در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
«ژرژ پاکه» در خانه مجللی زندگی میکند که پر از اجناس عتیقه و مبلمان گرانبهاست. او در کنار جمعآوری عتیقهجات کم و بیش به هنر نقاشی نیز میپردازد. شبی دختر جوانی به نام کلیا به عنوان مدل نقاشی میهمان اوست. پیش از آغاز کار نقاشی زنگ تلفن «پاکه» به صدا در میآید و او سپس از کلیا عذرخواهی کرده و نقاشی را به شب دیگری موکول میکند. بعد خود را به محل قراری که شخص ناشناس تلفنکننده با او گذاشته میرساند. مرد غریبه از «ژرژ پاکه» میخواهد که کلینت شروود، موتورسیکلتران معروف را به قتل برساند و به او میگوید که باید نقشه را طوری طراحی کند که قتل او به صورت خودکشی به نظر برسد. کلینت شروود نامزد دختر مرد ناشناس است. مرد ناشناس کمی بعد هویتش را فاش میکند. او هونودبولیه، کارخانهدار معروف است. پایان داستان را در این شماره میخوانیم.
ژرژ پاکه پرسید: شما مطمئنید که کلینت شروود تنها سفر میکند؟
هونود بولیه گفت: کاملا مطمئنم!
ــ او دلیلی برای خودکشی میتواند داشته باشد؟
ــ چطور میتوانم وارد ذهن شخص دیگری بشوم، موسیو پاکه؟
پاکه گفت: نمیترسید از اینکه پای شما هم در میان است؟
ــ به من گفتند که شما کارتان را خوب بلدید. چرا باید بترسم؟
ــ بسیار خب، موسیو! معاملهمان را چطور شروع کنیم؟
دبولیه دستش را درون جیب بارانیاش کرد. پاکت کوچکی را درآورد و با اشاره به آن گفت:50 هزار فرانک درون این پاکت است. به محض اینکه اطلاعات مهم و لازم را به دست آوردم شما را در جریان قرار میدهم و به شما میگویم با چه کدی به اداره مرکزی پست در پاریس مراجعه کرده و نصف دیگر پول را دریافت کنید.
شب شنبه، 21 جولای
پاکه، ژان لیزه را که مدیرعامل شرکت مرکزی دبولیه واقع در خیابان دلاپه است از یک سفر قریبالوقوع احتمالی به سوئیس و آلمان باخبر میکند.
یکشنبه، 22 جولای
پاکه با دقتی نسبتا علمی مسیر خاصی را برای سفرش مورد بررسی قرار میدهد.
دوشنبه، 23 جولای
پاکه نزد ژان لیزه حضور مییابد و به دنبال آن با مادام گروبیه آشنا میشود که مدیرعامل یکی از شعبههای شرکت مرکزی در خیابان سافلو است و بهاطلاع هر دو میرساند که او برای معامله چند شیء عتیقه و کارشناسی روی آنها اقدام به سفر به سوئیس و آلمان میکند و به احتمال قوی سفرش 8 تا 10 روز طول میکشد.
سهشنبه، 24 جولای
پاکه به زوریخ پرواز کرده، یک اتومبیل اجاره میکند و شب را در هتل «اشتات لاسترن» میگذراند.
چهارشنبه، 25 جولای
پاکه به شش مغازه عتیقهفروشی سر میزند و دو مجسمه میخرد که پیکره کامل یک فرشته به همراه کودکی معصوم است که کنارش قرار دارد و نیز یک ساعت آفتابی که تخمین زده میشود قدمت آن به 370 سال پیش برسد. بعد از معامله به سوی شهر سانت گالن میرود.
پنجشنبه، 26 جولای
پاکه از مسیر برگنس و سانت هوفه به کمپتن میرود و در آنجا از عتیقهفروشیهای محلی تعدادی خردهریز میخرد.
جمعه، 27 جولای
پاکه برای دومینبار از روتیه (منطقه تیرول) ــ مرز اتریش ــ عبور میکند، تا منطقه گارمیش ــپارتنگیرشه یکسره میراند. آنجا در هتل «چهار فصل» اتاقی گرفته و اقامت میکند. او همان روز از یکی از فروشگاههای بزرگ عتیقه در خیابان «بان هوف» پیکرهای از مریم مقدس مربوط به قرن شانزدهم خریداری میکند.
شنبه، 28 جولای
این روز را با پیادهروی آغاز میکند. سپس با اتومبیل به ابرآمگا میراند. آنجا یک جفت کفش زمخت و بدقواره و یک شلوار کوتاه و عصایی میخرد.
یکشنبه، 29 جولای
مثل روز قبل ابتدا کمی پیادهروی میکند. بعد با مینیبوس به منطقهای به نام اتال میرود و از صومعهای دیدن میکند.
دوشنبه، 30 جولای
از گارمیش ــ پاتن گیرشه حرکت میکند. پاکه برای سومین بار وارد کشور اتریش میشود و حوالی ظهر به «اینس بروک» میرسد. موقتا اتومبیلش را در پارکینگی بدون نگهبان در جنوب شهر پارک میکند و خود در هتل «هاوسبرگ بلیک» واقع در شرق شهر اقامت میکند.
سهشنبه، 31 جولای
پاکه با عصا، دوربین عکاسی و دوربین گشت و گذاری در حوالی هتل میکند.
چهارشنبه، 1 آگوست
مثل روز قبلش به گشت و گذار در منطقه میپردازد و محیط اطراف را بازبینی میکند.
2 آگوست
پاکه در میان دو تختهسنگ چمباتمه میزند و از آنجا به درهای که آن پایین قرار دارد مینگرد. او با دوربین از آن بالا میبیند که در کاروان باز است. پاکه فاصله کاروان را تا آن خانه روستایی چیزی حدود 400، 500 متر تخمین میزند.
از قرار معلوم شروود یک ساعت پیش از آن خانه آب سرد گرفته بود. در مسیر بازگشت توسط پسر جوانی همراهی شده که پسرک چند دقیقه پیش به خانه بازگشته بود.
هشت و پنجاه دقیقه شب
هوا کمکم داشت تاریک میشد.
پاکه از پشت لنز دوربینش دید که شروود به سمت کلید لامپ رفته و آن را روشن کرد. در حالی که تمام تنش به لرزه افتاده بود به یاد آورد روزی را در سال گذشته که مجبور بود در تنگی کاروانی پایان گرفتن رگبار و باران سیلآسا را انتظار بکشد.
20/10 دقیقه شب
صدای موسیقی ملایمی راه خود را در تاریکی شب باز کرده است.
نوری که تا چند لحظه پیش از پشت پنجره خانه روستایی به بیرون میتابید خاموش شده است.
پاکه ناگهان به خود میآید و متوجه میشود که تنها حدود 20 متر با کاروان فاصله دارد. همه چیز حاکی از آن است که جز شروود و خودش هیچ کس در آن نزدیکیها نیست.
25/10 دقیقه
پاکه با دسته عصایش چند ضربه آهسته به در کاروان میکوبد.
با صدای بلند میگوید: سلام...!
در باز میشود. شروود با کتابی در دست در آستانه در ظاهر میشود.
پاکه با لهجه فرانسوی میگوید: موسیو، انگار خدا شما را برای من فرستاده. اگر ممکن است یک لیوان آب سرد به او بدهد. کلینت شروود در بیخبری کامل قاتلش را به داخل دعوت کرد و گفت: بفرمایید، آب که قابل شما را ندارد. بهتر از آن هم دارم...
3 آگوست
جوان کوتاهقدی به نام ایگناس برن لایتر جسد شروود راحوالی ساعت 10 صبح پیدا میکند. مادرش پلیس محلی و سرکار فرانتس برگر ــ پلیس جنایی شهر اینس بروک ــ و همچنین دکتر را خبر میکند.
موتورسوار جوان ــ کلینت شروود ــ آخرین لحظات عمرش را در کاراوانش به پایان رساند.
در خبرهای ظهر آن روز آمده بود مرگ موتورسیکلتسوار خودکشی بود، اما مساله این بود که این موتورسوار بااستعداد چرا یکباره تصمیم به خودکشی گرفته بود.
زمانی بعد یعنی در 23 سپتامبر ناگهان خبر خودکشی کلینت شروود اعلام شد و پلیس تاکید کرد تعقیب قاتل یا قاتلان دنبال خواهد شد.
در تاریخ 12 نوامبر هونور دبولیه به بیماری ذاتالریه دچار شد. روز به روز حالش وخیمتر شد تا این که در 21 نوامبر درگذشت... .
29 نوامبر
آن روز هوا بشدت سرد بود و انتظار میرفت که شب سردتری پیش رو باشد. ژرژ پاکه هوای تمام اتاقها را کنترل کرد که مبادا بیش از حد گرم شده باشد و گرما به اشیای قیمتی و مبلمان عتیقهاش آسیب برساند.
39/11 دقیقه
پاکه برای بار آخر دکوراسیون و لوازم خانه را از نظر گذراند و سپس به طرف در رفت.
نادیا دختری با موهای مشکی که چندی پیش در کافهای در بلوار راسپل با او آشنا شده بود قرار بود به منزلش بیاید. پاکه در را با احساسی سرشار از شادی باز کرد، اما مردی که سمت چپ در ایستاده بود، گفت: شب بخیر موسیو... و آن دیگری که در سمت راست بود، گفت: اگر اشتباه نکنم شما موسیو پاکه هستید.
پاکه با تکان دادن سرش تایید کرد.
مردی که سمت چپ ایستاده بود کارت شناساییاش را به پاکه نشان داد و گفت: پلیس هستم از دایره جنایی و مرد دیگر که همراه او بود، گفت: من هم عضو کمیسیون قتل!
ما حکم دستگیری و بازداشت شما را داریم موسیو و این نکته را به شما خاطرنشان کنیم که از این لحظه به بعد هر چه بگویید میتواند علیه خودتان هم به کار رود. پس بهتر است صادق باشید.
ــ به جرم کشتن چه کسی مرا بازداشت میکنید؟
این بار مردی که طرف راست او ایستاده بود پاسخ داد: شما متهم به قتل موسیو شروود هستید آقا. ما اطلاعاتی راجع به این قتل در یادداشتهای موسیو دبولیه مرحوم پیدا کردهایم... در ضمن موسیو، بهتر است پالتوی ضخیم بپوشید چون هوا بسیار سرد است. ممکن است سرما بخورید.
آن دیگری در حالی که حکم بازداشت پاکه را در دست داشت، گفت: بله حق با شماست، هواشناسی اعلام کرده که امشب 15 درجه زیر صفر است.
پاکه جواب داد: ممنون... متشکرم، لطفا بفرمایید داخل... .
آن دو وارد خانهاش شدند.
یکی از دو پلیس پرسید: منتظر کسی بودید؟
پاکه جواب داد: بله، اما در را باز نمیکنم، به این ترتیب فکر میکند منزل نیستم.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: