رویکردهای استراتژیک با سینمای انیمیشن‌

بچه‌زرنگ‌های ایرانی

«بچه زرنگ» را سال گذشته در دوران جشنواره فیلم فجر دیدم. به‌محض این‌که فهمیدم سینمای نزدیک خانه‌مان اکران کرده خانوادگی رفتیم برای تماشا. با این رویداد و تفریح مثل یک اتفاق خیلی بزرگ و مهم رفتار کردم. چرا؟ چون انیمیشن خوب وطنی خیلی کم است. چون بچه‌هایم از اول زندگی‌شان چشم و گوش و ذهن‌شان تربیت‌شده انیمیشن غیرایرانی به خصوص آمریکایی بوده است. این خارجی‌ها هر چقدر هم فیلتر شوند باز خارجی هستند و برای ما نیستند. پس هر انیمیشن ایرانی که فرهنگ ایرانی در آن نمایش داده شود، ارزشمند است و باید برای آن خوشحال بود.
کد خبر: ۱۴۳۵۲۴۸
نویسنده عطیه عیار - گروه فرهنگ و هنر
 
روایت، مهم است
هر دیدنی در پس خود نظری دارد. این متن قرار است نقدی بر فیلم سینمایی بچه زرنگ باشد اما نقدی فنی نیست، چون من در حوزه ساخت انیمیشن تخصصی ندارم. درباره کارگردانی و حرکت دوربین و این دست اصطلاحات چیز زیادی نمی‌دانم. به قول سینمایی‌ها از آرت و گرافیک خوب یا بد آنچنان سردرنمی‌آورم. در این حوزه یک مخاطب عامی هستم که سلیقه دیداری‌‌ام با همان انیمیشن‌های خارجی تربیت شده است اما در حوزه داستان تا حدودی چیزهایی بلدم. می‌دانم که یک داستان خوب و قصه‌گو باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد. می‌دانم که مشکل بسیاری از انیمیشن‌های سال‌های اخیر در دنیا همین قصه‌گویی است که در پس ظاهر، آرت، گرافیک و خوشمزه‌بازی‌های تصویری پنهانش می‌کنند و احتمالا روی کودک و کم‌سن بودن مخاطب هم حساب کرده‌اند که کسی به افت کیفی قصه‌ها گیر ندهد و فروش‌شان را بکنند. 
 
انیمیشن ایرانی؛ داستان یا گرافیک
این مشکل در انیمیشن‌های ایرانی هم متاسفانه دیده می‌شود. در همین چند انیمیشن اخیر، «پسر دلفینی» در اوج گیر و گرفت‌های قصه‌گویی بود اما انیمه قوی داشت. برای همین در بازار جهانی خودش را خوب نشان داد. اما بعید می‌دانم در حوزه داستان برای مخاطب غیرایرانی قابل درک بوده باشد. مطلب و مقاله‌ای ندیدم که درباره سقوط هواپیمای ایرانی به دست ناو آمریکایی که در این انیمیشن مطرح شده، حرفی زده باشد وازاین جهت یکی ازجنایات آمریکا را برای جهان نشان دهد. این موضوع در شلوغی‌های آخر داستان به حاشیه رفت. «لوپتو» انیمه‌اش عقب‌تر اززمانه بود اما درقصه‌گویی شرایط بهتری داشت. نقش خانواده، محبت و توجه مثبت، همکاری و البته نیروی ماورایی الهی را به اندازه در داستان گنجانده بوده؛ هر دو در بازار داخلی فروش خوبی داشتند و چند ماهی خانواده‌ها و مدارس جایی متفاوت برای گردش و تفریح کودکان داشتند. شاید برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران بود که دو انیمیشن پشت هم اکران شدند.
 
تلاش برای ادامه مسیر
به فاصله کمی از اکران عمومی پسر دلفینی و لوپتو، بچه زرنگ در سینماهای منتخب جشنواره فجر به نمایش درآمد. در واقع در یک سال انیمیشن سوم هم به طور محدود تماشاچی داشت. بچه زرنگ در میانه دو انیمیشن قبلی خود است. درزمینه تصاویر و انیمیشن استاندارد است. با بسیاری از انیمیشن‌های روز قابلیت رقابت و درقصه هم استانداردهای خوبی دارد. اول و وسط و آخر داستان مشخص است. ماجراجویی و اوج و فرود دارد ومی‌تواند مخاطب، به خصوص مخاطب کودک را به صندلی سینما بچسباند یا هیجان‌زده‌اش بکند.نکته‌های ریزی را هم برای بزرگ‌ترهای همراه کودکان گذاشته تا حوصله‌شان سر نرود و کنار بچه‌ها فیلم ببینند و با موبایل‌شان بازی نکنند.
 
عیبِ می‌‌جمله بگوییم
ایراد عمده و اصلی بچه‌زرنگ این است که چند نکته و حرف مهم را می‌خواهد یکجا و در یک قالب سینمایی یک‌ساعت‌ونیمه بزند. مثلا به محبوبیت ابرقهرمان‌های خارجی (طبیعتا آمریکایی) برای بچه‌ها انتقاد می‌کند. درعین‌حال می‌خواهد محیط‌زیست ایران را به بچه‌ها معرفی کند و از خطرها و بلاهایی که بر سرش آمده بگوید تا از این رهگذر توجه مخاطب را به اهمیت این موضوع جلب کند. در کنار اینها فرهنگ اسلامی را در تار و پود داستان و تصویر نشان دهد. تک‌تک این موارد نکات مثبت و قابل‌قبولی است؛ اما در ظرف کوچک یک فیلم سینمایی جا نمی‌شد. برای همین منجر به سنگینی و شلوغی به‌خصوص در اواخر داستان منجر شده است. این سنگینی در کنار سرعت بالای اتفاقات در نیم‌ساعت آخر فیلم، برای مخاطب کودک ممکن است قابل درک نباشد و نتواند همزمان همه اینها را تحلیل کند. زیادی ماجراها و اتفاقات باعث شده شخصیت‌پردازی آن‌طور که باید انجام نشود. چون فضای کافی برای پرداختن به همه اینها نبود. شخصیت‌های فرعی هم از کلیشه خارج نمی‌شوند. شخصیت‌های اصلی هم جای کار بیشتری داشتند. مثلا پدر و مادر محسن چندان کنشگر نیستند. نوعی آزادی به محسن داده‌اند که باعث شده دست به کارهای خطرناک بزند و با این شیطنت‌های او هیچ‌گونه برخورد مناسبی هم نمی‌شود. این بازیگوشی وخطرسازی ویژگی بارز شخصیت محسن است. به‌خاطر حس ماجراجویی‌ای که دارد مدام باعث خرابکاری و دردسر می‌شود.
به عبارت دیگر، قهرمان و شخصیت اول این فیلم کودک، بدآموزی دارد. او همه‌جور دردسری درست می‌کند، دروغ می‌گوید، پنهان‌کاری می‌کند و همه این کارها را هم برای هدفی مهم و والا که نجات ببر مازندران است انجام می‌دهد. انگار اگر هدف‌مان خوب باشد، خطا در مسیر ایرادی ندارد. این بچه بازیگوش و غیرقابل‌اعتماد، اواسط داستان تبدیل به یک پسر خلاق و مخترع می‌شود. ناگهان هوش و مهارتی از او سر می‌زند که تا پیش از این سراغ نداشتیم و همین شخصیتش را دچار دوگانگی می‌کند.

قهرمان‌سازی، خوب یا بد
نکته دیگر، رویکرد منفی فیلم به مسأله ابرقهرمانی است. هر فردی به‌خصوص کودکان و نوجوانان در دوره‌‌های مختلف زندگی به یک قهرمان نیاز دارند. برای همین است که در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف شخص یا اشخاصی اعم از خواننده‌ها و بازیگرها یا کاراکترهای فیلم‌ها و انیمیشن‌ها تبدیل به الگوی مخاطب می‌شوند. این اصلی روان‌شناختی و غیرقابل اجتناب است. نمی‌شود نیاز به قهرمان را در کودک انکار کرد، اما می‌توان آن را به سمت مطلوب سوق داد. قهرمان‌سازی نیاز به برنامه دارد و یکی از بهترین راه‌هایش همین انیمیشن و فیلم و کمیک است. هدف بچه‌زرنگ این بوده که بگوید به‌جای تقلید از ابرقهرمان‌های خیالی و برساخته خارجی‌ها، به فرهنگ خودی نگاه کنید که به اندازه کافی قهرمان در حوزه‌‌های مختلف داریم، اما در این فرصت کوتاه و در خلال یک سینمایی نمی‌تواند جایگزینی برای مقوله ابرقهرمانی ارائه دهد یا حداقل راهکاری پیش پای بچه‌ها بگذارد تا ابرقهرمان مناسب خود را پیدا کنند. 
 
هنرش نیز بگوییم
از ابتدای نوشتن این متن، قصد ایرادگیری نداشتم. این نقدها مثل سنباده‌ای است که به سطح زبر می‌کشند تا صاف و صیقلی و بی‌ایراد شود و قرار است باعث پیشرفت کارهای بعدی شوند. در هر حال دیکته نانوشته غلط ندارد. آنچه همچنان بالاترین اهمیت را دارد، ایرانی بودن همه ارکان این انیمیشن است. به نقل از یکی از اساتید، کودکان ما الان اگر در خیابان‌های پاریس و نیویورک و چین بروند می‌توانند چشم بسته مسیرشان را پیدا کنند. از بس که در انیمیشن‌های خارجی خیابان‌ها و مکان‌های معروف‌شان را در پس زمینه داستان، نمایش می‌دهند. کودک ایرانی مخاطب بچه زرنگ در صحنه‌های شهری، خانه‌ها و خیابان‌های ایرانی را می‌بیند. افراد خانواده را با لباس و فرهنگ رفتاری آشنا تماشا می‌کند. با زیبایی‌های طبیعت ایران، با ویژگی‌هایش و خطراتی که محیط زیست را تهدید می‌کند آشنا می‌شود. چه خوب است که بچه ایرانی بداند جایی در این سرزمین هست به نام جنگل ابر با آن زیبایی انحصاری‌اش. یا بداند در دل این جنگل‌ها گونه‌های جانوری متنوعی زندگی می‌کنند. همه کسانی که این انیمیشن را دیده‌اند از آن صحنه خوابیدن ببر مازندران روی نقشه ایران لذت بردند. به ما همیشه گفته‌اند ایران شکل گربه است. اما برای کودکانی که به تماشای این فیلم نشسته‌اند از این به بعد اسم ایران با قدرت و وجنات یک ببر تداعی می‌شود تا کوچکی یک گربه. 
و درنهایت گره زدن ایرانی‌بودن ما با مسلمان بودن‌مان به خوبی صورت گرفته است. اصولا ارجاع به معنویت یا چیزی فراانسانی و فرامادی در بسیاری از انیمیشن‌های خارجی امری رایج است. این ارجاع فراانسانی گاه یک باور قدیمی و افسانه‌ای در سرزمین قهرمان داستان است، گاه جادو و نیروهای جادویی و زمانی هم والدی است که چند وقت پیش فوت کرده و حال فرزندش با اتکا به دعای خیر او از جهان نامیرا، پا در جاده ماجرا می‌گذارد. این عنصر معنوی در بچه زرنگ هم آمده است. اما چیزی فراتر از پدر و مادر یا افسانه‌های خیالی است. عنصر معنوی او اول از همه خداوند و بعد امام معصوم است؛ امامی که همه بچه‌های ایرانی او را می‌شناسند و شاید خاطرات خوبی هم از حرمش داشته باشند. امام و مرجعی معنوی که حتی پدر و مادر هم در زمان استیصال به او روی می‌آورند. این جنبه معنوی داستان آن هم از نوع معنویت دینی بسیار اهمیت دارد. نحوه بیان آن هم در متن داستان بوده و گل‌درشت و آزاردهنده نیست.

شناساندن ایران به کودک ایرانی
درکشوری که هنوز بسیاری ازافسانه‌هاوحکایاتش بکرودست‌نخورده مانده‌اند، درپس‌زمینه فرهنگی خوداسطوره‌ها و شخصیت‌های بزرگی دارد داستان‌پردازی برای انیمیشن کار چندان سختی نیست. حالا که مهارت فنی و تخصصی آن فراهم شده و رویدادها و نهادهای مختلف هم حمایت‌های خوبی راشروع کرده‌اند، کافی است نویسنده‌ها وکارگردان‌ها آن حکایات و داستان‌های بکر را برای سینما بازنویسی کنند.این طوری هزاران فیلم سینمایی داریم که درکنارهم قهرمان‌سازی می‌کنند و اعتماد به نفس کودک ایرانی را بالا می‌برند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها