یک پنجره برای تماشا

نمایشگاه هم نرسیده‌ایم برویم! کار هم درست به حجم قله دماوند ریخته روی سرمان، خودمان هم که از فرط این همه بدبختی شده‌ایم شکل رشته‌کوه زاگرس! خلاصه وای که چه حالی دارم... چه حال باحالی دارم... .
کد خبر: ۲۵۴۲۷۳

حالا بی‌خوابی، بی‌پولی، بی‌اعصابی و... به کنار، من نمی‌دانم چرا سایه این شترگاو از سر ما کم نمی‌‌شود بلکه این اعصاب ما کمی سر جایش بیاید. آخر شما بگویید، انصافا من به جرم کدام گناه نکرده باید صبح تا شب یا فرضیات روان‌شناسی ایشان گوش دهم یا شعرهای صد من یه غازش را قاشق قاشق قورت بدهم برود پایین؟ تازگی‌ها هم که نزدیک انتخابات شده و استاد کلی برای خودش شده تحلیلگر مسائل سیاسی. آن هم چه تحلیل‌های ماست و خیاری‌ای!

خب، صحبت زیاد موقوف. برویم سراغ نامه‌ها، ایمیل‌ها، اینها و اونها:

بابا رضا فلاحتی انصافا با خواندن این نامه‌ات نزدیک بود از روی صندلی پرت شویم پایین بس که خندیدیم! «جون تو کافه این دانشگاه هم معضلی شده. ما توی کاردانی که این جور بساطی نداشتیم. الان یک درس داریم آمار و احتمالات مهندسی. استاد از هم در مِپره توی کلاس، دست مُکنه تو کیسه، چِمدِنُم، 2 تا مهره سیاه داریم، 3 تا مهره قرمز، 4 تا سفید، حالا احتمالا دست بکنیم تو کیسه چه رنگی در می‌یاد؟ خب یکی نیست بگه چه کاریه؟ اول نگاه کن توی کیسه رو بعد هر مهره‌ای عشقته در بیار. والاه. 25 هزار فرمول سر هم مُکنه که مُخواد سفید در بیاد. بعد هم مِگه احتمالش چیه؟ ما هم می‌گیم: احتمالا همه می‌افتیم، آن هم به صورت کاملا مردانه. انتگرال یگانه، دوگانه، سه‌گانه و... مو هم که با انتگرال بیگانه!!.»

ف. تنها از قدیم‌الایام گفتند خواب خانم‌ها جماعت چپ است. البته آنهایی که از این حرف‌ها زدند، احتمالا با مباحث فمینیسم اصلا آشنا نبودند. ولی خب، حالا شما باید به بزرگی خودتان ببخشید دیگر!

خیال از همدان! از این لحظه به بعد شما رسما عموی وروجک می‌باشید. لطفا حواس خودتان را جمع کنید!

عاطفه از برازجان، ما هم برای این دوست برادرت ناراحت شدیم. حالا چرا این جوری شده؟ نکند از عوارض ازدواج است؟ (یاه یاه یاه) ببخشید... می‌دانیم اصلا جای هر و کر نبود، ولی خب ما چه کار کنیم خودت نوشتی تازه چند ماه بود ازدواج کرده بود!!! به هر حال ما را بی‌خبر نگذار. زود به زود هم برایمان ایمیل بفرست.

ماجده از بهشهر ما هم دعا می‌کنیم امتحانات را خوب بدهی در حد پرسپولیس!

استاد بزرگ، حنیف‌خان اهوازی! ما کی گفتیم شما ننویس؟ ما کی چنین شکری خوردیم؟ استاد با ما به از این باش! مخصوصا حالا که این بارسلونای عزیز دل تا قهرمانی یک قدم بیشتر فاصله ندارد.

ترنم 17 ساله وسط این هیر و ویری (کدام هیر و ویر؟... خودمان هم نمی‌دانیم... حالا به هر حال) چرا سرما خوردی دخترم؟ مواظب خودت باش، بیسکویت بخور ساکت باش.

سینا امینی از مشهد اینقدر ما را اذیت نکن دیگر. چرا گیر می‌دهی داداش؟

س. صبح اشعارتان به دست ما نرسیده! یک بار دیگر اقدام کنید تا بعد بگوییم باهاشان چه کار کنید.

رها می‌بینم که تو هم داری به بیماری حرص خوردن از دست این شترگاو دچار می‌شوی. فی‌الواقع باباجان زیاد از دستش حرص نخور. ولش کن! چیکار داری اصلا صفحه‌اش رو می‌خونی؟ آخه این شد جمله؟ شترگاوپلنگ‌های تنهای دیار من! اصلا خود شترگاوپلنگ 3 نفرند چه جوری آن وقت تنها می‌شوند؟ (البته بلانسبت شما که دارید این را می‌خوانید) یکی نیست بگه زرافه! چیکار به کار جوون مردم داری این قدر دم به ساعت حالش رو می‌گیری. به جغد گفته تو درنیا بیرون من هستم.

به جان خودم که گرچه بادمجان بم است، اما به هر حال جان است، سعیده خانم این اولین ایمیلی بود که به دست ما رسید.

خب، سکینه‌خانم، اولا که با چی تصادف کردی؟ چرا تصادف کردی؟ حواست کجا بود؟ بابا مواظب خودت باش! چرا همین جوری می‌روی می‌خوری به ماشین‌ها؟ بعد هم از کی تا حالا شما اینقدر کم‌حرف شدی؟ پس چی شد اون نامه‌های پر از رنگ و پر از حرف؟ این دفعه این جوری میل بدهی جوابت را نمی‌دهیم. به منیر خاتون هم می‌گوییم که کلی با آن قطعه کاشونی‌اش حال کرده‌اید.

ناشناس از یه جایی به جان خودم آنقدر شرمنده‌ات شدم که نمی‌توانم سرم را بالا بگیرم و باقی ‌نامه‌ها را جواب دهم. همین جور سرم را انداخته‌ام پایین و دارم تایپ می‌کنم. خواهر محترم ناشناس از یه جایی! نکن این کارها را! زشته! گناه داره! ما خودمان یک عمر از این کارها کردیم، حالا داریم تاوانش را پس می‌دهیم. شما نکن! به خاطر آبروی ما هم که شده نکن! آخه چرا از این بچه حق‌السکوت می‌گیری؟ ای بابا... ای هواااار... ای مردم... خداااا منو بکش! چقدر حرص بخورم از دست این بچه‌ها آخه؟

می‌بینم که دیگه زیاده گویی کردم و کسی هم صدایش در نمی‌آید. مواظب خودتان باشید.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها