«علی داوودی» در کتاب «شبیه» ۶۳قطعه شعر عاشورایی را در قالب نیمایی و با نگاهی نو عرضه کرده است. یکی از ویژگیهای اشعار کتاب که آنها را با وجود مستقلبودن، به بندهایی از یک شعر بلند شبیه کرده، رعایت وحدت عروضی است، بهطوری که تمام شعرها در یک وزن متحدالارکان با سطرهایی کوتاه و بلند سروده شدهاند. با وجود اینکه قالب اشعار نیمایی است و شاعر محدودیتی در به کار بردن قافیه ندارد، تقریبا در تمام اشعار برای غنای موسیقایی، علاوه بر قافیه از سایر تناسبات آوایی هم استفاده کرده است.
برگ برنده کتاب
ازمنظر نگارنده برگ برنده کتاب «شبیه» که آن را به اثری قابل توجه در حوزه شعر نو مذهبی بدل ساخته، این است که شاعر به واقعه کربلا، صرفا با نگاه تاریخی و دربازه زمانی ۱۰روزه ابتدای ماه محرم سال۶۱هجری قمری نپرداخته، بلکه بانگاهی گستردهتر از محدوده تاریخ و جغرافیا، این رویداد رادرقامت واقعهای زنده درتمام عصرهاونسلها به تماشا گذاشته، چنانچه در شعری به این مسأله اشاره کرده و روایت عاشورا را از زبان دو راوی متفاوت شنیده است؛ «راوی نخست» که در کربلای سال ۶۱ ساکن است و «راوی درست» که کربلای۶۱ را به عصر حاضر آورده است:«راوی نخست:/ ـ تشنهای و دشنهای.../ این خلاصه هر آنچه بود/ راوی درست:/ ـ میوزد هنوز رود رود/ از گلوی او سرود»(ص۱۵).
آسیب جدی شعرهای عاشورایی، فقدان منظر جدید در روایت واقعه عاشوراست. این آسیب تقریبا در شعرهای مذهبی تمامی دورهها دیده میشودودرست به همین خاطر است که شعرهای مذهبی انگشتشماری توانستهاند به خاطر داشتن نگاهی دیگرگونه به موضوعی واحد، از حصار قرنها بگذرند و ماندگار شوند، اما مهمتر از ماندگاری شعر برای آیندگان، این مسأله است که پرداختن به «روایت درست» در کنار «روایت نخست»، به این نتیجه منتهی خواهد شد که شعر لااقل در روزگار خودش، حاوی پیام حماسه عاشورا باشد و صرفا به قصد انگیزش عاطفی و هیجانی مخاطب سروده نشده باشد. پرداختن صرف به بُعد عاطفی واقعه، یکی از دلایلی است که بسیاری از شعرهای سرودهشده در این نوع ادبی، نتوانستهاند جریانی ایجاد کنند ودارای متد خاصی باشند؛ شاید به همین دلیل است که شاعر کتاب شبیه، کوشیده بیشتر به «روایت درست» عاشورا بپردازد. مثلا از گفتوگویی مذاکرهوار میان «تیغ و سر»، «تازیانه و شانه» و «نیزه و جگر» حکایت میکند تا بگوید گفتوگوی بین حق و باطل در قالب مذاکرهها همچنان ادامه دارد و همچنان ادامه خواهد داشت:«کربلا/ مکتب مذاکره است/ گفتوگوی بین تیغ و سر/ بین تازیانهها و شانهها/ بین نیزه و جگر/ گفتوگو میان حق و باطل است»(ص۹۱).
من شخصی و من جمعی
ابزار کار شاعر فقط کلمات و فنون ادبی نیست، شاعر به بینشی متعالی نیاز دارد تا بتواند بیرون واقعهای عظیم چون عاشورا بایستد و آن واقعه را از چشم انسانی که هزار یا هزاران سال بعد از آن زندگی میکند، همچنان زنده ببیند و بتواند درک کند که هر کدام از ما که امروز سرگرم روزمرگیهای متنوع هستیم، ممکن است در روز معرکهای دیگر باشیم و در صف باطلی دیگر: «بنده خلیفهاند/ و بندگان دِرهماند/ روز معرکه ولی کنار ایستادهاند/ روز کارزار/ ـ از سر وظیفه ـ/ در صف دلار...» (ص۲۵).
از این رو شاعر قبل از سرزنش دیگران، دلِ خودش را مورد خطاب قرار میدهد و آن را به پرچم مرددی تشبیه میکند که در هوای «هر چه بادباد» به اهتزاز درآمده و هر ساعت به سمتی میچرخد یا آن را قلکی میداند که سکههای دینش را صرف قسط و وام کرده، اما مخاطب میفهمدکه دراینگونه موارد شاعربا«منِ شخصی»خودبه گفتوگوننشسته، بلکه خطابش به «منِ جمعی» است:«ای دل مذبذب همیشگی/ پرچم مرددی که در هوای «هر چه بادباد» بودهای/ هر دمی/ قبله رو به جبههای جدید سودهای....» (ص۷۵).
و:«قلک حقیر سینه را شکستهام/ سکه سکه/ دین من/ صرف قسط وام شد تمام/ دل ولی گرسنه مانده باز در هوای شام»(ص۱۰۹).
ایجاد پل ارتباطی بین دو زمان (از امروز به سال ۶۱ هجری) ویژگی پارههای مختلفی از این کتاب است و هر چیزی ممکن است باعث تداعی واقعه عاشورا و جوانبش، در ذهن شاعر باشد، حتی چکهکردن شیر آب حسینیه:«شیر آب/ چکه میکند/ قلب اهل روضه را/ تکه/ تکه/ میکند»(ص۱۱).
راوی کتاب شبیه در کنار تمام اینها، «راوی نخست» واقعه هم بوده، اما کوشیده با نگاهی جدید به واقعه بنگرد. مثلا داستان حرمله و تیر سهشعبهاش را متفاوت از تمام گفتهها و شنیدهها، اینگونه روایت کرده است:«حرمله/ این شقاوت و حقارت و جنون/ این سیاه مرگ واژگون/ در مقابل صراحت گلوی تو/ چه بود؟/ ترس و ترس و ترس/ ـ این سهشعبه زبون ـ»(ص۱۰۵).
در راستای همین «روایت نخست» داوودی کوشیده شخصیتهای غریبتر کربلا را هم بینصیب نگذارد و به کسانی چون غلام امام حسین(ع)، هانی و زهیر بن قین هم بپردازد:«فخر من همین که تو/ قبله منی!/ من ز تیره توام یکی غلام و والسلام/ سربلند از سیاهی خودم/ مثل پردههای مسجدالحرام»(ص۷۹).
دور از شعارزدگی
یکی دیگر از جاذبههای نیمایی کتاب «شبیه» زبان تصویری و غیرمستقیم شاعر است. اغلب شاعرانی که مفاهیم مذهبی در آثارشان بازتاب داشته، همواره زبانی صریح و شعارزده رابرای جسمیتبخشیدن به روح هیجانی اثرخود انتخاب کردهاند اما داوودی کوشیده در قامت شعر نو و تا آنجا که به حس ومحتوای اثرش لطمهای وارد نشود، به تصویریترین شکل ممکن مخاطب را با خود همراه کند و او را از رهگذر ایهامها، تشبیهها واستعارههای گوناگون به سمت درک واقعیتهایی گفتنی و شنیدنی ببرد: «حال و روز ما بدون روضهات/ حکایت جنازهایست.../ یاد تو/ در کسالت عروق روزمره/ خون تازهای است»(ص۳۱).
حال و روز انسان امروز را به شکل جنازهای تصور کردن و یاد امام حسین(ع) را بسان خونی در رگهای روزمرگی روانکردن، فقط از ذهنی تصویرگرا برمیآید؛ ذهنی که میخواهد با زبانی نو بگوید: «ما به یاد و عشق حسین علیهالسلام زندهایم». در کنار اینها، حضور «ایهام» بهعنوان یکی از مهمترین تمهیدات بیانی در کتاب «شبیه» پررنگ است و توجه شاعر به کارکردهای متعدد معنایی کلمات و توجه به اشارات پنهان آنها به لایهدار شدن شعر و عمقبخشی به آن کمک کرده است؛مثلا در قطعه «الفبا» میخوانیم:«روی تختهسیاه/ خط تو/ درس انتخاب بود/ ذهن کودکانهام ولی/ هنوز هم به فکر «آـب» بود»(ص۱۹).
ایهام در واژه «خط» که هم بهعنوان «دستخط» وهم بهعنوان«راه امام حسین(ع)» شناخته میشود و ایهام تبادر در «آـب» که بخشی از الفباست، اما «آب» و بهدنبال آن«عطش» رابه ذهن متبادر میکند،به عمق شعر و حرکت آن به سمت چندمعنایی کمک کرده است. در ظاهر روی تختهسیاه، دستخطی رامیبینیم وکودکی را که بادیدن«آ»و«ب» یاد «آب» میافتد،درعین حال میتوان پشت پرده همین کلمات، «جهان» را «تختهسیاهی» دید که راه امام حسین(ع)درآن مانند نوشتهای سپید میدرخشدوهرکه با دل و ذهنی کودکانه و زلال به آن بنگرد، درس انتخاب بین حق و باطل را بهخوبی خواهد آموخت. تسلط برزبان،دستورزی با فنون و تمهیدات ادبی گوناگون، داشتن نگاه نو، وسعت زاویه دید و تسلط بر موضوع، «شبیه» را به اثری قابل توجه در حوزه شعر نو مذهبی تبدیل کرده است.