بازخوانی شکست آمریکا در افغانستان

در سال۲۰۰۱ میلادی و زمانی که حادثه ۱۱سپتامبر به وقوع پیوست، دولت جورج واکر بوش حمله به افغانستان را با حمایت شورای نومحافظه‌کاران (افرادی از جمله جان بولتون، ریچارد پرل، ایروینگ کریستل و ...) آغاز کرد تا به صورت علنی از دکترین ادعایی خود یعنی «مبارزه با تروریسم» رونمایی کند.
کد خبر: ۱۳۷۷۷۱۵
نویسنده مهدی مروتی - گروه بین الملل
در آن زمان (پس از وقوع حادثه ۱۱سپتامبر) نظرسنجی‌های عمومی در آمریکا نشان می‌داد که بیش از ۸۰ درصد شهروندان این کشور موافق حمله به افغانستان و اشغال این کشور هستند. اما با گذشت ۲۰ سال، این معادله کاملا دگرگون شده است. میانگین نظرسنجی‌های یک سال اخیر نشان می‌دهد که بیش از ۶۵ درصد شهروندان آمریکایی با کلیت خروج از افغانستان موافق بوده و صرفا بر سر چگونگی و نحوه این عقب‌نشینی از سوی دولت بایدن وارد مناقشه و اختلاف شده‌اند. اشغال افغانستان هر روزه ۳۰۰ میلیون دلار برای دولت و ارتش آمریکا هزینه داشته و علاوه‌بر آن، اشغالگران آمریکایی و ناتو در این کشور به هیچ‌یک از اهداف ادعایی و اعلامی خود از جمله ایجاد امنیت دست پیدا نکردند.

دولت آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ و طی قرارداد محرمانه‌ای با طالبان در مذاکرات دوحه، تصمیم به خروج از این کشور گرفت. پس از استقرار بایدن در کاخ سفید، رئیس‌جمهور جدید آمریکا درصدد عملیاتی کردن این «نقشه راه» برآمد. بایدن با پایبند ماندن به این سیاست، اقدام به خروج سریع نیرو‌ها از افغانستان نمود. این وقایع در حالی رخ داد که دولت اشرف غنی که حتی مورد حمایت ایالات متحده بود در این روند نقشی نداشت و نتیجه تجهیز و آموزش ۲۰ ساله ارتش و نهاد‌های امنیتی افغانستان، چیزی جز سقوط سریع ولایت‌های مهم این کشور و در نهایت تسخیر کابل با سرعتی غیرقابل پیش‌بینی نبود! همین مسأله سبب شد تا دولت و ارتش آمریکا نیز در مدیریت «صحنه عقب‌نشینی در افغانستان» دچار بحران شوند. انفجار‌های رخ‌داده در فرودگاه کابل و کشته و زخمی شدن ده‌ها نظامی آمریکایی، نماد تسلط نداشتن و سردرگمی واشنگتن و دیگر اعضای ناتو در پروسه خروج فوری از افغانستان بوده است. موضوع مهم دیگری که باید در این‌خصوص مدنظر قرار گیرد، مربوط به تغییر چارچوب و مدل استراتژیک آمریکا درخصوص «مداخله‌گرایی» در کشورهاست. آمریکایی‌ها طی یک دهه اخیر به این نتیجه رسیده‌اند که باید مدل «جنگ نیابتی و غیرمستقیم» در کشور‌های هدف را جایگزین «حضور مستقیم و اشغالگری» کنند. خلق داعش و حمایت از تروریسم تکفیری در افغانستان و شبه‌قاره هند در همین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است.

از سوی دیگر، رهبران آمریکا به طور همزمان دو سیاست اعلامی متضاد را در افغانستان در پیش گرفتند: اول نظم‌شکنی و هنجارشکنی و دوم نظم‌سازی و هنجارسازی. درواقع آمریکایی‌ها تلاش کردند تا اهداف کلان خود را در منطقه ابتدا از طریق حضور نظامی و سپس از طریق تغییر بافت‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی منطقه دنبال کنند. افغانستان به‌واسطه همسایگی با کشور‌های مهم و قدرتمند روسیه، چین، پاکستان، ایران و موقعیت استراتژیک در حوزه نفوذ آنان، همچنین نزدیکی به منابع انرژی، جذابیت‌های خاص ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک خود را برای آمریکا دارد. نباید فراموش کرد که این اهمیت ذاتی (برای آمریکا) به قوت خود باقی است.

ارائه هرگونه تحلیلی از اوضاع امنیتی افغانستان، بدون در نظر گرفتن متغیری به نام «ناتوـ قطعا ابتر و ناقص خواهد بود. نباید فراموش کرد که آمریکا به همراه اعضای اروپایی پیمان آتلانتیک شمالی مولد اصلی بحران امنیت در افغانستان بوده و در آینده نیز، واشنگتن و متحدان امنیتی آن در نظام بین‌الملل، همین استراتژی‌های بحران‌ساز را در چارچوب‌های رفتاری و تاکتیکی جدید بازتعریف خواهند کرد. همان گونه که در ابتدا اشاره شد، رسانه‌های غربی سعی دارند در تحلیل اوضاع امروز افغانستان، کمترین سخنی از نقش ناتو و به صورت خاص آمریکا، در تولید مستمر بحران‌های امنیتی در افغانستان و شبه‌قاره هند نمی‌آورند. ناتو اکنون در افغانستان حضور ندارد، اما عامل ایجاد بحران فعلی در این کشور محسوب می‌شود.

از سوی دیگر، خروج فوری و بدون هماهنگی آمریکا از افغانستان که همان تکرار یکجانبه‌گرایی دولت ترامپ از سوی دولت بایدن محسوب می‌شود، مولد شکاف‌های پررنگ و بی‌سابقه‌ای در میان اعضای ناتو بوده است. آتلانتیسیسم یا آتلانتیک‌گرایی امروز نسبت به هر زمان دیگری بیشتر در بحران قرار دارد. مناسبات جاری در دو سوی آتلانتیک (آمریکا-اروپا) پس از خروج فرارگونه آمریکا و متحدانش از افغانستان، شدیدا آسیب دیده است. همین مسأله سبب شده است تا ایده تشکیل ارتش واحد اروپایی به صورتی جدی از سوی وزرای دفاع ۲۶ عضو اتحادیه اروپا مطرح شود. اگرچه مقامات اروپایی مدعی هستند که این ساختار قرار نیست به آلترناتیوی برای ناتو تبدیل شود، اما بر همگان مسجل است که تشکیل ارتش واحد اروپایی پیش‌درآمدی بر فروپاشی پیمان آتلانتیک شمالی محسوب می‌شود. نباید فراموش کرد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ناتو فلسفه وجودی خود را از دست داد، اما مقامات آمریکایی و اروپایی اصرار داشتند اتحاد استراتژیک و امنیتی خود را در نظام بین‌الملل حفظ کنند. اکنون، چشم‌اندازی جهت حفظ این پیوند و اتحاد استراتژیک و امنیتی در آینده وجود ندارد.

متغیر دیگری که در بررسی تحولات افغانستان باید آن را مدنظر قرار داد، «تروریسم تکفیری» و در راس آن داعش می‌باشد. پیوند تروریسم آمریکایی و تروریسم تکفیری طی سال‌های گذشه و اخیر، کاملا قابل رصد و تحلیل بوده است. بر این اساس، هر چهار رئیس‌جمهور آمریکا از زمان اشغال افغانستان (بوش پسر، اوباما، ترامپ و بایدن) درصدد القای این گزاره کلی به دیگران بوده‌اند که ثبات افغانستان تنها یک شاه‌کلید دارد و آن مداخله طولانی‌مدت غرب در این کشور است. واشنگتن جهت القای این گزاره دروغین، در پشت پرده به تقویت ارکان شکل‌دهنده تروریسم تکفیری در افغانستان و شبه‌قاره هند پرداخت. طی ماه‌های گذشته، اسناد قابل‌توجهی درخصوص حمایت ایالات متحده از داعش در افغانستان به دست آمده است. شبکه داعش شامل شهروندانی از افغانستان، پاکستان، هند و میانمار هستند، هم‌اکنون در ۱۵ ولایت افغانستان از جمله در مناطق شرقی، جنوبی و جنوب شرقی حضور دارد. سؤال اصلی اینجاست که تروریست‌های تکفیری تحت چه مکانیسم حمایتی و انتقالی، از عراق و سوریه به افغاستان هدایت و منتقل شده‌اند؟

منبع: روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها