مناسبت تقویمی اخیر (پردهبرداری از مجسمه فردوسی در تهران در ۱۷خرداد سال ۱۳۳۸) بهانهای برای پرداختن به این موضوع و مسأله شد. در گفتوگو با سیدهادی موسوی، مستندساز و کارگردان مستند «سرآمد» (درباره ابوالحسنخان صدیقی، نقاش و مجسمهساز فقید و برجسته و سازنده مجسمه میدان فردوسی) که تجربه دستیاری کارگردانی و عکاسی در سینما را هم دارد، بحثهایی را درباره بیاعتنایی به هویت شهری در فیلمها مطرح کردیم و به جوابهای خوبی هم رسیدیم.
در تقویم کشور ۱۷ خرداد مصادف با پردهبرداری از مجسمه فردوسی در تهران در سال ۱۳۳۸ است، مجسمه زیبایی که ابوالحسنخان صدیقی آن را ساخت. در مستند سرآمد که سال ۹۴ آن را کارگردانی کردید، سراغ روایت این اتفاق فرهنگی رفتید؟
این فیلم درباره ابوالحسنخان صدیقی است و به بهانه بازگشت مجسمه امیرکبیر به ایران و نصب آن در پارکملت ساخته شد. بخشی از این مستند پرتره که درباره شخصیت استاد صدیقی و آثار ایشان است با موضوع بازگشت مجسمه امیرکبیر از ایتالیا تلاقی پیدا میکند و بهطور موازی در فیلم پیش میرود. در این بخش بیشتر به این میپردازیم که چه کسی ساخت این مجسمه را سفارش داد و چگونه در ایتالیا ساخته شد؛ اینکه در کارگاه آقایی به نام میکلوچی ساخته شد و وقتی انقلاب میشود آن مجسمه در ایتالیا میماند و کسانی که در وزارت ارشاد به صدارت و ریاست رسیدند، اجازه نمیدهند بازگردانده شود. این مجسمه ۳۰ سال در ایتالیا میماند تا اینکه طی صحبتها و تلاشهایی که نوشیندخت صدیقی انجام میدهد و بعد از پژوهشی که صورت میگیرد، به ایران انتقال پیدا میکند. درحقیقت پرتره استاد صدیقی و پروسه بازگشت مجسمه امیرکبیر به ایران، بخش عمده این مستند را تشکیل میدهد. در این بین به زندگی خصوصی استاد صدیقی، همسر و فرزندان ایشان، انزوای استاد و پردهبرداری از مجسمه فردوسی در تهران هم پرداخته میشود.
علاقهمندان مستند امکان تماشای آن را دارند؟
این مستند در دو سه جشنواره شرکت کرد اما الان متاسفانه جایی نمایش داده نمیشود که مخاطبان آن را ببینند.
قصدی برای اکران این فیلم ندارید؟ در گروه هنر و تجربه یا اکران آنلاین در سایت هاشور؟
من چند فیلم پرتره دارم که آخرین آنها مستندی به نام «آن مرد دیگر در را باز نکرد» درباره مهدی آذریزدی است که در جشنواره سینماحقیقت و یکی دو جشنواره دیگر به نمایش درآمد. قبل از آن هم مستندی درباره استاد علیاکبر صنعتی ساختم به نام «او مثل هیچکس نیست» که چند ماهی در گروه هنر و تجربه اکران شد. قصد دارم بعد از سپری کردن نمایشهای جشنوارهای، همه این مستندهای پرتره ازجمله همین مستند سرآمد را در قالب مجموعهای در سایت هاشور یا یکی دیگر از پلتفرمها اکران کنم.
یکی از کمبودهای همیشگی سینمای ایران، بحث فقدان هویت و نماد شهری است و بهجز استثنائاتی، کم پیش میآید سازهها و بناهای شاخص شهرها بهویژه تهران را در آثار ببینیم و حتی انبوه فیلمهای اجتماعی، نشانی از بافت جغرافیایی ندارند. شاید شاخصترین تصویری که از حضور میدان و مجسمه فردوسی در سینما به یاد داریم، مربوط به فیلم «ردپای گرگ» ساخته مسعود کیمیایی باشد.
متاسفانه امروز فیلمها بهدلیل مخارج بالای تولید و فیلمسازی، چندان سراغ فضاهای شهری و خارجی نمیرود و قصهها بیشتر در داخل آپارتمانها میگذرد. تهیهکنندهها و کارگردانها ترجیح میدهند سراغ لوکیشنهای کمدردسرتر بروند که نیاز به کنترل کمتری دارد. بخش دیگری از دوستان سینمایی هم سراغ فضاهای بکر، روستایی، کویری و خارج از شهرها میروند. همین الان و حین این صحبتها یاد فیلم «بوی پیراهن یوسف» هم افتادم که حضور میدان آزادی در آن برجسته است. اساسا زمانی باب شده بود که اگر شخصیتی در فیلمها از خارج به ایران میآید، نمایی از میدان آزادی تهران هم بهعنوان پلان معرف نشان داده شود.
فقط هم مربوط به شخصیتهای از خارج آمده نبود و کاراکترهای شهرستانی که در فیلمها به تهران میآمدند هم گذرشان به میدان آزادی میافتاد.
بله. درمجموع فارغ از این مثالهای اندک، ما در سینمای داستانی چندان روی نمادهای هویتی شهری کار نکردیم. به شکل پراکندهای هم در برخی سریالهای تلویزیونی سراغ نمایش این نمادها رفتهاند، مثل «فرفرهها» اثر آقای جاوید اسدزاده. این بهرهبرداری هم بیشتر جنبه زیباییشناسی دارد و بهعنوان عنصری برای پر کردن و زیباکردن قاب استفاده شده است. بااینکه از حوالی سال ۸۶ تا اواخر دهه ۹۰ در بحث مبلمان شهری، آثار خوبی از هنرمندان داخلی و خارجی داشتیم اما کمتر پیشآمده این نمادها به فیلمهای سینمایی راهیابند. کموبیش در بعضی سریالها اینها را دیدهایم اما اینکه این بازنمایی هویت شهری بهصورت مستمر، واضح، شفاف و هدفمند باشد، نه، چنین اتفاقی نیفتاده است.
با این بیاعتنایی به فضاها و هویت شهری یا تنها اشاراتی جزئی با نگاهی تزئینی و زیباییشناسانه، چقدر نیاز به مواجهه جدیتر و مفهومیتر با نمادهای شهری داریم؟ اینکه این اشارات تصویری، حکم ثبت تاریخی یک بنا، سازه یا نماد هویتمند را داشته باشد و حتی سالها بعد و با از بین رفتن احتمالی آنها هم، نقش اثرگذار خود را به عنوان یک شناسنامه جغرافیایی در سینما ایفا کند؟
قطعا نیاز به عزم و اراده و کاری جدی دراین زمینه داریم و باید به این سمت حرکت کنیم. چون کار عکاسی هم انجام میدهم خیلی به این فضاهای قدیمی و هویتمند شهری میروم و احساس میکنم زندگیهای هنوز بکر که دستخوش تکنولوژی نشده، باید به لحاظ جغرافیا و مردمنگاری ثبت شود. باید از اینها عکاسی شود و اگر در قالب فیلم سینمایی هم ثبت و ماندگار شود که چه بهتر. اگر چنین اتفاقی بیفتد، این مجموعهها به عنوان یک منبع غنی آرشیوی، سالها بعد قابلیت ارجاع تاریخی دارند و نسلهای بعدی میتوانند برای اطلاع از نحوه زیست و پوشش آدمهای امروز به آن مراجعه کنند. خودم با رفتن به فضاهای اینچنینی، این جزئیات را ثبت و مثل یک پرونده از آنها نگهداری میکنم. اما برای اینکه این کارها در سینما بصورت مداوم، منسجم و درست انجام شود، باید فیلمنامههایی در این خصوص نوشته شود. ما نمیتوانیم فیلمهایی داشته باشیم و بعد دنبال جانمایی نمادهای شهری برویم، اگر بخواهیم چنین کاری انجام دهیم در حد همان نمای معرف و موارد تزئینی باقی میماند و نمیتوان به عنوان یک منبع تاریخی به آن رجوع و استناد کرد..
به نظر میرسد فیلمنامهنویسان و صاحبان آثار سینمایی به ویژه در بخش خصوصی، خاصه علاقهمند و دغدغهمند ثبت فضاها و نمادهای شهری باشند و ظاهرا باید بیشتر از نهادهایی چون میراث فرهنگی و شهرداری توقع سفارش طرحها و فیلمنامههایی در این زمینه را داشته باشیم.
قطعا همینطور است اما متاسفانه این نهادها هم وقتی برای پرداختن به چنین موضوعاتی ندارند و اگر کارهای روزانه خودشان را درست انجام دهند، باید راضی باشیم! به نظرم فیلمنامهنویسان و تهیهکنندگان باید وارد عمل شوند و با نهادهای مختلف مذاکره کنند و پیشنهادهایی در این خصوص ارائه دهند. گرچه باید در به سرانجام رسیدن این طرحها و پیشنهادها، اصرار و مداومت داشته باشند. خودم هم این راه را رفتهام و آثار مستندی ساختم. بنابراین میدانم کار خیلی سختی است اما سینماگرانی که دغدغه و تعلق خاطر به این موضوعات دارند، باید پوست کلفتی هم برای کسب نتیجه داشته باشند، خسته نشوند و با دو بار «نه» شنیدن جا نزنند.. .
درمیان جشنوارههای سینمایی، حتی جشنوارهای مثل فیلم شهر که موسسه تصویر شهر وابسته به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران آن را برگزار میکند، هم کمتر روی هویت و شناسنامه شهری تمرکز دارد، درحالیکه عنوان این رویداد چنین توقعی را ایجاد میکند.
بله، انتظار درست و بهجایی است و باید در کنار موضوعات و اولویتهای دیگر، این بحث مهم مرتبط با شهر هم لحاظ و پیگیری شود. مثلا ما در همین مستند «سرآمد» به محله عودلاجان تهران هم پرداختیم که محل زندگی استاد صدیقی بود. البته همآنقدر که غالبا جای نمادها و سازههای شهری در فیلمها خالی است، خطر اشارات تکراری هم در این زمینه وجود دارد، به طوری که شاهدیم بعضی فیلمسازان در نمایش یک نماد یا محله یا بخشی از شهر یا یک منطقه خاص افراط میکنند، درحالی که کلی نماد و فضای مهم دیگر برای اشاره و پرداخت وجود دارد که فیلمسازان سراغ آن نرفتهاند و میتوان با صبر و بودجه و از زاویهای خوب، لوکیشنهای بکرتری را یافت و در آنها فیلمبرداری کرد. این معضل بهویژه در فیلمهای پرفروش سینمای ایران در این سالها دیده میشود و لوکیشنهای تکراری فراوانی در آنها میبینیم. چرا در تهران بزرگ که میتوانیم لوکیشنهای متنوع و زیادی داشته باشیم، فقط باید چند کوچه و خانه بخصوص و تکراری را در فیلمها ببینیم؟
این معضل به ویژه در جشنواره فیلم فجر خود را نشان میدهد که در یک بازه زمانی کوتاه مدت، چند لوکیشن تکراری را میبینیم.
دقیقا..
با این تفاسیر همچنان در قصور و کمکاری سینمای داستانی، سینمای مستند حضور فعالتر و موثرتری درباره نمادها و هویتهای شهری دارد و دست شما و همکاران بازتر است؟
بله، چون ما هم بودجه کمتری برای ساخت مستند لازم داریم و هم متغیرهای ما برای تولید اثر کمتر است. به نظرم مستندسازان تا حدی میتوانند این خلأ را پر کنند اما همچنان با شما موافقم که جای سینمای داستانی ما در فضای شهری بسیار خالی است و اگر درباره آن فکر شود، میتواند به لحاظ ثبت تاریخی، عمکرد موفق و ماندگاری داشته باشد. خودمان به عنوان مستندساز وقتی مستندی میسازیم که بیشتر با منابع آرشیوی سروکار داریم، این خلأ را بسیار احساس میکنیم. به نظرم کار شما هم که درباره این موضوع و کمبودها اطلاعرسانی میکنید، خوب و ارزشمند است و صحبت کردن درباره آن باعث میشود متولیان متوجه این فقدان و کمکاری شوند و در تعامل فیلمسازان و نهادهای مرتبط گامهای موثری در این زمینه بردارند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم