وزارت ارشاد دولت سیزدهم درحالی سینما را از دولت قبلی تحویل گرفت که بهجز انباشت فیلم تولید شده، در بقیه گرایشها بیسابقهترین وضعیت پاندولی را شامل میشد. آمار تماشاگران سالنی با ریزش چشمگیر و اسفناک همراه بود. کرونا البته به این فاجعه دامن زده بود، ولی پیش از همهگیری کووید و تعطیلی سینماها نیز شبکه نمایش کشور سوت و کور بود لذا کرونا ظاهرا برای مدیریت پیشین آبروداری به ارمغان آورد. البته انباشت فیلم هم برای مدیریت جدید، نقطهقوتی محسوب نمیشد چنانچه برخی از این اتفاق با عنوان زمینسوخته یاد کردند، کمااینکه برنامهریزی و اجرا برای سبک کردن صف پشت اکران، انرژی مضاعفی از سازمان سینمایی برد تا اوضاع را به مدار کماسترستری هدایت کند، ولی تا هموار شدن مسیر بازگشت حداقل به همان میزان تماشاگر یک دهه پیش، توان فوقالعاده و کار جهادی میطلبد.
واقعیت این است که فاصلهگرفتن مخاطبان سنتی سینما از سالنهای نمایش و استقبال نکردن تماشاگران جدید و نسل تازه از فیلمها یکشبه و یکماهه و چند ساله اتفاق نیفتاده است که حالا انتظار داشته باشیم طی یک دوره برنامهریزی شاهد سالنهای گرم و مملو از مردم باشیم. عوامل مختلف و متعددی در حذف سینما از سبد مصرف خانوادهها دخیل بوده است مانند کمبود سالن (بهخصوص در شهرهای بسیار)، فقدان عدالت در زمینه اختصاص سالن نمایش، نبود و کمبود امکانات تبلیغی به صورت مساوی، ممیزیهای سلیقهای، بودجه کم و...، اما راس عوامل، پایینبودن تعداد تماشاگران سینما را خود فیلمها تشکیل داده و میدهند. یعنی اصلیترین عامل دافعهانگیز، فینفسه خود آثار بوده و هستند. موضوع، محتوا و ساختارهای ضعیف و ضدتماشاگر، کلیدیترین معضل غالب بر سینمای کشور است، وضعیتی که در مجموع دایره ضعف مدیریت سینما طی ادوار گذشته ارزیابی میشود.
سیاستگذاریهای غلط، غیرکارشناسانه، مرعوبانه و دمدستی باعث و بانی حذف فیلمهای جذاب، مفرح، مهیج، قصهگوی، قهرمانپرداز و فکور از خط تولید شد و جای این قبیل آثار را فیلمهای شبهروشنفکرانه محقر، لاغر، تلخ و توهینآمیز نسبت به تماشاگران (بهخصوص طبقه متوسط به پایین) را گرفتند. مدیریت دولتی نهتنها در برابر موج تولید فیلمهای ضدمخاطب و جشنوارهپسند عکسالعمل لازم نشان نمیداد بلکه خود در مقام هندلکردن این انحراف ظاهر میشد. به عبارتی مدیریت دولتی بیمحابا بر طبلی کوبید که جریان شبهروشنفکری سینما پیش از این دست به عصا و بیصدا برای تحقق آن پای میکوبید. برجستهترین و بارزترین بخش مورد حمله سربازان جشنوارههای بیرونی، سینمای کودک و نوجوان کشور بود. در واقع سینمای کودک بستری مهیا برای آنهایی بود که ظاهرا شعار ساخت فیلمهای واقعگرایانه (رئالیستی) سر میدادند. لشکرکشی جریانات سیاسی به عرصه سینمای کودک با تابلوی فریبنده موضوعات و مضامین انسانی و تبیین و ترسیم بیعدالتی و استیفای حقوق کودک و نوجوان تیشه به ریشه عنصر سرگرمی در این سینما زد. مدیریت دولتی واداده در برابر شبهروشنفکران نیز با پنهانشدن زیر پرچم نفی و حذف فانتزی و خیال، سینمای کودک را دربست به میدان یکهتازی آنهایی واگذار کرد که بهدنبال صادرکردن مانیفستهای سیاسی بهمنظور خوشامد محافل و فستیوالهای پرزرقوبرق جهانی بودند. کشورهایی که برای کودکان ما سیندرلا، شرک و... تولید میکردند تا رویاهاشان را بسازند، اما با جشنوارههایشان به فیلمسازان ما خط میدادند تا دوربینهایشان را به کورهپزخانهها، گاوداریها، مرغداریها، ندامتگاهها، کانون اصلاح و تربیت و... و کلا بیغولهها برده و مثلا فیلم انسانی بسازند، فیلمهایی که حضور کودک را بهانه تحقیر و توهین ملی قرار میدادند.