صفری هم مثل همسرش به فعالیت در هلالاحمر علاقه داشت و در این بین، وقتی با تشویقهای خانواده مواجه شد، پس از یادگیری دورههای مورد نیاز، کارش را در هلالاحمر آغاز کرد. او معتقد است هلالاحمر بدجور آدمهایش را نمکگیر میکند و هرکسی که روزی در آن کار میکردهاست، به آسانی نمیتواند از پایگاه دل بکند. آنقدرکه به گفته او، در هلالاحمر کسانی هستند که با وجود داشتن نوه، اما میآیند و شیفت میدهند. صفری میگوید: علاوه بر هلالاحمر گنبدکاووس، یک سال و نیم استکه به عنوان کارمند قراردادی در قرارگاه سازندگی خاتمالانبیاء کار میکند اما حتی کار در این قرارگاه هم باعث نشده دل از هلالاحمر بکند. قبل از ورود رسمی به قرارگاه، او برای مسئولان آنجا خط و نشان جدی کشیدهبود که بدانید من چند سال در هلالاحمر دوره دیدهام و برایم هزینه شدهاست، باید یک جایی این هزینهها را پس دهم. اگر روزی جایی حادثه طبیعی رخ دهد، مطمئن باشید آن روز به قرارگاه نخواهمآمد: «در همین سیل اخیر عباسآباد هم ساعت چهار و نیم صبح با من تماس گرفتند و گفتند خودت را برسان. کولهپشتی آمادهام را برداشتم و راهی شدم. همان لحظه هم با مسئولم در قرارگاه تماسگرفتم وگفتم جناب سرهنگ من دو سه روز نیستم و او هم اجازه و رخصت را صادر کرد. او با لحن قاطع و محکمی تاکید میکند هرگز حضور و فعالیت در هلال را کنار نمیگذارد، چون خود را مدیون آن میداند. آشنایی صفری با همسرش زمانی بود که برای انجام مسابقات رفاقت مهر آماده شدهبود. بعد از مدتی احساس کرد او همان نیمهگمشدهاش است و برای همین روی رفتارهای دختر جوان در محل کارش و نحوه برخورد او با دیگران دقیقتر شد: «همسرم به شدت دختری ماخوذ به حیا بود و در پایگاه با مردان همکار خود رسمی و خشک و جدی رفتار میکرد. نجابت دخترانهای که باعث شدهبود بیشتر از او خوشم بیاید.»
امدادگر جوان سال ۹۸ تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود و همان لحظه پدرش به او گفت محمد، اعزام شدی به خدمت، اما فکر ازدواجت هم باش. محمد هم جواب داد که دختری از همکاران پایگاه را برای ازدواج در نظر دارد. با تمام شدن سربازی در اواخر سال گذشته، مرد جوان موضوع خواستگاری از هسمر آیندهاش را در خانواده مطرح کرد. شماره تلفن دختر و خانوادهاش را به مادرش داد و از او خواست مقدمات مراسم شیرین خواستگاری را بچیند. مادر هم از خدا خواسته دعوت پسر را لبیک گفت و با خانواده عروس آیندهاش تماسگرفت. قرارها گذاشته شد و بالاخره هر دو جوان در مراسم خواستگاری حضور پیدا کردند و پس از انجام صحبتهای اولیه، جلسه خواستگاری با خوردن شیرینی به نشانه مبارکی و شادباش تمام شد. خیلی زود مراسم عقد این زوج هلال احمری برگزار شد و آنها سال ۱۴۰۲ عقد کردند و پس از آن، در اولین عملیات مشترک هلالاحمری خود در سیل روستای عباسآباد، پا به پای به هم به کمک مردم رفتند.
امدادگر جوان، از چندعملیات دشواریکه در آن حضور داشت، میگوید:«در بحث بیماری کرونا که تازه در ایران شایع شده و خطر مرگ و میر بسیار بالا بود، حضور داشتم. یا سال ۹۹ که سرباز بودم، تماسگرفتند و اعلام ماموریت کردند. ما دنبال جسد فردی در زیر آب میگشتیم که برخی افراد با قایق موتوری به سرعت از کنار ما رد میشدند، در حالیکه اگر با پروانه برخورد میکردیم، قطعا خطر جانی برایمان داشت. سال ۹۸ هم چیزی نماندهبود دچار برقگرفتگی یا غرق شدگی شویم. آن زمان ترانس برقی داخل آب و جایی افتادهبود که ما نمیدیدیم و اگر به آن محدوده نزدیک میشدیم، احتمال خطر مرگ وجود داشت. همان موقع مردم از روی ساختمانها به ما هشدار دادند به سمتی که ترانس فشار برق قوی در آب افتاده نزدیک نشویم. بعد با پست منطقه تماس گرفتیم و برق قطع شد. در عملیاتها ما گاهی شاهد برخی ناملایمتها هستیم. البته نمیتوان از افراد حادثه دیدهای که زندگیشان را از دست دادهاند، انتظار شرایط بهتری داشت. در مقابل پرخاش افراد حادثهدیده ما فقط سکوت میکردیم و جز چشم چیزی نمیگفتیم. در چنین مواقعی غرور و همه چیز تعطیل است و فقط باید به حادثهدیده امدادرسانیکنیم.»
او در انتهای صحبتهایش میگوید همیشه از مردم خواستهام که برایمان دعای خیرکنید تا عاقبت به خیر شویم. او معتقد است در زندگی به هرجایی برسیم از صدقه سر دعای خیر مردم است.