ادبیات در برههها و مقاطع مختلف تاریخی و اجتماعی، صدای جامعه و دربرگیرنده و برآوردهکننده نیازهای مطالعاتی، اندیشگی و حسی مردم است. شعر، داستان کوتاه، رمان و سایر قالبهای ادبی با قابلیتهایی که دارند به جذب مخاطبان پرداخته و حرفی از جنس زمان میزنند. طبیعی است که تحولات فرهنگی و نوآورانه در حوزه ادبیات، بر یکایک بخشهای فعال در حوزه ادبیات تأثیر خودش را میگذارد، کما اینکه در حوزههای دیگر این اتفاق میافتد.
اولین گام روشن در پیوند ادبیات معاصر ایران با دانشگاهها و دانشکدههای ادبیات، بهرهگیری از روشهای موفق تدریس ادبیات معاصر و تسلط قابلتوجه استاد مربوطه به این حوزه است؛ بدون تعارف باید پذیرفت که در این زمینه، با خلأ جدی یا حداقل کمتوفیقی بزرگی مواجه هستیم.
در کمتر دانشگاهی میتوان ردپایی از ادبیات معاصر ایران به ویژه ادبیات بعد از انقلاب دید! اشتیاقی که دانشجوی فعال و علاقهمند به ادبیات نسبت به آثار و اندیشهها و گفتار نویسندگان، شاعران، پژوهشگران و حتی نقدهای صورت گرفته بر کتابها، شعرها و متون داستانی و ادبی جریانساز پنج دهه اخیر باید داشته باشد، عملا وجود خارجی ندارد و اسمهای انگشتشماری در شبکه ذهنی و زبانی دانشجویان ما راه پیدا کردهاند. به تعبیری دیگر «دیده نشدهها» و «شنیده نشدهها» خیلی بیشتر از نامها و افراد محدودی است که جامعه دانشگاهی بهعنوان نمایندگان ادبیات امروز ایران میشناسد.
استاد ادبیات، میبایست ضمن احاطه بر ادبیات سنتی (کلاسیک) و مدرن و بهروز شده، از تحولات و شکوفایی پدید آمده ادبی این چند دهه و مؤلفههای مهم باخبر باشد. این امر کمک میکند تا راه باز شود و دانشجویان با دغدغهمندی نسبت به گزارههای موضوعی دلخواه از ادبیات معاصر، بحثهای فنی و پایاننامههای علمی و قابل استفادهای نیز تولید کنند، بهطوریکه بعد از دوران دانشجویی هم از دغدغهمندان فرهنگی و ادبی باشند.
اساسا هرکس که قلم به دست میگیرد و با احساس تعهد به مردم و سرزمینش مینویسد، قابل تکریم است. در عرصه فرهنگ و هنر، تکریمی که حرفش را میزنیم با «دیدهشدن آثار افراد» بهدست میآید. در دهههای گذشته مطبوعات و نشریات و امروز، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی، رسانههای رسمی، کوچه و بازار و نهایتا مردم علاقهمند به فرهنگ و ادب، هرکدام نقش و سهمی انکارناپذیر در این حیطه دارند و تا اندازهای، این امر مهم تحقق پیدا میکند. اما مشخصا «دانشگاه» در جایگاه آموزش و ترویج علم، میتواند محل مناسبی برای تحلیل، بازخوانی و حتی نقد فرآوردههای ادبی به مفهوم ارزیابی و برشمردن نقاط مثبت و برجستگیها و نمایاندن علمی ضعفها و نارساییهای محتمل باشد، آیا اصولا نام یا کتابهای عدهای قابلتوجه از فعالان ادبی همروزگار ما حتی به گوش دانشجویان هم رسیده است؟!
بیخبری استاد دانشگاه و دانشجو ــ آن هم دانشجوی ادبیات ــ از آنچه در ادبیات معاصر میگذرد، آمد و شد موجها و نحلههای ادبی، دغدغههایی که امروز برای قاطبه اهل قلم و ادب در خلق اثر مطرح است، آثاری بعضا درخشان که پا به عرصه ظهور میگذارند یا حتی ناکامیها و بیاقبالیهایی که در فضای عمومی و حرفهای ما وجود دارد و...؛ میتواند به قطع ارتباط یک نسل با ادبیات ما منجر شود، قطعا این یک چالش سخت است که نتایج خوبی را بهدنبال ندارد و زمینهساز آسیب و لطمهای فرهنگی و جبرانناپذیر در این حوزه خواهد بود.