در قسمت قبلی این سری مطالب، به سینمای کودک نابودشده رسیدیم. سینمایی که سالهاست اثری برای کودکان این سرزمین ارائه نکرده بلکه کودکان ایرانزمین را بهانه مانیفستهای سیاسی و بیانیههای فلسفی ایدئولوژیک غربپسند قرار داده است.
اکنون که در آستانه تصمیمگیری متولیان امر، خصوصا بنیاد سینمایی فارابی برای چگونگی برگزاری جشنواره کودک اصفهان هستیم، میطلبد که نگاهی جدیتر به این موضوع داشته باشیم. درواقع تا نگاهی آسیبشناسانه به پشتسر نیندازیم، راه آمده را مرور نکنیم و ندانیم که کجای مسیر هستیم، چگونه مسافت مانده و توشه همراهمان را برای رسیدن به مقصد سهمیهبندی و تنظیم خواهیم کرد؟
تغییر و تحولات سیاسی - اجتماعی در نیمه دوم دهه۷۰ و اصابت ترکشهایش به محیط هنر، حاصلی جز تکژانرشدن و رختبربستن تنوع از بدنه سینما نداشت. بهجز سه سال اول که بهدلیل برخی تابوشکنیها و تولید آثار ملتهب اجتماعی سینما روزهای داغی را به خود دید، تداومش روزبهروز با کاهش تماشاگران همراه شد. تولید انبوه فیلمهای تلخ اجتماعی با سوژههای قتل خانوادگی، کودکآزاری، تجاوزبهعنف، زنا با محارم، فقر اغراقشده، شعارهای فمینیستی، تحقیر جماعت ایرانی، تعریض به اعتقادات و باورهای دینی، عشقهای مثلثی و مربعی، خیانتجنسی و... پردهها را اشغال و سالنها را خالی از نفس گرم تماشاگر کردند تا آنجا که رقم مخاطب ۶۲میلیونی در عرض پنج سال به ۱۲میلیون در اواسط دهه۸۰ ریزش کرد. حالا دیگر سینما محمل سرگرمی و محیط امن فکری مردم، بهویژه خانوادهها نبود، بلکه مدیومی بیانیهطور بهمنظور شعارهای حزبی و جناحی با رویکرد موردپسند فستیوالهای خارجی شده بود. در این میان سینمای کودک بیش و پیش از همه به اشغال جشنوارهایسازان درآمد. سابقه تولید فیلمهای کانونی پیش از انقلاب با وجود چند کارگردان شاخص منجمله مرحوم کیارستمی که توفیقهایی در جهان کسب کرده بود، عامل تشدید و شکلگیری جریانی تحت عنوان فیلمساختن به بهانه کودک شد. اگر تا پیش از این فیلمهایی برای کودکان و نوجوانان و بعضا آثاری با حضور کودکان ساخته میشد، پس از این قریببهاکثریت آثار با گرایش بهانهقراردادن کودکونوجوان برای به اصطلاح زدن حرفهای موردپسند سیاسیون و خوشایند جشنوارههای خارجی به منصه میرسیدند. بنیاد سینمایی فارابی در مقام اصلیترین دستگاه حامی تولید فیلمهای کودکونوجوان و متولی برپایی جشنواره کودک بدون داشتن تاکتیک و استراتژی مقابلهکننده با گرایش ویراننمای ایران در فیلمهای کودک، خود مستقیم و غیرمستقیم بودجهریز و بودجهخوار روندی شد که هر روز بیشتر بچهها را از سالنهای نمایش فراری میدادند. فقط کافی است تا فهرست برگزارکنندگان دورههای مختلف جشنواره کودک، اعم از سیاستگذاران، کارشناسان، هیاتهای داوری و... را مروری داشته باشیم و خصوصا انتخابهای آثار داخلی و خارجی را بررسی کنیم تا به واقعیت تلخ چرایی نابودی سینمای کودک پیببریم.
۱۰سال گذشته، اما اوج ساخت و پرداخت و بهخارجرفتن فیلمهایی بهشدت اگزوتیک، تحت عنوان سینمای کودک بود. حالا بیتعارف باید به متولیان برپایی جشنواره کودک و مدیریت فارابی هشدار داد که تا هدفگذاری روشن و پیداکردن راه و روش و آدمهای مناسب تولید در عرصه سینمای کودک، چه بهتر که جشنواره کودک در محاق تدبیر بماند. اساسا فیلمها هستند که اعتبار و معیار یک رویداد سینماییاند. وقتی فیلم برای کودکان نداریم، دادن هزینه بیانیههای تصویری عین بیتدبیری است. البته اگر تارهای تنیده بر پودهای از قدیم در فارابی مجالی برای برونرفت از جعلیسازی فیلمسازان جشنوارهپسند باقی بگذارند.