دلایل افزایش خشونت کلامی در ورزشگاه‌های ایران چیست؟

سکوها گرفتار بی‌هنجاری و ستیز فرهنگی

بیست و چهارمین دوره رقابت‌های لیگ برتر در حالی به پایان رسید که یک تفاوت فاحش و آشکار با تمام ادوار گذشته این رقابت‌ها داشت. در این دوره خشونت کلامی و فیزیکی روی سکوها از هر فصل دیگری بیشتر بود. 
بیست و چهارمین دوره رقابت‌های لیگ برتر در حالی به پایان رسید که یک تفاوت فاحش و آشکار با تمام ادوار گذشته این رقابت‌ها داشت. در این دوره خشونت کلامی و فیزیکی روی سکوها از هر فصل دیگری بیشتر بود. 
کد خبر: ۱۵۰۵۳۳۴
نویسنده مهدی شکری - تحلیلگر مسائل ورزشی
 
حال آنچه ذهن بسیاری از طرفداران فوتبال را به خود مشغول کرده این است که دلایل افزایش خشونت در ورزشگاه‌ها چیست؟چه راهکاری برای جلوگیری از افزایش خشونت به‌خصوص خشونت لفظی و کلامی که در عصر جدید از روی سکوهای طرفداری به فضای مجازی طرفداری هم کشیده شده وجود دارد؟ و سوالی که مطرح می‌شود این است: بروز رفتارهای پرخاشگرایانه و خشونت‌های کلامی و فیزیکی در زیرمجموعه‌هایی که پسوند فرهنگی دارند چگونه باید تحلیل شوند؟ اگر بپذیریم که فرهنگ یعنی «آموزش رفتار بهتر» و آنچه رفتار اجتماعی می‌پنداریم، آنگاه خیلی زود به نقطه قضاوت خواهید رسید که این آموزش به‌عنوان یک «فرآیند» درست انجام نشده است که «برآیند» آن «رفتار بهتر» باشد. اما در مقابل در مجموعه ورزش کشور هستند مسئولان و مدیرانی که هرگاه سخن از کار فرهنگی می‌شود، می‌گویند که ما فعالیت‌های فرهنگی بی‌شماری داشته‌ایم، فارغ از این‌که فرهنگ ساختنی است یا این‌که ذاتی است. مساله این است که آیا اصولا ما پدیده‌ای موسوم به «بی‌فرهنگی» داریم؟ این یک قاعده علمی است که در هیچ جامعه‌ای، انسان «بی‌فرهنگ» نداریم اما این قاعده نفی‌کننده این موضوع نیست که انسان «بدفرهنگ» یا «کم‌فرهنگ» و به اصطلاح امروزی‌ها «با فرهنگ پایین» نداشته باشیم. 
اگر بی‌مقدمه بخواهیم این پرسش را مطرح کنیم، باید گفت: وقایع یک دیدار ورزشی بین تیم‌های ورزشی که به داشتن هواداران چند ده میلیونی خود می‌بالند (که بالیدن هم دارد) آیا می‌تواند مظهری برای «بی‌فرهنگی» برخی افراد درگیر با این موضوع باشد؟!
آیا شما هم در زمره آن دسته از افرادی هستید که معتقدند پس از ورود پول به ورزش و شکل‌گیری پایه‌های ورزش حرفه‌ای، بازیکنان ما فقط پول‌شان زیاد شده و شخصیت‌شان رشد نکرده است؟ فارغ از پاسخ‌های مطرح‌شده به این پرسش‌ها، بر این باوریم که نوعی «ستیز» و «تضاد اجتماعی» رخ داده است، به این مفهوم که چون افراد معمولا ابزارهای جدید (در اینجا فوتبال حرفه‌ای) را سریع‌تر از اندیشه‌های جدید (در اینجا قواعد فرهنگی و اخلاقی فوتبال حرفه‌ای) می‌پذیرند، بنابراین تغییرات فیزیکی و فرهنگ مادی ایجادشده در فوتبال ما نظیر دستمزدها، حامیان مالی، ورود و خروج بازیکنان خارجی و... بسیار سریع‌تر از تغییرات فرهنگ غیرمادی (تعصب تیمی، قواعد اخلاقی و فرهنگی، احترام و رعایت انصاف در رقابت و...) پذیرفته می‌شود و این یعنی؛ تغییر در عادات و مقررات از تغییر در فناوری عقب می‌ماند، در موضوعی که برخی جامعه‌شناسان آن را در قالب رویکرد «بی‌سازمانی اجتماعی» تحلیل می‌کنند و تشریح این وضعیت می‌گویند که وقتی مقررات توفیق استقرار پیدا نکنند، چنین وضعیتی پیش می‌آید و موجب می‌شود ما با سه حالت مواجه باشیم:
بی‌هنجاری، ستیز فرهنگی و اختلال.
ــ در بی‌هنجاری، مقرراتی وجود ندارد که چگونه باید رفتار کرد. 
ــ در وضعیت ستیز فرهنگی دو مجموعه مقررات وجود دارد که چگونگی رفتار را معین می‌کنند. در چنین وضعیتی کنشگران با عمل‌کردن به یک مجموعه از هنجارها از دیگر مجموعه‌های هنجاری تخلف می‌کنند. 
ــ اختلال، حالت دیگر از بی‌سازمانی اجتماعی است و زمانی روی می‌دهد که مقررات وجود دارد اما همنوایی با آنها پاداش تعهدشده را تامین نمی‌کند یا برعکس به مجازات ختم نمی‌شود. 
اگر طرح مساله به این صورت پذیرفته شود، بخش مهم آن رویکرد و نگاه متفاوت به مساله است و باید به این پرسش‌ها پاسخ داده شود که:
رسانه‌ها چگونه با ایجاد حساسیت منفی در افکار عمومی نسبت به رعایت نشدن قاعده انصاف در یک دیدار ورزشی، متخلفان را تحت فشار افکار عمومی قرار می‌دهند و برای آنها قرار منع از تکرار چنین رفتاری را صادر می‌کنند؟
رسانه‌ها چگونه با الگوسازی می‌توانند افراد ترک‌کننده قاعده انصاف را در سویی از طیف قرار دهند که آن سوی دیگر آن افراد خوشنامی قرار گیرند؟
فدراسیون و متولیان آن چگونه به رعایت اخلاق و اخلاق‌مداری پاسخ می‌دهند؟ آیا برای آنها امتیاز مثبت قائل می‌شوند؟
آیا آنها در شرایط نسبتا مساوی با دیگر واجدین شرایط از حیث فنی، در اولویت پوشیدن پیراهن تیم ملی قرار می‌گیرند؟
و بالاخره آیا فعالیت‌ فرهنگی که گفتیم یک فرآیند است و از نهاد خانواده شروع می‌شود و در نهاد آموزش مورد تعلیم قرار می‌گیرد و در جامعه تکمیل می‌شود «اثربخش» (انجام دادن کار درست) خواهد بود یا در کنار اثربخشی باید به «کارآیی»، یعنی انجام دادن درست کارهای فرهنگی هم اندیشید؟
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها