مستند «کیمیا» به تهیهکنندگی محمدحسین حیدری و کارگردانی زهره احمدزاده درباره دختری اهل زابل است که در کودکی دچار خشونت خانگی شده و زندگیاش را از مسیر عادی دور کرده است. مستند کیمیا داستانی از مقاومت و درد اما امید و اراده را به تصویر میکشد.این مستندکه به صورت گفتوگومحورساخته شده،روایت زندگی کیمیا رااز زبان خود او، مادر،خالهها و مادربزرگش بیان میکند و بهشدت بر روی نشان دادن واقعیتهای زندگی دشوار زنان در نقاط محروم تمرکز دارد. کیمیا برای رهایی از شرایط سخت دست به ازدواج زودهنگام زده و خشونتهای پدر را تحمل میکند. این مستند بهخوبی نشان میدهد چگونه زنان در برخی مناطق، مجبورند با الگوهای نادرست و حتی آسیبزننده زندگی کنند و این وضعیت به نوعی عادیسازی میشود. با وجود تمامی این دشواریها، کیمیا به عنوان یک فرد جوان و با اراده، میخواهد از شرایط موجود عبورکندوبرای رسیدن به استقلال و آزادی، تلاش میکند. نقطه عطف این مبارزه، زمانی است که کیمیا از همسرش جدا میشود وشروع به ساختن زندگی جدیدی برای خود میکند. این بخش از مستند اهمیت زیادی دارد، چون به بیننده این پیام را منتقل میکند هیچ زمانی برای تغییر دیر نیست، حتی در شرایطی که به نظر میرسد همهچیز علیه فرد است.دراین مستند، سازندگان تلاش کردهاند تا فضاهایی طبیعی و متنوع از سیستان و بلوچستان را در تصاویر گنجانده و آنها را به نمادهایی از استقامت ومبارزه تبدیل کنند.استفاده ازلوکیشنهایی مانندکوهها، دریا، بیابانهاونخلها، بهخوبی نمایانگرتضادهاوهمزیستی درونی درداستان کیمیااست.این نمادهاعلاوهبر جنبههای بصری و زیباییشناسی، به انتقال پیامهای معنوی و احساسی مستند نیز کمک میکند.یکی ازمهمترین پیامهای کیمیا این است که زنان در بسیاری از نقاط محروم، علیرغم مواجهه با مشکلات و خشونتهای فراوان، ممکن است خود را مقصر در این شرایط بدانند و بر این باور باشند که تغییر غیرممکن است. اما این مستند نشان میدهد تغییر امکانپذیر است و زنان میتوانند با مبارزه و تلاش، شرایط زندگیشان را بهبود ببخشند. این مستند میتواند الهامبخش بسیاری از زنان در جوامع مشابه باشد و به آنها یادآوری کند که آنها نیز میتوانند از شرایط سخت عبور کنند.با اینکه کیمیا یک مستند موفق درروایت زندگی فردی مبارز است، شاید برای برخی بینندگان، ساختار گفتوگومحور آن در برخی لحظات طولانی و کسلکننده به نظر برسد. با این حال، تمرکز مستند بر روی جزئیات زندگی کیمیا و احساسات درونی او، باعث میشود که تماشاگران بتوانند ارتباط عاطفی عمیقی با شخصیت اصلی برقرارکنند.به همین دلیل، این نوع ساختار در خدمت داستان قرار دارد و پیامی قدرتمند از درک وهمدلی به بیننده منتقل میکند.باوجود همه سختیها و موفقیتهایی که کیمیا در زندگیاش به دست آورده اوهمچنان یک آدم معمولی است. اونهتنها در دنیای بیرون شناختهشده نیست بلکه داستان زندگیاش بیشتر به تجربههای روزمره و چالشهای عمیق و انسانی مربوط میشود که بسیاری از زنان در شرایط مشابه با آن روبهرو هستند. مبارزه برای داشتن یک زندگی عادی و برابر. کیمیا یک زن است که به دنبال تغییر شرایط زندگیاش از طریق تلاشهای مستمر است. این موضوع در مستند کیمیا بهوضوح به نمایش گذاشته میشود و نشان میدهد گاهی اوقات قهرمانان واقعی، کسانی هستند که در دل مبارزات روزمرهشان به دنبال تغییرات کوچک اما عمیق هستند، نه کسانی که در معرض توجه عمومی قرار میگیرند. کیمیا تبدیل به الگوی کسانی میشود که ثابت میکند حتی یک فرد معمولی با اراده و تلاش، میتواند بر مشکلات غلبه کند و به زندگی بهتری دست یابد، بدون آنکه لزوما به موفقیتهای خیلی بزرگ برسد.
روایت قهرمانانی که نمیشناسیم
مستند «فانتوم دو» دومین قسمت ازمجموعه سهقسمتی «نبردهای فانتوم» وروایت قهرمانان خلبان ایرانی دردفاعمقدس است؛ قهرمانانی که نمیشناسیم، اما خالصانه به میدان رفتند تا ایران، ایران بماند. این اثر مستند به کارگردانی وپژوهش سالار بیباک، ناگفتههایی از تاریخ دفاعمقدس را از نگاه دو خلبان آزاده، محمدصدیق قادری و هوشنگ ازهاری روایت میکند. فانتوم دو محصول سازمان هنری-رسانهای اوج و از فیلمهای هجدهمین جشنواره «سینماحقیقت» است. مستند فانتوم دو داستان خودرا با روزهای طلایی حکومت صدام شروع میکند؛ روزهای پرزرق و برق فرمانروایی دیکتاتوری که سودای زندهکردن گذشته در بغداد (عروس بینالنهرین) و پایهگذاری شکلی از امپراتوری حمورابی را در سر داشت و به قدرت و جایگاه خودبسیار غره بود. برای صدام، ایران پس از انقلاب ۵۷ یک حریف ترکخورده بود که بهدلیل ناآرامیهای داخلی آن از سویی و ازسوی دیگر امکانات جنگی داخلی عراق و پشتیبانی و حمایت خارجی از این کشور تمایل داشت تا یک قادسیه ۲ را رقم بزند؛ سودایی که البته هرچه پیش رفت، بیشتر متوجه گرداببودن تفکرات و توهمات خود شد و در این میان قهرمانان مبارز ایرانی نقش برجستهای در نقش برآب کردن تصورات و تخیلات این رهبر دیکتاتور داشتند. مستند فانتوم دو قصه دو نفر از دلاورمردان ایرانی، سرتیپ خلبان آزاده محمدصدیق قادری و سرهنگ خلبان آزاده محمدرضا خالدی است. خالدی و قادری از جمله آدمهایی بودند که در روزهای آتش و خونی که صدامحسین در ایران بهراه انداخته بود و تصور میکرد ایران قدرت دفاعی لازم را ندارد، خوش درخشیدند و گرچه مدتزمانی به اسارت درآمدند، اما امروز زندهاند تا راوی دست اول آن روزها و آن اتفاقات باشند. آندو از روزی میگویند که به عملیات رفتند و از داستانهایی که پس از بمباران نیروگاه پشتسر گذاشتهاند و از لحظات حساس و نفسگیری که مرگ را جلوی چشم خود دیدهاند؛ اما این تازه شروع ماجراست. پس از یک سقوط و زمانی که موفق میشوند نجات پیدا کنند، در سرزمین عراق گرفتار میشوند و به اسارت درمیآیند، آنهم با جسم و جانی بهشدت مجروح و آسیبدیده. پس از آن درگیر شکنجه و تلاشهای دشمن برای اخذ اطلاعات میشوند، اما رشادت آنان به آسمان محدود نمیشود و در زمین هم تا روز آزادی سرباز مخلص وطن باقی میمانند. شرح سرهنگ خالدی از روزی که پس از سالها بهعنوان یک آزاده به وطن خویش بازگردانده میشود، تا حدی یادآور صحنههای بازگشت اسرا در فیلم سینمایی «بوی پیراهن یوسف» (ابراهیم حاتمیکیا ۱۳۷۵) است؛ لحظات سراسر احساس، غم و غرور که حتی شنیدن آن هم اشک در چشم هر ایرانی جاری میسازد. روایت سرهنگ خالدی در این سکانس بسیار غمانگیز است؛ چرا که در آن مردی را میبینیم که نه سقوط هواپیما، نه شکنجه نیروهای صدام ونه اسارت اورانشکسته امابا شنیدن خبر تلخ فوت مادرش، آنهم در روزهای بیخبری از او، دنیایش ویران میشود. این قهرمانان که شوربختانه همچنان و از گذر سالها بسیاری از آنان را نمیشناسیم، بخش مهمی از تاریخ معاصر ما هستند، قهرمانانی که شایسته است سینمای داستانی و مستند همه رشادتهایشان را بهگوش مردم و بهویژه نسل جوان برسانند. قهرمانان گمنامی که خالصانه لباس رزم پوشیدند و از جانشان گذشتند تا ایران، ایران بماند.