همه حوزههای فرهنگ جامعه از فرهنگ عمومی گرفته تا هنر و ادبیات تحت تأثیر این بیماری جهانگیر قرار گرفت. این تأثیرات در عریانترین شکل آن در از دسترفتن فرصتهای اقتصادی و رکود بازارهای فرهنگ دیده شد. از دیگر سوی اما کرونا تأثیرات محتوایی و مضمونی هم داشت و باعث شد فضای جدیدی در برابر اهل فرهنگ و هنر ایجاد شود و هنرمندان سعی کردند در این حوزه دست به آفرینشگری بزنند و با ثبت روایتهای خود از این ماجرای جهانشمول، در ثبت خاطرات و بازآفرینی هنری و ادبی این فضای شگفتانگیز تلاش کنند. یکی از حوزههایی که اثرگذاری کرونا را در آن میشود به وضوح دید، حوزه نشر و کتاب است. در این گزارش با استناد به آمارهای رسمی به وضعیت کتاب در دوران کرونا و آثار منتشر شده در این حوزه بپردازیم.
بر اساس آمارهای پایگاه کتابخانه ملی ایران، از زمان شیوع کرونا تاکنون بیش از ۵۰۰ جلد کتاب در موضوع این بیماری به چاپ رسیده است و اگر سیستم درست و سالمی برای معرفی و اقتباس از این کتابها در کشور وجود داشت، بسیاری از این آثار میتوانست منبع قابل توجهی برای فیلم، سریال، پویانمایی و آثار ادبیات داستانی قرار گیرد.
دستهبندی ارائه شده براساس محتوای کتابهاست. بر این اساس، کتابها به شش دسته کلی تقسیمبندی شدهاند: رویدادها و فراخوان ها، حکمرانی و سیاستگذاری، آموزش، سلامت و پزشکی، کودکان و نوجوانان، فرهنگی و اجتماعی، ادبیات و روایت.
107 کتاب در حوزه حکمرانی و سیاستگذاری منتشر شدهاست. این کتابها موضوع کرونا را از منظر سیاستگذاری مورد توجه قرار دادهاند؛ به عبارتی یا الگویی برای مواجهه با کرونا و مسائل مربوط به آن ارائه کردهاند یا به مسائلی پرداختهاند که آگاهی از آنها میتواند برای حکمرانان مفید باشد. برخی از این کتابها را مؤسسات پژوهشی دولتی مانند وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری، دانشگاه علومپزشکی و خدمات بهداشتی درمانی شهید بهشتی، مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم، دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سازمان پدافند غیرعامل، مرکز مطالعات و برنامهریزی شهرداری تهران، وزارت دادگستری، معاونت پژوهشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دانشگاه امام صادق(ع) و تعداد بیشتری را نویسندگان و مترجمان به صورت شخصی تولید کردهاند.
132 کتاب در حوزه آموزش، سلامت و پزشکی در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۰ منتشر شدهاست. این کتابها هم به بررسی پژوهشهای علمی درباره این بیماری و هم به ارائه مشاورههای روانشناسی، تربیتی و آموزشی در خصوص مواجهه با کرونا اختصاص داشتهاست. بخشی از این کتابها را دانشگاههای علومپزشکی منتشر کردهاند و بخش بیشتری از آنها دارای مؤلفان شخصی است. در این بخش کتابهای ترجمه حضوری قابلتوجه دارند.
57 کتاب در حوزه کودک و نوجوان منتشر شدهاست. نویسندگان این کتابها اغلب نویسندگان ایرانی هستند که در این دو سال به تولید محتوا در قالبهایی چون شعر، داستان، طنز و نقاشی برای کودکان و نوجوانان پرداختهاند. چنانکه از نام و عنوان بسیاری از این کتابها برمیآید نویسندگان بیشتر این آثار سعی کردهاند با استفاده از زبان هنر و به صورت اندرزوار کودکان را با مفاهیمی مانند بیماری، ویروس، کرونا، قرنطینه و رعایت بهداشت فردی آشنا کنند.
40 کتاب در دو سال اخیر در حوزه ادبیات و روایت منتشر شده که با استفاده از گونههای ادبی مختلف چون رمان، داستان کوتاه، طنز و نیز روایت کرونا را دستمایه تولید آثار ادبی کردهاند. اغلب این آثار را نویسندگان ایرانی تألیف کردهاند و گونه غالب نیز روایتهای میدانی و ثبت تجربه زیسته از دوران کروناست.
86 اثر در حوزه فرهنگی و اجتماعی منتشر شدهاست. نویسندگان اغلب این کتابها سعی کردهاند جنبههای مختلف کرونا را مورد توجه قرار دهند و به فهم اجتماعی از این موضوع کمک کنند. گستردگی موضوعات از حیث بررسی ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، دینی، هنری و رسانهای نشاندهنده تلاش نویسندگان ایرانی در این دو سال برای واشکافی موضوع کرونا از جنبههای گوناگون آن است.
13 کتاب به آثاری اختصاص دارد که نتیجه برگزاری رویدادها و فراخوانهای مختلف با رویکردهای علمی، پژوهشی، هنری و رسانهای است و در آن مقالات مختلف در هر حوزه منتشر شده است.
داستان نون و ماسک
آنچه در زیر میخوانید یکی از داستانهای کتاب به نام «نون و ماسک» است که سارا ایمانی نویسنده ۳۸ ساله خرمآبادی آن را نوشتهاست:
یک خانواده فقیر سه نفره، مادر و یک پسر و دخترش در های و هوی انتشار ویروس کرونا به فکر افتاده بودند ماسک تولید کنند ولی آنها نه سرمایهای دارند و نه وسایل کار. سحر دختر بزرگتر یک ساعت با چرخ خیاطی ساده شیرنشان قدیمی که جهیزیه مادرش بود ور میرفت تا بتواند یک ماسک را بدوزد ولی چرخ خیاطی دم به دم خراب میشد، از کار میایستاد و سوزن میشکست. همه اعضای خانواده دور چرخ خیاطی جمع میشدند و با ناامیدی تماشا میکردند. سحر گهگاهی ناامید میشد و با شکستن هر سوزن داد میزد و بر سر چرخ میکوبید و فحش میداد که: کار کن، چرا راه به راه سوزن میشکنی. ده تا سوزن شکستی و حتی یک ماسک برای نمونه درست نکردیم. زن همسایه که خیاط ماهری بود به کمک آنها آمد و چرخ را تعمیر کرد اما باز نخ زنجیر میانداخت، بچهها با نا امیدی گفتند: اینکه چرخ نیست اگه پول داشتیم یک چرخ جدید و نو میخریدیم. آرش پسر خانواده با عصبانیت گفت: میخوام این چرخ رو از پنجره بندازمش تو خیابون تیکه تیکه بشه. مادر دست او را گرفت و گفت:این چرخ جهیزیهام بوده و چندساله که دارمش. با این پول لباس و خرج و خوراکتون رو درآوردم، فرستادمتون مدرسه و با سواد شدید مگه باباتون پولی چیزی داشته یا اینکه باباتون کار میکرده، مگه نه اینه که یه عمر مریض بود و کنج خونه علیل افتادهبود. این چرخ بهترین چرخه میبرمش بازار درستش میکنم. زهرا دخترکوچک خانواده گفت: مامان این رو چندبار بردی درست نشد. ولی مادر چرخ را گرفت و با پارچهای آن را پاک کرد و در آن را گذاشت و در گوشه اتاق گذاشت و گفت: اصلا شما رو چه به ماسک درست کردن، برید درستونو بخونید و... .
نزدیک عید سال ۹۹ بود و آنها آهی در بساط نداشتند و از یک طرف هم کمبود ماسک غوغا کرده بود. پریا دختر کوچک ناگهان فکری به سرش زد، یک تفنگ چسبی حرارتی را که روی طاقچه بود آورد و گفت: بچهها فکری دارم، دیگه نیازی به چرخ خیاطی نداریم. همه هاج و واج نگاهش کردند و دستش انداختند وگفتند بدون چرخ و دوخت مگه میشه؟! پریا به آنها توجهی نکرد. تفنگ را به برق زد و با احتیاط اول چینهای پارچه را مرتب کرد و لای آنها را چسب ریخت و با دستان کوچکش به آنها فشار آورد. چسب داغ بود. انگشتان او سوختند اما او به روی خودش نیاورد زیرا نمیخواست پیش خواهرها و برادرش کم بیاورد، بالاخره کشهای ماسک را وصل کرد و در عرض کمتر از پنج دقیقه یک ماسک مرتب درست کرد و همه با هیجان خوشحال شدند و به نوبت آن را امتحان میکردند. آرش ماسک را به عنوان نمونه برداشت در جیبش گذاشت و سریع خانه را ترک کرد تا نشان چند نفر مغازهدار دهد که آیا خریدار هستند یا نه، دو ساعت بعد آرش با پک پلاستیک بزرگ پارچه و چسب لولهای و چند تا تفنگ حرارتی و کش و... برگشت. دخترها با خوشحالی گفتند: پول اینها را از کجا آوردی؟ آرش گفت: بیعانه گرفتم و امروز تا غروب باید ۳۰۰ تا ماسک تحویل بدیم. همه با خوشحالی مشغول شدند، هرکدام وظیفهای را بر عهده گرفتند؛ بعضی وظیفه چسبزدن سه لایه ماسک، بعضی هم وظیفه چسباندن کشها و آرش و مادرش هم وظیفه برش زدن پارچههای رنگی را بر عهده داشتند. آرش با قلدری و بعضی وقتها هم با عصبانیت دستور میداد تندتند کار کنید، یالا دست بجنبونید تا غروب چیزی نمونده. تنبلها اگه حالا واسه تولیدی مردم کار کنید فرفره میشید اما چون برا خودمون کار میکنید مثل لاکپشت آروم آروم حرکت میکنید. دخترها هم بعضیهاشون غر میزدند و قهر میکردند و باز برمیگشتند سر کارشان. آنها میترسیدند خودشان آلوده به ویروس کرونا باشند و مردم را گرفتار کنند ولی پریا گفت ما که بیمار نیستیم، تب و نشونهای چیزی هم نداریم خدارو شکر سالمیم. آرش هر چند دقیقه یکبار کف سیمانی اتاق را، دستها و حتی لباسهای خواهرانش را الکلپاشی میکرد. دخترها اولین ماسکهایی را که درست کردهبودند به صورتشان زدهبودند تندتند کار میکردند و از کمردرد نمیتوانستند ادامه دهند ولی از ترس آرش جرأت نداشتند کار را ترک کنند و به اجبار ادامه میدادند. هرکدام از دخترها در ذهن خود برنامهای برای درآمدش از فروش ماسکها داشت، یکی قصد داشت برای عیدش لباس نو و طلا بخرد، یکی قصد داشت پسانداز کند و خرج نکند و... بالاخره ۳۰۰ تا ماسک را تحویل دادند و با پول آن آرش دوباره یک عالمه پارچه رنگارنگ و چسب و... آورد برای سفارش بعدی. سفارش پشت سفارش میرسید و آنها مجال استراحت نداشتند حتی تا ساعت ۳ نیمه شب کار میکردند. حدود یک هفته کار کردند تا اینکه دیگر کسی سفارش ماسک نداد و گفتند در بازار تولیدکننده زیاد شده و داروخانهها ماسک دولتی آوردهاند و با قیمت ارزان میفروشند. دیگر آنها دست از کار کشیده بودند و منتظر حساب و کتاب با آرش بودند که ناگهان صدای زنگ در خانه به صدا درآمد و آرش چند پلاستیک بزرگ مواد بهداشتی و خوراکی را از جمله قند و روغن، برنج، مرغ و گوشت، مواد شوینده و الکل و آنچه آکل و ماکول و نیاز خانواده بود، خریدهبود. مادرم گفت: پسرم این همه را برای چی خریدی. آرش گفت: مادر دیگه از فردا میشینیم تو قرنطینه و تا دو ماه خودمون رو حبس میکنیم و برای خرید و... بیرون نمیریم، میگن کرونا زیاد شده و خیلیهارو آلوده کرده و کشتهها هم روز به روز بیشتر میشن، هرچه پول از فروش ماسکها درآوردم همه رو دادم اینهارو خریدم. دخترها هم اول ناراحت بودند چون پولشان را نیاز داشتند و بعد از دقایقی نظرشان عوض شد و خوشحال شدند چون دیگر عید به چیزی نیاز نداشتند و خوراکشان تأمین بود؛ هر چند لباس نو و حتی یک جفت جوراب نخریدهبودند.
کرونا نیامد که بماند
«کرونا نیامد که بماند» نام یکی از کتابهایی است که در حوزه ادبیات منتشر شده و در آن مجموعهای از داستانها با موضوع کرونا از نویسندگان سراسر کشور انتشار یافتهاست. این کتاب که امسال منتشر شدهاست، حاصل یک مسابقه داستاننویسی است که با عنوان مسابقه داستانک و داستان نویسی ماجراهای مرتبط با کووید ـ ۱۹ سال گذشته برگزار شدهاست.
سهیمه اسدزاده، مدیرمسؤول انتشارات هاویر که این کتاب را منتشر کردهاست، درباره دلایل برگزاری این مسابقه به جامجم میگوید: سال گذشته وقتی با همهگیری شدید بیماری کرونا روبهرو شدیم، تصمیم گرفتیم کاری کنیم و تا جایی که از دستمان برمیآید برای گسترش فرهنگ رعایت شیوهنامههای بهداشتی و تقدیر از کادر درمان دست به کاری بزنیم و بر این اساس تصمیم گرفتیم یک مسابقه داستاننویسی با موضوع داستانهای کووید-۱۹ در سطح استان لرستان برگزار کنیم ولی وقتی فراخوان دادیم، با آثار زیادی از سراسر کشور روبهرو شدیم و تصمیم گرفتیم مسابقه را در سطح کشوری برگزار کنیم.
وی با اشاره به اینکه فراخوان مسابقه در ۲۴ آذر ۹۹ منتشر شدهاست، گفت: تا پایان بهمن ۹۹ که زمان ارسال آثار بود، بیش از ۱۸۰ اثر داستانی از سراسر کشور به دبیرخانه رسید که این آثار را داورانی از انجمن داستاننویسان و استادان داستاننویسی لرستان داوری و از برگزیدگان تقدیر شد و آثار برگزیده را که به شهادت استادان داستان نویسی دارای کیفیت ادبی خوبی بودند، در کتابی با عنوان «کرونا نیامد که بماند» منتشر کردیم و آقای دکتر محمدجعفر محمدزاده مدیر رادیو ایران هم بر کتاب مقدمهای نوشتند.
اسدزاده گفت: هفتهنامه بامداد لرستان هم هر هفته یکی از داستانهای این مجموعه را با نام نویسندگان منتشر میکند و صحبتهایی هم با صدا و سیمای لرستان برای اجرای این داستانها به صورت رادیویی داشتهایم که امیدواریم محقق شود.
وی با بیان اینکه در برگزاری این جشنواره و انتشار کتاب، از حمایتهای ادارهکل ارشاد اسلامی لرستان برخوردار بودهایم، استقبال از کتاب را مطلوب ارزیابی کرد و گفت: کتاب در دومین نمایشگاه کتاب مجازی، سفارشهای زیادی داشت و مورد استقبال قرار گرفت و با توجه به فروش خوبی که داشت و اینکه داستانهای کتاب از دل تجربههای حقیقی مردم بیرون آمدهاست، امیدواریم وزارت ارشاد در سطح کشوری هم از این کتاب حمایت کند.
آرش شفاعی - فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم