سیدعلی دوستیموسوی: اعتراف میکنم نزدیک 10 سوپرمارکت را در تهران گشتم تا سیدی کارتون سیندرلای 3 را پیدا کنم. مثل بچهها! با این سن و سال و قد و هیکل و ادعا! با این حال تازه کردن یاد روزهای خوب کودکی و نوجوانی که با سیندرلای جاودانه طی شد، دغدغه کمی نبود. یکربع از آغاز سیندرلای 3 کافی بود تا به خاطر وقتی که از من تلف شده بود، افسوس بخورم. چرا که این سیندرلا، آن سیندرلای افسانهای و جاودانه، با آن صحنههای مسحورکننده، آن داستان لطیف موزیکال، آن شخصیتهای دوستداشتنی و بیخشونت و آن رنگهای شاداب و زنده که هنردست و نه نرمافزارهای رایانهای است، نبود که نبود. سیندرلای جدید، زمین تا آسمان با آن سیندرلایی که میشناختم، متفاوت بود.
کد خبر: ۲۱۵۶۰۴
یک سیندرلای خشن و حقهباز که برای به دست آوردن شاهزاده، وارد یک رقابت عشقی با آناستازیا میشود و عاقبت هم با لطف او، به وصال محبوب میرسد. شاهزاده هم بیش از آن که شاهزاده موقر افسانهای باشد، جوانکی است که مثل مرد عنکبوتی، سوار بر اسب زورو، روی بادبان کشتی میپرد.
چهرهپردازی شخصیتها هم آنقدر مصنوعی است که صد بار آرزو کردم ای کاش والت دیسنی به چهره این مخلوق لطیف و دوستداشتنیاش، اینگونه ضربه نمیزد، سیندرلایی بیروح، مثل هنرپیشههای جدید هالیوودی که لبخندی مصنوعی و چندشآور بر لب دارند و هیچگونه احساس خوشایندی را القا نمیکنند. اتفاقا اینبار شخصیتهای بد قصه بهتر از آب درآمدهاند و رفتارشان منطقیتر و دلنشینتر از شخصیت مثبت به نظر میرسد.
بویژه نقطه عطف داستان که سیندرلای بیچاره و خودخواه با جوانمردی و لوطیگری آناستازیای دیوصفت به خوشبختی میرسد تا تماشاگر، رقیب سیندرلا را لایق آن خوشبختی بداند! و سرانجام رنگها و رنگها... نمیدانم چرا هرچه صنعت نرمافزار پیشرفت میکند، هنر را از معنویت و هدف والای آن دورتر میکند. سیندرلا مثال شایستهای در اینباره است.
کلیشههایی مرده، بی سلیقه و رنگهایی تند و بیسایه روشن که حتی زحمت ترکیببندی درست و حداقلی هم برای آن کشیده نشده است.
این رنگهای مصنوعی کجا و آن رنگهای دستساز و آن کلیشههایی که فریم فریم آن، بوی زحمت میدهد. بله! سیندرلای قدیم مصداق بارز آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند و سیندرلای جدید مثال آیینه عبرت است! سخن را کوتاه کنم. این سیندرلا آن سیندرلا نیست. ای کاش وقتم را صرف خرید چیز دیگری میکردم که دستکم به کار شکم بیاید.