در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
این استاد مطالعات فرهنگی و تمدنی، علاوه بر ریاست کارگروه تخصصی تاریخ شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورایعالی انقلاب فرهنگی؛ در حال حاضر مدیریت گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع) و سردبیری فصلنامه علمی - پژوهشی تاریخ اسلام - دانشگاه باقرالعلوم(ع) و نیز ریاست میز تمدن اسلامی در قطبهای فکری و فرهنگی دفتر تبلیغات اسلامی را عهدهدار است. الویری دو دهه است که نسبت به مسأله تهدید سیطره اخباریگری نوین بر تفکر شیعی هشدار میدهد و حال در نشست با مدیران ارشد صداوسیما برایمان موکدا از بازگشت تشیع مناسکی و غلبه یافتن آن بر تشیع فقاهتی میگوید. او ردپای این موضوع را در دورههای مختلف تاریخی، از زمان حمله مغول سپس دوره صفویه، افشاریه، قاجار، پهلوی و تا به امروز دنبال کرده و از این دغدغه بهعنوان تهدیدی فراتر از جناحبندیهای سیاسی نظام یاد میکند. در متن پیشرو الویری شرایط رفع این تهدید و مواجهه جامعه، نظام اسلامی و صداوسیما با این مسأله را مورد واکاوی قرار داده است.
امروز در شرایط بازگشت یک نوع تشیع مناسکی و غلبه یافتن آن بر تشیع فقاهتی و معرفتی هستیم. به این معنی که متاسفانه دینداری را به صورت عمده بر پایه ظواهر و مناسک دینی تعریف میکنیم و دغدغه زیادی برای یک گام فراتر نهادن نداریم. از زمان حمله مغول به این سو به لحاظ توجه به بحث مناسکی و غیرمناسکی و به یک معنا بین تشیعگرایی و تشیعگریزی به نظر میرسد که همواره شاهد یک حرکت پاندولی بودهایم.با حمله مغول یک بسط قابل توجه را برای مناسک شیعی میبینیم اما بعد از آن یک دوره انقباض دیده میشود. در دوره صفویه دوباره دوره مناسکگرایی شدت پیدا میکند اما با ورود فقهای جبلعامل مهار و کنترل میشود. در دوره قاجار بار دیگر مناسکگرایی در سطح بسیار وسیعی ترویج پیدا میکند. در دوره پهلوی این حرکت پاندولی در جهت دیگر به حرکت درمیآید و امروز که به نظر میرسد تشیع مناسکی عصر قاجار در حال بازگشت است و صدای پای امامحسین(ع) عصر قاجار برای ما قابل شنیدن است.این تحلیل، پیشفرض بنده است و طبیعتا درخصوص این پیشفرض میتوانیم با کسانی که اهل مطالعه تاریخ معاصر و بحثهای تاریخ تشیع هستند و در حوزه اخباریگری در تفکر شیعی کار کردهاند، به گفتوگو بنشینیم.البته این مسأله، تحلیل امروز بنده نیست و از دو دهه پیش این هشدار را تحت عنوان اخباریگری نوین، توهم یا واقعیت مطرح کرده و بر آن پافشاری کردهام. من اعتقاد دارم که یک اخباریگری نوینی در حال حرکت به سمت تشیع است و میخواهد بر تشیع شیعی سیطره افکند. تهدیدی که از این ناحیه متوجه ماست مطمئنا بسیار فراتر از مسأله جناحبندیها و حتی فراتراز دغدغههای سیاسی نظام است.بحث از تفکری شیعی است که طبق صحبت امام باید در پی نشان دادن افق و الگوی تازه به جهانیان باشد اما آنقدر آن را تقلیل میدهیم که از این رسالت دور میماند. در این شرایط بنیانهای فکری شیعی در معرض تهدید قرار میگیرد. علت شور و هیجان و دغدغهمندی امثال ما که وظیفه خودمان میدانیم این موضوع را فریاد بزنیم این است که میدانیم با پیش گرفتن این رویه، تفکر شیعی خشک خواهد شد و از کارکردهایی که اثبات کرده میتواند داشته باشد؛ بازداشته خواهد شد، به همان ترتیبی که در گذشته فکری ما چنین شد. این تحلیل کلی بنده از بحث آسیبشناختی وضعیت کنونی تشیع است و نه جنبههای دیگر. در این فضا میدانم که علاج این مشکل فراتر از توجه و اقدامات رسانهملی باید انجام بگیرد. رسانهملی به تنهایی نمیتواند این مشکل را حل کند. ریشه این مشکل در جایی دیگر باید دیده شود، نسبت به آن احساس خطر شود و درباره آن فکر شود. در فضای حوزه حداقل در حد وظیفه ما این مسأله را دنبال میکنیم که به نتیجه برسد.
استاد مرحوم ما آیتا... مهدوی کنی یکی از درسهای بزرگی که به ما دادند این بود که هرگاه ایرادی را مطرح کردیم باید با نگاه همدلانه و نه از موضع قدرت و طلبکارانه راهحل ارائه دهیم. حال سؤال این است که در این شرایط، در حوزه رسانهملی چه کاری میتوان انجام داد؟ قبل از طرح هر نکتهای تاکید میکنم که برخلاف باور عدهای بههیچوجه نگاهی مناسک ستیزی ندارم؛ اصولا مناسک بستر حمل اندیشهها برای توده مردم است بدون مناسک بههیچوجه نمیتوانیم برای مردم حرفهای معرفتی بزنیم پس مناسک باید که حفظ شود؛ منتها آنچه که تجربه تاریخی نشان داده و جامعهشناسان و مردمشناسان بر آن صحه میگذارند این است که وقتی مناسک از روح اصلی خود فاصله میگیرد، خالی شده و کارکردهایش به کج کارکرد تبدیل میشود و آن هدفی که دنبال میکرد به ضد تبدیل میشود، بنابراین بحث بنده به معنی کوشش برای کم کردن مناسک نیست و قصدم توجه دادن به ظرفیت بالای مناسک و جلوگیری از کارکرد مناسک به کج کارکردهاست. بنده در این حیطه چند نکته را بر اساس تجربهام مبنا قرار دادهام. به نظرم به هر اندازه که ممکن باشد رسانه باید با رعایت همه محدودیتهایی که دارد از حداکثر ظرفیتها برای فضای گفتوگوهای چالشی استفاده کند.اصولا گفتوگوهای چالشی و انتقادی هرچند هم که محدود باشد اثربخش خواهد بود و از آن دریچههایی است که میتواند مقدمهای برای انجام راهکارهای دیگر باشد. اگر این فضا در جامعه به رسمیت شناخته شود و افرادی که درباره معارف و مناسک تشیع نکته انتقادی دارند، بتوانند در قالب برنامههای دینی طرح کنند، این اقدام نقطه آغاز بسیاری از بحثها خواهد بود زیرا هرکسی که فکری را طرح میکند منتظر است نقد آن را هم بشنود، در نتیجه تندی این کج کارکردهای مناسکی گرفته خواهد شد. بسیاری از اندیشهها وقتی فرصت طرح پیدا میکنند اثر خود را در جای خاص خواهند گذاشت؛ نمونهاش برنامه «سوره». البته که تلویزیون به برنامههای چالشیتر از این احتیاج دارد اما در همین حداقل هم میبینیم که حتی کسانی که چندان علاقهمند دنبال کردن برنامههای تلویزیون نیستند، پیگیر بحثی مشخص در این برنامه میشوند. عرض من این است که در برابر مناسک، تشیع معرفتی و فقاهتی را قرار میدهم. تشیع معرفتی یعنی اینکه فضا را برای معرفت و بروز اندیشهها باز کنیم تا بتواند تعدیل کند و حتی وقتی مناسک برگزار میشود به نخبگان خط دهد و رویکردی را پیش روی آنها قرار دهد تا بتوانند دریابند چطور میتوانند این ظرفیت را در یک فضای مناسبی استفاده کنند.
در خصوص برنامههای صداوسیما، البته که باید به شأنی که برای شبکههای مختلف تلویزیون تعریف شده است هم توجه داشته باشیم؛ مثلا در برخی از مناسبتها میبینیم که شبکه چهار هم همان برنامههای عزاداری که از شبکه یک و حتی شبکه خبر پخش میشود را پخش میکند. من همان اول بحث پرچم مناسکستیزی را افراشتم اما این که تمام شبکهها محتوای برنامههای مناسبتیشان واحد باشد هم درست نیست. فرضا روز عاشورا، کسانی که دنبال بحثهای فکری هستند، نمیتوانند گمشدهشان را در بین برنامههای مناسبتی که شبکههای مختلف تدارک دیدهاند، پیدا کنند. عزاداری این طیف ازمخاطبان این است که درباره امامحسین(ع) بیندیشند. هرشبکهای باید رسالت خودش را حفظ کند و در روزهای مناسبتی صرفا به پخش و گسترش مناسک نیندیشد. نکته دیگر اینکه در انواع و اقسام برنامههای مذهبی اعم از گفتوگوها و حتی سینهزنیها، افزون بر اشاعه حزن و اندوه نسبت به آنچه بر امامان ما گذشته است که رسانه وظیفه نشان دادن آن را برعهده دارد، اگر پرسشی پیرامون آنچه که مخاطب دیده است نیز طرح شود تا او را به فکر وادارد؛ آن وقت نتیجهاش این میشود که رسالت این برنامههای مناسبتی به یک حس همدلی محدود نشده و مغزهای پیروان اهل بیت درگیر پیامی میشود که از برگزاری آن مناسبت مدنظر است.
نکته دیگر اینکه به قول آقای قرائتی امروز مردم حوصله غذاهای مفصل را ندارند و غذاهای ساندویچی طرفداران بیشتری دارد، پیشنهاد میکنم به جای یک برنامه ۶۰دقیقهای، شش برنامه ۱۰دقیقهای در قالب کلیپ و برنامههایی که ساختاری پرطرفدار دارند، بسازید. برنامههایی که زمان کوتاهی دارند، ظرفیت و کشش بالایی برای جذب مخاطب داشته و حتی ممکن است مخاطبان خاصی پیدا کند. امروز که ما با پیشفرض غلبه تشیع مناسکی مواجهیم و ضرورت هوشیاری در برابر آن کاملا حس میشود، سهم صداوسیما این است که آن نقطه سرخطهایی که مخاطب را به تامل وامیدارد بیشتر کند، اعم از گفتوگوهای چالشی تا تنوع بخشیدن به قالبهای برنامهسازی.
نکته دومی که میخواهم در باب آن صحبتی داشته باشم، به رسمیت شناختن فکر مخالفان است که رهبری هم به آن اشاره کردهاند. طبق نظر امام(ره) نیز حفظ وحدت ملی با پذیرش تعدد آرا ممکن است. برداشت ما این است که سازمان صداوسیما هنوز تعدد آرا را به رسمیت نمیشناسد و نتیجه و ضربهاش را من نوعی میبینم که در سطح دانشگاه با این جماعت کار میکنم. نتیجه این شرایط، راکد ماندن ظرفیت نخبگانی است که ما میبینیم. در عین رعایت همه چارچوبها که ما هم به آن باور داریم، انعطافهایی هم وجود دارد که ما به آن معتقد هستیم ولی به نظر میرسد دوستان ما در صداوسیما به آن معتقد نیستند. باید این انعطافها و فضای لازم، ایجاد شود.من طلبه تاریخ که دردمند این فضا هستم و تجربههای اول انقلاب تا به امروز را در خود میبینم از این وضعیت احساس تحقیر میکنم وقتی که میبینم این افکار مخالف شرایط شنیده شدن برایشان وجود ندارد، چون میدانم که اگر این افکار مخالف عرضه شود، برای هر کدامشان من ۱۰تا پاسخ دارم اما آنها در صداوسیما امکان ارائه شدن ندارند و افکار ضعیفتری عرضه میشود. نتیجه اینکه آن افکار در جاهای دیگری ریشه میدواند، جوانه میزند، یار و طرفدار پیدا میکند و وقتی در این شرایط عرضه شود، دیگر به این سادگیها نمیتوان حلش کرد. آنجا دیگر زبان امثال من کوتاه است. نوع برخورد صداوسیما با این افراد معنیاش این است که امثال من نوعی در برابر این جماعت مخالف، ناتوان و عاجز از پاسخ هستیم، یعنی میترسیم آدمهای صاحبفکر به صداوسیما بیایند. نتیجه این ترس تحقیر من است، درحالی که این ترس برساخته است و بههیچوجه واقعی نیست. ما هیچ شبههای نداریم که پاسخ نداشته باشد. شبهاتی که در بحث فرهنگی و دینی است، منشأ پخش آن یکجا است و جایی که میخواهد پاسخ دهد، جای دیگری است. مخاطب رسانهملی بهطور مستقیم مخاطب آن شبهه نیست. شما حداکثر تلاشتان این است که خودیها را نگه دارید که از دست نروند ولی به آن کسی که در معرض آن شبهه است، پاسخ نمیدهید چون او مخاطب شما نیست. اگر به شبههافکنان داخلی و خارجی تریبون دهید، طبیعی است که او منتظر نقد هم میماند. پس اگر نقد زنده شود، فکر میکنم بسیاری از چالشها فرو نشیند.مثلا نسبت به آقایان عبدالکریم سروش و مصطفی ملکیان، دو رفتار متفاوت پیش گرفتیم. آقای سروش را محدود کردیم و دیدیم که چی شد؛ آقای ملکیان را محدود نکردیم و نتیجهاش را هم دیدیم. مطمئنا مدتی یک اندیشهای کر و فر میکند اما بعد کمکم از آب و تاب میافتد و چون کشش ندارد، خیلی راحت نقد میشود. ناامیدانه اما از سر وظیفه عرض میکنم که باید توجه داشته باشید که فکرهای دیگری هم است.
صرفنظر از شکاف نخبگانی در بخش فرهنگ، یک شکاف مردمی هم به چشم میآید. در باب مردم تحلیل من از منظر یک طلبه تاریخ است و براساس تجربه اندک خود و بدون اطلاع از هر تحلیل آماری عرض میکنم که بین توده مردم و رسانه یک شکافی در حال ایجاد است. مقام معظم رهبری بهعنوان اصل انقلاب به مردم معتقد هستند. اگر چنین است، طبیعی که در پی آن برای ما وظیفه ایجاد کند. بهنظر میرسد گاه رسانه بر سر دوراهی انتخاب حاکمیت یا مردم قرار میگیرد. حاکمیت در حال حرکت به سمت و سویی است که همهچیزش با مردم گره نخورد. مقام معظم رهبری در اینباره هشدار دادهاند که اگر چنین شود، ما از مسیر اصلی منحرف میشویم. یک جاهایی رسانه باید درست تصمیم بگیرد که جانب مردم را بگیرد یا جانب موضع حکومت را؛ این همان شکافی است که بین دیدگاه رهبری، طرفداران ایشان و مدعیان طرفداران ایشان به چشم میآید. این مسأله یکی از گرهها و چالشهای کاملا جدی است. در کارکرد رسانه، چهار نقش اطلاعرسانی، آگاهیبخشی، تفریح و تبلیغات معرفی شده است و حتی نقشهای مورد توقع مثلا تحکیم پایههای ملی، هویتبخشی و... اما این وسط یک رکن جدید اضافه شده است با عنوان «تقویت حکومت و حاکمیت»؛ در نگاه دینی اینها میتواند همسو باشد و از هم جدا نباشد.وقتی در تعریف نقش رسانه، یک پدیده جدیدی معرفی میشود، باید تصمیم گرفت که در این دوراهی به کدام سو باید رفت. باید این مرز را کمرنگ کنیم. تحلیل و هشدار رهبری به نقش مردم بسیار بنیادی است و خیلیها را باید به فکر بیندازد که اگر ما در مسیری حرکت میکنیم که بین این دو خواسته تعارض وجود دارد، باید دقت داشته باشیم که کجا مردم و کجا حاکمیت را باید انتخاب کنیم. حرف ما این نیست که هرچه مردم گفتند باید پذیرفته شود ولی مثل حرکت بر لبه تیغ است. باید توجه داشته باشیم که بحثهای فرهنگی میتواند گرهگشایی داشته باشد. بحثهای فرهنگی بههر اندازه که مردمیتر باشد، موفقتر است. علت اینکه برخی از سریالهای تلویزیون مخاطب بیشتری پیدا میکند به این جهت است که بیننده موضوع سریال و شخصیتهای داستان را کاملا مثل مردم جامعهاش میبیند. در حیطه فرهنگ به استناد سنت و سیره پیامبر در حکومتداری مدینه، عرض کنم که هرچه مردمیتر، موفقتر. حرفهای بزرگ، بنیادی و عمیق فرهنگی را تا خم نشویم و همتراز مردم نشویم، نمیتوانیم به مردم بگوییم. وقتی همسان مردم شدیم، چرخدندههای فکر بالاخره با قسمتی از دغدغههای مردم درگیر میشود و موفق میشود که آنها را به حرکت درآورد. باید مطابق با فرهنگ لسان مردم با آنها حرف زد. اگر از مردم فاصله گرفته شود، آغاز یک نگرانی جدی است که ما احساس میکنیم در حال وقوع است.
نکته سومی که قصد طرح آن را دارم، این است که ما از ظرفیت تاریخ و دانش تاریخ و به تبع آن دستاندرکاران حوزه تاریخ استفاده نمیکنیم و ریشه برخی از مشکلات جدی در کشور ما فقر تاریخینگری است، البته نه به معنی رایج دانش تاریخی. بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی ما ریشه تاریخی دارد و ما اصلا به این موضوع توجه نداریم. باید از زمان مواجهه جهان شرق و شرق اسلامی و ایران اسلامی با دنیای غرب، به اصطلاح مواجهه دنیای مدرن با دنیای سنتی و اسلامی ردپا را بگیریم و جلو بیاییم چرا که همچنان خیلی از کارهایمان همان تجربههای پیشین است. در این زمینه حرف بسیار است؛ معروف است که در زمان مشروطه، روشنفکران و اصطلاحا دانشگاهیان عرصه را در دست گرفتند و علما را کنار زدند و آن قصه پیش آمد. امروز بر اساس آن تجربه احساس میشود این تجربه از طرف علما در حال تکرار است، در حالی که به قول حضرت امام این دو قشر یعنی دانشگاهیان و علما اگر با هم نباشند، نمیتوانند گرهگشایی کنند.
در پایان دو پیشنهاد دارم؛ یکی بحث تجربهنگاری رسانهملی پس از پیروزی انقلای اسلامی است و نه فقط امروز. به نظر من دعوت از نخبگانی که فکر مخالف دارند، بازی برد-برد است. هم رسانه ما، رسانهای آزاداندیش خواهدبود و هم افراد نخبه امکان صحبت پیدا خواهند کرد. واقعا تجربه صداوسیما و نظریههای رسانههای جمعی، تجربهای قابل ارائه است اما مدون نیست؛ مثل خیلی از تجربههای دوران انقلاب که مدون نیست و همچنان در ذهن افراد ماندهاست و البته که باید مدون شود. خصوصا در مورد کسانی که بر دانش ارتباطات و رسانه خوب مسلط هستند، اگر این افراد ماموریت پیدا کنند که این تجربیات از ابتدای انقلاب تا به امروز مدون شود، باور دارم از تجربیات ۴۰سال گذشته میتوان نظریات مفیدی برای یک رسانه دینی استخراج کرد. پیشنهاد دوم بنده مربوط به تاریخ شفاهی است که امروز تبش در کشور فروکش کردهاست در حالی که ما بهشدت به این موضوع معتقد هستیم. دانشگاه باقرالعلوم یک مجموعه پنج جلدی در مورد تاریخ شفاهی حوزه علمیه چاپ کرده که جلد اولش «شیوهنامه» است. این که چگونه میتوان تاریخ شفاهی نوشت، فرمولها و دستورالعملهایی برای آن در نظر گرفته شدهاست که در هر حوزهای میتواند بومیسازی شود. در مورد تاریخ شفاهی سازمان صداوسیما هم توصیه اکید دارم وجود افرادی را که سن و سالی از آنها گذشتهاست، مغتنم بدانیم، سراغشان برویم و با مصاحبههای روشمند، نسبت به این مسأله اقدام کنیم.
پیشنهاد حقیر راهاندازی «شبکه تاریخ» است. میدانم راهاندازی شبکه، معنی ساختاری و هزینه دارد. من هرجا مسئولیت داشتهام، به شدت مخالف افزایش ساختارها بودهام؛ پس برای اینکه هزینه نداشته باشد، یک شبکه مجازی مدنظر بنده است به این شکل که هر کدام از شبکههای سیما روزانه یک ساعت این مسأله را عهدهدار شوند. به هر جهت برای رفع مشکلات کشور میتوانیم یک منظر دیگری را بیفزاییم و آن، منظر تاریخی است. توجه به این پیوست تاریخی ذیل خیلی از مسائل فرهنگی میتواند قرار گیرد. به جد معتقدم ما هیچ مشکلی نداریم که دست کم چندبار توسط خودمان یا دیگران تکرار نشده باشد. همچنین هیچ مسألهای فکری نداریم که اولین بار باشد با آن روبهرو باشیم. تمام مسائل امروز ما در تاریخ گذشتهمان گاه بیشتر از یک بار تکرار شدهاست اما با بیگانگی نسبت به گذشته، هر بار از نقطه صفر آغاز میکنیم. در چنین شرایطی به نظر میرسد راهاندازی شبکه مجازی تاریخ راهگشا باشد. این شبکه در بدو امر لازم نیست خودش تولیداتی داشته باشد و بهتر است از تولیدات با محتوای تاریخ شبکههای سیما ارتزاق کند تا روزگاری اگر شرایط مساعدتر شد، روی آن سرمایهگذاری شود. سودمندی اول این طرح، مسأله پرتوافکنی به بخشی دیگر از ریشه مشکلات است که بدون توجه به آن، مشکلات حل نخواهدشد. سودمندی دومش این است که ضمن ترمیم فضای نخبگانی حتی میتواند در برونرفت رکود اقتصادی مفید باشد. سودمندی سوم هم بحث هویت بخشی است.
۱- مسائل امروز ما در تاریخ گذشتهمان بیشتر از یک بار تکرار شده اما با بیگانگی نسبت به گذشته، هربار از نقطه صفر آغاز میکنیم
۲- در شرایط بازگشت یک نوع تشیع مناسکی و غلبه یافتن آن بر تشیع فقاهتی و معرفتی هستیم
۳- برداشت ما این است که سازمان صداوسیما هنوز تعدد آرا را به رسمیت نمیشناسد و نتیجه این شرایط، راکد ماندن ظرفیت نخبگانی است که ما میبینیم
۴- از دو دهه پیش هشداری تحت عنوان اخباریگری نوین توهم یا واقعیت را مطرح کردهام
۵- براساس تجربه اندک خود و بدون اطلاع از هر تحلیل آماری عرض میکنم که بین توده مردم و رسانه یک شکافی درحال ایجاد است
۶- قصدم توجه دادن به ظرفیت بالای مناسک و جلوگیری از کارکرد مناسک به کج کارکردهاست
۷- هرکدام از شبکهها باید رسالت خودش را حفظ کند و در روزهای مناسبتی صرفا به پخش و گسترش مناسک نیندیشد
۸- در شرایط بازگشت یک نوع تشیع مناسکی و غلبه یافتن آن بر تشیع فقاهتی و معرفتی هستیم
۹- ریشه برخی مشکلات جدی در کشور ما فقر تاریخینگری است البته نه به معنی رایج دانش تاریخی
۱۰- تحلیل و هشدار رهبری به نقش مردم بسیار بنیادی است و خیلیها را باید به فکر بیندازد
۱۱- بههیچوجه نگاه مناسکستیزی ندارم، مناسک بستر حمل اندیشهها برای توده مردم است
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم: