حدود یک سال پیش، حوزه هنری کودک و نوجوان پویش «هیسطوری» را براساس این مجموعه کتاب آغاز کرد؛ پویشی که نام آن از عنوان کتاب هم مشهورتر شد و شاید جانی دوباره به این مجموعه داد. این یادداشت سرگذشت استعمار است. در مورد اینکه چطور یک کتاب میتواند فراتر از کتاب باشد.
«هیچ نوجوانی این کتاب رو نمیخونه!»
کتاب سرگذشت استعمار را سال ۹۸ در یک گوشه کتابفروشی سوره مهر پیدا کردم، احتمالا آن زمان هیچکس غیر از ناشر و من از وجود چنین کتابی اطلاع نداشت. دنبال کتابی علمی برای نوجوانهای کلاس نهم بودم. ایدهام این بود که بچههای کتابخوان در همین سنوسال، کمکم باید به سمت کتابهای غیرداستانی مخصوص خودشان سوق داده شوند و به نظر میرسید که سرگذشت استعمار میتواند کتاب مناسبی برای اجرای چنین ایدهای باشد. بعد از خواندن بخشهایی از کتاب، اولین سؤالی که از خودم پرسیدم این بود «چطوری باید بچهها رو راضی کنم چنین چیزی رو بخونند؟» در نگاه اول کتاب، قلاب قابلتوجهی برای نگهداشتن بچهها نداشت. نکات مختلفی در ذهنم بود که باعث میشد مطمئن شوم هیچطور نمیتوانم بچههای کلاس را وادار به خواندن این کتاب کنم و کنارش گذاشتم. چند سال بعد سه جلد کتاب به ۱۵جلد افزایش پیدا کرده بود و حوزه هنری قصد داشت طرحی برای ترویج مجموعه ارائه کند. بیمحابا گفتم: «این کتابها را هیچ نوجوانی نمیخواند. نه داستان دارد، نه طرح گرافیکی، نه حتی نقشه. برای چه باید سراغ چنین چیزی بیاید؟» و مجموعه تاریخ ترسناک رامثال زدم که چنین ایدهای را به محصولی مناسب نوجوانان تبدیل کرده و توضیح دادم که چطوربرای جذابیت تاریخ از طنز وکاریکاتور وانواع واقسام جذابیتها بهره برده وبیرون آمدم؛ البته این مطلب به همینجا ختم نمیشودوقرارنیست درانتها بگویم که مجموعه سرگذشتاستعمار برای نوجوانان مناسبنیست. اتفاقا برعکس.
هیسطوری، تولد دوباره سرگذشت استعمار
آشنایی با هیسطوری باعث شد باور کنم یک کتاب فارغ از متن میتواند تولد دوبارهای داشته باشد. من هم مثل بسیاری از دانشآموزها از ویترین اپلیکیشن شاد به کانال هیسطوری رسیدم. در درجه اول عنوان کانال و بازی با کلمه «هیستوری» و «هیسطوری» برایم جالب بود. همان ابتدا کنایه اسم را گرفتم، تاریخی که کسی از آن حرف نمیزند. هیسطوری!
محتوای کانال، طرحهای گرافیکی و کلیپهایی بود که نکات کوتاهی در مورد تاریخ استعمار بیان میکرد. از نظرم بینهایت جذاب بودند. کانال را برای معلم تاریخ مدرسهمان فرستادم وگفتم که حتما ازآن استفاده کند. نمیدانم دقیقا چه زمانی متوجه شدم هیسطوری درحقیقت همان «سرگذشت استعمار» است که سروشکل تازهای پیدا کرده و لباسهای نوجوانپسندتری پوشیده است. بعدتر وقتی تلاش چند نوجوان برای شرکت در پویش هیسطوری و علاقهشان به خواندن کتاب سرگذشت استعمار را دیدم، احساس کردم که هیسطوری در کار خودش موفق بوده است.
آیا سرگذشت استعمار همان کتاب تاریخی مطلوب ماست؟
پس از مطالعه بقیه جلدهای مجموعه، تازه متوجه نظام کلی آن شدم. هر جلد از کتاب بهصورت جغرافیایی به بخشی از سرزمینهای استعمارشده میپردازد. برای مثال، یک جلد در مورد آفریقاست، یک جلد در مورد هند و جلدهای پایانی هم بهطور اختصاصی به ایران میپردازد. حجم هر جلد و همینطور هر فصل کم است و همین خواندن کتاب را ساده میکند که برای نوجوانها هم جذاب است. زبان کتاب روان است و شما برای فهم جملات دچار مشکل نمیشوید و بسیار سریعتر از آن چیزی که فکرش را میکنید، پیش میروید. نویسنده تلاش کرده در هر چند فصل بهدنبال یک شخصیت خاص برود، مثلا چند فصل ماجرای کریستف کلمب را روایت میکند، چند فصل از یک برده سیاهپوست که الماسی را زخم پایش پنهان کرده میگوید و همین موجب میشود شما احساس کنید با داستانهای کوتاه پیوسته مواجه هستید. انسجام کتاب در جلدهای پایانی بیشتر هم میشود.
این کتاب، مطلوب نوجوانان است؟
اما به دلایلی هنوز هم پاسخم به پرسش ابتدای این بخش منفی است. سرگذشت استعمار یک کتاب تاریخی مطلوب نوجوانان نیست. اولین نکته منفی قابلتوجه تقسیمبندی جغرافیایی اتفاقات است. فکر کنید شما بهعنوان مخاطب کتاب، یکبار داستان استعمار آفریقا را میخوانید و روایت را از قرن ۱۵تا ۱۹ دنبال میکنید. اما وقتی سراغ جلد بعدی میروید (که قرار است ماجرای استعمار کشور دیگری را روایت کند) دوباره در نقطه اول هستید؛ در همان قرن۱۵! دوباره کریستفکلمب آمریکا را کشف میکند، دوباره کشتی ماژلان دنیا را دور میزند و ... . به نظر همین تکرار، خواننده را (خصوصا نوجوان کمحوصله را) خسته میکند. موقع خواندن کتاب وقتی به جلد پنجم رسیدم و دیدم دوباره قرار است کریستف کلمب آمریکا را کشف کند بهطور جدی سرخورده شدم و از خودم پرسیدم «چرا دوباره باید از اول تا آخرش را طی کنم؟»
درضمن این دستهبندی جغرافیایی و رفت وبرگشت تاریخی باعث میشود نظم تاریخی منظمی درذهن خواننده نوجوان شکل نگیرد؛ نکتهای که بهنظرم پاشنه آشیل آموزش تاریخ است. نوجوانها اطلاعات پراکنده و متعدد تاریخی دارند اما نداشتن فهم دقیق از علت و معلول حوادث و سیرهای تاریخی، موجب میشود تحلیل تاریخی نداشته باشند یا اساسا به تحلیلهای غلط و متفاوتی برسند و توهم دانستن پیدا کنند.
شاید نوجوان ۱۳ساله نداند که شرق کجاست و غرب کجا
گذشته از این موارد کتاب هیچ تصویری ندارد. چه تصویر به معنای طرح گرافیکی مرتبط بین صفحات، چه به معنای تصویری که با استفاده از کلمات در ذهن خواننده ساخته میشود. مکانهای جغرافیایی در این کتاب فقط یک اسم هستند، مثلا نویسنده بارها در مورد تفاوت بین کمپانی هندشرقی و هند غربی صحبت میکند، آیا به این فکر کردیم که شاید نوجوان ۱۳ساله نداند که شرق کجاست و غرب کجا؟ هند دقیقا در کجای جهان قرار دارد؟ چرا استعمارگران ناچار شدند آفریقا را دور بزنند؟ علاوه بر نداشتن تصویر جغرافیایی، شخصیتها نیز هیچ تصویری ندارند. ما چند صفحه در مورد یک شخصیت تاریخی میخوانیم اما در صفحه بعدی بهسرعت فراموشش میکنیم، چون آن شخصیت فقط یک اسم است. همه این موارد در کنار هم سبب میشود حتی اگر ۱۵جلد کتاب را بخوانیم هم درنهایت چیزی (بهجز جزئیاتی حکایتوار از تاریخ) دستمان را نگیرد و شاید اگر پویش هیسطوری وجود نداشت، سرگذشت استعمار به فراموشی سپرده میشد.