برگزاری صبحگاه مشترک نیروهای نظامی و انتظامی کرمان
همزمان با آغاز هفته نیروی انتظامی انجام شد:

برگزاری صبحگاه مشترک نیروهای نظامی و انتظامی کرمان

گفت‌و‌گوی «جام‌جم» با کارگردان مستند تحسين‌شده «بی‌قرار»

ناگفته‌های حسین پسر غلامحسین

۱۲۳۷۵ روز، عددِ چیست؟ می‌دانید ۳۳سال و ۱۰ماه و ۱۷روز نشانگر چه چیزی است؟ این محاسبه مدت زمان طولانی یک انتظار است که از ۲۷بهمن۱۳۶۴ و اوایل عملیات والفجر۸ آغاز شد و تا ۱۳دی ۱۳۹۸ به طول انجامید. داریم از بی‌قراری سردار شهید حاج قاسم‌سلیمانی حرف می‌زنیم که از همان لحظه شهادتِ یار دیرینش محمدحسین یوسف الهی، عزم رفتن کرد.
۱۲۳۷۵ روز، عددِ چیست؟ می‌دانید ۳۳سال و ۱۰ماه و ۱۷روز نشانگر چه چیزی است؟ این محاسبه مدت زمان طولانی یک انتظار است که از ۲۷بهمن۱۳۶۴ و اوایل عملیات والفجر۸ آغاز شد و تا ۱۳دی ۱۳۹۸ به طول انجامید. داریم از بی‌قراری سردار شهید حاج قاسم‌سلیمانی حرف می‌زنیم که از همان لحظه شهادتِ یار دیرینش محمدحسین یوسف الهی، عزم رفتن کرد.
کد خبر: ۱۴۳۷۹۰۱
نویسنده علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر

حاج قاسم همیشه دوست داشت و حتی وصیت کرد کنار مزار شهید یوسف الهی به خاک سپرده شود. سرانجام این اتفاق افتاد و دوستی حسین و قاسم، با همسایگی ابدی هم قرین شد. محمدعلی فارسی، مستندساز پیشکسوت و برجسته سینمای ایران در مستند «بی‌قرار» که جایزه سرباز وطن (یادبود سردار شهید حاج قاسم سلیمانی) و تندیس برنزی شهید آوینی هفدهمین جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت را به دست آورد، روایتگر این رفاقت و بی‌قراری می‌شود: «از میان آن دو تن، آن‌که رفت زنده ماند و آن دیگری بی‌قرار، به دنبال او روان». 

آن چیزی که باعث شد سراغ روایتی از شخصیت و زندگی شهید محمدحسین یوسف الهی بروید، ویژگی‌های متفاوت تیپیکال و ریختاری او نسبت به دیگر رزمنده‌ها و اهل جبهه بود یا خصوصیات شخصیتی او یا دوستی و هم‌رزمی با حاج قاسم؟
صادقانه بخواهم جواب بدهم، دوستی شهید محمدحسین یوسف الهی با حاج قاسم، تاثیری در روایتی مستند از او نداشت. دقیقا ۳۰ سال پیش و در سال۱۳۷۲ ما مجموعه‌ای با نام «غواصان» برای لشکر ثارا... در برنامه «روایت فتح» ساختیم که با محوریت عبور غواصان از اروند در عملیات والفجر۸ روایت می‌شد. چون سخت‌ترین کار را برعهده لشکر ثارا... گذاشتند و رزمندگان این لشکر شاهکار کرده بودند، بسیار مستعد پرداخت در قالب اثری مستند بود. آن زمان حاج قاسم فرمانده لشکر ثارا... بود، البته هنوز خیلی‌ها ایشان را نمی‌شناختند و فقط در منطقه چهره‌ای شناخته شده بود. وقتی برای بازسازی برخی روایت‌ها به منطقه رفته بودیم، به محل شهادت برخی از رزمنده‌های گروه تخریب لشکر ثارا... رسیدیم. همانجا بحث شهید یوسف الهی یکی از همان رزمنده‌ها پیش آمد و راجع به او صحبت شد اما این‌که چرا در آن مجموعه غواصان ما هیچ اسمی از ایشان نبردیم، واقعا دلیلش را نمی‌دانم. حتی وقتی آن زمان با خود حاج قاسم هم چند مصاحبه مفصل در کرمان و تهران داشتیم و درباره موضوعاتی چون لشکر ثارا...، عملیات والفجر۸ و برخی شهدای شاخص آن صحبت کردیم، حاج قاسم حدود نیم ساعت درباره شهید یوسف الهی حرف زد اما دریغ از یک فریم و از هیچ‌کدام از صحبت‌های این بخش در مجموعه غواصان استفاده نشد. این‌که چرا تا سال‌ها هرگز سراغ آن صحبت‌ها نرفتم، نمی‌دانم. حدود ۱۵سال پیش هم، مجموعه‌ای راجع به جانبازان شیمیایی ساختم که باز از بین این افراد، تعدادی از جانبازان لشکر ثارا... از جمله شهید حسین بادپا بودند. حسین بادپا زمان مصاحبه، مدام گریه می‌کرد و از اول تا آخر راجع به آدمی به اسم محمدحسین یوسف الهی حرف می‌زد و می‌گفت هرچه من در زندگی‌ام دارم از ایشان است. بعد با خود حسین بادپا به مزار شهدای کرمان رفتیم اما باز نمی‌دانم چرا در آن مستند، حتی یک فریم نه عکس یوسف الهی را استفاده کردم و نه حتی از بادپا خواستم سر‌مزار یوسف الهی برود و از او فیلم بگیرم. انگار راجع به هر شهیدی، خود آن شهید تصمیم می‌گیرد و می‌گوید حالا نوبت من است که درباره من حرف بزنید. گذشت تا این‌که شهادت حاج قاسم پیش آمد و دوباره اسم شهید یوسف الهی مطرح شد. یک‌مرتبه تمام این خاطرات برای من زنده شد و احساس کردم الان وقتش است که راجع به یوسف الهی یک فیلم ساخته شود. وقتی به این شخصیت نزدیک شدم، دیدم سلوک این آدم با بسیجی‌های دیگر و تعاریف کلی از آنها متفاوت است. یعنی ظاهرش به هیچ وجه شبیه بسیجی‌ها نیست. بخشی از چیزهایی که در زمینه همین تفاوت ظاهری می‌بایست در فیلم می‌بود، به احترام خانواده شهید یوسف الهی در مستند مطرح نشد. اما تا جایی که امکان داشت، به این تفاوت اشاره کردم. شهید یوسف الهی واقعا شخصیت متفاوتی بود، او با این‌که به شهود رسیده بود و حدود ۲۵ سالگی به شهادت رسید، اما در تیپ، ظاهر و رفتار هم متفاوت از دیگر همرزمان و بسیجی‌ها بود. مجموع اینها برایم جذاب بود و باعث شد سراغ روایت او بروم.
 
دلیل اصراری که درباره فاش نشدن نام شهید در مراحل تولید و تا همین چند وقت پیش داشتید، چه بود؟
از این جهت بود که فیلم، جذابیتی برای مخاطب داشته‌باشد؛ چرا که سعی کرده‌بودیم ماجرای یوسف الهی را در قالب یک درام روایت کنیم تا بتوانیم مخاطب را پای فیلم بنشانیم. برای همین تلاش داشتیم در روند تولید، اسم شهید لو نرود تا مخاطبی که مستند را در جشنواره سینماحقیقت می‌بیند، فیلم برای او تازگی داشته‌باشد. 
 
چقدر کتاب «حسین پسر غلامحسین» نوشته مهری پورمنعمی محصول انتشارات حاج قاسم مبنای روایت مستند قرار گرفت؟
صادقانه این‌که شش ماه از تحقیق ما درباره این فیلم می‌گذشت که تازه متوجه وجود و انتشار این کتاب شدیم. به نظرم کتاب خیلی ضعف دارد و بخشی از اطلاعاتی که داخل آن هست، اشتباه است و تصویر کاملی از حسین یوسف الهی نمی‌دهد. بنابراین، کتاب حسین پسر غلامحسین  مرجع ما برای فیلم نبود.
 
به نظرم یکی از پیوست‌ها و سرفصل‌های مشترک کتاب و فیلم، شخصیت حاج قاسم است. همان‌طور که پیشنهاد اسم کتاب «حسین پسر غلامحسین» را سردار سلیمانی به نویسنده می‌دهد و یک فصل از کتاب به تمامی به روایت‌ها و خاطرات حاج قاسم از شهید یوسف الهی اختصاص دارد، شما هم در فیلم ضریب ویژه‌ای به حاج قاسم می‌دهید و حتی عنوان فیلم‌تان اشاره به خود ایشان دارد که همه سال‌های پس از شهادت محمدحسین و از ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ بی‌قرار شهادت و رفتن بود. 

دلیل ضریب حضور بالای حاج قاسم در فیلم، مراوداتی بود که فرماندهان لشکر با مسئولان اصلی اطلاعات عملیات دارند. به همین دلیل شناخت حاج قاسم از حسین نسبت به دیگران بیشتر بود. معمولا خود نیروهای اطلاعات از حال هم با خبر نیستند. با این‌که برای شناسایی در یک محور می‌روند اما دقیقا نمی‌دانند این محور قرار است به چه منظوری شناسایی شود و بعدا چه اتفاقی خواهدافتاد. آیا آن عملیات، ایذایی است یا یک عملیات بزرگ؟ یک نیروی اطلاعاتی حتی از عملکرد دوست بغل دستی‌اش هم باخبر نیست. به همین دلیل تنها کسی که کاملا به همه چیز احاطه داشت، فرمانده لشکر بود. برای همین دست حسین یوسف الهی برای حاج قاسم رو شده‌بود و بیشتر از دیگران از حال و احوال حسین باخبر بود؛ به خاطر جزئیات حوادثی که پیرامون حسین می‌گذشت. ضمن این‌که ما توانستیم یک فایل صوتی از حاج قاسم پیدا کنیم که خیلی بهتر از دیگران درباره حسین یوسف الهی صحبت کرده بود. قاعدتا وقتی کسی بهتر صحبت می‌کند، بیشتر هم در فیلم حضور دارد. اصلا به خاطر این‌که نبود که چون حاج قاسم است، بیشتر در فیلم از تصاویر و صدای ایشان استفاده کردیم. همچنین اسم فیلم هم اصلا قرار نبود «حسین پسر غلامحسین» باشد اما خانواده شهید اصرار داشتند که هر اسمی می‌گذاریم، روی این عبارت و عنوان «حسین پسر غلامحسین» هم اشاره شود، ما هم به این نتیجه رسیدیم از آن، زیر عنوان اصلی فیلم یعنی «بی‌قرار» استفاده کنیم. اسم شهدای دیگر هم به این دلیل در فیلم آمده، چون اکثر شاهدان و مستندات مباحث مقام شهودی حسین شهدا هستند، خود به خود باعث شده اسم آن شهدا هم در فیلم ذکر شود. این هم جزو برکات فیلم است که یادی هم از شهدای دیگر گروه تخریب لشکر ثارا... کنیم. 
 
موتیف اطمینان‌خاطرهای شهید یوسف الهی به حاج قاسم با شیرینی لحن خاطره از زبان ایشان خیلی بامزه و دلپذیر از کار درآمده. همان جمله «من حسین پسر غلامحسین این را می‌گویم ما تو این عملیات پیروزیم». در یکی از این روایت‌ها در کتاب وقتی حاج قاسم می‌پرسد از کجا با این اطمینان می‌دانستی، محمدحسین به اسم حضرت زینب(س) اشاره می‌کند اما اگر اشتباه نکنم، در فیلم اسم حضرت زینب را نمی‌شنویم. درست است؟ یعنی بعد از سؤال حاج قاسم که «کی به تو گفت؟» کات می‌زنید به رود اروند و روایت راوی. دلیل این حذف چه بود؟
ما تا جایی که می‌توانستیم تلاش کردیم مواردی مربوط به مقام‌شهودی حسین را انتخاب کنیم که برای مخاطب باورپذیر باشد. به همین جهت هرجا احساس می‌کردیم که ممکن است شکل شعار به خودش بگیرد، از اشاره به آن پرهیز کردیم. سعی نکردیم که مخاطب این فیلم فقط حزب‌اللهی‌ها باشند، بلکه تمام تلاشم این بود بخشی از نسل جوان فعلی که  از حاکمیت فاصله گرفته است و دین‌گریزی بین آنها هست، هم پای این روایت بنشیند. به همین دلیل تمام موارد شهودی حسین را به گونه‌ای انتخاب کردیم که کاملا مستند و مستدل باشد و مخاطب بتواند آن را بپذیرد، باورش کند و فیلم را پس نزند. 
 
درراستای همان همخوانی و همسانی روایات شهدا، آن شعر مولانا(من مست و تو دیوانه) که محمدحسین موقع قایقرانی می‌خواند و حاج قاسم آن را به خاطر احوالات حسین می‌داند، به کار خود بی‌قراری حاج قاسم و دیگر شهدا هم می‌آید و این شعر و ارجاع به آن، در مستند شما خوش می‌نشیند. انگار وقتی نیت و هنر فیلمساز درست باشد، این قبیل خاطره‌ها هم به کمک می‌آیند و جای خود را در فیلم پیدا می‌کنند. همین‌طور است؟
نمی‌دانم چه جوابی به این سؤال بدهم. این هم بخشی از فیلم است که ظاهرا شما آن را پسندیده‌اید. برای من جای خوشحالی دارد که این شکل تغزلی با نظر مثبت شما رو به رو شده است.
 
فرهاد قائمیان به عنوان گوینده متن، ازجمله چهره‌هایی است که ارادت قلبی به این فضا و شهدا دارد. حضور او چقدر به دلپذیری روایت کمک می‌کند؟
تمام تلاش ما این بود که برای بخش‌های مختلف فیلم سراغ کسانی برویم که واقعا سوژه، موضوع، قاسم سلیمانی و مقام شهودی حسین را باور داشته باشند. آقای قائمیان هنرپیشه است اما به شدت بچه مسلمان و آدم شریفی است. آقای قائمیان جزو خدام افتخاری حرم امام رضا(ع) هستند و ماهانه به مشهد می‌روند. او ارتباط بسیار ویژه‌ای با فیلم برقرار کرد.
 
درهمین رابطه حضور محمدرضا علیقلی به عنوان آهنگساز هم برگ برنده دیگر فیلم شماست. آهنگسازی که به خصوص در سینمای جنگ کارهای ماندگاری انجام داده و او را با موسیقی فیلم‌هایی چون افق، رهایی، پرواز در شب، عملیات کرکوک، بر بال فرشتگان، حماسه مجنون و... به یاد داریم. به نظرم این عقبه درخشان در ساخت موسیقی فیلم‌های جنگ هم یاریگر مستند بی‌قرار است. چقدر انتخاب ایشان با توجه به این جایگاه و کارنامه بود؟
من آقای علیقلی را از مدت‌ها قبل می‌شناختم و وقتی در روایت‌فتح بودیم، ایشان زیاد به آنجا می‌آمدند. با توجه به شناخت قبلی، برای آهنگسازی این فیلم سراغ ایشان رفتم. با این‌که هنگام مراحل پس از تولید فیلم به‌شدت بیمار بود و تقریبا هیچ کاری را قبول نمی‌کرد، اما با دیدن این فیلم آنچنان سر ذوق آمد که پیشنهاد ساخت موسیقی آن را قبول کرد. البته وقتی من از دوستان قیمت آهنگسازی حرفه‌ای‌های عرصه موسیقی را پرسیدم، از ایشان عذرخواهی کردم و گفتم واقعا من در این فیلم مستند، توان پرداخت دستمزد شما را ندارم، اما آقای علیقلی به‌شدت ناراحت شد و گفت من فقط برای دلم این کار را می‌کنم. گفت من با این فیلم حال می‌کنم و علی‌رغم این‌که در روز بیشتر از یکی دو ساعت نمی‌توانم پای دستگاه بنشینم، ولی این فیلم آنچنان مرا سر شوق آورده که اصلا بیماری‌ام را فراموش کردم و حالم با این فیلم و این آدم‌ها خوب است. درمجموع به‌هیچ‌وجه به‌خاطر اسم و عنوان این شخصیت‌ها یعنی آقایان قائمیان و علیقلی سراغ آنها نرفتیم و این همکاری‌ها فقط به‌خاطر یک باور مشترک شکل‌گرفت.
 
ساخت و نمایش آثاری از این دست، چقدر به شناخت بهتر نسل جوان از قهرمانان جبهه و جنگ منجر می‌شود؟ 
مخاطب هدف من نسل جوانی است که هیچ درکی از جنگ و آن دوران ندارد. یعنی زمانی که جنگ به پایان رسید، این نسل فعلی هنوز به دنیا نیامده بود و هیچ شناختی از آن مقطع ندارد. متاسفانه تعریف کلی حاکمیت از آن دوران به گونه‌ای است که حق مطلب را ادا نمی‌کند. ما مدام از اسم شهدا سوءاستفاده کردیم و هنوز هم این سوءاستفاده ادامه دارد. به قدری از تمام نمادها همچون چفیه، شرافت، انسانیت، ایثار، ازخودگذشتگی و شعارها و ارزش‌های قدسی دیگر عرصه جنگ، بد استفاده کردیم که مخاطب آنها را پس می‌زند. اگر این فیلم بتواند تعداد معدودی از جوانان را جذب کند و این افراد به شناختی از رزمندگان و جوانان دوران جنگ برسند، به نظرم ما برده‌ایم.

همسایه دیگر حسین و حاج‌قاسم
حسین بادپا شخصیت خیلی عجیب و پیچیده‌ای دارد. همه نیروهای لشکر ثارا... او را می‌شناسند و تقریبا جزئیات زندگی‌اش را می‌دانند. زندگی او خیلی فراز و نشیب داشت اما خانواده ایشان چندان مایل نیستند که همه ابعاد زندگی حسین بادپا را در فیلم بگوییم. به همین جهت سراغ او نرفتیم. اگر بخواهیم یک تصویر کلی و کلیشه‌ای و شبیه همه فیلم‌هایی که راجع به شهدا ساخته می‌شود، از حسین بادپا ارائه دهیم، تاثیر آنچنانی نخواهد داشت. اما اگر اجازه دهند همه حقایق زندگی حسین بادپا را از زمان نوجوانی و ابتدای حضورش در جنگ و مسائل بعد از جبهه و نوع شهادتش و این‌که چگونه خودش به استقبال شهادت رفت را در فیلم نشان دهیم، مخاطبان تحت تاثیر این شخصیت قرار خواهند گرفت. نمی‌توانم و مجاز نیستم جزئیات بیشتری درباره او بگویم، چون خانواده‌اش راضی نیستند؛ اما یکی از آرزوهایم این است که اجازه دهند راجع به این آدم فیلم بسازم، فیلمی که می‌تواند به‌شدت تاثیرگذار باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها