نبرد در میدان هنر

سینمای ایران که هویت خود را وامدار روایت‌های انسانی و حماسی ازسنگرهای دفاع‌مقدس است، در دهه اخیر با آزمونی نوین و میدانی متفاوت مواجه شده است؛ «جبهه مقاومت». از کوچه‌های ویران حلب تا دشت‌های نینوا و پایتخت خودخوانده داعش، دوربین فیلمسازان ایرانی کوشیده تاروایتی نزدیک و ملموس از نبردی ارائه دهد که مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و مفهوم «امنیت ملی» را از هزاران کیلومتر دورتر بازتعریف کرده است.
سینمای ایران که هویت خود را وامدار روایت‌های انسانی و حماسی ازسنگرهای دفاع‌مقدس است، در دهه اخیر با آزمونی نوین و میدانی متفاوت مواجه شده است؛ «جبهه مقاومت». از کوچه‌های ویران حلب تا دشت‌های نینوا و پایتخت خودخوانده داعش، دوربین فیلمسازان ایرانی کوشیده تاروایتی نزدیک و ملموس از نبردی ارائه دهد که مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و مفهوم «امنیت ملی» را از هزاران کیلومتر دورتر بازتعریف کرده است.
کد خبر: ۱۵۰۹۹۵۸
نویسنده امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ و هنر
 
آثاری چون «به وقت شام»،«غریب»و«قلب رقه»، نه صرفا فیلم‌هایی درژانر جنگی، بلکه بیانیه‌هایی سینمایی و استراتژیک هستند که در پی تبیین پیچیدگی‌های این جبهه، ایدئولوژی داعش و مظلومیت مردمان منطقه برای مخاطبی هستند که جنگ را تنها از قاب تلویزیون دیده است. این گزارش، سفری است تحلیلی به دل این سینمای نوپا اما تأثیرگذار.
 
گذار از دفاع‌مقدس به مقاومت فعال
سینمای ایران با ژانر «دفاع مقدس» به بلوغ رسید و درحافظه تاریخی ملت ایران جایگاهی ویژه یافت. کارگردانانی همچون ابراهیم حاتمی‌کیا، رسول ملاقلی‌پور و احمدرضا درویش، جنگ هشت‌ساله را نه فقط به‌عنوان یک رخداد نظامی، بلکه به مثابه یک بحران عمیق انسانی، اجتماعی و معنوی به تصویر کشیدند. این سینما به مخاطب خود آموخت که قهرمانانش را در میان مردم عادی جست‌وجو کند ومفاهیمی چون ایثار،شهادت و وطن‌دوستی را در قالب درام‌هایی تأثیرگذار ببیند. با آغاز بحران سوریه و عراق و ظهور پدیده شوم تروریسم تکفیری به نام «داعش» در اوایل دهه ۱۳۹۰، پارادایم «امنیت» برای ایران دستخوش تحولی بنیادین شد. استراتژی «دفاع در عمق» و حضور مستشاران نظامی ایرانی که با عنوان «مدافعان حرم» شناخته شدند، فصل جدیدی را در تاریخ معاصر گشود. این حضور، نیازمند یک پیوست رسانه‌ای و فرهنگی قدرتمند بود تا بتواند چرایی و چگونگی این نبرد پیچیده را برای افکار عمومی تبیین کند. در این نقطه بود که نطفه ژانری جدید با عنوان «سینمای مقاومت» بسته شد؛ ژانری که گرچه ریشه در سینمای دفاع‌مقدس داشت اما با مختصات، دشمن و جغرافیایی کاملا متفاوت روبه‌رو بود. دیگر خبری از جنگ کلاسیک و خط مقدم مشخص نبود؛ دشمن، یک ایدئولوژی ویرانگر بود که در میان مردم عادی پنهان می‌شد و میدان نبرد، شهرهای تاریخی یک کشور دیگر بود.
 
پرده اول: حاتمی‌کیا و گشودن مسیری تازه با «به وقت شام»
شاید نتوان بدون نام بردن از به وقت شام (۱۳۹۶)، تحلیل سینمای مقاومت را آغاز کرد. ابراهیم حاتمی‌کیا که خود یکی از ستون‌های اصلی سینمای دفاع‌مقدس است، با هوشمندی دریافت که میدان جدید، زبان و روایتی نوین می‌طلبد. او در این فیلم از کلیشه‌های مرسوم فاصله گرفت و با یک پروداکشن عظیم و ساختاری هیجان‌انگیز، مخاطب را مستقیما به قلب جهنم داعش در شهر باستانی پالمیرا (تَدمُر) برد.
فیلم، داستان دو خلبان ایرانی، یک پدر و پسر را روایت می‌کند که نماینده دو نسل متفاوت از رزمندگان ایرانی هستند؛ یکی بازمانده دوران دفاع‌مقدس با تمام خاطرات و تجربیاتش (هادی حجازی‌فر) و دیگری جوانی آرمانگرا و برآمده از تفکر نوین مقاومت (بابک حمیدیان). حاتمی‌کیا با قرار دادن این دو در یک هواپیمای ترابری ایلوشین که حامل کمک‌های بشردوستانه و گروهی از مردم عادی است و در محاصره نیروهای داعش قرار می‌گیرد، یک موقعیت دراماتیک پرتنش و نفسگیر خلق می‌کند. ‌مهم‌ترین دستاوردهای به وقت شام را می‌توان در چند حوزه بررسی کرد:

پرداخت به ماهیت دشمن:
 برخلاف بسیاری از آثار جنگی که دشمن را موجودی تک‌بعدی و صرفا شرور نمایش می‌دهد، حاتمی‌کیا تلاش کرد تا به درون ذهنیت داعش نفوذ کند. او خشونت عریان، وحشیگری بی‌حد و حصر و در عین‌حال انضباط تشکیلاتی، باور ایدئولوژیک و تسلط آنها بر ابزارهای رسانه‌ای مدرن را به تصویر کشید. صحنه سخنرانی فرمانده داعش و نمایش ویدئوهای تبلیغاتی آنها، تصویری هولناک اما نزدیک به واقعیت از این گروه تروریستی ارائه می‌داد.

ارزش تولیدی و استانداردهای فنی:
 به وقت شام از نظر فنی یک جهش بزرگ برای سینمای جنگی ایران بود. صحنه‌های هوایی، جلوه‌های ویژه میدانی و کامپیوتری و دکوپاژ سکانس‌های اکشن، استاندارد جدیدی را تعریف کرد و نشان داد که سینمای ایران توانایی تولید آثاری در مقیاس بین‌المللی را داراست. این فیلم با وجود برخی انتقادها به‌دلیل نمایش خشونت صریح، توانست با موفقیت، ضرورت حضور ایران در سوریه را برای بخش بزرگی از جامعه که شاید درک دقیقی از ابعاد فاجعه داعش نداشتند، تبیین کند و راه را برای آثار بعدی هموار سازد.
 
پرده دوم: متفاوت و گسترش مفهوم مقاومت
سینمای مقاومت تنها به نبردهای مستقیم در سوریه و عراق محدود نماند و به‌تدریج مفاهیم گسترده‌تری را در بر گرفت. 

«بادیگارد» (۱۳۹۴) اثر ابراهیم حاتمی‌کیا: 
هرچند داستان فیلم مستقیما در خارج از مرزها نمی‌گذرد، اما روح حاکم بر آن کاملا در پارادایم مقاومت تعریف می‌شود. شخصیت اصلی، «حیدر ذبیحی» (با بازی پرویز پرستویی)، یک محافظ امنیتی کارکشته‌ای است که با بحران هویت و تغییر مفهوم «شخصیت» در نظام مواجه است. او معتقد است که باید از «شخصیت» نظام، یعنی آرمان‌ها و سرمایه‌های اصلی آن، محافظت کرد. نقطه عطف داستان، مأموریت او برای حفاظت از یک دانشمند جوان هسته‌ای است. بادیگارد در لایه‌های زیرین خود، یک اثر استراتژیک درباره لزوم حفاظت از مغزها و سرمایه‌های علمی کشور به‌عنوان بخشی حیاتی از جبهه مقاومت است.

«غریب» (۱۴۰۱) اثر محمدحسین لطیفی: 
این فیلم با پرداختن به بخشی از زندگی شهید محمد بروجردی و تلاش او برای ایجاد اتحاد و آرامش در کردستان در اوایل انقلاب، یک الگوی تاریخی از مفهوم مقاومت را به نمایش می‌گذارد. غریب نشان می‌دهد که مقاومت صرفا به معنای نبرد نظامی نیست، بلکه شامل «مقاومت فرهنگی» در برابر تجزیه‌طلبی و تلاش برای حفظ وحدت ملی از طریق گفت‌وگو و همراهی با مردم است. شخصیت «مسیح کردستان» در این فیلم، نمادی از فرماندهی است که اسلحه و رأفت را درهم‌می‌آمیزد.

«قلب‌رقه» (۱۴۰۲) اثر خیرالله تقیانی‌پور: 
اگر به وقت شام یک اکشن نفسگیر بود، قلب‌رقه رویکردی متفاوت و مبتنی بر نبرد اطلاعاتی و روانی را در پیش گرفت. این فیلم قصه یک مامور امنیتی ایرانی (شهرام حقیقت‌دوست) را روایت می‌کند که به قلب حکومت داعش یعنی شهر رقه نفوذ می‌کند تا ماموریت خطرناکی را به سرانجام برساند، اما شرایط آن‌گونه که فکر می‌کند پیش نمی‌رود. تمرکز فیلم از نبرد نظامی به لایه‌های درونی جامعه تحت سیطره داعش منتقل می‌شود. قلب‌رقه به‌خوبی نشان می‌دهد که زندگی روزمره مردم در این شهر جهنمی چگونه بود و داعش چگونه از طریق ترس، شست‌وشوی مغزی و یک سیستم قضایی وحشیانه، جامعه را کنترل می‌کرد. این فیلم بیش از آن‌که درباره «جنگ» باشد، درباره «مقاومت» در شرایط اسارت و تلاش برای زنده‌نگه‌داشتن انسانیت در تاریک‌ترین نقطه ممکن است.
 
چالش‌ها و افق‌های پیش‌رو
سینمای مقاومت با وجود دستاوردهای قابل‌توجه خود، باچالش‌های جدی نیزروبه‌روست که آینده آن راتحت تأثیرقرار می‌دهد:

خطر شعارزدگی وایدئولوژی‌زدگی:
 بزرگ‌ترین آفت این ژانر،افتادن دردام شعارهای مستقیم، تبلیغات صرف و خلق قهرمانان تک‌بعدی و فرشته‌گون است. برای تأثیرگذاری عمیق‌تر، این سینما باید به سمت خلق شخصیت‌های خاکستری، پرداختن به تردیدها، ترس‌ها و پیچیدگی‌های انسانی در هر دو سوی جبهه گام بردارد تا بتواند با مخاطب ارتباطی واقعی برقرار کند.

محدودیت‌های تولید و وابستگی به بودجه دولتی:
 ساخت فیلم در این ژانر نیازمند بودجه‌های کلان، امکانات فنی پیشرفته و هماهنگی‌های پیچیده لجستیکی است.این امرتولید آنها رابرای بخش خصوصی تقریبا غیرممکن می‌کند.وابستگی به نهادهای دولتی وحاکمیتی می‌توانداستقلال هنری فیلمسازوتنوع دیدگاه‌هارامحدود کرده و به تولید آثاری یک‌شکل و سفارشی منجرشود.

ارتباط با مخاطب جهانی: 
یکی از اهداف اصلی این سینما، ارائه روایت ایرانی از تحولات منطقه به مخاطبان بین‌المللی است تا با روایت‌های رسانه‌های غربی مقابله کند.بااین‌حال، اغلب این آثاربه‌دلیل نوع نگاه،زبان سینمایی وتمرکز بر مسائل داخلی، بیشتر برای مصرف داخلی ساخته می‌شوند. برای موفقیت در عرصه جهانی، این فیلم‌ها باید از زبانی جهانی‌تر و انسانی‌تر بهره ببرند و داستان‌هایی را روایت کنند که برای مخاطبی با پیش‌زمینه ذهنی متفاوت نیز قابل درک و همذات‌پنداری باشد.

کمبود داستان‌های بکر: 
بافروپاشی داعش وتغییرشرایط منطقه، این سینماباید ازروایت‌های صرفا جنگی عبورکرده وبه داستان‌های‌ناگفته، پیامدهای‌انسانی جنگ،سرنوشت‌خانواده‌های مدافعان‌حرم وتأثیرات‌فرهنگی این‌پدیده برجامعه ایران بپردازد.

فصل نوی سینما
سینمای مقاومت ایران، فصلی نو و حیاتی در تاریخ سینمای استراتژیک کشور است. این سینما از میدان‌های نبرد کلاسیک دفاع‌مقدس فراتر رفته و به قلب بحران‌های ژئوپلیتیک معاصر قدم گذاشته است. آثاری چون به وقت شام، بادیگارد و قلب‌رقه نشان‌دهنده تطور و بلوغ این جریان هستند که تلاش می‌کند از رویکرد صرفا حماسی و اکشن به سمت رویکردهای انسانی‌تر، روان‌شناختی و اجتماعی حرکت کند. آینده این ژانر به توانایی فیلمسازان و سیاست‌گذاران فرهنگی در عبور از چالش‌های ذکرشده بستگی دارد. سینمای مقاومت این پتانسیل را دارد که نه‌تنها وقایع‌نگار یک دوره حساس تاریخی باشد، بلکه به ابزاری قدرتمند برای «دیپلماسی‌فرهنگی»، تحکیم «وحدت‌ملی» و تبیین منطق «امنیت در فراسوی مرزها» برای نسل‌های آینده تبدیل شود. دوربینی که روزی در شلمچه و طلائیه روشن شد، امروز در دمشق و رقه، همچنان در حال ثبت تاریخ و روایت مقاومت است؛ روایتی که هنوز داستان‌های بسیاری برای گفتن دارد.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها