ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور سابق و احتمالا آینده روسیه معتقد است فروپاشی شوروی 2 سال بعد از فرو ریختن دیوار برلین بزرگترین فاجعه و رویداد ژئوپلتیک قرن بیستم محسوب می‌شود. این واقعه به‌حدی بزرگ بود که کل دنیا را را تحت تاثیر قرار داد. روس‌هایی که در دوران ویرانگر تورم اقتصادی شدید و بحران‌های مالی و پولی بعد از فروپاشی شوروی زندگی می کردند تاوان سنگینی را پرداخت کرده‌اند اما هنوز عده‌ای در خارج از روسیه سوگوار پایان روزگار امپراطوری جماهیر شوروی هستند.
کد خبر: ۲۹۴۸۸۷

روس‌ها وضعیت بدتر از این را نیز تجربه کرده‌اند. قرن بیستم جنگ جهانی اول را برای آنها به ارمغان داشت که در پی آن غصب قدرت و حاکمیت توسط بلشویک‌ها و سپس سال‌های قحطی که نهایتا منجر به هلاکت میلیونها نفر شد اما در مقابل پایان دوره جنگ‌ سرد ویرانی کمتری را به‌بار آورد.

بعد از مناقشه هسته‌ای 1945 میان شوروی و غرب آرامشی ناپایدار شوروی را فرا گرفته بود که منجر به ایجاد جنگ‌های نیابتی در ادامه جنگ سرد از کره و ویتنام گرفته تا آنگولا و آمریکای مرکزی و افغانستان شد.

در واقع فروپاشی شوروی در سراسر جهان کسی را متاثر نکرد به جز کسانی که بدنبال رسیدن به قدرت در این کشور بودند اما چگونه دوران حکومت شوروی با چنین سرعتی به پایان رسید؟ و چگونه این تغییر می‌تواند جهانی را که طی چهار دهه سلطه قدرت و رقابت شکلی نو گرفته است، تغییر دهد.

برخی فروپاشی شوروی سابق را به طرح جنگ ستارگان رونالد ریگان، از روسای‌جمهور پیشین آمریکا و سپر دفاع موشکی او نسبت می‌دهند. این گروه معتقدند کرملین توسط تکنولوژی برتر و ارتشی جدید و غیر قابل مقابله تهدید می‌شده است اما شوروی می‌توانست با چنین تهدیداتی با تولید موشک‌ها و راکت‌های بیشتر به راحتی مقابله کند و یکی از دلایلی که تا به حال این سپر دفاعی هنوز ساخته نشده نیز همین موضوع است.

به هر صورت شوروی در مقابل آمریکا بازنده جنگ سرد بود. صرف‌نظر از توان نظامی شوروی همه منابع قدرت این کشور برای سال‌ها در حال تحلیل بوده است. در واقع برنامه‌ریزی مرکزی پیشرفت را بوسیله میزان حجم فولاد و سیمان یا تعداد تانک‌ها و راکت‌ها می‌سنجید.

در نتیجه این گونه نگرش منجر به تولید انبوهی از کالاهایی شد که هیچکس به آنها نیازی نداشت اما زمانی که قفسه مغازه‌ها از کالا تهی و خالی شدند آنها بسیار مورد توجه واقع شدند. از گوشت تازه گرفته تا یخچال فریزر، اما کاهش قیمت اجناس به زیر قیمت تولید شده نمی‌توانست برای همیشه ادامه پیدا کند و در نتیجه در اثر کمبودها اقتصاد سیاه زیرزمینی ایجاد شد که برخی تخمین می‌زنند ارزش آن بیش از 30 درصد ارزش واقعی‌اش بوده است.

حتی بدون تخریب دیوار برلین و مدیریت جدید میخاییل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی برای وفق دادن این کشور پهناور با عصر اطلاعات و ریزپردازنده‌ها بیهوده تلاش داشت.

در خارج از این کشور شورایی برای همکاری‌های اقتصادی متقابل بنام کومکون (Comecon) تشکیل شد. این بلوک تجاری از ترکیب کشورهای شوروی و هفت کشور کوچک اروپایی، مغولستان، کوبا و ویتنام تشکیل می‌شد که فقط با کمک‌های هنگفت شوروی و پول‌هایی ضعیف به فعالیت می‌پرداخت.

حمایت‌های شوروی از حرکت‌های چریکی در آفریقا و آسیا و آمریکای‌جنوبی و همچنین حمایت از رژیم‌های منفور نظیر آنگولا و افغانستان زمینه‌ساز تغییرات بیشتر در این کشور شد.

بسیاری از امپراطوری‌ها مانند بریتانیا، هلند و فرانسه که اخیرا از بین رفته‌اند از خود بقایایی به جا گذاشته‌اند که موجب می‌‌‌شوند ساکنین محلی آنها را از روی اکراه تحسین کنند. مانند عادات حکومت، سیستم قانونی و حتی زبان ولی این موضوع نسبت به شوروی صدق نمی‌کند.

زمانی که ساکنین اروپای‌شرقی برای آزادی و بازارهای آزاد پراکنده شدند بقایای امپراطوری کهن شوروی بسرعت ناپدید شد. این موضوع باعث بوجود آمدن الگوی نظم جهانی جدید بر اساس رقابت میان شوروی و آمریکا در زمینه‌های نفوذ در چین و کشورهای توسعه‌نیافته شد و زمانی شوروی عرصه منازعه را ترک کرد که هیچ نقطه از جهان بدون تغییر باقی نمانده بود.

در ابتدا کشورهای حامی شوروی نظیر کوبا و ویتنام زمانی که کمک‌های شوروی کم و سپس به کلی قطع شد دچار شوک اقتصادی شدیدی شدند و مراودات تجاری قطع شد. این کشورها دیگر قادر به فروختن شکر، نیکل و پرتقال خود با قیمت‌های بالا نبودند و هم چنین نمی‌توانستند نفت ارزان شوروی را وارد کنند.

کوبا دچار رکود سخت اقتصادی شد، به گونه‌ای که تا اواسط دهه 1990 توان اقتصادی کوبا به یک‌سوم قبل تقلیل یافته بود. بخاطر این رکود اقتصادی کوبا ناگزیر شد حمایت خود را از رژیم سندینیستا (Sandinista) در نیکاراگوئه قطع کند.

هاوانا فقط می‌توانست تلاش دیگر گروه‌های چپ‌گرای آمریکای‌مرکزی را برای به قدرت رسیدن نظاره‌گر باشد. کمک‌های مالی به حرکت‌های مارکسیستی در سراسر قاره آمریکا متوقف شده بود.

آفریقا نیز از این شوک بی‌بهره نمانده بود. نیروهای کوبایی که با ترغیب و تحریک شوروی به آفریقا اعزام شده بودند در سال 1989 از اتیوپی بیرون کشیده شده و دو سال بعد نیز از آنگولا که در آنجا حکومت کمونیستی را در قدرت نگه داشته بودند، خارج شدند.

زمانی که جنگ در موزامبیک پایان یافت تهدید کمونیست نیز در آفریقای‌جنوبی از بین رفت. مرگ رویای اشاعه کمونیسم که کابوس سیاستمداران آفریقای‌جنوبی محسوب می‌شد همزمان شد با آزادی نلسون ماندلا، مبارز ضد آپارتاید و برگزاری انتخابات آزاد که نهایتا منجر به پایان یافتن دوران سیاه آپارتاید شد.

آفریقا که تا سال 1980 زیر چتر حمایت قدرتی بزرگ قرار داشت بعد از فروپاشی شوروی این حمایت را از دست داد. هر چند آفریقا برای رهایی خود از سلطه قدرت‌ها شادمان بود اما خود را درون گردابی وحشتناک می‌دید‌.

اوگاندا در میان شعله‌های آتش نسل‌کشی گرفتار بود و کنگو درگیر یک مناقشه سخت داخلی بود زیرا هیچ فردی برای حفظ صلح وجود نداشت و کسانی که باید به حفظ صلح مبادرت می‌ورزیدند در میان درگیری‌ها گرفتار بودند.

در آسیا نیز جنگ‌های نیابتی از بین رفت اما نوع سرد آن در آسیا آغاز شد و تغییرات فراوانی را فراهم آورد. یکی از کشورهایی که بعد از فروپاشی شوروی متحمل خسارت بسیاری شد، کره‌شمالی بود.

شوروی قبل از فروپاشی رابطه جدیدی با کره‌جنوبی که از لحاظ اقتصادی در حال پشت سر گذاشتن دوران رشدبود برقرار کرده بود. سپس روسیه ارتباطش را با چین محکم‌تر ساخت. در ویتنام دولت پس از از دست دادن کمک‌‌ها و حمایت‌های شوروی به‌دنبال اصلاحات اقتصادی و ارتباطات بهتر با همسایگانش حتی آمریکا که دشمن قدیمی‌ا‌ش محسوب می‌شد، رفت.

هند به‌طور گسترده به سخت‌افزار‌های جنگی و حمایت‌های سیاسی شوروی در برابر چین و پاکستان وابسته بود. آمریکا و چین زمانی که هند در یک درگیری سخت مرزی با پاکستان قرار داشت روابط بسیاری دوستانه‌ای با پاکستان برقرار کرده بودند.

این موضوع هند را برای مدت‌ها می‌آزرد اما زمانی که درهای کشور به روی سرمایه‌های خارجی گشوده شد روابط دهلی‌نو با آمریکا رو به گسترش نهاد و این می‌توانست برای این کشور یک قدرت اتکا در مقابل چین که بیشتر به روسیه تکیه کرده بود، محسوب شود.

در همین زمان به‌رغم وجود ارتباطات گسترده تجاری، شمال‌غربی آسیا در تلاش برای ایجاد تعادل میان 5 قدرت در حال ظهور قرار داشت؛ چین، روسیه، آمریکا، کره‌جنوبی و ژاپن.

در چنین فضای رقابتی فروش ادوات جنگی شوروی به سوریه، عراق و دیگر کشورها در پیشبرد روند صلح میان اعراب و اسراییل هیچ تاثیری نداشت اما آن زمان قدرت بیشتر از آن آمریکا بود و این کشور ابتکار عمل را در دست داشت.

سال 1991 تنها به عنوان سال موفقیت آمریکا در ایجاد ائتلاف در اولین جنگ خلیج فارس به‌شمار نمی‌آید بلکه آن سال سرآغاز جدی مذاکرات صلح محسوب می شود.

حتی یاسر عرفات، رهبر فقید فلسطینی‌ها تشخیص داد برای میانجی‌گری آمریکا هیچ گزینه دیگری به‌رغم مخالفت سوریه، ایران و عراق وجود ندارد. هر چند عرفات نیز در آخر در پذیرفتن آن دچار تردید شد.

یاس موجود در میان کشورهای منطقه بخاطر عدم برون‌ رفت از بن‌بست‌های سیاسی و در پی آن حمله تروریستی به نیویورک و واشنگتن در یازدهم سپتامبر 2001 موجبات انگیزش ایالات‌متحده را ایجاد کرد تا موجبات دگرگونی جهان را فراهم آورد.

جهان تک‌قطبی که آمریکا با گسترش قدرت خود منجر به بوجود آمدن آن شده، چگونه است؟ با سیاست‌های سلسله‌وار آمریکا در دهه 1990 در پرداختن به مسئله سومالی، اوگاندا، توان هسته‌ای کره‌شمالی تقسیم شورای امنیت سازمان ملل در مسئله جستجوی سلاح‌های کشتارجمعی در عراق، خشونت در حال گسترش القاعده و چین در حال ظهور آنچه از وضعیت کنونی جهان بر می‌آید این است که نظم جدید جهان بیشتر شبیه نوعی آشفتگی و هرج و مرج غیر قابل کنترل است. با در نظر گرفتن وقایع گذشته به‌نظر می‌رسد جهان چندقطبی با تمام آشفتگی‌هایش بهتر از جهان تک‌قطبی عمل می‌کرده است.

مترجم : بهرام مرادیان
منبع: MSN

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها