به گزارش
جام جم آنلاین، البته این برای همه، قاعدهای یکسان نیست و برخیها با تنها دارایی و شاید تنها سلاحشان پای کار بهتر شدن اوضاع جامعه میآیند. کلماتشان را میچینند و جمله میسازند، تیتر میزنند و صدای کسی را به بقیه افراد میرسانند و در نهایت، تمام زورشان را میزنند تا سوژه آنها وضعیت بهتری را تجربه کند. نمایش بیچرا زندگان بهکارگردانی الهام شعبانی و نویسندگی لیلی عاج، قصه خبرنگار حوادثنویسی را روایت میکند که با دستهای پر از کلمه، تلاش دارد دنیای سوژههایش را با تیتر کردن تغییر دهد، اما نمیداند تغییر در دل جامعه بهتنهایی اتفاق نمیافتد و گاهی کلمههایمان دنیای سوژه را از پیش بدتر میکند. این نمایش این روزها در تئاتر شهر روی صحنه میرود و اجرای آن بهانهای شد تا با الهام شعبانی، کارگردان این نمایش به گفتگو بشینیم.
چرا نام نمایش، بیچرا زندگان است؟
فکر میکنم این نام، بهترین اسمی بود که به کار ما میخورد. همچنین بسیاری از ما در جامعه با شیوه زندگیمان «بیچرا زندگان» هستیم و با وجود تمام سختیهایی که در زندگی وجود دارد، اما نمیدانیم چرا زندگی میکنیم. بیچرا زندگان، شاید حتی کل دنیا را دربرگیرد و فکر میکنم این بهترین اسمی بود که نویسنده این نمایش میتوانست برای کار انتخاب کند. تمام شخصیتهای ما در یک برزخی گیر کرده و درحال زندگی در آن برزخ هستند، درحالی که دلیلی برای زندگی کردن ندارند. درنهایت آن برزخ را پیش روی مخاطب قرار میدهیم. مثل همین الان خودمان.
نمایش شما به دور از جوزدگی و شعارهای کلیشهای بود. این را قبول دارید؟
به هرحال در هرکاری قصد داریم یک شعار، یک انذار یا یک نقدی را برسانیم. کار من نیز نقد اجتماعی است، اما من در بیچرا زندگان، شعار ندادم بلکه زندگی اجتماعی خودم را ــکه همه ما به نحوی درگیر آن هستیم ــ روی صحنه آوردم و تلاش کردم مخاطب متوجه موضوع نمایش شود. نامی که برای نمایش انتخاب شده، گویای همه چیز است. ما در خیابان از کنار بسیاری از آدمها، بیتفاوت عبور میکنیم و نمیدانیم درون آنها چه خبر است.
در ذهن همه ما زن سیاه، چردهای وجود دارد. هرکدام ما، ذهنمان درگیر آدمهایی است که روزی در جامعه با آنها برخورد داشتهایم یا از کنارشان گذشتهایم و حتی گاهی اوقات دیالوگهایی نیز میان ما رد و بدل شده و البته کلمههایی گفتهایم که خودمان نیز نمیدانستیم چه باری داشته و خبر نداشتیم بار و حجم دیالوگها چقدر بوده است. نمایش من، قصد دارد بگوید ما نمیتوانیم در جامعه بیتفاوت بگذریم. جامعه ما پر شده از بیچرا زندگان که ندانستن دلیل زندگیشان از یک جایی منشأ گرفته است. یکی عاشق میشود و دیگری دارو میدزدد (اشاره به شخصیتهای نمایش). همه کاراکترهای نمایش را، اما با اشکال دیگری در جامعه داریم. سعی کردم کارم شعار زده نباشد و حتی اگر کم و اندک، اما واقعیت جامعه و درد مردم را بگوید.
به نظر شما تئاتر امروز چقدر توانایی گفتن از معضلات اجتماعی دارد؟
من بهعنوان کسی که فقط هنر بلدم باید بتوانم با این زبان برخی موضوعات را روایت کنم. سعیام این است با هنرم آن چیزی را بگویم که در چارچوب قانون و جامعه است و به نمایش بگذارم. تلاشم بر این است که حتی اگر شده ذره کوچکی از مشکلات و اتفاقات جامعه را نشان دهم. از مسأله سادهای مانند عشق بگویم که تبدیل میشود به خرد کردن تمام ماشینهای۲۰۶ آلبالویی در سطح تهران. همه اتفاقات بزرگ از یک مسأله کوچک و ساده آغاز میشود. از بار کلمه آغاز میشود. اینکه کلمه و حرفهایی را به یک آدمی گفتیم و متوجه این نشدیم که چه چیزی به او القا کردیم و چه تاثیری روی فرد گذاشتیم و در آخر هم ساده از کنارش رد شدیم. این هدف من بود.
درباره اولین تجربه کارگردانیتان نیز بگویید.
اولین تجربه کارگردانی نیز بسیار برایم لذتبخش بود، چراکه تیم بازیگری و عوامل پشت صحنه خوب و در کل گروه بسیار همدلی داشتم. در هر صورت هر اثری که روی صحنه میآید، مشکلات خودش را دارد. بهخصوص پشت سر گذاشتن دو سال کرونایی و تأثیر آن روی معیشت، اما تجربه جذابی بود و این واقعیت نیز وجود دارد که هرکاری از تمام جوانب، اعم از هزینه و سایر امور دیگر سختیهای خاص خودش را دارد.
در آخر نمایش درباره کلمه و تنهایی آدمها گفته شد. اگر بخواهید نمایشتان را در چند سطر برای خوانندگان این گفتگو خلاصه کنید چه میگوید؟
خلاصه این نمایش، مفهوم تنهایی است. ما با وجود اینکه فکر میکنیم تنها نیستیم، اما تنهاییم. آن زن سیاهچرده در آخر نمایش میگوید «من النا هستم، من ۲۰۶آلبالویی هستم، من ناهیدم، من هاشمم و همه اینها را من، رزیتا ساختهام. فضای کاری من یک فضای سیال ذهنی است» و تمام مدت کاراکتر رزیتا که یک روزنامهنگار است درحال تلاش است تا مشکلات کاراکترهای کار را با یک تیتر کردن حل کند و مشکلاتشان را به گوش افراد برساند، اما نمیدانست شاید برخیها با تیتر کردن، مشکلاتشان بزرگتر شود و ضربه بدتری به آنها بخورد و این اتفاق نیز رخ میدهد. تمام این شخصیتها درون ذهنش هستند و میگویند بدتر شدن وضعیتشان تقصیر رزیتای روزنامه نگار است. درحالی که رزیتا فقط قصد داشت به آنها کمک کند، اما چون تنها بوده، نمیتوانسته کاری را از پیش ببرد. در اولین تجربه کارگردانیام در تئاتر، قصد بیان تنهایی آدمها را داشتم. هرکدام ما درون ذهنمان با چند مسأله و اتفاق اعم از خاطره، صحبتها و آدمهایی که دیدهایم، درگیریم و مرور این مسائل برای زمانی است که تنها هستیم.
آدمی نیستم که بتوانم درباره هر چیزی اظهار نظر کنم
تئاتر بسیار میتواند مشکلات و معضلات ما را به صحنه بکشد و به ما بگوید، ولی ما درگیر برخی اتفاقات در جامعه امروزیمان میشویم که اجازه نمیدهد آنچه باید را به صحنه بکشیم. گاهی دست ما کوتاه است و نمیتوانیم بعضی مشکلات و معضلات موجود در جامعه را بگوییم، چراکه هر سیستم و فضایی، قانون و چارچوبی دارد و ما باید به آن چارچوب تعیین شده احترام بگذاریم. همچنین من آدمی نیستم که بتوانم درباره هر چیزی اظهار نظر کنم، زیرا تخصص آن را ندارم که در فضای مجازی درباره یک موضوع بالای منبر بروم و اظهار نظر کنم یا کسی را قضاوت کنم. من تنها چیزی که بلدم، هنر است. همین بازیگری، طراحی لباس و کارگردانیای که اولین تجربهام به شمار میآید. همه اینها را هم با تجربه آموختهام.
منبع: روزنامه جام جم