رمزگشایی از دلایل رد‌ صلاحیت حسن روحانی

مردودان آزمون قدرت و پایبندی به قانون اساسی

زمانی که سیاستمداران پست و مقام ریاست را به کف می‌آورند و به‌رغم امضای تعهد به قانون اساسی و انقلاب اسلامی، مسحور قدرت شده و در راه هموار کردن سر‌سپردگی به استکبار و راه ضد‌انقلاب می‌نهند، دیگر قانونا، عقلا و شرعا صلاحیت حضور در قدرت را از دست می‌دهند.
کد خبر: ۱۴۴۳۶۲۱
نویسنده احمد میراحسان - نویسنده و مستندساز

 ***
همبودگی با آقای روحانی و تایید‌صلاحیت او فقط با ضدخاطرات ممکن است. اما خاطرات و حافظه‌ای که دچار فراموشی نیست با رئیس‌جمهور سابق، چه معامله‌ای را پیشنهاد می‌کند؟ و چرا فقط با ضدخاطرات و محو‌شدگی و دود شدن فعل و عمل و نظر ایشان، می‌توان او را در کار سیاست و فعالیت تحمل کرد؟ این اولین پرسشی است که پیش روی ما قرار دارد و پرسش بعدی آن است با وجود انحرافات‌شان تا جایی که مردم شاهد بوده‌اند و پذیرش منطبعات ذهن و خاطره‌ها و حافظه بیدار و خواب نرفته‌مان، آیا مصلحت حکم نمی‌کند ایشان را به‌عنوان نماینده یک جریان واقعی اجتماعی با ریشه‌های دیدگاهی، طبقاتی، اقتصادی و سیاسی ـ فرهنگی به رسمیت بشناسیم و جزیی از حیات سیاسی مردم ایران بدانیم و حذف نکنیم؟ 

سنت نفی و حذف رؤسای جمهور

از دلایل قبول حضور او در صحنه سیاست ایران، همبایی و همبودی و هم‌سنخی و هم‌مسلکی بخش قابل‌اعتنایی از ملت و اقشار مدرن با تفکر اوست و از علل سیاسی قبول حضورش، سرنوشت رؤسای‌جمهور و حذف‌شان پس از پایان دوره ریاست‌جمهوری است. این سنت نفی و حذف و به‌ویژه پس از پایان دوره ریاست، از اولین نخست‌وزیر و نخست‌وزیر بعدی و رئیس‌جمهور نخست با سرنوشتی شوم تا مرحوم هاشمی و آقایان خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی نباید پایان گیرد؟ آیا این حذف دگم شورای نگهبان گویای نا‌ممکنی جمع مردمسالاری و انتخاب ملت با نظام و ساختار ولایت، ولی فقیه نیست؟ 
این‌ها پرسش‌های ساختاری و گفتگو نشده نظام ماست.

بیایید قرار‌داد انقلاب اسلامی و قانون اساسی جمهوری اسلامی و مشق و ضرورت تربیت ولایتمداران را نسبت به قانون و منافع ملی شروع کنیم. در حقیقت جامعه و عقل مدرن به نفع خود به باژگون کردن مدخل و مخرج گفتگو و پرسش و نتیجه‌گیری می‌پردازد. اما اصل ماجرا تربیت دیکتاتوری سیاستمداران و احزاب صاحب قدرت و تاثیر رفتار ضد‌دینی و نهان روشانه، نفاق‌زده، بی‌تقوی، متکبر و خود‌رای بر حکمرانان استبدادزده است. جامعه استبدادزده کهنی که ۱۲ قرن از قانون الهی و تربیت نفسانی و وفاداری صمیمانه به بنیان‌های هستی نظم قانونی و تزکیه دور بود، دو‌رویی، فریبکاری و عدم پایبندی به اصول را به سرشت بسیاری تبدیل کرد. فهم این قدرت‌طلبان از حکمرانی، زمین تا آسمان با اسلام پاک، ناب، حقیقی و آموزش وحی، رسول‌ا... (ص)، امیرالمومنین (ع) و امامان معصوم ما فرق دارد و گرفتار دنیا و قدرت‌پرستی غاصبان و سنت اموی و عباسی و سلطنت سلطه‌گر و بی‌باور به حقوق مردم و خدمت به مردم است. درآمیختن این سنت سیاست دنیا‌گرا و مستبد با ماکیاولیسم در عصر جدید، بی‌تقوایی و آز قدرت و سنت نهان‌روشی و مکر و فریبکاری و توطئه و بی‌وفایی به مردم را جزیی از سیاست مدرن درآورد و در نظام پیراونی که قدرت به دست خودباختگان و سیاست تراریخته استعماری است این روحیه ضدمردمی و ضددینی مضاعف شد.

شعار «با کدخدا بساز و دنیار بتاز» شعار جریان دنیاگرا 

شعار این جریان دنیاگرا و ضدانقلاب و شبه‌مدرن همان «با کدخدا بساز و ده را بتاز» است. روراست‌نبودن با خدا، اسلام، انقلاب یا تغییر و شکست در آزمون الهی قدرت طی زمان و حضور در قدرت یا ریشه‌های تهذیب‌نشده روحی این پیوستگان به قدرت یا التقاط با باور‌های مدرن و بی‌باوری باطنی به ضرورت خدا و اسلام در زندگی سیاسی و عقل نوری متحد با وحی، نتیجه‌اش همان شعار «با کدخدا بساز، ده را بتاز» است و تبدیل هر نوع سازش با شیطان به امر ناگزیر و استراتژی حکمرانی و ضدیت با انقلاب. آقایان احزاب بی‌تقوا و قدرت‌طلب و سازشکار با کفر محارب، چپ یا راست، اصولگرا یا اصلاح‌طلب که در مقام ریاست کارنامه ضد دین و انقلاب از خود ظاهر ساخته و صلاحیت حضور در قدرت و نظام جمهوری اسلامی را از دست می‌دهند، دچار این مشکل بنیادین هستند.

شریف‌ترین این خاضعان به مدرنیت و شیاطین جهانی قدرت، مثل مرحوم بازرگان که متدین، اما فاقد معرفت بودند، مشکل‌شان همین عدم بصیرت به حقیقت زنده اسلام و ولایت قرآن و امام زمان (عج) در هر قدم سیاسی و ضرورت رفتار انقلابی و ایستادگی برابر راه مدرن و قدرت‌های شیطانی بود. این غربگرایان از ضرورت حی و حاضر بودن خدا و ید خدا (مردم)، در سیاست عاجزند و از پذیرش مردم مسلمان در جامعه اسلامی و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به مثابه، ولی نعمت حکمرانان، دور بوده و این دورویی و خیانت به حقوق مردم و خوی خودبرتربینی، بی‌تقوایی، کبر، نوکری ظلم، اجنبی‌پرستی ضداسلامی و روح ضد تغییر نفسانی و ضد انقلاب اسلامی، در رگ و پی و جان سیاستمداران غربگرا و احزاب رفرمیست و اومانیست دور از دین و تقوی ریشه دوانده و بر آنان ماکیاولیسم حاکم است.

طرد از نظام قدرت با زیر پا گذاشتن قانون انقلاب 

زمانی که سیاستمداران پست و مقام ریاست به کف می‌آورند و با وجود امضای تعهد به قانون اساسی و انقلاب اسلامی مسحور قدرت شده و با کبر تعهدات رسمی خود را در نظام ولایت فقیه و نسبت به دفاع از حقوق مردم زیر پا می‌نهند و در آزمایش و عمل پرده از چهره نهان‌روش، بی‌ایمان و بی‌باور به اجرای اسلام و قرار انقلاب و خدمت به مردم برمی‌دارند و در راه هموار کردن سرسپردگی به استکبار و راه ضد انقلاب قدم می‌نهند، دیگر قانونا، عقلا و شرعا صلاحیت حضور در قدرت را از دست می‌دهند.
آقای هاشمی و آقای روحانی و امثالهم درست به همین دلیل مردودیت در آزمون قدرت و پایبندی به قانون اساسی و اسلام و دفاع از حقوق مردم در نظام ولایت فقیه علیه استکبار و همراهی با توطئه‌های شیطان بزرگ و اغتشاش‌آفرینی، صلاحیت بودن در نهاد‌های اصلی و ارکان انقلاب و نطام را از کف دادند و خواهند داد. مهم نیست چند رئیس‌جمهور سابق مشمول نفی انقلاب و قانون اساسی و برکنار ماندن از ارکان نظام می‌شوند. قومی که به خدا پشت کرده و از قانون الهی و پرستش خدا دست بشویند، کافرند و محروم از امتیازات اهل ایمان و پایبندی به قانون اسلام. در سیاست هم زیر پا نهادن قانون اساسی و قانون انقلاب و استحاله نظام موجب طرد از نظام قدرت می‌شود تا سیاستمداران تربیت دینی یاد بگیرند و از نهان‌روشی، دروغ و مکر دست بشویند و سزای ضربه‌زدن به منافع ملی و ولایت فقیه و گزینش راه ضدانقلابی و ضد قانون اساسی را دریافت کنند و بیاموزند نسبت به نظام و، ولی نعمت خود، مردم، صادق و خدمتگزار باشند، نه آن‌که ولایت نفاق‌زده دیگری در خدمت ضداسلام و سازش با کافران و استحاله نظام برپا دارند.

مهم‌ترین مولفه‌های مصلحت انقلاب اسلامی

اما با فرض صحت رد صلاحیت آقای روحانی، یک پرسش باقی می‌ماند:
آیا مصلحت، با استخوان در گلو، تحمل این قبیله نفاق‌زده نسبت به نظام ولایت فقیه و حاکمیت شریعت جعفری در جامعه اسلامی نیست که با پذیرش اسلام طی انقلاب و رفراندوم ۹۸‌درصدی خواستار استقلال، آزادی از قید سلطه و خواهان جمهوری اسلامی شده‌اند؟ به نظر من نه. این اصلا خلاف مصلحت است. بزرگ‌ترین مصلحت اسلام، مردم، ایران و انقلاب اسلامی مردم ایران و مسلمانان جهان، حفظ حقیقت جمهوری اسلامی با محتوای اصیلش و جلوگیری از استحاله آن با پایبندی به راه امامین انقلاب و قانون اساسی و نظام ولایت فقیه و ایستادگی برابر کفر و ظلم جهانی و مدرنیت سلطه‌جو است.
اگر فرد، افراد و نامحرمان نافذ در جمهوری اسلامی و قدرت حکمرانی که آشکارا بر خلاف قانون اساسی عمل کرده‌اند، آزاد باشند و ریاست نهاد‌های رهبری‌کننده را در اختیار گیرند، چه کسی پاسخ خدا، عقل و مردم مدافع انقلاب و منزجر از سلطه و سازش و طی راه غربگرایی و بردگی استکبار غرب و شرق را می‌دهد؟ این چه مصلحتی است که به جای استحکام انقلاب به نابودی انقلاب خاتمه یابد؟
رد صلاحیت مرحوم هاشمی، روحانی و ... یک تربیت استراتژیک است. سیاستمدارانی که متعهد به نظام ولایت فقیه شده‌اند با دروغ و اغوای لیبرالی و نهان روشی در پی استحاله ضد‌انقلابی و ضد قانون اساسی به سود پیوستن به نظام کفر جهانی نباشند و اصلاح‌طلبان و هر جریانی صدق پیشه کنند و سیاستمداری قانونمدار و مدافع اصول روشن انقلاب اسلامی باشند. اسلام و انقلاب اسلامی شوخی‌بردار نیست و حسین‌وار ذلت نمی‌پذیرد و امر دینی در جمهوری اسلامی امکان حتمی و حیات دارد و نمرده است. ایران و غزه و حزب‌ا... و انصارا... لبنان و یمن همین را به استکبار و همراهان مستکبران و مدرنیت و رفرمیسم غربگرا گوشزد می‌کنند. ایران مصر و روسیه نیست. جمهوری اسلامی تا زمانی که مردم خواهان آن باشند، ذلت نمی‌پذیرد و خدای ناکرده مردم، چون قوم لوط دست از دین بشویند و ولایت حق را نپدیرند و تسلیم ولایت شیطان شوند، مؤمنان ذلت نمی‌پذیرند و عذاب الهی بر قوم لوط حتمی خواهد بود و اهل ایمان، شهادت درراه خدا را بر ذلت و پشت کردن به خدا بی‌ذره‌ای تردید آغوش می‌گشایند. رد صلاحیت روحانی برای ممانعت از چنین روزی و حرکت خزنده به چنین سرنوشت مستحیل در کفر و شومی برای ملت ایران است و این لطفی به خود روحانی و امثال او هم هست که نهانکارانه اسب استحاله را هی می‌کنند و خود را به دوزخ گرفتار خواهند کرد و درخدمتگزاری شیطان و سازش با کدخدا و اسارت غرب ظلمانی می‌کوشند.

بازخوانی علل ردصلاحیت روحانی با مناسبت‌های تاریخی

خوشبختانه بحث علت مردودیت آقای روحانی مصادف شده با مناسبت‌هایی که علت این رد صلاحیت را مبرهن می‌سازد و خوب است به آن بیندیشیم:‌
۱_ روز‌های یاد‌آوری زنده یک انقلاب به اسم ا... رحمان رحیم است و خوانش حیات امروزی آن و تماشای رشد و مسایل بلوغش، یعنی پرورش استقلال‌طلبی و آزادگی‌اش، تربیت عدالت‌خواهش و سلوک آینده و قدرت سرپرستی تمدنی‌اش و قدرت حل مشکلات و پاسخ به نیاز‌های مشروع ملت، تزکیه، تهذیب و رفع کاستی‌هایش، این‌ها مسایل گفتگو درون‌گفتمان انقلاب اسلامی است. مردم ایران درچنین روز‌هایی در سال ۵۷در متن قیام دوران‌سازی بودند که حتی تصوری از بازتاب عظیم جهانی‌ا و رخداد‌های بزرگ آتی آن نداشتند و امروز همان انقلاب در جایگاهی پیشران ایستادگی جهانی علیه فرعونیت عصر را رهبری می‌کند.
این نقش تنها با خرد و گفت‌وگوی گرایش‌ها نه فقط در سطح ملی بلکه در سطح جهانی و سازماندهی گفت‌وگوی عُقلای جهان اسلام و مدافعان و متفکران حقیقت‌خواه و حق‌طلب علیه ضداسلام و ضدانقلاب اسلامی به ثمر می‌رسد و آلترناتیو اسلام باید در عالی‌ترین تجلی اجتهادی و مرجعیت فقیهانه در آن شرکت جوید. به انضمام موضوعات مهم مربوط به چالش با ضدانقلاب در سطح جهان و مقاومت برابر استکبار و قدرت‌های متفرعن که آن هم هویت جهانی دارد. ندیدن این افق گشوده فراملی در درک تکالیف انقلاب و سازماندهی نکردنش در دنیا و عقبی جرمی است که محکمه الهی از نعمت‌هایش و کفران نعمتش و عدم انجام تکلیف خواهد پرسید. در محیط‌های علمی و حوزوی و دانشگاهی و نخبگانی علم و هنر و رسانه و پژوهش عدم جدیت در این نگاه و ادراک جهانی از وظایف انقلاب و عمل سازمان‌یافته خسران عظیمی به‌بار خواهد آورد. 
علمای دین و فقیهان و فیلسوفان و روشنفکران صاحب رای مستقل و دانشمندان رشته‌های گوناگون از انسان‌شناسان و جامعه‌شناسان تا سیاستمداران و حقوقدانان، هنرمندان و شهرشناسان و نویسندگان و سینما گران و سریال‌سازان ورشاعران همه و همه باید در سطح حل مسائل ملی و مسائیل بین‌الملی، افقی جهانی داشته و در متن مقاومت برابر استکبار جهانی و دعوت به رهایی از چنگ فرعونیت جهانی مدرنیته موجود گفتمان‌ها پیش رود و راه‌حل‌ها پژوهش و نظریه‌پردازی شود.

نقش رسانه در تبیین انتخابات

۲-مسائل انتخابات هم از مسائل مهم این زمان است که محتاج تبیین درست و آگاهگری و روشنگری عام است و رسانه نقش مهمی در حل مسائل آن دارد و نباید به شکل غیرعقب‌مانده، صرفا جهت کسب رأی و شیره مالیدن سر مردم مسائل را پیش برد. باید نهاد انتخابات در ایران تحت فقه اسلام به دور از سازش عقیدتی و به طور جدی حقوق مردم را صادقانه پاس بدارد و با انتخابات اغواگر لیبرالی غرب یا نمایش پوچ و عوام‌فریبانه شرق تمایز ماهوی داشته باشد. مسائلی، چون مشارکت عمومی و شرکت یا تحریم و گرایش‌های مختلف و برخورد ویرانگر استکبار حهانی و مشکلات و نواقص انتخابات ما نه بنا به افق لیبرالیسم و دموکراسی یا سوسیال دموکراسی، بلکه بنا به هدایت قرآن و اهل بیت (ع) باید واکاوی و تبیین شود. چه انتخابات و چه سالگشت انقلاب اسلامی که مجال ذکر ا... است.
ما در زیر مه‌گذر زمان و فراموشی دفن خواهیم شد؛ اگر از ذکر و تذکر الهی انقلاب و یادآوری و اندیشیدن و بیداری نسبت به رخداد انقلاب با سویه دینی آن دست بشوییم. این روز‌ها در سال ۵۷، روز‌هایی بود که خدا آغوش عزت و فتح به‌سوی ملت ایران گشوده بود، به‌خاطر رویکرد مردم به حق و صبر و ایستادگی برای نفی قدرت جائر و اثبات حکومت اسلامی و مبارزه استوار برای استقلال و آزادگی و وحدت، باشجاعت و ازخودگذشتگی و عشق و پاکجانی و یاری و آزادگی و عدالت خواهی و شور و رؤیا و آرمانخواهی و قانون طلبی و انزجار از بندگی غیرحق و نفی سلطه قدرت‌های مستکبر و متفرعن و... این‌ها بود، آنچه ملت می‌خواست و برای آن مبارزه می‌کرد. به‌یاد دارم مردم، در خانه و کوچه و خیابان و میزان و رویاروی مرگ و شهادت متنفر بود از حکومتی مفلوک و نوکر منش و بزدل، از فساد و فحشای حکومت و خودفروختگی و ساختار وابسته و دیکتاتوری و عدم استقلال حقیقی و حرکت شتابان به سوی غرب و استحاله در شیطان متنفر بود.

۳ـــ و بالاخره گفتگو‌های نخبگان پیرامون انقلاب اسلامی و تغییرات در شبکه‌های صدا وسیما هم این روز‌ها نیازمند تبیین است و وجوه درس آموز یا حرف و سخن متفکران مفصلا باید به کاوش فکرانتقادی منجر شده و رها نشود.
باید درباره امر درست شجاعانه سخن گفت و عمل کرد و از جوسازی نهراسید و تا نظم مستقل و ضد نظام پیرامونی و ضد نظام شبه مدرن شکل غایی نیافت، از حضور مرتجعان و خواستاران دست شستن از انقلاب اسلامی و راه امام ره شدیدا جلوگیری کرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها