در ادبیات بینالملل، زمانی در یک نظم موجود تغییرات ایجاد میشود که یکی از این شروط ثبات، نقض شود. نخست اینکه در درون یکی از بازیگران مهم، تغییری یا انقلابی روی دهد، دوم، یکی از بازیگران مهم به توان برتریساز دست پیدا کند که معادله را برهم بزند و سوم، قدرت بزرگ تنظیمکننده به نحوی از نظم خارج شده باشد.
غرب آسیا، هماکنون در برابر این سه شرط قرار گرفته است. در ایران، به عنوان بازیگر موثر، انقلاب اسلامی روی داده که منتقد جدی ترتیبات منطقه است و خود الگویی برای منطقه دارد. دوم، جمهوری اسلامی ایران در عرصههای علمی به فناوریهای برتریساز از نانو، موشکی، پهپادی و توان هستهای وسایر توانمندی علمی رسیده است. سوم، آمریکا راهبرد حضور مستقیم خود را با استفاده از بازیگران منطقهای تغییر داده است.
همه این سه شرط به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر یافته است. تلاش آمریکا برای ایجاد خلافت اسلامی جهت تنظیم نظم منطقه با شجاعت و درایت سردارانی همانند سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با شکست مواجه شد و در شرایط جدید نیز روسیه که تلاش میکرد نقش متوازنکننده در منطقه ایفا کند، درگیر امنیت خود شده و این یعنی عملا جمهوری اسلامی ایران، محور اصلی نظم در منطقه شده است و این همان کابوس رژیمصهیونیستی است که خواب از چشم استراتژیستهای آنان ربوده است.
تلاشهای مختلف این رژیم از سفر به آمریکا و تلاش برای برقراری ارتباط با کشورهای غربی، کارشکنی در مذاکرات برجامی، اقدامات پرحجم رسانهای و به شهادت رساندن رزمندگان، دست و پا زدن برای تاثیر گذاشتن در این معادله قدرت است. آنچه مشخص است اینکه برای تاثیر گذاشتن در این معادله، ابزار مهمتر و موثرتری باید داشت. آنها خوب میدانند که عرصه قدرت در سیاست بینالملل، عرصه واقعیت هاست نه مجاز! واقعیت در منطقه در تصویری روشن و شفاف متعین است.
به آرامش و خونسردی جمهوری اسلامی ایران خوب بنگرید. این واقعیتی است که رژیماشغالگر قدس را عصبانیتر و پرخاشگر میکند. ظاهرا همه چیز آنطور که پیشبینی شده، در حال پیشروی است و هیچ چیزی نمیتواند تمرکز راهبردی جمهوری اسلامی ایران را برهم بزند.
شلپشلپ کردن در این اقیانوس و دست و پا زدن بیهوده در برهم زدن این معادله و نجات در خاورمیانه کار نافرجامی است.
روزنامه جام جم