که ممکن است شب در بیابان گرگی، سگی یا حیوانی درنده به من حمله کند و یااین که در تاریکی شب، طرف جبهه عراق بروم، لااقل خشابهایم باشد و بتوانم مقداری مقاومت کنم.خلاصه دوباره راه افتادم.

تا الان حدود 150 متر آمده بودم. از آن جایی که در پشت جاده موضع گرفته بودیم و برخواستیم راه افتادیم باید حدود چهارصد متر می رفتیم تا به خاکریز و سنگرهایی می رسیدیم. ما اگر می توانستیم به این سنگرها برسیم لااقل از رگبار مسلسل های دشمن در امان بودیم. هرچه به سنگرها نزدیک تر می شدم بیشتر امیدوار می شدم و از خدا می خواستم که این آخرین لحظات تیر نخورم.

بالاخره به سنگرها رسیدم و از خاکریز بالا رفتم سپس آن طرف خاکریز قرار گرفتم. هنوز باورم نمی شد که چطور من جان سالم به در بردم.بچه ها صد متری از من جلوتر بودند و هوا هم رو به تاریکی می رفت، می ترسیدم که در تاریکی بچه ها را گم کنم خیلی داد زدم بالاخره یکی از بچه ها به نام مسعود انصاری ایستاد و من به او رسیدم. چفیه ای داشت به دستم پیچید و با هم رفتیم. از علی حاتمی سراغ گرفتم، گفت: علی از ما جدا شد و با محمد فاضل و چند نفر دیگر از طرف دیگر رفتند و گفتند از این طرف که ما می رویم به نیروهای ارتش می رسیم. ولی من در اصفهان بودم که خبر پیدا کردم علی شهید شده است.

بعدا دوباره که به سوسنگرد برگشتم و از مسعود سراغ علی حاتمی را گرفتم، گفت: علی همان موقع تیر خورد، هنوز به سنگرها نرسیده بودیم که یک تیر به سرش خورد و افتاد. هم چنین محمد فاضل که تیر به شکمش خورد.در هر صورت، آن شب حدود یک ساعت راه رفتیم تا به کرخه کور رسیدیم. ارتش پس از عقب نشینی، آن جا مستقر شده بود. هرچه سراغ گرفتیم نه یک آمبولانسی وجود داشت نه یک خودرو نه یک جیپ که زخمی ها را ببرند.

هرچه بیشتر جلو رفتیم هیچ خودرویی وجود نداشت. از روی پلی که عراقی ها روی کرخه کور زده بودند گذشتیم، کنار آن پل، جاده ای بود که یکی گفت جاده جلالیه است، ولی از هرکس دیگر که می پرسیدیم می گفت نمی دانم. بالاخره مسعود به من گفت: « نمی شود که تو تا صبح این جا بمانی و خون از بدنت برود، اگر می توانی راه بیایی بیا تا برویم بالاخره به یک جایی می رسیم .»راه افتادیم. حدود یک ساعت رفتیم، طرف چپ ما جبهه های عراق بود که همه اش روشن بود، هنوز منور خاموش نشده، منور دیگری می انداختند.

از این جهت خیالمان راحت بود که به طرف جبهه های عراق نمی رویم، ولی می ترسیدیم که به گروه کمین عراق در این بیابان برخورد کنیم; زیرا، آنها دوربین مادون قرمز داشتند.در همین حین، صدایی شنیدم، چندنفر فارسی حرف می زدند. آنها هم گروه دیگری بودند که به فرماندهی کریم، پیش رفته و محاصره شده بودند، تا این که بعد از دادن چندین شهید توانسته بودند فرار کنند و دو نفر زخمی را -که می توانستند راه بروند -نیز با خودشان بیاورند. یکی از آنها از بچه های اصفهان بود.

شب آنها را نزدیک کرخه کور دیدیم، چند نفر از بچه های اصفهان هم با آن گروه بودند، همدیگر را از صدا شناختیم و ما نزد آنها رفتیم. می گفتند که به وسیله بی سیم تماس گرفته ایم و گویا توپخانه همدان این نزدیکی ها مستقر است. حدود ده دقیقه دیگر راه رفتیم، گویا بچه ها منطقه را می شناختند، از طرف راست جاده وارد دشت خاکی شدیم، پس از طی مسافتی حدود صد متر به محل استقرار توپخانه همدان رسیدیم. ساعت حدود هشت شب بود...
 
دنیای اقتصاد:ضرورت بازنگری در شیوه عرضه اولیه سهام در بورس

«ضرورت بازنگری در شیوه عرضه اولیه سهام در بورس»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در آن می‌خوانید؛پس از ابلاغ سیاست‌های کلی اصل 44 قانون اساسی و آغاز عرضه سهام شرکت‌های دولتی در بهمن‌ماه 85 که با ورود شرکت ملی صنایع مس به بورس تهران کلید خورد،

حضور در عرضه‌های اولیه و خرید سهام این شرکت‌ها مفهوم دیگری در میان سهامداران و فعالان بورس تهران پیدا کرد. در واقع این عرضه‌ها به طور عمده به دلیل شیوه نامناسب واگذاری، به فرصت مناسب و بدون ریسکی برای فعالان بازار تبدیل شد که به تدریج رانت بزرگی برای کارگزاران سهامداران عمده ایجاد کرد.

هرچند تا پیش از عرضه سهام شرکت‌های دولتی، عرضه‌های اولیه سهام فرصت مناسبی برای کسب سود کوتاه‌مدت تلقی می‌شد، اما پس از آغاز واگذاری شرکت‌های دولتی، مقیاس و دوره زمانی کسب سود کوتاه‌مدت در ذهن فعالان بورس تهران دستخوش تغییرات بنیادی شد.

نمونه این سودهای نجومی، رشد قیمت سهام شرکت‌هایی همچون کشتیرانی (115 درصد)، حفاری شمال (76 درصد)، بیمه البرز (53 درصد)، مخابرات (42 درصد) و بیمه آسیا (13 درصد) در فاصله تنها چند روز پس از عرضه سهام است. هرچند در این میان می‌توان سازمان خصوصی‌سازی را به عنوان متولی ارزش‌گذاری و عرضه سهام شرکت‌های دولتی، به واسطه فروش ارزان قیمت سهام، مورد سرزنش و بازخواست قرارداد، اما تجربه نشان داده قیمت سهام اکثر این شرکت‌ها پس از دوره کوتاه‌مدت هیجانی و اولیه، دوباره به قیمت‌های عرضه اولیه و حتی پایین‌تر باز می‌گردند که از این منظر نمی‌توان انتقادی متوجه سازمان خصوصی‌سازی کرد.

اما تیغ انتقاد از جنبه دیگری به طور مشترک متوجه سازمان بورس و خصوصی‌سازی است. در حقیقت سازمان خصوصی‌سازی به عنوان متولی عرضه سهام، پیش از عرضه نسبت به حجم عرضه اولیه و چگونگی عرضه سهام در روزهای بعد اطلاع‌رسانی جامعی برای فعالان بازار ارائه می‌دهد.

اطلاعاتی که به واسطه محدود بودن میزان عرضه سهام از سوی دولت، فرصت اتخاذ بهترین استراتژی برای دستکاری قیمت‌ها را به سهامداران عمده حقیقی و حقوقی می‌دهد. همچنین سازمان بورس و اوراق بهادار به عنوان فراهم‌کننده زمینه معامله سهام در بورس، با وضع محدودیت‌های معاملاتی از جمله درصد نوسان روزانه، حجم مبنا، گره معاملاتی و... در عمل زمینه دستکاری قیمت را بیش از پیش فراهم می‌سازد. به بیان دیگر، محدودیت‌های حاکم بر بورس که منجر به تشکیل صف در بازار می‌شوند در کنار مشخص بودن شیوه عرضه سهام از سوی دولت، در عمل کلیه ملزومات دستکاری قیمت و در نهایت متضرر شدن خریداران سهام در قیمت‌های بالا را فراهم می‌سازند. محدودیت‌هایی که به واسطه ضعف دانش مالی و قدرت تحلیلگری، سهامداران را به سمت حرکت‌های هیجانی و غیرعقلایی سوق می‌دهد.

آخرین نمونه این شیوه واگذاری، عرضه اولیه سهام بیمه آسیا است. شرکتی که با وجود مناسب نبودن وضعیت‌های صورت‌های مالی و پیش‌بینی سودآوری نسبت به دو شرکت بیمه بورسی دیگر (البرز و دی)، در حال حاضر در نسبت قیمت به درآمدی (P/E) بالاتر از 21 هم گروه خود همچنان شاهد صف خرید چند ده میلیونی است. صفی که به دلیل محدود بودن عرضه سهام از سوی سازمان خصوصی‌سازی و وجود محدودیت نوسان روزانه، سرنوشتی مشابه سایر عرضه‌های اولیه برای «آسیا» رقم خواهد زد. سرنوشتی که پایان آن رشد حبابی قیمت، سقوط قیمت و متضرر شدن سهامداران خرد است.

در این میان به نظر می‌رسد بازنگری در محدودیت‌های معاملاتی حاکم بر سهام از سوی سازمان بورس (از جمله حذف محدودیت‌ها برای یک دوره مشخص پس از عرضه) و عدم اعلام روش واگذاری از سوی سازمان خصوصی‌سازی در کنار الزام انجام عرضه‌های اولیه به روش ثبت دفتری، تا حد زیادی می‌تواند فساد حاکم بر معاملات سهام این شرکت‌ها را کاهش دهد.

جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته

«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله‌ی امروز روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛روزهای سپری شده ایام حساس و سرنوشت سازی محسوب می شوند که اگر حوادث مربوط آن به درستی مدیریت نشود و از مجموعه نیروهای داخل انقلاب در جهت جذب حداکثری زیر چتر انقلاب بهره برداری نگردد پیامدهای تلخ و جبران ناپذیری خواهد داشت .

بنظر می رسد حوادث بعد از انتخابات به اندازه کافی به مردم و نظام آسیب رسانده و هزینه های زیادی را تحمیل کرده که دلسوزان انقلاب را به این نتیجه رسانده باشد که ادامه این وضعیت به مصلحت هیچکس نیست و جز ضد انقلاب و دشمنان نظام از آن بهره نمی برند. شاید اکنون بر همگان آشکار شده باشد که ادامه التهاب و عدم ایجاد تفاهم فقط و فقط به نفع براندازان کینه توزان قانون ستیزان و معاندان است و باید هرچه سریعتر نسبت به پایان دادن به این وضعیت اقدام نمود.

چرا عقلای قوم نباید به فکر راهکارهایی عاجل برای فائق آمدن بر التهابات سیاسی و بحرانهای اجتماعی و زدودن غبار از فضای جامعه باشند درحالی که می بینند دشمنان انقلاب و موجودیت نظام چنگ و دندان تیز کرده و رویای به جان هم انداختن مردم و نیروهای انقلاب را در سر می پرورانند عقل حکم می کند که با پیشنهادهای وحدت آفرین برخورد جدی و مثبت شود و در عوض با شیطنت ها و سم پاشی های خناسان و افراطیون که حیات خود را در ادامه التهاب آفرینی ها می بینند مقابله گردد. چرا باید اجازه داد افراطیون و افراد مخالف طرح های وحدت آفرین دلسوزان و علاقمندان به نظام و انقلاب را به حاشیه رانده و تلاشهایی را که در جهت حفظ منافع ملی و عبور از بحران انجام می شود خنثی کنند و در عوض اظهاراتی که منافی وحدت بوده و آسیب های جدی به مبانی توسعه و رشد کشور می رساند از تریبون های رسمی و رسانه های جمعی امکان انعکاس وسیع بیابد
قطعا بهترین راه حل برای خروج از کشمکش های سیاسی که هیچ برنده ای جز دشمنان انقلاب برای آن متصور نیست عمل به توصیه های رهبر معظم انقلاب است که با تنگ کردن دایره انقلاب و حذف نیروها مخالفت و به فعالان صحنه سیاسی و مسئولان نظام توصیه کرده اند جاذبه حداکثری و دافعه حداقلی را نصب العین خود قرار دهند.

در هفته جاری همچنین اختلاف نظر میان قوه مقننه و مجریه بر سر تصویب و نحوه اجرای لایحه هدفمند کردن یارانه ها انعکاس وسیعی داشت . دولت که معتقد است دستش در توزیع منابع مالی و اجرای هدفمند کردن یارانه ها باید کاملا باز باشد و با نفس نظارت مجلس چندان میانه ای ندارد تغییرات مجلس در این لایحه را به معنای تخریب لایحه تلقی و در اقدامی که فرار به جلو خوانده شد اعلام نمود آمادگی اجرای آنرا ندارد و لایحه را پس خواهد گرفت . مجلس نیز در قبال این تهدید سعی کرد نظرات دولت را در مصوبات خود رعایت کرده و سرانجام این لایحه را تصویب کند.

در این هفته در جریان سفر رئیس جمهور به تاجیکستان و ترکمنستان چند سند همکاری با این کشورها امضا شد و خط لوله دوم صادرات گاز ترکمنستان به ایران نیز با حضور روسای جمهور دو کشور افتتاح گردید. طول خط لوله گاز دولت آباد سرخس خانگیران بیش از 30 کیلومتر و قطر آن نیز 1020 میلیمتر و ظرفیت سالانه انتقال آن حدود 12 میلیارد متر مکعب است . در طول مسیر این خط لوله گاز ده ها تاسیسات فنی و مهندسی از جمله دستگاه پالایش گاز پاکسازی داخل لوله و نیز ایستگاه اندازه گیری فشار و کیفیت گاز صادراتی احداث شده است . ترکمنستان و ایران توافق کردند که از طریق خط لوله گاز « کریجه کردکوی » و خط لوله گاز « دولت آباد سرخس خانگیران » میزان صادرات گاز ترکمنستان به ایران که اکنون 14 میلیارد متر مکعب است در آینده به 20 میلیارد متر مکعب در سال افزایش یابد.

هفته جاری را درحالی پشت سر گذاشتیم که کشورهای مسیحی جهان مراسم سال نو میلادی را برگزار کردند. با این حال همزمان با برگزاری جشن های سال نو در این کشورها بسیاری از مردم نقاط مختلف جهان درگیر جنگ بحران های اجتماعی و قحطی بودند.

در فلسطین اشغالی صهیونیستها تنها چند ساعت پس از ورود به سال جدید میلادی منطقه غزه را آماج حملات خود قرار دادند و شماری از فلسطینی ها را کشته و زخمی کردند که این حملات طی روزهای گذشته به صورت روزمره ادامه یافته است و این درحالی است که همچون موارد گذشته هیچ گونه اعتراضی از سوی مجامع جهانی در تقبیح و توقف این حملات مشاهده نشد. اوج رسوایی این مجامع مدعی دفاع از صلح و امنیت جهانی در تهاجم وحشیانه رژیم صهیونیستی به غزه در ابتدای سال گذشته میلادی عیان شد که با سکوت خود دست صهیونیستها را در قتل عام فلسطینی ها و ویران ساختن غزه باز گذاشتند و پرونده سیاه و ننگین از خود برجای نهادند.

از دنیای مسیحیت که خود را طالب صلح و امنیت در جهان معرفی می کند و دیگر ادیان را متهم به طرفداری از خشونت و دفاع از جنگ می کند در برابر جنایات گسترده قدرتهای استعماری در سراسر جهان و متحد شرور آنها یعنی رژیم صهیونیستی به ویژه در روزهایی که منتسب به تولد حضرت مسیح (ع ) است نه تنها هیچگونه اعتراضی شنیده نمی شود بلکه به گونه ای رفتار می شود که شبهه حمایت کشورهای مسیحی از جنایات جاری در جهان قوت می گیرد.

این هفته همچنین شاهد اوجگیری بحران و درگیری در کشور یمن بودیم . حمله دولت یمن با همدستی عربستان و آمریکا به مناطق شیعه نشین « صعده » اکنون وارد ششمین ماه شده و اخبار رسیده از این منطقه حاکی است شرایط برای ساکنان آن بسیار وخیم است . بااینحال چند ملیتی شدن جنگ در یمن نشان می دهد که شیعیان وابسته به قوم « حوثی » همچنان در برابر تهاجم گسترده زمینی و هوایی مقاومت می کنند.

البته آمریکایی ها بهانه ورود خود به جنگ یمن را مقابله با القاعده در یمن و مبارزه با تروریسم عنوان کرده اند. دو روز قبل یک روزنامه آمریکایی اعلام کرد انگلیس نیز به بحران یمن وارد شده است و در زمینه اطلاعات نظامی در یمن با آمریکا همکاری می کنند. آنچه مسلم است این است که شیعیان یمن آنچنانکه خود نیز بارها اعلام کرده اند به دنبال دستیابی به حقوق قانونی و مشروع و رفع وضعیت تبعیض آمیز حاکم بر خود هستند و ارتباطی با القاعده ندارند و طرح مسئله تروریسم و القاعده مستمسکی برای قدرتهای خارجی است تا دولت صنعا را در سرکوب شیعیان یاری کنند.

هفته جاری همچنین شاهد گسترش انتقادهای بین المللی و تظاهرات اعتراض آمیز علیه رژیم مصر به دلیل تبانی شرم آورش با صهیونیستها در تکمیل محاصره مردم غزه بودیم . در چند کشور جهان تظاهراتی در مقابل سفارتخانه های مصر علیه رژیم قاهره برگزار شد و یک کاروان بین المللی نیز در حرکتی نمادین قصد داشت از خاک مصر وارد غزه شود و چند قلم نیازهای اساسی مردم غزه را به دست ساکنان آن برساند که با ممانعت مصریها مواجه گردید.

از سوی دیگر رژیم مصر که خفت طلایه داری سازش با رژیم صهیونیستی در منطقه را یدک می کشد با اقدام تازه خود در احداث دیوار حائل فولادی در غزه موج خشم و نفرت ملت های منطقه و جهان را علیه خود برانگیخته است . رژیم مصر برای تکمیل محاصره فلسطینی ها در غزه و محبوس ساختن مردم این منطقه از چندی پیش ساخت یک دیواری فولادی در مرز غزه را به اجرا گذاشته است . عمق این دیوار 30 متر می باشد که هرگونه حفر تونل از غزه به مصر را که در سالهای اخیر تنها منفذهای دستیابی مردم غزه به دارو و مواد غذائی بوده است غیرممکن می سازد. دولت مصر هدف از ساخت این دیوار را تامین منافع ملی عنوان کرده است که گروههای فلسطینی این توجیه را رد کرده و مضحک خوانده اند.

این هفته در بررسی مسائل عراق اعتراف ولیعهد انگلیس به اینکه حمله به عراق « اشتباهی بزرگ » بود نکته قابل تاملی بود و در رسانه ها بازتاب داشت . پرنس چارلز که پیشتر نیز در مقاطع مختلف مخالفتش را با جنگ عراق اعلام کرده بود بر نظرش در رد این جنگ تاکید کرد.

یک نشریه انگلیسی در این باره نوشت که چارلز در ابتدای لشکرکشی به عراق در زمان دولت تونی بلر به شدت با این حمله مخالفت کرد و با سیاستمداران در مورد منصرف ساختن بلر از شرکت در جنگ مذاکره کرده بود. به نوشته این نشریه چارلز جنگ عراق را جنگی بیهوده و فاجعه بار خوانده بود که باعث بی ثباتی بیشتر در منطقه خاورمیانه می شود که این پیش بینی وی اکنون درست درآمده است .

تبعات ناشی از مشارکت انگلیس در جنگ عراق و تبعیت بی چون و چرای تونی بلر نخست وزیر وقت انگلیس از جرج بوش در جریان این لشکرکشی از سالها قبل به یک بحران داخلی در انگلیس تبدیل شده که در ماههای اخیر و به دنبال تشکیل کمیته تحقیق جنگ عراق اوج گرفته است و اکثر مقامات سابق و فعلی انگلیس که در مقام پاسخگویی مقابل این کمیته قرار گرفته اند از حمله نظامی به عراق انتقاد نموده و بلر را به دروغگویی در توجیه علت حمله به عراق متهم کرده اند. این افراد متفق القول تاکید کرده اند که برخلاف ادعاهای بلر جنگ در عراق برای مقابله با سلاح های کشتار جمعی نبوده بلکه تنها بلر قصد داشته است در تغییر رژیم عراق با جورج بوش همراهی کند.

البته این موضوع و سرسپردگی محض بلر به بوش کشف تازه ای نیست و بسیاری از محافل مطبوعاتی خود انگلیس نیز آن زمان بلر را به پیروی کورکورانه از بوش متهم می ساخته و عنوان « سگ دست آموز » بوش را به وی داده بودند. با اینحال به نظر می رسد رسوایی و افتضاح سیاسی عراق در سیاستهای انگلیس تاثیر چندانی ایجاد نکرده است و لندن امروز نیز در همراهی سیاستهای مداخله جویانه و استعماری آمریکا متحد اصلی واشنگتن می باشد.

آفرینش:بیکاری و تالی فاسد های آن

«بیکاری و تالی فاسدهای آن»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش است که در آن می‌خوانید؛   
پدیده بیکاری چه به صورت آشکار یا نهان ،فصلی یا دائمی امری است واقعی و غیر قابل انکار.با این حال و به رغم تاکید بسیاری از کارشناسان و منتقدان دولت ،این پدیده همچنان روز به روز بر دامنه وسعت خویش افزوده است،به طوری که اکنون کمتر خانواده ایرانی است که از پیامدهای این معضل بزرگ جامعه بی بهره باشد.

نرخ بیکاری در کشور ما هرچند به دلایل متعدد سیاسی و اقتصادی در هاله ای از ابهام فرورفته است اما این نرخ بنا به آمار متعدد ،متغیر بوده است.برخی نهادها و موسسات بین المللی و خارجی نرخ بیکاری در کشور ما را گاه تا مرز 40 درصد نیز بر آورد کرده اند.به علاوه برخی از منتقدان داخلی این آمار را رقمی بین 17 تا 20 درصد می دانند.

در مقابل از نگاه دولت این آمار حتی تا مرز تک رقمی شدن نیز پیش رفته است.بی شک تغییر محاسبه و نوع نگاه ویژه دولت به پدیده بیکاری موجب پاک شدن صورت مساله ی نرخ بالای بیکاری از طرف دولت شده; اما آنچه در عمل وجود دارد خیل عظیم و میلیونی بیکار در جامعه است.

خیلی که با نادیده گرفتن آنها به عنوان یک فرصت ،همواره می تواند به عنوان یک تهدید برای کشور به حساب آید.تهدیدهایی که نه تنها در همه زمینه های خاص جامعه امکان ظهور و بروز می یابد، بلکه آثار و پیامدهای آن ممکن است تا چند دهه ادامه داشته باشد و عملا مانعی در راه رشد و تعالی همه جانبه ی اقتصاد،فرهنگ و جامعه ایرانی باشد.

یکی از این پیامدهای مهم افزایش فقر همه جانبه در جامعه است.فقر نه تنها زمینه اقتصادی بلکه سایر حوزه های اجتماعی ،فرهنگی و ... را نیز در بر می گیرد.فقری که خود منجر به نوعی باز تولید چالش ها و معضلات گوناگون اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی شده و عملا جامعه را در حالت ایستایی و رکود قرار می دهد.چنانچه کارشناسان بر تاثیر اساسی بیکاری منجر به فقر بر میزان خودکشی در جامعه ،نسبت فرار مغزها،طلاق،اعتیاد و... اشاره می کنند در این میان ،آمار ها حکایت از تاثیر 60 درصدی بیکاری در میزان خودکشی دارد.  بی گمان در هر جامعه ای بیکاری جاده مستقیمی است به فقر.این فقر چه به صورت مطلق ،چه به صورت نسبی باشد مطمئنا پیامدهای ناگواری همراه خود خواهد داشت.

اینک دولت که در چند سال گذشته همواره بر برنامه ریزی و سرمایه گذاری های کلان در راه کاهش بیکاری اصرار ورزیده و حتی گاه گاهی آمارهایی مبنی بر کاهش نرخ بیکاری و تک رقمی شدن آن منتشر کرده است راز موفقیت آن را چه می داند؟آیا به راستی دولت توانسته است در مقابل حجم 800 هزار نفری نیروی کار ورودی به جامعه به همین میزان اشتغال ایجاد کند تا ضمن نگه داشتن نرخ بیکاری در حالت گذشته نرخ آن میل صعود پیدا نکند؟  به باور بسیاری زمانی دولت میتواند مدعی کاهش نرخ بیکاری باشد که توانسته باشد زمینه های رشد اقتصادی 7 درصد به بالا و ایجاد یک میلیون شغل در سال را مهیا کند.در حالی که توان دولت و مدیریت حاکم بر اقتصاد و واقعیت های جامعه نشان از عدم دسترسی به این آمار دارد.

حکایت بیکاری گذشته از پیامدهای چند مجهوله ی آن نیاز به نوعی واکاوی و آسیب شناسی مجدد از سوی دولت دارد.به راستی اگر دولت تلاش در کاهش نرخ بیکاری و کاهش آسیب های ناگوار ناشی از پدیده بنیان فکن فوق دارد باید رویکردی نو به اعمال سیاست های غلط اقتصادی خود داشته باشد.رویکردی که مستلزم دعوت از صاحب نظران آگاه جدا از بکارگیری سیاست های عملی و مدون است نه صرف انجام اقداماتی شعاری و فاقد نتایج آشکار و مطلوب.

سیاست روز:گام اساسی در تحول اقتصادی

«گام اساسی در تحول اقتصادی»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم سارا علیاری است که در آن می‌خوانید؛ابتدای سال 88 متولیان امر خصوصی‌سازی در تشریح فعالیتها و برنامه‌های این شرکت اعلام کردند که تا پایان سال 508 شرکت را واگذار می‌کنند و بنابراین برنامه‌ریزی 5 هزار میلیارد تومانی بودجه حاصل از این واگذاری‌ها را پیش‌بینی کردند. اما حال که تنها 2 ماه و اندی به پایان سال مانده متولیان اعلام کرده‌اند که تاکنون 61 شرکت واگذار شده و تا زمانی که سال به پایان نرسد نمی‌توان اظهارنظری در خصوص کسری بودجه سازمان خصوصی‌سازی در سال 88 کرد.

مسئولان سازمان خصوصی‌سازی در حالی وضعیت واگذاری‌های صورت گرفته را پیشرفت تلقی می‌کنند که بنابر اظهارنظر کارشناسان ، روند خصوصی‌سازی آنطور که باید طی نشده و در اغلب موارد نیمه خصوصی‌ها یا به عبارتی همان شبه دولتی‌ها گوی سبقت را ربوده‌اند که هیچ بخش خصوصی توان رقابت با آنها را ندارد. اگر چه تاکنون نقدهای بسیاری بر نحوه خصوصی سازی و حضور شبه دولتی‌ها دراین واگذاری‌ها دارند اما بنابرگفته رئیس سازمان خصوصی این حضور کاملا قانونی وبا مجوز مجلس صورت گرفته است.

باوجود اینکه خصوصی‌سازی در ایران طی سالهای اخیر رشد قابل توجهی را تجربه کرده و نسبت به دهه‌های قبل قابل تقدیر است اما در برخی موارد دیده می‌شود در خصوصی‌سازی که تنها به الگوبرداری از سایر کشورهای توسعه یافته که تا پیش از این اقدام به این کار کرده‌اند اکتفا کرده‌ایم چرا که هنوز هم نمی‌توانیم ادعا کنیم که یک بخش کاملا خصوصی در این امر دخالت داشته است.

البته نگاهی منصفانه‌تر به این قضیه این مسئله را نمایان می‌کند در حال حاضر بخش خصوصی علی‌رغم تمام توانایی‌هایی که دارد نمی‌تواند عهده‌دار مسئولیت شرکتهای بزرگ دولتی شود بنابراین بهترین راه در مسیر واگذاری پله به پله ین شرکت‌هاست که ابتدا به شبه دولتی‌ها و در مرحله آخر به خصوصی‌ها برسد.

اگرچه این ایده تا حدودی قابل قبول است اما باید پذیرفت که این نحوه واگذاری دردی را از اقتصاد کشور درمان نمی‌کند مگر آنکه همراستا با این راهکارها فضا را برای تقویت بخش خصوصی هموار کنیم تا بدین طریق این نهادها رغبت حضور در چنین بازارهایی را بیابند.

تجربه‌های موفق در خصوصی‌سازی نشان داده است که تا زمانی که مدیریت همراه با مالکیت خصوصی نشده این فرایند راه به جایی نبرده است بنابراین هر چند به نظر می‌رسد تاکنون این مسئله آن طور که باید جامه عملیاتی به خود نگرفته اما باید کوشید پس از مالکیت، مدیریت را نیز خصوصی کرد چرا که تنها در آن صورت است که می‌توان ادعا کرد خصوصی‌سازی به شکل واقعی محقق شده است و شاید بتوان گفت مسائل و مواردی که تاکنون در خصوص برخی واگذاری‌ها مانند فولاد، مخابرات، ایرالکو و ملی مس و ... پدیدار شده همگی بیانگر الگوبرداری ناقص خصوصی‌سازی است.

به هر شکل امید می‌رود متولیان این نهاد با تمام سرعت و همتی که برای اجرای اصل 44 و خصوصی‌سازی شرکتهای دولتی دارند تلاش کنند تا سایر جنبه‌های این رویداد را نیز مدنظر قرار دهند تا بتوانیم طبق فرمایش مقام معظم رهبری یک تحول اساسی را در اقتصاد کشور شاهد باشیم.
 
قدس: نبش قبر طرح صلح خاورمیانه

«نبش قبر طرح صلح خاورمیانه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس به قلم مهدی شکیبایی است که در آن می‌خوانید؛رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و شاه اردن در اقدامی که تحلیلگران از آن به عنوان دور جدید روند سیاسی صلح خاورمیانه ارزیابی می کنند، در روزهای گذشته میهمان حسنی مبارک رئیس جمهور مصر بودند.

وقتی سفر ابومازن و عبدالله دوم به مصر در کنار سفر یک هفته پیش بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل به قاهره، اعلام طرح جدید آمریکا در خصوص حل و فصل قضیه فلسطین، طرح پیشنهادی مصر، طرح جدید اسرائیل و مهم تر از همه جدی تر شدن ساخت دیوار فولادی مصر قرارمی گیرد، جدیت تلاشها برای از سرگیری دور جدیدی از نمایشنامه «مذاکرات صلح» - بخوانید سازش- بیشتر نمود می یابد.

پرسش اینجاست این روند که بدون شک در روزهای آینده شکل منسجم تر و جدی تری به خود خواهد گرفت تا چه اندازه به واقعیت دستیابی به صلحی عادلانه در منطقه خاورمیانه نزدیک است و اساساً آیا اسرائیل و آمریکا در شرایط کنونی به صلح فکر می کنند یا به موضوعی دیگر؟ مصریها از احیای این روند چه نفعی خواهند برد؟

شاید منطقی نباشد بدون ذکر مؤلفه های میدانی و آشکار صحنه تحولات فلسطین و منطقه این روند تازه شکل گرفته توسط برخی کشورهای منطقه از جمله مصر برای حل و فصل موضوع فلسطین را محکوم به شکست کنیم چه اینکه اصولاً این گونه تحلیلها در بین مخاطبان از جایگاه مطلوبی برخوردار نخواهند بود. اما واقعیت در پس پرده این تحرکات جدید بیانگر هدفهای دیگر غیر از دستیابی به صلح است.

آمریکا به تازگی طرحی را ارائه کرده است که براساس این طرح موضوع مرزها باید تا 9 ماه پس از شروع مذاکرات میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها تعیین و دولت فلسطینی نیز تا دوسال پس از شروع مذاکرات تأسیس شود.

این طرح دو ویژگی دارد؛ یکی اینکه اسرائیل را به توقف شهرک سازی وادار نمی کند و دیگر اینکه برای جلوگیری از دلخوری طرف سازشکار فلسطینی وعده می دهد اداره مناطق «ب» در کرانه باختری را که در اختیار اسرائیل است به تشکیلات خودگردان فلسطین واگذار نماید.

از سوی دیگر، لیبرمن وزیرخارجه اسرائیل بی درنگ در واکنش به این طرح دستیابی به هرگونه توافق با فلسطینیها را تا دو سال دیگر غیرممکن دانست و خواستار حذف شرط تعیین سقف زمانی شده است. نتانیاهو نیزبا انتقاد از شرط سقف زمانی خواستار حذف چارچوبهای مذاکرات شد. بدنبال طرح آمریکا، مصر نیز طرحی را طی هماهنگی با نتانیاهو در سفر هفته گذشته وی به قاهره ارائه کرد که بر اساس آن از ابومازن می خواهد بدون پیش شرط با اسرائیل وارد مذاکره شود و افزون بر موضوع واگذاری منطقه «ب» به تشکیلات خودگردان، آزادی اسرای فلسطینی را نیز به عنوان بسته تشویقی دریافت دارد.

تقریباً پس از پایان نخست وزیری اولمرت و با روی کار آمدن راستگراهای افراطی در اسرائیل روند مذاکرات میان تشکیلات خودگردان و اسرائیل متوقف شده است و همه این طرحها تنها روی موضوع از سرگیری مذاکرات بین طرف فلسطینی و اسرائیلی متمرکز است، اما دلیل اهمیت از سرگیری مذاکرات چیست؟

اسرائیل معتقد است، هر چقدر بر زمان بی تحرکی روند مذاکرات افزوده شود، این موضوع به تقویت هواداران مقاومت در فلسطین منتهی خواهد شد.

از سرگیری مذاکرات چه منافعی را برای اسرائیل به دنبال دارد؟ پاسخ به این پرسش در واقع میزان جدیت آمریکا، اسرائیل، مصر و حتی اردن و عربستان سعودی را نسبت به تحرک تازه برای دستیابی به صلح مشخص می کند.

براساس واکنشهای مختلف مقامهای اسرائیلی به این روند تازه و شروط و تشویقهایی که پیش روی طرف فلسطینی قرار گرفته است، بنابراین منطق حکم می کند به عنوان یک تحلیلگر این پرسش مطرح شود که چرا اسرائیل برای از سرگیری مذاکرات بسته تشویقی به طرف فلسطینی می دهد؟
پاسخ در وضعیت کنونی اسرائیل نهفته است: از سرگیری مذاکرات برای اسرائیل به معنای شانه خالی کردن از شرط توقف شهرکسازی و رهایی از فشارهای بین المللی ناشی از گزارش گلدستون خواهد بود.

اگر روند مذاکرات با میانجیگری مصر از سرگرفته شود افکار عمومی جهان از محکومیت اسرائیل به دلیل پرونده جنایتهای جنگی گلدستون- نمونه آن در انگلیس و سایر شهرهای اروپایی دیده می شود- متوجه تلاش برای نزدیکی بین اسرائیل و فلسطینی ها خواهد شد و بدین ترتیب فضای جدیدی به روی اسرائیل در جهان گشوده می شود. این همان چیزی است که نتانیاهو از دست داده است و آرزوی تحقق آن را دارد. براین اساس تحرکات تازه سیاسی در منطقه برای تحقق موضوعی غیر از دستیابی به صلح است.

جهان صنعت:کاش می‌شد مسکن هم وارد کرد!

«کاش می‌شد مسکن هم وارد کرد!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جهان صنعت است که در آن می‌خوانید؛تورم، رشد تولید، رشد نقدینگی، قیمت مسکن، قیمت نفت، شاخص بازار سهام، واردات و نرخ سود تسهیلات واژه‌های بسیار در هم تنیده‌ای است که هر یک، اقتصاد هر کشوری را از زاویه‌ای مشخص به تصویر می‌کشد، اگرچه هیچ یک به تنهایی گویای هیچ واقعیت مشخصی نیست.

به‌عنوان مثال، الزاما نرخ تورم پایین، رشد بالای تولید، افزایش شاخص بازار سهام، نرخ پایین سود تسهیلات بانکی یا پایین بودن قیمت مسکن نمی‌توانند برای اقتصاد هر کشوری مفید باشند چراکه تمامی حالات فوق بستگی به شرایط حاکم بر اقتصاد کشور دارد.  شاید قیمت پایین مسکن برای مصرف‌کننده مطلوب باشد اما اگر همین قیمت پایین به واسطه رکود بخش مسکن باشد، این امر به پدیده نامیمونی تبدیل خواهد شد  یا شاید کاهش نقدینگی که با هدف کاهش نرخ تورم دنبال شود در وهله اول پدیده مطلوبی تلقی شود ولی زمانی که این امر به تنگدستی بخش خصوصی و کاهش سطح تولید کشور تبدیل شود به سرعت به صورت پدیده‌ای نامیمون جلوه می‌کند. به عبارت دیگر، پیوستگی متغیرها و پدیده‌های اقتصادی به گونه‌ای است که اغلب می‌توان با مشاهده یک پدیده تا حدودی در مورد پدیده دیگر استنتاج کرد.در همین راستا، پدیده بسیار عجیب و نادری که طی سال‌های اخیر در اقتصاد ایران مشاهده شده پیشی گرفتن قابل توجه نرخ رشد نقدینگی از نرخ تورم است. پدیده‌ای بسیار نادر! که بی شک رد پای درآمدهای نفتی را باید در آن جست‌وجو کرد.


به‌عنوان مثال طی سال‌های 84 تا 88 شاخص کالاها و خدمات مصرفی تقریبا شش برابر و رشد نقدینگی نیز تقریبا پنج برابر شده است. به عبارت دیگر طی این دوره تقریبا 600 درصد از افزایش نقدینگی در نرخ تورم متبلور شده است. بررسی نرخ تورم و نرخ رشد نقدینگی  نشان می‌دهد که رابطه نزدیکی بین نرخ تورم و رشد نقدینگی مشاهده نشده و رفته‌رفته رابطه یادشده تضعیف می‌شود. واضح است که 600 درصد مذکور در افزایش فعالیت‌های اقتصادی و رشد کشور متبلور نشده است چراکه- حتی با احتساب درآمد حاصل از فروش نفت- نرخ رشد واقعی طی دوره یادشده افزایش نیافته و به طور متوسط حدود پنج درصد بوده است.

در واقع تنها تبیینی که برای تورم ناپدید شده در اقتصاد ایران وجود دارد واردات کالاهای اساسی توسط دولت جهت پایین نگه داشتن مصنوعی و موقتی قیمت کالاهای اساسی است. در حقیقت سیاست‌های اقتصادی دولت و بانک مرکزی- که در نوشته‌های آتی بدان پرداخته خواهد شد- از یکسو منجر به افزایش بسیار شدید نقدینگی شده به طوری که نقدینگی در کشور از سال 1383 تا 1388تقریبا دو برابر شده است. نتیجه منطقی چنین افزایش شدید نقدینگی بالطبع افزایش سطح عمومی قیمت‌ها در کشور است.

از سوی دیگر، دولت با توسل به درآمدهای نفتی کشور- به طور عمده در قالب متمم‌های ارایه شده به مجلس جهت برداشت از صندوق ذخیره ارزی- اقدام به واردات حجم قابل توجهی از کالاهای اساسی کرده و در همین راستا از افزایش قیمت این اقلام جلوگیری کرده است. یکی از دلایلی که قیمت مسکن بسیار شدیدتر از قیمت کالاهای اساسی رشد کرده، همین پدیده یادشده است. در واقع اگر دولت می‌توانست با توسل به درآمدهای نفتی اقدام به واردات مسکن کند، شاید دولت می‌توانست که رابطه رشد نقدینگی و رشد قیمت مسکن را نیز از بین ببرد اما از آنجا که واردات مسکن امکان‌پذیر نیست بنابراین شاخص قیمت مسکن بسیار سریع‌تر از شاخص تورم در حال افزایش است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها