نظارت بر دنیای هزار رنگ فضای مجازی دغدغه مدیران همه کشور هاست

آشوب، پشت دیوار مجازی

آن 18 نفر در گوانتانامو

ترم اول دانشجویی من در خوابگاه خصوصی گذشت، خوابگاهی که از خیلی جهات مثل تمام خوابگاه‌های دیگر بود.
کد خبر: ۱۳۵۱۶۵۱

مثلا این‌که هیچ چیز توی یخچال باقی نمی‌ماند و خوراکی‌های همدیگر را می‌خوردند یا هیچ‌کس نمی‌توانست سر موقع بخوابد و همیشه تا نزدیک صبح بساطی به‌پا بود که امکان خوابیدن وجود نداشت اما خوابگاه ما با همه خوابگاه‌های دانشجویی دنیا فرق اساسی داشت و آن هم تعداد سکنه اتاق ما بود.

18 نفر توی یک اتاق!

تخت‌های سه‌طبقه مثل برج‌های منهتن سر به فلک کشیده بودند و آن وسط معروف بود به خیابان پنجم، یک مسیر باریک که حتی امکان نشستن برای یک نفر هم نبود.

من هم از آنجا که یکی از مهم‌ترین آدم‌های خوابگاه بودم توی طبقه آخر امپایر استیت سکونت داشتم. آن‌قدر بلند بود که ‌وقتی از بالا نگاه می‌کردی احساس می‌کردی اگر یک شب براثر غلت‌زدن از آن بالا بیفتی توی راه از گرسنگی تلف می‌شوی!

اتاق ما البته از داخل شبیه منهتن بود، از بیرون به گوانتانامو بیشتر شباهت داشت و هرکس که از نظر مدیران خوابگاه شهروند درجه 2 محسوب می‌شد به اتاق تبعید می‌شد و شهروندان درجه یک و درجه 2 بر اساس میزان اجاره‌ای که پرداخت می‌کردند تعیین می‌شدند.

صبح‌ها وقتی برای رفتن به دانشگاه از اتاق بیرون می‌آمدیم هرچقدر صبر می‌کردی صف خروجی تمام نمی‌شد انگار، 18 نفر بودیم که 200 نفر به نظر می‌رسیدیم و از قضا همه از شرایط راضی بودیم الا حمید که به او استثنایی می‌گفتند.

یک رنج متقابلی بین ما و حمید برقرار بود که او از دیدن و بودن کنار ما آزار می‌دید و ما از دیدن و بودن در کنار او، اصلا انگار مال گوانتانامو نبود.

فکر کن یک آدم اهل مطالعه که وقتی از دانشگاه می‌آمد دوش می‌گرفت، لباس می‌شست، مطالعه می‌کرد، شام می‌خورد، ظرف‌ها را می‌شست و می‌خوابید. خب این آدم در بین ما که تازه ساعت 3 شب به فکر شام می‌افتادیم یک چیزی در مایه‌های موجود فضایی به نظر می‌رسید و ما همیشه سعی می‌کردیم او را شبیه خودمان کنیم تا کمتر آسیب ببیند.

در نهایت یک پایان تلخ برای این تلخی بی‌پایان رخ داد و یک‌شب که ساعت 3.5 یکی از بچه‌ها از روی دلسوزی حمید را بیدار کرد تا شام بخورد، حمید که ششمین پادشاه را در خواب می‌دید پرخاشگری کرد و نتیجه پرخاشگری یک نفر به 17 هم‌اتاقی چیزی جز یک هجرت یک‌نفره به همراه نداشت.

حمید رفت، چون استثنایی بود، آن هم در اتاقی که همه معمولی بودند. بیرون از آن دیوارها مهم نیست، مهم این است که ما دانشجو بودیم و لای آن تخت‌های سه‌طبقه ما آدم‌های عادی محسوب می‌شدیم، نه حمید!

مرتضی درخشان - روزنامه‌ نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها