کشوری که از سالهای دور و بهویژه از زمان مبارزات و بعد هم پیروزی انقلاب اسلامی، بارها مظلومانه قربانی تروریسم و جریان نفوذ بوده، باید بیش از اینها در زمینه رسانه تاثیرگذار و پرمخاطبی چون سینما مسئولانه و متعهدانه عمل کند. وقت آن رسیده با نگاهی راهبردی به ایجاد نهضت سینمایی آگاهیبخش به چگونگی و چرایی این میزان ترور علیه مردم اقدام شود. در گزارش پیشرو سعی شده با مرور دقیق سینمای ایران در سالهای پیروزی انقلاب و اواخر دهه ۵۰، هرگونه سینما و قصه مرتبط با ترور و گروهکهای تروریستی رصد شود. در این میان بهدلیل حجم تولیدات سالهای مختلف، ممکن است مواردی ناچیز و نهچندان مهم هم از قلم افتاده باشد اما قطعا به مهمترین فیلمهای مرتبط با ترور، در این گزارش اشاره شدهاست. دهه ۶۰ در تولید فیلمهای مرتبط با ترور پیشتاز است که با توجه به التهاب سالهای اولیه پیروزی انقلاب و فعالیت فراوان خرابکارانه و جنایتکارانه گروهکهای تروریستی برای ضربهزدن به انقلاب، امری طبیعی است. این آمار در دهه ۷۰ روندی نزولی را طی میکند، درحالیکه انتظار میرفت با توجه به تثبیت انقلاب، هوشیاری انقلابی هم در آثار سینمایی حفظ شود. دهه ۸۰ اما فاجعهبارترین سالها از منظر تولید فیلمهایی درباره ترور است و در جولان سینمای کمدی، عاشقانه و اجتماعی، کمتر فیلمسازی دغدغه سینمای استراتژیک داشت. دهه ۹۰ اما بازگشت باشکوه سینمای ایران به فیلمهایی با محوریت تروریسم، منافقین و نفوذ است و فیلمهای مهم و تاثیرگذاری توسط نسل جدید سینماگران متعهد و انقلابی ساخته شد که حتی آن برتری عددی دهه ۶۰ را هم تحتالشعاع قرار میدهد.
دهه ۵۰
۲فیلم
جنگ اطهر(۱۳۵۸): محمدعلی نجفی درنخستین ساخته سینماییاش، فیلمنامهای اززندهیاد محمود استادمحمد را تبدیل به فیلمی انقلابی کرد. قصه درباره معلمی به نام اطهر با بازی فرامرز قریبیان است که در دوران مبارزه وسالهای منتهی به پیروزی انقلاب، آگاهی مضاعفی به دانشآموزانش میدهد. روشی که سیستم و نماینده آن مدیرمدرسه برنمیتابد و اجازه اجرای نمایش به گروه شاگردان اطهر را نمیدهد. درنهایت اصرار اطهر که اسمش هم بامسما و به معنی «پاکیزهتر» است، با تصادف عامدانه نیروهای حکومتی ترور میشود اما آن شهادت با چشمان باز اطهر روی آسفالت خیابان، نشان میدهد راه او ادامه دارد و دانشآموزانی که با روشنگری او آموزش دیدهاند، این مبارزه را پی خواهند گرفت. نریشن پایانی که انگار وصیت اطهر به شاگردان و بازماندگان است هم تاکید بر ادامه بیداری و مبارزه است: «بر مزارم گلی میروید و عطرش در فضا میگسترد و همیشه میماند بویش.»
زندهباد...(۱۳۵۸): برخلاف فیلمهای فرصتطلبانهای که در اوایل پیروزی انقلاب ساخته میشد و روایتهای مربوط به انقلاب، رنگی بهشدت شعاری و تصنعی به خود میگرفت و مخاطبان میتوانستند ناهمخوانی مضمون فیلم با نیت واقعی سازندگان آن را تشخیص دهند، این فیلم خسرو سینایی از منظری متفاوت به انقلاب ورود میکند و قصه خانوادهای را به تصویر میکشد که خود را از مبارزه و کوران حوادث سیاسی و اجتماعی دور نگه داشتهاند اما پناهدادن به یک جوان مبارز و انقلابی (مهدی هاشمی در نخستین فیلم سینماییاش) این خانواده و به ویژه مرد خانواده (غلامرضا طباطبایی) را درگیر میکند و او هم تحت تاثیر ظلمستیزی و آزادیخواهی جوان انقلابی قرار میگیرد. در صحنههای پایانی فیلم، جوان انقلابی که مدتها تحت تعقیب بود به دست ماموران ساواک ترور میشود و در پی او مرد صاحبخانه هم که برای خونخواهی قدم به کوچه میگذارد، با شلیک ماموران از پا در میآید و کنار جوان روی زمین میافتد.
دهه ۶۰
۱۲ فیلم
برنج خونین (۱۳۶۰): این فیلم به کارگردانی مشترک امیر قویدل و اسی (اسدا...) نیکنژاد، قصه هوشیاری مهندسی به نام حمید را روایت میکند که متوجه توطئه کارگزاران حکومت پهلوی و آمریکاییها برای نابود کردن مزارع برنج و درنهایت افزایش واردات برنج میشود. همین رو کردن دست دولتیها و آمریکاییها، باعث میشود عوامل حکومت حمید را شبانه ترور کنند اما این پایان کار نیست و دوستش مهندس نادری که حمید او را در جریان این توطئه قرار داده بود، مبارزه و افشاگری را ادامه میدهد.
دست شیطان (۱۳۶۰) از این فیلم به کارگردانی حسین زندباف که ماهیتی ضدآمریکایی دارد به عنوان نخستین فیلم جاسوسی سینمای ایران نام میبرند. فیلم به پس از ماجرای طبس و شکست آمریکا در نجات گروگانهایش میپردازد و داستان جاسوسی را روایت میکند که به عنوان عکاس وارد ایران میشود و سعی دارد از محل نگهداری گروگانها کسب اطلاع کند. یکی از ماموران امنیتی خود را به عنوان راننده جاسوس جا میزند و او را از فرودگاه سوار ماشین میکند اما جاسوس که پی به هویت مامور برده، به راننده شلیک میکند و او را از ماشین بیرون میاندازد. گرچه با توجه به گفته رهبر تیم امنیتی اطلاعاتی با بازی محمدعلی کشاورز، «حسین» (راننده یا همان مامور) فقط زخمی شده اما عمل تروریستی جاسوس به قوت خود باقی است. ضمن اینکه تصاویر بعدی و تیتراژ فیلم هم که دستی با دستکش چرمی و در حال شلیک را نشان میدهد هم تاکیدی بر تروریستبودن شبکه نفوذ و ضدانقلاب است و به شکلی کنایی دست شیطان بزرگ (تعبیر امام (ره) درباره آمریکا) را نمایندگی میکند.
توهم (۱۳۶۴) گرچه در این فیلم ساخته سعید حاجیمیری بهطور مشخص ترور و حذف و کشتار سیاسی را نمیبینیم اما از آنجا که به سازمان مجاهدین خلق به عنوان گروهکی تروریست میپردازد، میتوان آن را در زیرمجموعه سینمای ترور به حساب آورد. با اینکه توهمات دو تروریست عضو سازمان مجاهدین، درنهایت به شکل عملی منجر به یک قتل میشود، اما شدت توهم باعث میشود یکی از آن دو به اشتباه و به تصور اینکه مامور امنیتی و اطلاعاتی وارد خانه تیمیشان شده، رابط سازمانی خود (درواقع یک تروریست دیگر)را با شلیک گلوله ازپا درآورد.عنوان فیلم نشانی سرراست از قصه فیلم و شرح حال و وضعیت همه اعضای سازمان مجاهدین خلق و گروهک منافقین در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است و تا امروز نمایندگی و توهم حقانیت آنها را عیان و عریان میکند.
گزارش یک قتل(۱۳۶۵) به کارگردانی محمدعلی نجفی گرچه ازعنوان قتل درنام فیلم استفاده کرده، اما میتوان عمل ارتکابی در فیلم را نوعی ترور خواند؛ چون حذفی که در قصه اتفاق میافتد (کشته شدن کیمرام به دست کلالی) انگیزههای مشخص سیاسی دارد و داستان سروان کلالی، عضو قدیمی حزب توده ایران (اکبر زنجانپور) را روایت میکند که پس از آزادی از زندان تصمیم میگیرد کیمرام، رهبر سابق سازمان نظامی حزب (قطبالدین صادقی) را که خیانت کرده و اکنون رئیس کانون حزب رستاخیز کارخانه ذوبآهن اصفهان است به قتل برساند.
دستنوشتهها(۱۳۶۵) زندهیاد مهرزاد مینویی که تدوینگر موفقی بود و برای تدوین فیلمهای دستنوشتهها، پوتین، وصل نیکان و سجاده آتش جوایزی از جشنواره فیلم فجر و جشنواره دفاعمقدس دریافت کرده بود، در تنها کارگردانیاش سراغ روایت تشکیلات تروریستی و حذف مهرههای سوخته در چنین سازمانهایی میرود. هرچند در فیلم اسمی از تشکیلات برده نمیشود اما باتوجه به ماهیت تروریستی آنها میتوان به نشانی گروهک تروریستی منافقین رسید که حتی به نیروهای خودی هم رحم نمیکنند. بازیگر نقش اصلی فیلم، جلیل فرجاد است که تقریبا فیلمهای با موضوع انقلاب و دفاعمقدس را در دهه ۶۰ بازی میکرد. نویسنده فیلمنامه بهروز افخمی است.
شکار(۱۳۶۶) شاید به معنای دقیق، کشتن جوان مبارز و انقلابی این فیلم ساخته مجید جوانمرد، مصداق ترور نباشد اما از سوی دیگر اگر ترور را به معنای حذف جنایتکارانه وسیاسی درنظربگیریم، شلیک گلوله به مصطفی(خسرو شکیبایی) به دست مامورساواک(عنایت بخشی) به نوعی حکم تروررادارد. جرم مصطفی، انهدام مجسمه شاه یک روز قبل از پردهبرداری در میدان یکی از شهرستانهاست، به همین دلیل ماموران امنیتی اطلاعاتی پهلوی از همان زمان دنبال حذف و ترور این جوان انقلابی بودند. صحنه ترور و کشتن مصطفی در بیابان و مرگ و شهادت او در چیدمان استعاری کارگردان همراه با موسیقی جادویی بابک بیات، حکم یک رهایی رادارد ودرعین حال باعث آگاهی و استحاله احمد(پرویز پرستویی) هم میشود.
کانی مانگا(۱۳۶۶) این ساخته جذاب و محبوب و پرفروش سیفا... دادعلیالظاهر هیچ سهمی از سینمای ترور ندارد و واقعا هم با فیلمی جنگی و مهیج طرفیم که قصه گروهی از تکاوران ایرانی زیرنظر سروان یاوری (فرامرز قریبیان) را به تصویر میکشد که مامور میشوند خلبان سقوطکرده عراقی در منطقه کانیمانگا در کردستان ایران را به اسارت درآورند. چالش و گره ماجرا هم برای نیروهای ایرانی آنجاست که کاک هوشنگ (علی ثابت) سرکرده یکی از گروههای مسلح مخالف جمهوری اسلامی و دارودستهاش قصد نجات خلبان و بازگرداندن او به خاک عراق را دارند اما نقطه اتصال فیلم با بحث تروریسم، به سابقه آشنایی یاوری و کاک هوشنگ برمیگردد که در لحظات آخر فیلم ماجرا برای سروان ایرانی و مخاطب عیان میشود. آنجا که کاک هوشنگ با تفکر و دیدگاه تروریستی و ضدانقلابی اعتراف میکند که برادر یاوری را به دلیل خودداری از همکاری با گروهش، ترور کرده و کشته است.
ایستگاه (۱۳۶۶) در این ساخته یدا... صمدی هم عمل تروریستی اتفاق نمیافتد و عملیات خرابکارانه خنثی میشود اما قصه فیلم ارتباط تنگاتنگی با تروریسم دارد و شخصیت اصلی فیلم که مردی نابغه رشته الکترونیک است (با بازی پرویز پورحسینی) به پیشنهاد عموی خود که در رأس گروه ناشناس تروریستی قرار داشته، یک بمب بسیار قوی الکترونیکی را در فاضلاب زیر ساختمان ایستگاه مرکزی راهآهن کار میگذارد. در بخشی از فیلم هم او در خیال خود، نتیجه انفجار بمب در ایستگاه راهآهن و قربانی شدن مردم از جمله کودکان را میبیند و همین بیداری وجدان، باعث هشدار او درباره وجود بمب در ایستگاه و درنهایت خنثی کردن آن به دست ماموران میشود. فیلم ایستگاه از این منظر فیلم مهمی است که هم به شرایط متزلزل روحی بمبگذاران در عملیاتهای تروریستی اشاره میکند و هم با روایت تعلیق و اشاره به عواقب آن- حتی در خیال بمبگذار- هشداری درباره تبعات جنایات تروریستی میدهد.
سرب(۱۳۶۷) دراین فیلم مشهور و تحسینشده، مسعود کیمیایی هم ترورهایی اتفاق میافتد؛ قتلها و سوءقصدهایی با نیتهای سیاسی و اختلافات میان صهیونیستها و یهودیانی که مخالف صهیونیسم هستند و راهشان را از آن جدا کردهاند. قتل یعقوب به دست یزقبل و ترور نافرجام دانیال با فداکاری نوری، صحنههای تروریستی سرب هستند.
پرواز پنجم ژوئن (۱۳۶۸) یکی از نمودهای توطئه و سنگدلی گروهک تروریستی منافقین و اعضای سازمان مجاهدین خلق در این فیلم به کارگردانی علیرضا سمیعآذر بروز مییابد؛ هرچند در قصه اسمی از این سازمان و گروهک برده نمیشود اما سروشکل و رفتار اعضای آن در ربودن هواپیما، سوءاستفاده برای همراهی با مردم و مسافران و وارونه جلوه دادن حقیقت و اینکه آنها علاقه به پناهندگی سیاسی و اجتماعی دارند، نشانیهایی از وابستگی آنها به منافقین است. ضمن اینکه در طراحی لباس برخی شخصیتها و نقشهایی که محسن زهتاب و تانیا جوهری بازی میکنند هم شکل و شمایل این گروهک نمود دارد. بهجز این در فیلمنامه و دیالوگها هم همان واژگان شعاری و فریبنده آشنا را میشنویم: «هدف ما آزادی و ترقی کشوره. همیشه آزادی رو باید با فریاد به دست آورد اما امروز در کشور ما فقط اسلحه میتونه این کار رو انجام بده. ما اولین شلیک یه مقاومت قهرآمیز هستیم.» بهجز این، یکی دیگر از اعضای گروهک، رو به دوربین خبرنگاران میگوید: «نه! به هیچوجه. مبارزه ما تروریستی نیست.» این وارونهگویی و وانمودکردنها در پرواز پنجم ژوئن، معادل سینمایی همان دروغهای آشکار منافقین است، «مبارزه ما تروریستی نیست» کجا و کشتار مردم بیگناه وطن طی سالها کجا؟
تعقیب سایهها(۱۳۶۹) این فیلم به کارگردانی علی شاهحاتمی بهعنوان یکی از محصولات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، دست روی یکی از اعمال جنایتکارانه و تروریستی منافقین در دهه ۶۰ میگذارد، یعنی بمبگذاریهای متعدد در سطح شهر برای ایجاد ناامنی و رعب و وحشت در مردم و ضربه زدن به انقلاب. گرچه در تعقیب سایهها هم اسم گروهک منافقین مطرح نمیشود اما این رفتار ضدانسانی و تروریستی یکی از برنامههای همیشگی این گروهک برای خرابکاری و ایجاد ترس و وحشت میان مردم انقلابی بود. علی شاهحاتمی بهخوبی از التهاب موضوع به نفع تعلیق و هیجان سینمایی و روایت قصه بهره میبرد و مخاطب از ابتدا تا پایان با این داستان نفسگیر و وظیفه دشوار ماموران خنثیسازی بمب برای مقابله با تروریستها و منافقین همراه میشود. این ویژگی التهاب و هیجان حتی از همان تیتراژ اول هم مشهود است و آن تصاویر نگاتیوی و فیلمهای ظاهرنشده که جدال و کشمکش همیشگی نیروهای خیر و شر قصه را نشان میدهد، چشمانداز خوبی را پیش روی تماشاگر میگذارد. در این میان، موسیقی پرشور فریبرز لاچینی هم اکشن ماجرا را تقویت میکند. نکته قابل اشاره دیگر اینکه ضرباهنگ خوب این فیلم هم حاصل تدوین خوب مهرزاد مینویی است.
تویی که نمیشناختمت(۱۳۶۹) ابراهیم سلطانیفر این فیلم را براساس سه داستان با همین نامها از سیدمهدی شجاعی برگرفته از کتاب دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز و ضریح چشمهای تو ساخت. با اینکه تویی که نمیشناختمت، در فضای جبهه و جنگ روایت میشود و اثری دفاع مقدسی است، منتهی در اپیزود دوم آن با نام «آبی اما به رنگ غروب» شاهد یک اقدام تروریستی هستیم و دو ناشناس، رزمندهای مجروح و بازگشته از جبهه را در نزدیکی خانهاش و جلوی چشمان دختر خردسالش ترور میکنند و به شهادت میرسانند. نقش این رزمنده و فرمانده را زندهیاد نادر طالبزاده و نقش دختر را هم مهسا کرامتی بازی میکرد.
دهه۷۰
۹ فیلم
پناهنده (۱۳۷۲) در این چند سال اخیر و هرازگاهی، عکسی از اعضای گروهک تروریستی منافقین در مقرشان در خارج از کشور منتشر میشود. بهجز لباس متحدالشکل، سرفصل مشترک همه این تصاویر، حال نزار چهره، افسردگی و خمودگی صورت و قامت اعضای این گروهک است و واقعا در این مورد خاص، رنگ رخساره خبر از سر ضمیر و درون آنها میدهد. ندامت و پشیمانی در چهره تقریبا تمام آنها موج میزند و قطعا خیلیها و شاید همگی از موقعیت فعلی خود راضی نیستند و میخواهند به آغوش وطن برگردند. فیلم پناهنده، موضوع بازگشت زوجی از این جمع به نام سعید و بنفشه را روایت میکند که بعد از ۱۰سال زندگی در خارج از کشور و فعالیت در سازمان فرار میکنند و به ایران میآیند. البته در فیلم پناهنده هم اسمی از سازمان مجاهدین خلق و گروهک منافقین برده نمیشود اما نشانهها و ارجاعات، تداعیکننده همین تشکیلات است. زندهیاد ملاقلیپور که بیشتر با فیلمهای دفاعمقدسی شناخته میشد، در پناهنده، وجوه دیگری از انقلابیگری و پایبندی به ارزشهای انقلابی را در قالب شخصیت بسیجی علی (عبدالرضا اکبری) به تصویر میکشد.
انتهای قدرت (۱۳۷۳) کریم آتشی دراین فیلم سراغ روایتی ازعملیات خرابکارانه و جنایتکارانه گروهکهای تروریستی میرود. در انتهای قدرت و در اوایل فیلم، شاهد ترور هم هستیم، منتهی دونفر ازاعضای این گروهک خرابکار و ضدانقلاب، یکی از اعضای دیگر خود را که بمبگذار بوده و با گروهک به اختلاف خورده، ترور میکنند. تروری که پای یک مامور اطلاعاتی را به ماجرا باز میکند و سرانجام باعث شناسایی خانه تیمی منافقین و دستگیری تروریستها میشود.
روز شیطان (۱۳۷۳) بهروز افخمی که فیلمنامه دستنوشتهها را با موضوع گروهک منافقین نوشته بود، در «روز شیطان» هم به خرابکاریها و اقدامات تروریستی آنهامیپردازد.اگرچه این اشاره بدون نام است اما نشانهها بهوضوح حکایت از جنایتهای منافقین درسالهای دوردارد وافخمی بعدازجنایتهایی چون انفجاردرحرم امامرضا(ع)، روایتگر موضوع انفجارها واقدامات ضدانسانی گروهکهای ضدانقلاب درقصه روز شیطان میشود وآن را در نگاهی آیندهنگرانه و متعهد با سنگاندازی دشمنان در مقابل پیشرفت دانش هستهای کشورمان پیوند میزند.
اعاده امنیت (۱۳۷۴) ترورنقش مهمی درقصه این فیلم به کارگردانی حمیدرخشانی دارد.داستان«اعاده امنیت» در سال۱۳۳۱ همزمان با روی کار بودن دولت احمد قوام رخ میدهد، جایی که دکتر سیداحمد نصر به دلیل چاپ و پخش اعلامیههای دکتر حسین فاطمی در مقابل چشمان تنها دخترش ترور میشود و چاپخانهاش نیز به آتش کشیده میشود. در این شرایط سیدمحمود، برادر سیداحمد به همراه یکی از دوستانش به کمک برادرزادهاش میآید و با تلاش بسیار، عوامل ترور را شناسایی و دستگیر میکند و به مأموران شهربانی تحویل میدهد اما ظاهرا این گروههای تروریست دستور مستقیم از مقامات بالای کشوری برای شکنجه و کشتار مخالفان دولت داشتهاند.سکانس ترور سیداحمد نصر از مهمترین صحنههای فیلم است؛ جایی که تروریستها با بازی نرسی گرگیا، هوشنگ دیبائیان، پرویز بزرگی و منوچهر افسری، نصر با بازی حسین گیل را گلولهباران میکنند.
ویرانگر (۱۳۷۴) ابوالقاسم طالبی در این فیلم، به یکی از منشأهای مهم تروریسم در جهان یعنی رژیم صهیونیستی اشاره میکند و سراغ سازمان موساد میرود که از چند طریق قصد ضربه زدن به جمهوری اسلامی را دارد؛ از بمبگذاریهای متعدد در نقاط مختلف ایران و در روزهای ویژهای چون روزهای راهپیمایی ملت تا ترور رئیسجمهور وقت، آیتا... هاشمی رفسنجانی. در این مورد دوم تکتیراندازی به نام کامبیز (محمد پورغلامی) قصد دارد از بالای جرثقیلی در اطراف میدان آزادی، رئیسجمهور را هدف قرار دهد اما در آخرین لحظات سر و کله احمد، مامور اطلاعاتی (جمشید هاشمپور) پیدا میشود و جاسوس تروریست را ناکام میگذارد.
حرفهای(۱۳۷۵) در این فیلم به کارگردانی اسماعیل فلاحپور، تروریسم را در دل عوامل حکومت پهلوی به تصویر میکشد؛ جایی که یک تیمسار شاهنشاهی، سرگرد تیموری(چنگیز وثوقی) یکی ازمأموران ویژه گارد امنیتی رامامور نفوذ در انقلابیون مبارز درزندان و بیرون اززندان میکند.ترورهای پیاپیای که سرگردانجام میدهدهم به همین منظور است؛ قتلهایی که بیشتر از سر استیصال و نتیجه ندادن نفوذ ورخنه اووحکومت است. تیموری، تیمسار وسیستم ازفهم این نکته مهم عاجز هستند که ترور، پایان کار مبارزه و انقلاب نیست ومبارزان سرنترسی برای شهادت دارند؛ نمونهاش دیالوگی است که یکی از انقلابیون (با بازی جمشید شاهمحمدی) خطاب به تروریست و قاتلش میگوید: «وقتی هدف حق باشد،(مردن) خیلی آسونه.»
ترور (۱۳۷۶) این فیلم ساخته حسن کاربخش که مستقیما ازعنوان ترور بهره میبرد، بحث تروریسم را در لبنان و درمحور مقاومت روایت میکند واشاره به ماهیت تروریستی رژیم غاصب صهیونیستی دارد.ساره،خبرنگارلبنانیکه برای روزنامههای خارجی کار میکند مقالات تندی درمورد ترور افراد گروههای مقاومت فلسطینی به دست اسرائیلیها مینویسد که مسئولان روزنامه حاضر به چاپ این مقالات نمیشوند و اورا ازکار برکنارمیکنند. ازطرفی گروه مافیا واسرائیلیها نقشه ترور ساره را میکشند اما احمد، نامزد ساره که عضو گروه مقاومت است، مطلع میشود وبرای حفظ جان ساره اقدام میکند.
آقای رئیس جمهور(۱۳۷۹) ابوالقاسم طالبی در این فیلم فضای دیروز و جبهه و جنگ را با فضای رسانه و مطبوعات امروز پیوند میزند و قصه رزمنده سالهای دور و روزنامهنگار این سالها را روایت میکند که در اثر جبر زمانه از ارزشها فاصله میگیرد اما درنهایت دیدار دوباره با اهل جبهه و دوستان جانبازش او را به مسیر اصلی برمیگرداند و باعث افشاگری او علیه ریا و ضدارزشها میشود؛ اقدامی که ترور او و همسرش را در پی دارد.
رقص شیطان(۱۳۷۹) این ساخته اسماعیل براری هم پیوند تنگانگی با بحث تروریسیم دارد وداستان سرگردهاشمی (ابوالفضل پورعرب) از نیروهای ویژه آگاهی را به تصویر میکشد که مأمور رسیدگی به چند پرونده ترور میشود و در پایان با کشتن رهبر یک عملیات تروریستی از انفجار بمب در یک اجلاس بینالمللی جلوگیری میکند.
دهه ۸۰
۲ فیلم
قهوه اسپرسو(۱۳۸۵) این فیلم به کارگردانی رضا بهشتی، داستان دو زن را که عضو یک سازمان تروریستی مقیم خارج از کشور هستند به تصویر میکشد که از طرف موساد مأمور میشوند با نزدیک شدن به یک کارشناس انرژی هستهای که در زمینه مقاومسازی سایتهای اتمی فعالیت میکند، دست به جاسوسی و خرابکاری بزنند اما درنهایت با هوشیاری گروههای امنیتی اطلاعاتی، این جاسوسی و تروریسم راه به جایی نمیبرد.
شکار روباه (۱۳۸۷) این فیلم به کارگردانی مجید جوانمرد هم بحث نفوذ را ازطریق داستان آشنایی یک زن دورگه انگلیسی-ایرانی با یک دانشمند ایرانی روایت میکند؛ رخنهای که با ترور و حذف هم همراه است اما در پایان این جاسوس با رصد ماموران امنیتی کشته میشود.
دهه ۹۰
۱۰ فیلم
قلادههای طلا(۱۳۹۰) داستان این فیلم جنجالی و پرحاشیه ابوالقاسم طالبی که سراغ حوادث پس از انتخابات۸۸ در ایران میرود، با نقشه ترور سیدمحمد خاتمی، نامزد احتمالی انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری آغاز میشود که دستگاههای اطلاعاتی دشمن آن را طراحی کردهاند. نقشه با هوشیاری سیستم امنیتی ناکام میماند و همین عدم موفقیت، مخالفان را وادار به خرابکاریهای دیگری میکند.
روباه(۱۳۹۳) بهروز افخمی۲۸سال بعدازنوشتن فیلمنامه دستنوشتهها درباره تشکیلات تروریستی و۲۰سال بعد ازساخت فیلم روز شیطان با موضوع فعالیتهای هستهای ایران و خرابکاری سلطنتطلبان ضدنظام، فیلمی به نام «روباه» میسازد که به نوعی هردونگاه را درخود دارد، ضمن اینکه بهروز بودن آن باتوجه به ترور و شهادت دانشمندان هستهای کشور از سوی رژیم صهیونیستی تقویت هم میشود.
بادیگارد(۱۳۹۴) ابراهیم حاتمیکیا در «بادیگارد»همگام با تغییر زمانه حرکت میکند و بنا به ضرورت، جبهه نبرد را تغییر میدهد و سنگرها بهجای مناطق مرزی در دل همین شهر و در داخل کشور برپا میشود؛ آن هم برای حفاظت از دانشمندان جوان هستهای. ترور، نقش مهمی در پیشبرد قصه دارد و چالشهای دراماتیک ایجاد میکند. فیلم اساسا با ترور نافرجام دکتر صولتی (محمود عزیزی)، معاون رئیسجمهور شروع میشود که حاجحیدر ذبیحی (پرویز پرستویی)، مسئول تیم حفاظت او را زیر سؤال میبرد و سکانسهای پایانی فیلم هم به ترور میثم زرین (بابک حمیدیان) دانشمند جوان هستهای اختصاص دارد که اینبار هم ناکام میماند، منتها بیحرف و حدیث و با جانفشانی حیدر. موقع ساخت و نمایش فیلم، اشاراتی به شباهت گریم پرویز پرستویی با چهره سردار شهید قاسم سلیمانی مطرح بود و اینکه حاتمیکیا به خاطر ارادتش به حاجقاسم، تعمدا این شباهت را ایجاد کردهاست. حالا با توجه به شهادت سردار در پی عملیات تروریستی آمریکاییها، پیوندهای تماتیک بادیگارد و شخصیت فرمانده برجسته ایرانی بیشتر هم شدهاست.
سیانور(۱۳۹۴) این فیلم یکی از مشخصترین و نمونهایترین فیلمهای ایران درباره ترور و جریان قتل و حذف سیاسی است. بهروز شعیبی با فیلمنامهای از مسعود احمدیان، سراغ یکی از مهمترین روزهای فعالیت سازمان منافقین میرود، یعنی اختلافات اساسی و کلیدی میان اعضای رده بالای سازمان همچون تقی شهرام و مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی. وقتی لیلا زمردیان، همسر شریف واقفی به مرکزیت سازمان خبر میدهد که مجید همچنان به اسلام پایبند است و میخواهد راهش را از افکار و اهداف دیگر جدا کند، نقشه ترور او را میکشند و وحید افراخته و سیدمحسن خاموشی این نقشه را عملی میکنند. سکانس ترور شریف واقفی (بهروز شعیبی) در فیلم زیباست و در یک روز بارانی اتفاق میافتد؛ او که تمایلی به استفاده از سلاح ندارد در رخدادی خارج از کادر و با شلیک دو گلوله کشته میشود و ما فقط افتادن عینکش را در جوی آب میبینیم. موسیقی بهزاد عبدی که نوایی شبیه سوت دارد، حس و حال این سکانس را تقویت میکند.
امکان مینا(۱۳۹۴) کمال تبریزی در این فیلم دلدادگی مهران و مینا را بستری برای روایتی از منافقین قرار میدهد؛ اینکه چطور سازوکار تروریستی سازمانی منافقین، نهاد خانواده را مورد هدف قرار میدهد و آن را متلاشی میکند. ماجرای تردید مهران به خیانت مینا در یک زندگی عاشقانه و زناشویی هم به معادل و مابهازایی برای خیانت منافقین به مردم و میهنشان تبدیل میشود. بهجز قصه فیلم که در ارتباط با ماهیت تروریستی منافقین است، نکته خاص قابل اشاره صحنه ترور و کشتن جاوید، سرکرده گروهک در فیلم بهدست میناست ومهمتر آنکه در پسزمینه از ضبطصوت، سخنرانی یکی از سران گروهک پخش میشود که راهحل مقابله با جمهوری اسلامی را ترور و بمباران میداند.
ماجرای نیمروز(۱۳۹۵) این ساخته محمدحسین مهدویان درباره ترورهای سال ملتهب ۶۰ است که طی آن مجاهدین خلق یا گروهک تروریستی منافقین، دست به شهادت برخی مقامات ارشد کشوری در ایران همچون آیت ا... بهشتی، رئیس وقت دیوانعالی کشور و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و اعضای این حزب زدند. البته بهجز این عملیات تروریستی، گروهک منافقین اعمال تروریستی دیگری هم برای وحشتآفرینی در کشور انجام دادند واقدام به ترور مردم بیگناه هم کردند. مهدویان تمرکز اصلی را روی تلاشهای شبانهروزی سازمان اطلاعات سپاه برای مبارزه با منافقین میگذارد و ما بیشتر اثرات این ترورها و التهاب فضا را بهطور غیرمستقیم و بهواسطه واکنشها و اقدامات ماموران میبینیم. البته گاهی اعمال تروریستی منافقین را هم مستقیم و بدون پنهانکاری مشاهده میکنیم؛ نمونه بارز آن سکانس ترور مردم در ماجرای نیمروز بود، همچنین آن صحنه اقدام جنایتکارانه منافقین در خیابان که منجر به زخمی شدن(شاید هم کشته شدن) دختربچهای میشود و کمال (هادی حجازیفر) او را در آغوش میگیرد و درخواست آمبولانس میکند؛ این تصویر، موقع عملیات تروریستی اهواز هم با یکی از عکسهای واقعی آن حادثه مقایسه شد و خیلیها به اهمیت ماجرای نیمروز برای انعکاس قربانیان ترور - که ایران درهمه این سالها با آن درگیر بوده- صحه گذاشتند.
بهوقت شام(۱۳۹۶) این ساخته ابراهیم حاتمیکیا به موضوع شکلگیریگروههای تروریستی درمنطقه میپردازد و جنایتهای گروه تکفیری داعش را بهشکلی دقیق به نمایش میگذارد. داستان فیلم «به وقت شام» در دورانی میگذرد که داعش بر عراق و سوریه مسلط شده و در اوج قدرت خود بهسر میبرد. یونس و علی، پدر وپسرخلبانی هستند که ماموریت دارند تا به دمشق رفته و مردمی را که در محاصره داعش لحظه به لحظه به مرگ نزدیک میشوند با این پرواز نجات دهند. یونس و علی در مسیر انجام این ماموریت با دشواریهای گوناگونی مواجه میشوند که فیلم را به اوج هیجان رسانده و بیننده را روی صندلی سینما میخکوب میسازد.
شبی که ماه کامل شد(۱۳۹۷) معمولا ساخت فیلمهایی ملتهب، اکشن، نفسگیر وپرازخشونت بیشتر از کارگردانان آقا برمیآید و نسبتی با روحیات لطیف و پرازمهر فیلمسازان خانم ندارد. بنابراین وقتی کاترین بیگلو فیلمهایی مثل «مهلکه» و«سی دقیقه پس از نیمه شب» را میسازد، کمی باعث تعجب میشود. کاری که نرگس آبیار درفیلم «شبی که ماهکامل شد»انجام داد وبه بهترین شکل، آن جنبه مخوف ورعبآور ترور و گروههای تکفیری با محوریت عبدالحمید ریگی(و برادرش عبدالمالک)را به تصویرکشید هم خارق عادت وقابل قدردانی است.
ماجرای نیمروز:رد خون(۱۳۹۷) دنباله ماجرای نیمروز به کارگردانی محمدحسین مهدویان، درابعاد وسیعتری به تروریسم میپردازد و روی عملیات مرصاد و مقابله با گروهک تروریستی منافقین تمرکز میکند. البته بهجز این، سکانسهای مرتبط با ترور هم درفیلم وجود دارد؛یکی نفوذ کمال ومحمدحسین شادکام(امیرحسین هاشمی)به بغداد برای ترورعباس زریباف (حسین مهری) فرمانده عملیات فروغ جاویدان(اسم عملیات از نگاه منافقین) که البته با ناکامی همراه است و دیگری هم ترور مسعود(مهدی زمینپرداز) ازماموران اطلاعات درخیابان، بعدازاعتماد دوبارهای که به وحید نظری(امیراحمد قزوینی) دوست منافق به ظاهر توابش میکند.
روز صفر(۱۳۹۸)نخستین ساخته سعید ملکان بهعنوان کارگردان که بامحوریت تلاش شبانهروزی تیم اطلاعاتی و سربازان گمنام وطن برای مقابله با گروهکهای تروریستی بهویژه عبدالمالک ریگی روایت میشود، اثری درمذمت ترور وجنایت است. با وجود برخی نقدونظرها، نتیجه فیلمی اکشنوخوشساخت ودرمایههای جیمزباندی است که اتفاقا ازجمله ضرورتهای سینمای امروز ایران برای جذب تماشاگر و البته انتقال پیام به حساب میآید.