به گزارش
جامجم آنلاین، رهاورد چنین تصمیمی شکل گیری توافق استعماری سایکس – پیکو بود که بواسطه آن و در پی تقسیم کشورهای اسلامی نطفه رژیم صهیونیستی در دل خاورمیانه و منطقه غرب آسیا کاشته شد.
جنگ جهانی اول و نتایج آن فرصتی طلایی برای صهیونیستها بوجود آورد چرا که تا پیش از این سیطره امپراتوری عثمانی مانع بزرگی برای تحقق دولت یهود بود و ادامه این روند با منافع استعماری انگلیسیها در تضاد قرار داشت. لندن در همان سال اول وقوع جنگ جهانی اول یعنی در سال ۱۹۱۴ میلادی مذاکراتی را با حسین، شریف مکه برای ایجاد جنبشی علیه ترکان عثمانی آغاز کرده بودند. در آوریل این سال بود که نخستین دور مذاکرات میان انگلیس و جریان عربی مخالف امپراتوری عثمانی شروع شد و در ادامه هشت دور نامه نگاری میان شریف حسین حاکم مکه و مک ماهان نماینده انگلیسیها صورت گرفت.
شریف مکه خیال خامی را در ذهن میپروراند که انگلیسیها بعد از جنگ جهانی اول و شکست امپراتوری عثمانی مساعدت کنند و حاکمیت کل سرزمینهای حجاز را به او بسپارند، اما انگلیس در مقابل بدون اینکه زیر بار هیچ تعهدی برود گفتگوهای محرمانهای را با روسیه و فرانسه درباره سرنوشت سرزمینهای عربی بعد از پایان جنگ آغاز کرد که نتیجه آن رسیدن به یک پیمان سه جانبه به نام سایکس – پیکو میان روسیه، انگلیس و فرانسه در سال ۱۹۱۶ بود.
این قرارداد که حاصل ۱۱ نامه رسمی و تعاملات دیپلمات میان سه کشور بود ۱۲ ماده است که براساس آن سرزمینهای عربی در یک فرایند به اصطلاح قانونی مثل ارث پدری میان قدرتها تقسیم میشد.
برپایه این توافق، بنادر عکا و حیفا، اردن، جنوب عراق و سوریه تا مرزهای ایران و خلیج فارس، به دولت انگلیس واگذار شد و قسمت اعظم سوریه، نوارشمالی عراق، بخشهایی از اناتولی (ترکیه) جنوبی، تحت اختیار دولت فرانسه قرار گرفت و حاکمیت اناتولی شرقی و بخش وسیعی از شمال کردستان به روسیه داده شد و در نهایت تمام سرزمین فلسطین، جز بنادر عکا و هیفا، به صورت یک منطقه بینالمللی درآمد.
ظاهر این توافق نشان میداد که انگلیسیها در قالب این طرح نمیتوانند هم اعراب را با وعدههای گذشته خود سرگرم کنند و هم از عهده قول و قراری که با یهودیان صهیونیست مبنی بر پشتیبانی از آنان برای تشکیل یک حکومت مستقل در سرزمین فلسطین داده است برآیند.
با این وصف، شرایط آشفته بینالملل و سهم خواهی قدرتهای بزرگ در جامعه ملل بهترین فرصت را در اختیار صهیونیستها قرار داد تا بخشی از یهودیان تحت حمایت لورد روتشیلد نماینده دولت انگلیس در فلسطین که سرپرستی فدراسیون صهیونیستها را به عهده داشت با طرح «اندیشه ملت واحد یهود» دست به تشکیل یک حزب سیاسی به نام صهیون بزنند و اقدامات موثری را در راستای تشکیل کشوری مستقل برای صهیونیستیها رقم بزنند.
البته این ایده در سال ۱۸۹۸ در کنگره صهیونیستها با شرکت ۲۰۴ نماینده از یهودیان مقیم کشورهای مختلف در بال سوئیس و از سوی تئودور هرتزل رئیس جمعیت صهیونیستها مطرح شد. او در این نشست تاکید کرد که یک دولت یهودی تا ۵۰ سال دیگر در سرزمینهای فلسطین تاسیس خواهد شد.
صهیونیستها و از جمله هرتزل برای هماهنگی با فرمانروایان سرزمینهای اسلامی مذاکرات را با برخی از مقامات سیاسی از جمله سلطان عبدالحمید ثانی خلیفه عثمانی شروع کردند، اما پاسخهای اولیه سلطان عثمانی موجی از یاس و ناامیدی را در بین صهیونیستها براه انداخت، اما هرتزل مایوس نشد و این بار ترفند دیگری را آغاز کرد و هدایای نایاب و گرانبهایی را برای عبدالحمید ثانی فرستاد و تلاش کرد تا با پرداخت ۲۰ میلیون لیره عثمانی به بیت المال خلافت، نظر موافق او را جلب کند، اما این حیله هم کارگر نیفتاد.
در بحبوحه جنگ جهانی اول بود که رهبران سازمان جهانی صهیونیسم و آژانس بینالمللی یهود از دولتهای انگلیس و آمریکا خواستند تا بعد از پایان جنگ و در صورتی که عثمانیها شکست بخوردند فلسطین به عنوان یک مملکت یهودی شناخته شود. این کوششها در نهایت نظر جیمز بالفور وزیر خارجه وقت انگلیس را به خود جلب کرد و زمانی که سلطان عبدالحمید ثانی از سوی گروه اتحاد و ترقی ترکیه از قدرت برکنار شد، بالفور فرصت را مناسب دید با انتشار نامهای معروف به اعلامیه بالفور و فرستادن لرد روتشیلد به فلسطین پشتیبانی دولتش را برای تشکیل یک کشور یهودی نشین اعلام کرد.
اگرچه حمایت از صهیونیستها در دولت انگلیس و همچنین سیاسیون این کشور طرفداران زیادی داشت، اما با این حال بخشی از مقامات انگلیسی اجرایی شدن این طرح را با خطرات زیادی همراه میدانستند. از لرد کرزن سیاستمدار شاخص انگلیس این ایده را خطرناک توصیف و اعلام کرد که فلسطینیها با نیم میلیون جمیعت هرگز حاضر به تن دادن به واگذاری زمین و مایملک خود به مهاجران یهودی تبار نیستند. او البته تنها نبود بلکه ادوین مونتاگیو وزیر خزانه داری دولت انگلستان هم تشکیل دولت یهودی در فلسطین را با حقوق اعراب متعارض میدانست.
این فعل و انفعالات البته در شرایطی رخ داد که کشورهای دنیا از جمله مناطق مربوط به غرب آسیا درگیر آثار و تبعات جنگ جانمانسوز بودند و فلسطینیها در زمانی پی به متحوای اعلامیه بالفور بردند که دیگر کار از کار گذشته بود. با این وصف، بخشی از جهان اسلام با این داستان به مخالفت برخاستند و حتی هیات رسمی جامعه فلسطین به ریاست شیخ الحسینی به لندن رفت تا مخالف جامعه فلسطینی را با این طرح اعلام کند. تلاشی که البته به ثمر نرسید.
در نهایت در آوریل ۱۹۲۰ و در شرایطی که عثمانیها توان اداره متصرفات اقماری خود را نداشتند و ستاره بختشان در عرصه بینالمللی رو به افول نهاد در چارچوب اعلامیه بالفور و در قالب طرح مساله قیمومیت، اختیار اداره فلسطین به انگلیس واگذار شد و از این تاریخ به بعد به صورت کاملا برنامه ریزی شده مهاجرت یهودیهای سراسر دنیا به سرزمینهای فلسطین آغازشد و با این ترفند جمعیت یهودیان مقیم این منطقه تا سال ۱۹۳۹ و در آستانه جنگ جهانی دوم به ۴۴۶۰۰۰ نفر رسید که در مقایسه با ده سال قبل سه برابر افزایش یافت و بعد از پایان جنگ هم این تعداد به صورت فزایندهای افزایش پیدا کرد. با این اقدام طرح استعماری قدرتهای بزرگ به منظور ملت سازی در بین جوامع ساکن در منطقه غرب آسیا در مسیر اجرایی قرار گرفت.