شاکری فروردین ۵۹ همراه شهید بروجردی در غرب مسئولیت آموزش نیروهای نظامی را بهعهده داشت، وقتی که میخواست یک مین ضدنفر را باز کند از ناحیه دو دست و دو چشم مجروح شد.
وی پس از نایل شدن به جانبازی در مسئولیتهای پژوهشی و مشاوره در بنیاد جانبازان، ایفای وظیفه کرد. داوری بخش فیلمنامه جشنوارة فیلم وحدت، افتتاح دفتر هنر و ادبیات سازمان بسیج دانشجویی، برگزاری چند دوره کارگاه داستان نویسی و تولید، عضویت در شورای طرح و برنامه گروه معارف شبکه دو، اطاق فکر برنامه دیروز، امروز و فردا در شبکه سه و اطاق فکر شبکه قرآن سیما و همچنین شورای راهبردی مرکز سیمافیلم برای کارشناسی طرحها و فیلمنامهها و ارزیابی برنامههای تولیدی، حضور در کمیسیون چاپ و نشر بنیاد شهید و عضویت در دوره چهارم شورای شهر تهران از جمله مسئولیتهای مجتبی شاکری بود.
کتاب «مجتبی» که خاطرات اوست، چندی پیش به بازار نشر وارد شد. به همین بهانه در مورد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به گفتگو نشستیم.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی چگونه نهادی بود؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی گروههای مبارز مسلمان به صورت جدا از هم علیه رژیم پهلوی به مبارزه مشغول بودند. هفت گروه فلاح، فلق، منصورون، توحیدی بدر، توحیدی صف، موحدین و امت واحده که (البته برخی از اینها نامی قبل از انقلاب نداشتند و پس از بهمن ۵۷ اسمی برای خود انتخاب کردند)، سازمان مجاهدین انقلاب را شکل دادند. گروه فلاح در دماوند فعال بودند و افرادی مانند آقایان نوروزی و الویری فعالیت داشتند. گروه فلق خارج از ایران فعالیت داشت و از اعضای فعال آن آقایان حسن واعظی و تاجزاده بودند. گروه منصورون که آقایان محسن رضایی، ذوالقدر و روحالامین در آنجا فعال بودند. گروه توحیدی بدر از بچههای شهرری که آقایان فدایی، علیعسگری و اسلامی مهر فعال بودند. موحدین از بچههای کرمان که آقای رشیدیفر کارهایی در آنجا انجام میدادند. گروه امت واحده که در زندان شکل گرفت و محوریت آن گروه هم با بهزاد نبوی و قدیانی بود.
قاعدتاً در کار تشکیلاتی مباحث عقیدتی، فرهنگی، امنیتی، نظامی و... وجود دارد. چون این گروهها با رژیم شاه مبارزه میکردند و باید در زمینههای مختلف اطلاعات و فعالیت میداشتند. آن روزها گروههای مارکسیستی و التقاطی با هر تنوعی که داشتند به همین صورت فعالیت میکردند. آشنایی با مباحث تشکیلاتی، رعایت مسائل امنیتی، جذب هواداران و شورای مرکزی استان و ساختار سازماندهی از مهمترین اصولی بود که در گروهها صورت میگرفت.
آنچه که موجب شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد، ضرورتی بود که بزرگان انقلاب و به خصوص با دید عمیق و هوشمندانه شهید مطهری، آیتالله مهدوی کنی و شهید آیتالله بهشتی شکل گرفت. این بزرگان از قبل پیروزی انقلاب اسلامی به این نتیجه رسیده بودند که برای انسجام نیروهای انقلاب باید تدبیری صورت بگیرد و تشکیلاتی پدید بیاید. شاید حدود هفدهم بهمن بود که یک گردهمایی بین نمایندگان این هفت گروه برای جمعبندی راجع به این پیشنهاد برگزار شد. چون هنوز حکومتی به صورت رسمی شکل نگرفته بود و سازماندهی نداشتیم، تمام نیازهایی که انقلاب داشت را باید این تشکیلات جدید پاسخگو میبود. مثلا در مسائل امنیتی که بالاخره هر حاکمیت سیاسی به آن نیاز دارد، چون تشکیلات منسجم وجود نداشت باید همین تشکیلات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی این کار را انجام میداد. توطئههایی که ضدانقلاب چه از جنس سلطنتطلب، مارکسیستها، التقاطیون و ... انجام میدادند باید یک جایی رصد و مقابله میکردند تا خطری متوجه انقلاب نشود. به همین دلیل در آرم سازمان مجاهدین انقلاب نمادهای، چون سلاح، جهانی بودن، قلم، عقیده نشان داده شد که نشاندهندة ابعاد مختلف سازمان مجاهدین انقلاب است.
سازمان چه زمانی اعلام موجودیت کرد؟
در ۱۶ فروردین ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران بیانیه اعلام موجودیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی رسما قرائت شد. آن روز جلسه وزین و پر شوری برگزار شد و حتی به عنوان همراهی با فلسطینیها آقای هانیالحسن به جلسه دعوت و بعد از قرائت بیانیه، اولین سخنران ایشان بود.
فعالیت سازمان در ابعاد مختلف تشخیص بزرگان انقلاب بود یا هفت گروه خودشان به نتیجه رسیده بودند که در زمینههای مختلف فعالیت داشته باشند؟
در جلساتی که بزرگان انقلاب اسلامی با هم داشتند و موضوعاتی که شهید مطهری در مورد مشکلاتی که انقلابهای سراسر دنیا با آن روبرو بودند، نتیجه این شده بود که سازمانی شکل بگیرد تا بار انقلاب را به دوش بکشد، چون آن زمان سپاه پاسداران هنوز شکل نگرفته بود، کمیتههای انقلاب اسلامی نظم و نسق جدی نداشت، دستگاههای اطلاعاتی آماده به کاری نداشتیم که با توطئهگران مقابله کنند. پس سازمانی باید شکل میگرفت که جنبههای عقیدتی، امنیتی، نظامی، سیاسی، اطلاعاتی و در خدمت رهبری بودن که بسیار امر مهمی بود را داشته باشد. این مطالبی بود که هم در استدلالات آیتالله مطهری و هم در مباحثی که ۷ گروه با هم داشتند ابعاد ریزتر، عملیاتیتر و اقدامیتر در آنجا مورد بحث قرار گرفت و در همان بیانیهای ابتدایی قرائت شد.
با توجه به حضور اعضای این هفت گروه در زندان شاه، شناختی نسبت به هم داشتید. مثلا میدانستید که آقای بهزاد نبوی در گروهی فعالیت داشته که مسئولیت آن را مصطفی شعاعیان برعهده داشته است. چگونه این توافق صورت گرفت که با این گونه افراد در زیر نام سازمان فعالیت داشته باشید؟
جریانهای مختلفی در جامعه ما حضور داشتند، اعم از ملیگراها، مارکسیستها، التقاطییون، متحجرین و ... عاملی که توانست همة این جریانات و گروهها را غربال کند، اندیشة مستحکم امام خمینی بود. خورشید اندیشة با تابیدن بر این جریانها، ظرفیت آنها را مشخص کرد. شاید اگر اندیشة امام نبود، ما عمق تفکر ملیگرایی، مارکسیستی، مجاهدین خلق، تفکر فرقان و ... را به راحتی درک نمیکردیم یا در بحث تحجر و آخوندهای درباری که امام بارها به این قشر پرداختهاند و در صحیفة نور به چاپ رسیده است؛ لذا ما در جریان انقلاب با طلوع یک خورشیدی به نام اندیشة امام مواجه بودیم و اندیشة ایشان یک غربالگری انجام داد. البته بزرگانی هم که سرامدان ادارة عقیدتی و ابعاد راهبردی انقلاب بودند، اظهار نظر میکردند. اینقدر این قضایا مهم بود که شهید مطهری و شهید بهشتی حتی برای حفاظت از امام که از پاریس تشریف میآورند، در آنجا هم این دقتها را داشتند که جریانات منحرف مانند سازمان مجاهدین خلق مسئولیت کار را به عهده نگیرند که بعداً برای خودشان یک رزومهای درست بکنند. این تصمیمگیریهای ریز و دقیق است که شورای انقلاب داشت و یا نفوذی که نهضت آزادی میخواست در محل استقرار امام در مدرسة علوی و رفاه داشته باشند، اما شهید مطهری مانع این کار شدند و کار به گروه توحیدی صف سپرده شد. کارهای پاسازی و ایجاد نهادهای انقلابی هم به دیگر گروهها سپرده شد. اما اینکه در بین این گروهها مباحث عقیدتی- سیاسی حل شده بود؟ به طور طبیعی به تدریج وقتی نظام در حال تبدیل به یک نهاد پایدار و مستقر میشود، ابعادش مختلف مشخص میشود و میبینیم از همان ابتدا ریزشها و رویشها وجود داشته است. کسانی که به قصد مصادره کردن انقلاب به رهبری امام آمدند، بعدها دیدند که خواستهشان عملی نمیشود. برای نمونه مخالفت کردن جبهة ملی با لایحة قصاص که امام تشر سنگینی به آنها زدند و واژة مرتد برای آنها به کار بردند. یا در مورد جریان انجمن حجتیه هم میبینید که کسانی که انقلابی بودند و کسانی که نبودند، با شاخص انقلاب اسلامی جدا شدند. انقلاب اسلامی آنچنان شاخصها را دقیق به مردم معرفی کرد که این جریانها و گروهها دیدند برایشان امکانپذیر نیست این غربالگری را انجام بدهند.
در مورد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم این هفت گروه کلیات انقلاب اسلامی را قبول داشتند. امام را به عنوان رهبر این انقلاب پذیرفته بودند. امر و نهی رهبری را بر خودشان اولی میدانستند. امام را فقیهی میدانستند که، ولی جامعه و فصلالخطاب تمام نظرات است؛ لذا با همین اعتقاد با یکدیگر در قالب کار تشکیلاتی به دلیل ضرورتهایی که در مسائل امنیتی، اطلاعاتی، اداری، نظامی و... شرکت کردند. بعدها که کار جلوتر رفت، به دلیل مشغلههای زیاد امام خمینی برای گرفتن کسب مجوز از ایشان در موارد احکام و مجوزهای دیگر قرار بر این شد نمایندهای را برای حضور در سازمان انتخاب کنند. چهرههایی پیشنهاد شد که امام، حضرت آیتالله راستی کاشانی را قبول کردند. تنها سازمانی که آن روزها نمایندة، ولی فقیه داشت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که منشأ بسیاری از برکات، گشایشها، مجوزها و کارهای غربالگری شد. همین موضوع موجب شد که کسانی نمایندگی، ولی فقیه را برنتابند و از مجموعه جدا شدند.
بحثهای اختلاف نظر قبل از حضور آیتالله راستی کاشانی صورت گرفت یا بعد از حضور ایشان؟
تمام این دوستانی که به عنوان این ۷ گروه حضور داشتند، مطالعات و تجربیات عملی در یکسری قضایا داشتند. در بین دوستان وقتی موضوعاتی مطرح میشد، موجب میگردید نظراتشان از عمق باورهاشان بجوشد و معلوم شود که درون آنها چه خبر است. در کار تشکیلاتی، هفت گروهی که با هم قبلاً ارتباطی نداشتند، حالا گرد هم جمع شدند و میخواهند یک کار تشکیلاتی فشرده، دقیق و عمیق تحت نظر اندیشهای به نام ولایت فقیه انجام دهند. از سوی دیگر ابعاد وجودی نظریة ولایت فقیه، هنوز اینقدر در جامعه باز نشده بود که در قالب یک نظام حکومتی در ابعاد مختلف تجربه کرده باشد. به همین دلیل مقداری که انقلاب پیش میرفت و با این مسائل مواجه میشدیم، نیاز بود که با هم بحث و نظریهپردازی کنیم تا شیوهها و مدلهای عملیاتی و برنامهای را رقم بزنیم و به یک مسیر صحیح در راستای اندیشة انقلابی امام برسیم.
موارد اختلافی بیشتر حول چه محوری بود؟
مثلا تصور کنید بین مذهبیها بحث جایگاه شیخ فضلالله نوری، آیتالله بهبهانی و آیت الله طباطبایی در مشروطیت خیلی مطرح بود. این را کسی باید مشخص میکرد. این از همان موارد غربالگری است. یا مثلا در مورد روز کارگر که سازمان میخواست راجع به آن بیانیه بدهد، در دو راهی گیر کرد از یک طرف طرح مباحث اقتصادی نشأتگرفته از فقه پویای امام و از سوی دیگر نظریهپردازیهای مارکسیستها و سوسیالیستها. خب این موضوعات کجا باید داوری میشد؟ درسته که شما بیانیة روز کارگر میدهید، اما از چه چیزی و چه مکتبی تجلیل میکنید؟ این نیازمند بود که آن نظریة غربالگری بشود.
مباحثی که راجع به نهضت ملی شدن نفت و قضایای دکتر مصدق و آیت الله کاشانی مطرح میشد. به امروز نگاه نکنید که جملات واضح و روشنی از امام و مقام معظم رهبری در این زمینه وجود دارد که آمریکاییها کلاه سر مصدق گذاشتند. خب اینها نیاز به غربالگری داشت. یا در مورد دکتر شریعتی که بچههای خارج از کشور و نیروهایی که در داخل فعال بودند، مباحثی در سالگشت ایشان مطرح شد. نوع مطالبی که در آن بیانیه که به صورت جزوه، چاپ شد، کجا باید مورد نقد و بررسی قرار میگرفت؟ چون بالاخره در بعضی موارد نظریاتی که شریعتی راجع به فقه و اسلام میداد، بحث زر و زور و تزویر، وجه مالک و ملک و ملا یا تیغ و تسبیح و طلا که یک عده این بحثها را ابزاری کرده بودند تا بین نیروهای انقلاب شکاف ایجاد کنند. در حالی که شریعتی قصدش این نبود. خب حالا برای اولین سالگرد شریعتی پس از پیروزی انقلاب باید بیانیه صادر شود. چه کسانی باید این مواضع را تبیین کنند؟ خب اینها کار فنی، دقیق و سختی بود. اینکه آیا این غربالگری یک باره اتفاق افتاد؟ قطعاً نه. به تناسب موضوعات بحث ریزشها و رویشها صورت میگرفت. در همین هفت گروه افرادی حضور داشتند که برای تبیین این موارد شب و روز نداشتند. اما کار به یک نقطه رسید که احساس کردند دیگر نمیتوانند این همراهی را داشته باشند.
این عدم همراهی را الان نمونة جدیدش را در برخی افراد میبینید که به جایی رسیدند که اصل انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی، قانون اساسی، ولایت فقیه و در واقع اسلامی بودن جامعه را دچار تردید شدند و میگویند قید اسلامی برای جمهوری اسلامی اضافی است. در ایران باید یک جمهوری عرفی مانند همة عرفهای دنیا بوجود بیاید. رگههای ظریفتر و پنهانتر در همان روزهای شکلگیری سازمان مجاهدین انقلاب کاملا روشن بود. این مسئله نشان دهنده تدبیر و عمق نگاه آیتالله راستی را نشان میدهد که در جدا کردن سره از ناسره چقدر ایشان دقیق بود.
با توجه به شناختی که نسبت به برخی اعضای گروهها در زندانهای قبل از پیروزی انقلاب اتفاق افتاده بود. برای نمونه میدانستید که اعضای گروه امت واحده چگونه فکر و عمل میکنند. اما ما شاهد هستیم که مسئولیت رده بالای سازمان به اعضای همین گروه و امثالهم سپرده میشود. دلیل این اتفاق چیست؟
اولاً ریزشها و رویشها تنها مخصوص اعضای گروه امت واحده نبود، در گروههای دیگر هم اتفاق افتاد. منتها، چون اعضای این گروه در زندان مراوده و مطالعات مشترک داشتند و هم به لحاظ علقهها و رفتارها به هم گره خورده بود، به طور طبیعی با یکدیگر هماهنگ بودند. این تفاوت میکند با گروههای دیگری که جمعبندی راجع به مسائل اعتقادی و مبنایی نداشتند و تازه میخواستند کاری را انجام بدهند. نکته دیگر اینکه در ابتدای انقلاب تفکر نیروهای انقلابی به این صورت بود که افراد یک مقدار حیا داشتند و از جنبه اینکه ریا نشود و کارها و ضرورتهای دیگر انقلاب هم وجود دارد و ما در سازمان متوقف نشویم مانند شهید بروجردی که ضرورت دید باید در کردستان با ضدانقلاب رودررو شود، برخی از دوستان میگفتند حالا یک سری از نیروها هستند که پا پیش گذاشتهاند و میخواهند سازمان را اداره کنند، پس به حضور ما نیاز نیست، به همین دلیل مشغول کارهای جهادی، برونمرزی و کارهای مختلفی را انجام میدادند.
در کار تشکیلاتی، برتریهای خبری، اطلاعاتی، مطالعاتی و... شاخصهای مؤثر است. افرادی مانند ابوالفضل قدیانی و بهزاد نبوی که نسبتاً مسنتر از بقیه دوستان بودند و در جریانات مختلفی مانند جبهة ملی حضور و تجربه داشتند. یا همراهی بهزاد نبوی با مصطفی شعائیان در کار تشکیلاتی جبهة دموکراتیک ملی تجربیاتی ایجاد کرده بود به همین دلیل در جلسات وقتی مباحث مطرح میشد، معمولاً آن فردی که زودتر بحث را مدیریت میکند، میتواند محور توجه دیگران باشد.
برای نمونه بعد از مجروحیتم یک موقعیتی داشتم که در جلسات تاریخ معاصر بهزاد نبوی و شورای سیاسی سازمان شرکت میکردم و از مباحث، تحلیلها و اختلاف نظرها بیشتر مطلع میشدم. از همان سال ۵۹ متوجه شدم که این دست برتر در بحثها را بچههایی که در زندان با هم داشتند در اختیار میگرفتند. در بین نیروها، افراد قوی و صاحب تحلیل مانند آقایان ذوالقدر، نجات، فدایی و... بودند که میتوانستند در بحثها خدشه کنند، اما عمدهترین مانع این بود که وقتی میدیدند رأی اکثریت با آنهاست برای ایجاد وحدت سکوت میکردند. تنها کسی که مقابل آنها میایستاد نمایندة، ولی فقیه بود. چون ایشان در قالب رأی اکثریت و اقلیت تقسیمبندی نمیشد. ایشان از ناحیة امام خمینی اذن داشت که بحث را جمع کنند و جلوی انحرافات را بگیرد و نگذارد خط اصلی سازمان از خط انقلاب جدا بشود. به همین دلیل اینها دیدند که اکثریت همراهی که در سازمان دارند و بحث سانترالیزم دموکراتیک که مطرح میکردند، (یک مرکزیتی که با رأی اکثریت اداره میشدند) نتوانست اثر کند و نتوانستند نمایندة، ولی فقیه را از میدان به درکنند، پیشنهاداتی میدادند که اگر جلسات شورای مشورتی یا شورای مرکزی با آیتالله راستی کاشانی دارند، نوارهای این جلسات نباید بین دیگر اعضای سازمان پخش شود. پیشنهاد لایهبندی در تحفظ اطلاعات دادند که البته آیتالله راستی کاشانی فرمودند که از نظر من شنیدن این مباحث هیچ اشکالی برای دوستان ندارد. حتی مباحث نهجالبلاغه، درسهای اخلاقی در پایان آن پرسش آیتالله راستی که و پاسخها عموماً سیاسی بود، آیت الله راستی گفتند همه میتوانند این نوارها استفاده کنند. با توزیع این نوارها نظریات و دیدگاههای زاویهدار برخی افراد در شورای مرکزی برای دیگر اعضا آشکار شد.
نوع نگاه این آقایان به انقلاب اسلامی چگونه بود؟
در کتاب خاطراتم تا آنجایی که ظرفیت داشت مطالبی را در این زمینه به نگارش درآوردهام. یک بار فرزند شهید بروجردی گفت میخواهد خاطرات پدرش را به روایت و سلیقه افراد مختلف بشنود. به او گفتم: الان جریان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران که تشکیل شده و دوستانی که با آقای بهزاد نبوی همراه شدند، دیدگاهشان نسبت به انقلاب اسلامی چیست؟ انقلاب اسلامی ۴۴ سال را پشت سر گذاشته و فراز و فرودها را طی کرده است. ابعاد مختلف نظریهپردازی امام خمینی و مقام معظم رهبری مشخص است. جمعبندی اینها راجع به ولایت فقیه چیست؟ قضایای نامة جام زهر و حمله آمریکا به عراق و افغانستان را در مجلس ششم را کسی فراموش نکرده است. داوریشان راجع به مقام معظم رهبری در جایگاه ولایت فقیه چیست؟ مغز تحلیلشان، عبارات و کلماتی که در آن متن به کار برده شده شرمآور است. این در چه زمانی است؟ در آغاز بسته شدن نطفة سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ولایت فقیه وجود داشت. نمایندگان سازمان به امام گفتند از شما میخواهیم برای اینکه وقت شما را در تمامی مسائل نگیریم، یک نماینده به ما معرفی کنید. چون اساس سازمان این بود که اگر زمانی در واقع به دلایلی منهل شد، تمام اموالش در اختیار، ولی فقیه قرار بگیرد. از سوی دیگر هم امام به وضوح فرموده بودند پشتیبان ولایت فقیه باشید تا کشور شما آسیب نبیند. اما آقایان کارشان به کجا رسید؟ به اینجا که نامة جام زهر به مقام معظم رهبری مینویسند. مجلس ششم را عاملی قرار میدهند برای اینکه انتخابات برگزار نشود. همین امروز حرفهایی را این جماعت میزنند، اگر بگویم که آن زمان در لایههای پنهانی هم همین حرفها را میگفتند، برای اثباتش باید صوت و متن باشد. خب واضحترین نظریه این است که الان این کدها را خودشان اعلام میکنند. نظرشان رو راجع به مباحثی که آقای تاجزاده مطرح میکند، راجع به شورای نگهبان و موجی که در کشور راه انداختند، مباحثی که حجاریان، تاجیک و علویتبار راه انداختند چیست؟ مگر ۶ شرطی که حجاریان برای انتخابات مجلس در اسفند ۱۴۰۲ مطرح کرد را نشنیدید. اینها یعنی چه؟ همین مسائل در هامن روزها هم کم و بیش وجود داشت. متوجه شدن افکار این افراد را باید از همین نقطة امروز، نظریات امروز و تحلیل محتوایی که در رسانههایشان انجام میدهند را در کفه تراوز و نظریات آیتالله راستی در آن زمان را در دیگر کفه قرار داد. کدام با اندیشة انقلاب و امام سازگارتر بود؟ دقیقاً میتوانیم به یک تحلیل روشن و دقیق برسیم.
شما معتقدید که این آقایان از ابتدا همین تفکرات را داشتند، اما زیاد عیانش نمیکردند؟
اینکه آیا واقعاً نیت و انگیزهشان از ابتدا این بود و در این مسیر میرفتند یا در حین حرکت دچار یکسری اعوجاجها شدند اطلاعی ندارم و نیتخوانی نمیشود کرد، اما آنچه به نظر میرسد، در جریان عمل برخی از افراد خوشفکر و اندیشهورز در جامعهشناسی از اینها تبری جستهاند و با این طیف افراد ارتباطی ندارند.
اینکه برخی افراد اظهار میکنند که از صندوق رأی نمیتوانیم خودمان را نجات بدهیم و پیشنهاد نوعی اردوکشی خیابانی را میدهد خب مشخصا میتوان عنوان کرد که این آقایان به عنوان ایجاد اغتشاشات هستند، این دیگر احتیاج به اخبار خاص و پشت پرده ندارد کاملا از تحلیلهای آشکار مشخص است. برای اینکه دچار برخی پیش قضاوتها نشویم و نیتخوانی نکنیم، میتوانیم به همین امور مراجعه کنیم.
آیهای را آیتالله راستی بارها در جمع شورای مشورتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و در جمع دوستان قرائت میکردند: «کلٌ یعمل علی شاکلته» و تفسیر میکردند. میگفتند با افرادی که نشست و برخواست میکنید و مأنوس میشوید، آنها به نوعی شاکلة و شخصیت شما را شکل میدهند. شخصیت افراد یک امر واحد و بسته نیست و در حال تغییر است. برای مثال آقای سروش در حال حاضر با دین خدا و پیامبر به جنگ وارد شده و شبه در همه چیز وارد میکند، ما نمیتوانیم آن سروش اوایل انقلاب که در دبیرستان علوی حضور داشته را با سروش امروز قضاوت کنیم، اما اینکه به تدریج به جایی کشیده شد که اصلاً منکر و معروفی برای او مطرح نیست. آیا موقع که سروش دبیرستان علوی میرفت و مورد توجه بود و کتابهایی که مینوشت شهید مطهری از او تقدیر میکرد، از همان روزها این اعوجاجهای امروز را داشت؟ یا چند وقت پیش آقای اکبری که به عنوان جاسوس اعدام شد، سوابق کاری او در سپاه را بروید، ببینید. چطور میشود یک انسانی از آن مرتبه به اینجا میرسد؟ باید به خدا پناه ببریم و «انی تارکم فیکم الثقلین کتابالله و عترتی» را جدی بگیریم.
از شهید بروجردی نام بردید، دلیل اصلی اینکه ایشان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فعالیت نداشت چیست؟
شهید بروجردی مسئول یکی از هفت گروه تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. مسئولیت ایشان در امور نظامی- امنیتی و هم در امور عقیدتی بود. در واقع جلوگیری از نفوذ در سازمان وظیفه شهید بروجردی بود. بخش نظامی سازمان در کردستان فعالیت بیشتری داشت، چون آنجا در معرض تجزیه قرار گرفته بود. ما عهد کرده بودیم که انقلاب اسلامی هر جا نیازمند به نیرو بود، ما آنجا حاضر شویم. حضور آقای بروجردی در کرستان هم اختیار خودشان و هم نظر جمع بود و هم البته ضرورت انقلاب بود. مثلا ما خودمان با تعدادی از دوستان به افغانستان رفتیم و بین گروههای مبارز افغانی تعداد سلاح توزیع کردیم.
آیا در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، برخی افراد محیط امنیتی درست کرده بودند؟
این امر هم وجود داشت و هم وجود نداشت. دوستانی که اهل رعایت بودند، این گونه رفتار نمیکردند، اما برادرانی که اهل رعایت نبودند، برای خودشان کلاس میگذاشتند و ضوابطی تعیین میکردند. اینها همان افرادی بودند که میگفتند نباید نوارهای سخنرانی آیتالله راستی توزیع بشود. از طرف دیگر، چون در سازمان اکثریت بودند، میگفتند رأی ما این است که فلان کار انجام نشود، اما نمایندة، ولی فقیه میگفت باید انجام بشود. همان دوستانی که معتقد بودند باید مزاحمتهای لایهبندیهای تشکیلات را شکست، اینها اقدام به ایجاد کارهای امنیتی میکردند.
بعد از مدتی افرادی که با آیت الله راستی کاشانی به نماینده امام در سازمان دچار مشکل میشوند، شروع به ملاقات با شخصیتهای تاثیرگذار انقلاب میکنند دلیل اصلی این کار چه بود؟
در بیان کوتاه «الغریق یتشبث بکل حشیش»، کسی که میبیند آرزو و عقیدهاش، نتوانسته حاکم بشود و در غربالگری اندیشة امام نتوانسته به جایی برسد، تلاش میکند با هر امکانی که وجود دارد، قدرت، هیبت و هیمنة خودش را به کار میگیرد تا نظرات خودش را حاکم و تثبیت کند. این کسانی که به دنبال اندیشة سوروس رفتند تا انقلابهای مخملی و رنگین را در جامعه حاکم کند، در مقابل نمایندة، ولی فقیه قرار گرفتند. چرا این کار را میکنند؟ «الغریق یتشبث بکل حشیش» این ماجرا را ما در تبیین تاریخی داریم. زمان پیامبر اسلام آن کسانی که حقیقت ماجرای غدیر را میدانستند، چرا بعدها آن را انکار و سکوت کردند؟ شما که در ماجرا بودید، شما که شنیدید، شما که صحنه را ملاحظه کردید، شما چرا انکار میکنید؟ این یک آفتی در وجود بشر است. وقتی شیطان جای خدا در وجود انسان مینشیند، این شیطان است که انسانها، جریانات و احزاب را مدیریت و هدایت میکند. وگرنه مگر میشود کسی نفهمد که آن نخستوزیری که فرمان به اردوکشی خیابانها میدهد به دنبال چیست؟ پس چرا این کار را میکند؟ چرا در مقابل کسانی که مسجد آتش میزنند، چرا در مقابل کسانی که شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه میدهند سکوت میکنند؟ چون برای رسیدن به آرزویش هر کاری که از دستش بربیاد انجام میدهد حتی اگر شیطان به او دستور بدهد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد