او یک روز در تحریریه روزنامه جام جم، مهمان گروه فرهنگی بود و در گفت و گویی مفصل با حضور علی اکبر عبدالعلی زاده عضو شورای سردبیری روزنامه از وی درباره این کتاب و فراتر از آن، رمان نویسی برای نوجوانان و فضای کلی فرهنگ و ادبیات کشور سوال کردیم. آنچه می خوانید حاصل این گفت و گوی مفصل است.
از اینجا شروع کنیم که چه شد به این شهید خاص پرداختید؟
برای شهید احمد جوکار دیدم کار جدی که چه عرض کنم، کار مقدماتی هم نشده بود بلکه تنها چیزی که درباره ایشان منتشر شده بود، بولتنی بود که در شهرستانها در زمان جنگ منتشر میشدو به زندگینامه و فعالیتهای مبارزاتی شهید در قبل و بعد از انقلاب میپرداخت، صرفا همان بود. این شهید در 22 سالگی به شهادت رسیده است و از 15 سالگی فعالیتهای مبارزاتی اش را شروع کرده بود. سعی کردم سایه روشنی از وضعیت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ملایر را هم در ضمن روایت داستان این شهید بیاورم. ایشان طلبه بود بعد ازانقلاب به مدرسه عالی شهید مطهری رفت و لباس روحانیت را پوشید اما در عملیاتهای مختلف شرکت داشت که این موارد در کتاب آمده است. احساس کردم نوجوانی و حق طلبی و مبارزات او در قبل از انقلاب میتواند جذاب تر از شهادتش باشد و خواستم با این کتاب این موضوع را بفهمانم که از این ریشه و فونداسیون است که ما میتوانیم بعد ازانقلاب یک رزمنده با اخلاص و پیشتاز در دفاع از انقلاب و کشور داشت. من برای نوشتن کتاب با خانواده ایشان نشستهایی داشتم و اسناد و مدارکی به دست آوردم اگرچه خودم سعی کردم داستان بنویسم و حادثه پردازی کنم و وارد درام شوم.
چرا قالب داستان را برای نوشتن کتاب انتخاب کردید و به دنبال خاطره نویسی نرفتید؟
در اقتصاد از خام خواری و خام فروشی انتقاد میکنند، در فرهنگ هم خام فروشی بد است. اینکه با خانواده شهید بنشینیم و بدون اینکه خودمان کاری کنیم، نوارهای مصاحبه را پیاده و حتی بدون یک ویرایش ساده چاپ کنیم به نظر من فقط باعث از بین رفتن درختان برای انتشار کتابهای این گونه میشود. آیا انتشار کتابهای این گونه با 300 و 400 صفحه درست است؟ من منتقد خاطره نویسیهایی هستم که کار هنری روی آنها انجام نمیشود و با بیان خام مخالفم البته در آن طرف قصه هم آسیبهایی است یعنی در رمان اگر فقط تخیل نویسنده وارد شود، با آن هم مخالفم چون معتقدم باید سنخیتی با زندگی و شخصیت شهید و آن مقطع تاریخی که شخصیت در آن زندگی کرده است، داشته باشد. این یک تیغ دو لبه است که باید مراقبت کرد.
به کتاب برگردیم و کمیدرباره آن توضیح بدهید.
مضمون کتاب درباره گروهی از دانش آموران هستند که میخواهند یک مانور دانش آموزی برگزار کنند و من به همین مناسبت برگشتم به سالهای امورتربیتی که یادگار شهیدان رجایی و باهنر بود و دولتهای بعد آن را ضعیف و ضعیف تر کردند میآنید احمد جوکار را انتخاب کردند و در 6 اپیزود در اولین اپیزود دارد درباره افراد توضیح میدهد در اپیزود دوم موضوعبه صورت فلاش بک به گذشته این فرد میرود و در اپیزود سوم به قهوه خانه ای میرویم که در آنجا این شهید میرفته، به جوانان خط میداده و آنها را ارشاد میکرده است. قهوه خانه در مجموع محیط مذمومیهست حتی در فرهنگ عامه خیلی خوشنام نیست ولی من آن را در کتاب آوردم تا به این وجه زندگی هدایتگر شهید هم بپردارم. در اپیزود آخر فعالیتهای این چند دانش آموز را میبینید و از دل آن به صورت غیرمستیقیم زندگی شهید را هم بیرون میکشیم من با خانواده شهید تعامل و صحبتهایی داشتم چون به هرحال بدون رضایت آنها کاری انجام نمیدادم. به من گفتند شما در کتاب جایی درباره مادر شهید اطلاعاتی داده اید.ما این بخش را در کتاب خواندیم و رد شدیم اما بعد فهمیدیم عین همین ماجرا اتفاق افتاده است و ما نمیدانستیم. یا یک نگرانی داشتند که من در موضوع قهوه خانه سراغ تخیلاتم رفته ام در صورتیکه من اطلاع داشتم و دوستان شهید به من گفته بودند البته نه به این تقصیل که در داستان هست. بالاخره نویسنده باید به کار اطناب بدهد و برای خود تحلیل داشته باشد. بعدا خانواده شهید گفتند اسنادی پیدا کردیم که ایشان در قهوه خانه مینشسته و جوانان را ارشاد و راهنمایی میکرده و همانطور که من در کتاب نوشته بودم، در آن قهوه خانه مطبوعات روز و کتابهای جلال آل احمد و دکتر شریعتی جوانان میخوانده اند. میخواهم بگویم من نه خاطره محض نوشتهام و نه در آغوش تخیل رفته ام بلکه چیزی بینابین لازم است. اگر کتابهای مورد توجه نوجوانان را بررسی کنید میبینید که آنها به آثاری علاقه دارند که در آن حادثه زیاد باشد. نثری کلاسیک که درآموزشها و سخنرانیهای رسمیرایج است، مطلوب نوجوانان نیست.
دوستان میگفتند برای پشت جلد چه چیزی بگذاریم گفتم قهوه خانه را بگذارید آنها معتقد بودند قهوه خانه مناسب شهید نیست ولی به آنها گفتم و تاکید کردم که همین را بگذارید و سعی کردم از همه عناصری که بخواهد مستقیم گویی کند و چیزی را به مخاطب القا کند، پرهیز کنم.
به عنوان کسی که چندین سال است برای نوجوانان مینویسید. نسل جدید نوجوانان، ذائقه و علاقههایشان را چگونه میبینید؟
نوجوان امروز یک مقدار کم حوصله است و حوصله اطناب و تعببرهای طولانی ندارد و به همین دلیل سعی کردم کتاب را در 80 صفحه جمع کنم. بالاخره این همه رسانهها و وسایل جدید ارتباطاتی باعث شده است سلیقه و حوصله این نسل تغییر کند. این نسل، همچنین از جذابیت خیلی خوشش میآید و از یکنواختی بخصوص یکنواختی فضایی گریزان است. از طرف دیگر نوجوان امروز از فرهنگ و ادبیات کتاب یکسره گسسته و بریده نیست. این تبلیغات که میگویند کتاب و فرهنگ و هنر، تمام شد و همه چیز دیگر در فضای مجازی خلاصه میشود، درست نیست. با کار و جذابیت بیشتر و با آسیب شناسی و کار کارشناسی میشود همچنان نوجوان امروز را در فضای فرهنگ و هنر نگه داشت. برخی نوجوانهای امروز را میبینیم وارد فضاهایی در هنر و ادبیات شده اند که خود من جرات نکرده ام واردش شوم. البته شاید تعداد این گروه از نوجوانان کم باشد ولی ما باید برای افزایش این گروه تلاش کنیم. از طرف دیگر در حوزه واژگانی هم نوجوانان امروزی خیلی دوست ندارند با لغاتی رو به رو شوند که برای معناکردنشان نیاز باشد به لغت نامه مراجعه کنند و یا به قول امروزیها سرچ کنند. البته شاید این ضعف باشد اما باید گفت نوجوانان امروز دنبال لقمه آماده هستند و اگر با نوجوانی خودمان مقایسه کنیم، عمق کمتر است و باید برای گرایش جوانان به مسائل تئوریک و ایدئولوژیک باید بیشتر فعالیت کنیم و مشوقهای بیشتری به آنان عرضه کنیم.
این مشوقها چه چیزی هستند؟
باید نگاهمان را از مطالب و کتابهای سفارشی برداریم و بیشتر در مخاطب شناسی کار کنیم. اگر در 20 سال اخیر بررسی کنیم، چند مدیر عامل در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آمده و رفتهاند؟ همه ما از کانون پرورش خاطرات خوبی به ذهن داریم و تولیدات این مرکز در حوزههای ادبیات و سینما و همیشه تاثیرگذار بوده است اما واقعاً در این چند سال چند کتاب خوب از کانون خواندهایم؟ من نمیخواهم وارد بحثهای صنفی بشوم و درباره انحصاری که در آنجا وجود دارد، حرف بزنم. یا زمانی مجلات رشد آموزش و پرورش چقدر تاثیرگذار بودند اما امروز چه تاثیری دارند؟ این قصه پرغصه ما این است که سازمانهای ما بدون مخاطب شناسی و ظرفیت سنجی در گروه نویسندگان و مولفان شروع به کارهایی میکنند که شاید به نیمه هم برسد اما به نتیجه نمیرسد.
اینکه میگویید مخاطب شناسی منظورتان چیست؟
به نظر من یک دوره کار پژوهشی است که اگر نهادی میخواهد کار فرهنگی بکند باید بیاید و تعریف کند که من با چه مخاطبی رو به رو هستیم اگر میخواهیم فیلم یا کتاب تولید کنیم این قرار برای چه مخاطبی با کدام گروه سنی و چه اندیشه ای تولید شود. مخاطب شناسی به این معناست که ذائقه مخاطب را بفهمیم. گرایشهای روحی و روانی و مسائل مخاطب را بشناسیم. برای تولیدکنندگان شاید همان گروه سنی مهم باشد ولی بحثهای روان شناسی، پدیدههای امروزی و ظرافتهایی که باید باشد، توجه نمیشود. با توجه به پیشرفتهایی که شده است و با توجه به ادعاهای زیادی که در زمینه فرهنگی داریم، در این زمینه خیلی عقب هستیم.
این شهید اعلامیههای حضرت امام را در طبقه دوم دبیرستان پهلوی شریعتی امروزی قرار میداده و این اعلامیهها پخش میشده است و نکته جالب این است که ساواک با وجود اینکه به شدت دنبال وی بوده است هیچ وقت نتوانسته است او را دستگیر کند خیلی زرنگ بوده است در یکی از ایپیوزودها اشاره ای به این موضوع است که مینی بوسهای خط همدان – ملایر را متوقف میکرده اند تا این شهید را در بین مسافرانش شناسایی کنند اما نمیتوانند بعد از انقلاب هم با حزب توده درگیر شده بود ودر این درگیری مجروح شده بود و بعد هم که بحث شهادت ایشان پیش میآید.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد