بای بسم الله رادیوی تاکسی روی برنامه شعر و موسیقی تنظیم بود و غزلی از مشفق کاشانی را پخش می کرد.
کد خبر: ۲۴۹۶۹
راننده تاکسی به سرنشین خود گفت : مشفق از دوستان من بود و متاسفانه همین هفته گذشته عمرش را داد به شما. وقتی آن سرنشین گفت : مشفق خود منم از راننده تاکسی ، انکار و از مشفق ، سکوت ! این روزهای مشفق کاشانی (منتخب «چهره های ماندگار») در ظفر منزل مسکونی اش می گذرد او کمتر به سفر می رود، چرا که ساییدگی زانوهایش ، خسته کننده شده ؛ اما در سفری که پیش از اینها به دعوت ارشاد کاشان (و با مینی بوس ارسالی همانجا) رفت ، با مرحوم محمد علی مردانی ، مهرداد اوستا، سپیده کاشانی ، گلشن کردستانی ، علی معلم ، حمید سبزواری و... همسفر بود. مشفق می گفت : ناهار را که در قم خوردیم ، مردم دور و بر ما جمع شده بودند و قاه قاه می خندیدند... هر لحظه هم به تعداد آنها اضافه می شد. همه مات بودیم که علت ماجرا چیست؛ و... روی مینی بوس (اجاره ای ارشاد) نوشته شده بود: مخصوص کودکان استثنایی!

نمک همیشه کلام تان؛
یاعلی
عباس کی منش در سن 75سالگی؛
مثل دانش آموزی که می خواد راه بیفته ، فکر می کنم .
در نتیجه؛
یک هنرمند با زمان و حتی جلوتر از زمان خودش باید حرکت کند.
چه شاعری موفق می شود؛
دارای موهبت هنری ، شناختن موازین شعر و مطالعه آثار در گذشتگان و معاصران .
بهترین شیرینی ها؛
مطالعه یک شعر ناب .
و... غذا؛
غذای روح
گواراترین نوشیدنی؛
شراب عشق
در عالم بالا چه خبر؛
آن را که خبر شد، خبری باز نیامد
اگر مالک بهشت بودید چه کسانی را راه می دادی؛
سوال عجیبی است . هنوز که مالک نشده ام . اگر این موهبت دست داد، جواب موکول به تصمیم نهایی است .
برنامه تان برای بهشت؛
هنوز که بهشت نرفته ام ؛ البته اگر بروم تصمیم خودم را به جناب عالی اعلام خواهم کرد.
اگر با یکی از دشمنانتان در بهشت همسایه شوید؛
با او دوست خواهم شد.
بهترین توشه آخرت؛
اعمال نیک
توشه شماست؛
اگر داشته باشم .
انتخابی برای همه تنهایی ها؛
کتاب آسمانی ، دیوان حافظ ، آثار عرفانی
زمزمه تان در خلوت؛
زمزمه عاشقانه
از چه چیزهایی یاد نمی کنین؛
در تنهایی به خاطرات گذشته سفر می کنم و باتوجه به فراز و فرود عمر، سعی می کنم انسان باشم .
برای چه چیزی تلاش نکردین؛
برای جمع ثروت که شانس آن را هم نداشته ام .
با امام رضا (ع)؛
خودم را فراموش می کنم و با تمام وجود، عظمت خاندان رسالت را لمس می کنم.
جنس گریه هاتان؛
هر وقت واقعه عظیم کربلا را مجسم می کنم ، بی اختیار...
انتظار؛
جوانه ای است که در وجود آدمی ، روز هر روز شکوفاتر می شود.
اگر 100میلیون تومان داشته باشید؛
یک موسسه فرهنگی برای پرورش شاعران جوان تاسیس می کنم.
چه جوری با دیگران گرم می گیرید؛
با احترام روبه رو شدن و با ادب و فروتنی در گفتار.
با شما چطور باید سر صحبت را باز کنند؛
کافی یه که کسی ذوق هنری داشته باشد که همین وسیله آشنایی ما و دیگران است .
کشف سکوت؛
از ابتدایی که خودم را تاحدی شناختم.
شده که بخشهایی از روحتان ناشناخته باشد؛
هر هنرمندی یک تابعه (= همزاد) دارد. اوست که شعر را تلقین می کند (حافظ: در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان ...)
شما را به چی می شه (همذات پنداری ) تشبیه کرد؛
خب من شبیه یک انسان هستم دیگه ...
شما را به چه چیزی نمی شود تشبیه کرد؛
به افرادی که نه بو دارند نه خاصیت .
توی اعداد ، چندین؛
از 7 و 70 خوشم می یاد. چون بزرگان ما علاقه داشته اند، من هم طبعا...
عجیب ترین چیزی که دیده اید؛
کسانی که نمک می خورند و نمکدان می شکنند که همیشه من با این مساله درگیر بوده ام ... از پشت خنجر خوردن .
و... زیباترین؛
شکوفایی یک گل
شکست خوردین در زندگی؛
هیچ موقع ناراحت نشدم ؛ چون پشت هر شکستی یک حکمتی نهفته که اکثر به سود انسان است . خدا گر زحکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری
بهار؛
حس من همش زیبایی و طراوته.
رنگین کمان؛
را یک پرده حیرت انگیز در صنع.
عشق؛
همانند شعر، قابل توصیف نیست .
نظم (= نه شعر؛)
شعر بی ابهام و ایهام و استعاره و عاطفه.
ترانه؛
باید یک چاشنی از غم و رنگی از زمان داشته باشد.
بهترین ترانه؛
از شادیها و غمهای مردم برخوردار باشد.
خلاصه کلام؛
دارای پیام باشد
یک «باید»؛
شاعر. باید خودش باشد.
و... نباید؛
نباید مقلد باشد.
سنایی؛
در عرفان ، راهگشای آیندگان
عطار؛
تحت تاثیر سنایی ، آثار جاودانی خود را خلق کرد.
مولوی؛
اگر سنایی و عطار نبودند، به آن درجه از شوریدگی دست نمی یافت (عطار، روح بود و...)
شمس تبریزی؛
چو در دست آورد دامان شمس / خدا را عیان دید در جان شمس
اگر هم عصر حافظ بودین؛
می رفتم زانو می زدم در مکتبش
باز هم حافظ؛
ذهن و زبان او پدیده شگفت انگیزی است در آفرینش
فالش؛
خیلی صریح و روشن ، راه را به من نشان می دهد (خدا می دونه که بی خود بهش لسان الغیب نگفته اند)
فکر و ذکر 50سالگی تان؛
شعر و... آینده شعر فارسی .
بهترین منتقد کار هنری؛
خود هنرمند.
خود نقد؛
عمدتا در ایران نداریم یا تعریف است یا تقبیح .
سهراب سپهری؛
در شعر معاصر یک حادثه بود.
طی 2سال مراوده ، بگو مگوتان شد؛
نه
خاطره ها؛
با سپهری برای بازدید از مدارس روستایی کاشان می رفتیم . او بارها می گفت از شب می ترسم ، بعدها درباره راز این قضیه گفت : می خواستم فقط روز حرکت کنیم تا مناظر را نقاشی کنم .
عشق (مجاز)ی چطور؛
سهراب ، همه چیز را زیبا می دید، همه آثار آفرینش را.
یادی از مقدمه اولین کتابش؛
در «آرامگاه عشق ...» نوشتم : سهراب از چهره های درخشان شعر آینده خواهد بود.
برخوردتان با آثار شاعران جوان؛
منفی باف نبودم ، افراد را به صورت مثبت ارزیابی می کردم.
کار شما در مجامع ادبی تهران؛
کشف استعدادهای خوب و تشویق آنها.
حسین منزوی؛
غزلسرای بسیار موفق .
مثنوی های علی معلم؛
عمیق و گیرا.
اخوان؛
با اطلاعات عمیق و... پلی میان گذشته و شعر نیمایی زد.
عباس فرات یزدی؛
خالق جوک و طنزهای گزنده ؛ عجیب حافظه ای داشت .
از مطایبه هایش؛
شاعرانی از شهرستان ها می آمدند به انجمن حافظ در خیابان نادری . شاعری از قم آمده بود. دوستان گفتند: سوهان قم آورده ای؛ فرات اما (با کنایه ای به شعر او) گفت : سوهان روح آورده.
ابوتراب جلی؛
از دوستان صمیمی ، در طنز و جدی برجسته و قابل توجه
از کراماتش؛
شاعری برای ارزیابی ، مجموعه شعرش را به ایشان می ده . هنگام مراجعه جلی ، به جای این که به اصطلاح بگه «شعرت» خوب بود، (به کنایه) می گه : «پدرت» آدم خوبی بود!
در 20سالگی؛
این حس بود که اگر تلاش کنم ، امکان موفقیت حتمی است.
در 40سالگی بیشتر به چه چیزی فکر می کردین؛
به دغدغه های زندگی ... همین .
یک واقعه مهم؛
دوستی ، به من «قناری » هدیه داد... ارتباط عاطفی خاصی با آن قناری داشتم ... تا این که شبی غفلت کردم و آب و دانه اش را فراموش کردم و روز بعد قناری را در قفس مرده یافتم ... شعری ساختم که از عاطفی ترین آثارم است (در آن شب شوم بی ترانه ...)
این مصرع ها را ادامه بدهید : «نه بی او عیش می خواهم نه با او»؛
روم دنبال عشق پول و پارو
«فدای نیکبختان هر که شد از نیکبختان شد»؛
چو دندان کندم از یاران ، نصیبم درد دندان شد
«دانی چرا نشینه سعدی به کنج خلوت»؛
گیج است ازاین گرانی ، مفلس شد از قناعت
پیشنهاد شعری برای پشت کامیون؛
از محبت خارها گل می شود
چرا در غزل «بر این کبود، غریبانه زیستم چون ابر» غریبانه به جای پرندینه نشسته؛
پرندینه ، کلمه ای قصیده ای است .
شعرهای دلپسند خارجی ها؛
از شکسپیر تا الیوت ؛ کارهای الیوت را خیلی دوست دارم ... بیهوده سخن به این درازا نکشد.
در بیابان اگر با شازده کوچولو (اگزوپری) برخورد می کردین؛
با او همسفر می شدم ...
حستان از ستاره شازده کوچولو با گل سرخش و...؛
وقتی غزلی را با موفقیت به اتمام می رسانم ؛ ستاره های درخشانی را در آسمان وجود خود احساس می کنم .
«ماری» که شازده کوچولو با زهرش به آسمان رفت؛
از مار ، خوشم نمی آد ، اگر چه در فال ، می گن گنجه.
آینده شعر فارسی؛
به آینده اش با کوشش و شکوفایی جوانهای شاعر خوشبینم.

علی اکبر مظاهری
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها