اغلب فیلمسازان سینمای کودک و نوجوان به جای اینکه این گشت و گذار را در عالم خیال بزنند و دل مخاطبان کمسن و سال و نوجوان را بهدست بیاورند و آنها را جذب کنند، ترجیح میدهند از مد اجتماعی بودن سینمای ایران و قافله جشنوارهای عقب نمانند و کارنامهای انگار در شأن و جایگاه فیلمسازان اجتماعیساز جایزه بگیر برای خود دست و پا کنند. انتخاب شعار «سینما، سرزمین خیال» برای سی و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان فینفسه خیلی هم خوب و ارزشمند و کنجکاوی برانگیز است و انگیزهای برای مخاطبان کودک و نوجوان و البته علاقهمندان بزرگسال این سینما و فیلمسازان این زمینه برای پیگیری و مشارکت ایجاد میکند. اما ظاهرا این عبارت کلیدی برای ارتباط با بچهها تنها در حد شعار باقی مانده و بیشتر فیلمهای جشنواره نسبتی با خیال و رویا و فانتزی ندارند و پایشان را از گلیم واقعیت و فضای اجتماعی بیرون نگذاشتهاند.
در حالی که سینمای کودک و نوجوان بهویژه در آن مبحث «برای کودک و نوجوان» باید خیالانگیز و جذاب و جلوهگرانه باشد، آن هم در زمانهای که بچهها نمک گیر انواع و اقسام فیلمها و انیمیشنهای پرزرق و برق خارجی هستند، یکی از گلایههای همیشگی درباره سینمای کودک و نوجوان در این سالها، بیاعتنایی در اکران و در رقابت نابرابر و تبعیضآمیز با فیلمهای بزرگسالان است اما شاید کمتر این موضوع مورد بحث و بررسی قرار میگیرد که فیلمهای کودک و نوجوانی که ساخته میشوند، چقدر مایه برای اکران و رقابت با فیلمهای دیگر و جذب بچهها را دارند.
مشخصا اینجا صحبت فیلمهای برای کودک و نوجوان است اما حتی ما این سالها در خصوص فیلمهایی «درباره کودک و نوجوان» هم چندان درست کار نکردهایم و کیفیت و اثرگذاری و مانایی این آثار با نمونههای بهویژه کانونی سالهای دور قابل مقایسه نیست. یادمان نرود که برخی از بزرگترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران که با درامهایی جدی شناخته میشوند، دستکم یکی دو تجربه درخشان در زمینه سینمای کودک و نوجوان دارند.
مورد دیگر اینکه معمولا جشنوارهها تنها ویترین و محل نمایش و رقابت فیلمها هستند و اساسا نقش و مداخلهای در تولید ندارند که مثلا انتظار داشته باشیم تحقق شعار سینما، سرزمین خیال در آن اتفاق بیفتد. اما اتفاقا درباره جشنوارهای مثل کودک و نوجوان که بنیاد سینمایی فارابی، متولی برگزارکننده آن است، این انتظار، توقعی بهجا و قابل مطالبه است. چرا که خود بنیاد معمولا در تهیه و تولید و سرمایهگذاری فیلمها مشارکت دارد و حتی گاهی از صفر تا صد آثار در این نهاد اتفاق میافتد. بنابراین، مجموعهای که شعار سینما، سرزمین خیال را برای جشنواره خود برمیگزیند، میتواند در مراحل اولیه و تصویب فیلمنامه و حمایت از تولید، نقش مؤثری ایفا کند و به خیال و فانتزی هم پروبال دهد و گوشه چشمی هم به ظرفیت فیلمها برای اکران داشته باشد. البته این به معنی بیمحلی به واقعیت و سینمای اجتماعی کودک و نوجوان و نگاه جدیتر جشنوارهای هم نیست و منافاتی با دنبال کردن این مسیر ندارد.
البته موفق به تماشای همه فیلمهای بلند و سینمایی این دوره جشنواره نشدیم اما با دیدن چند فیلم هم میشد حدیث مفصل از این مجمل خواند. متاسفانه نتیجه این مشاهدات، حکایت از کم و کاستی اساسی خیال، رویا و فانتزی در جشنواره این دوره دارد که از الزامات و نیازهای مهم این سینما و چنین رویدادی است. اگر هم در برخی فیلمها لحظات کوتاهی خیال خیالانگیزی به سر فیلمسازان زده، نمیتوان آن را به کل جشنواره تعمیم داد و آن را به معنی تحقق شعار جشنواره دانست. ضمن اینکه نباید شور و حال نسبی جشنواره را به حساب موفقیت فیلمها در نظر گرفت و این اقبال و کنجکاوی بچهها بیشتر به خاطر حضور در یک رویداد مرتبطی است که خودشان به شکلهای مختلف، چه مخاطب و چه داور در آن مشارکت دارند.
سوییپر
یکی از راههای ترویج و اثرگذاری بهتر شعار سال (تولیدملی، پشتیبانیها و مانعزداییها) قطعا استفاده از مدیوم مهم و پرطرفدار سینماست. فیلم سوییپر (به معنی مدافع جلوزن در فوتبال) به کارگردانی امین شجاعی، برای روایت قصهاش، همین شعار را دستمایه ساخت قرار داده است. تا اینجا خیلی خوب و ارزشمند است و چه خوب که این شعار و مبحث مهم، با زبان کودکانه و نوجوانانه به نسل آیندهساز کشور هم منتقل شود اما سازندگان فیلم، برای مواجهه با مخاطبان نوجوان، تقریبا همان راهی را میروند که سینمای اجتماعی و بزرگسال طی میکند. درحالیکه میشد موضوع جذاب و پرطرفدار فوتبال را به خاک خیال و فانتزی کشاند. حتی همان بحث شعار سال و بحث مهم کشاورزی و تولید در کرمان میتوانست در فضای جذابتری برای مخاطبان نوجوان روایت شود.
تیام
موضوع مسابقات تیراندازی و علاقه قهرمانها به این کار، بالقوه ظرفیت دراماتیک و جذابی دارد، چه رسد به اینکه دستمایهای برای سینمای کودک و نوجوان باشد اما در فیلم تیام به کارگردانی امیرحسین عنایتی، تیرهای قصه به همه جا اصابت میکند بهجز سیبل و هدف. اگرچه روایت فیلم در فضای بومی بختیاری و اشاره به دلیری و جنگاوری دختران غیور این سرزمین، ارزشمند است اما در روایت و ساخت و به ویژه انتخاب بازیها، با فیلمی کمکیفیت رو به روییم که هیچ جذابیتی برای تماشا ندارد و در واقعیتی نچسب، هیچ خیالی در آن به چشم نمیخورد.
بر لبه پرتگاه
مسابقات سوارکاری و عشق به اسب هم از آن سوژههایی است که سینما و تلویزیون بارها سراغ آن رفتهاند اما هنوز جذابیت دارد و میتوان قصههای جذاب و مهیجی در این فضا روایت کرد اما بر لبه پرتگاه به کارگردانی مسعود فرخنده و رحمان محمدی هم تصمیم میگیرد نگاهی تلخ و واقعگرا و اجتماعی به موضوع داشته باشد. اگرچه باز ساخت فیلم در فضا و فرهنگ خلخال و بازی خوب بازیگر نوجوان، از جمله امتیازات آن است اما فیلم برای ارتباط جذابتر با تماشاگران نوجوان از این پیشتر نمیرود و اسب فیلم (توفان) که میتوانست کلی ماجرای شورانگیز و جذاب را رقم بزند، مسیر دیگری را انتخاب میکند. مقایسه شود با سریال سیلاس یا توفان که چه پرماجرا و مهیج تماشاگران را با خود همراه میکرد.
خبرنگار
ابراهیم فروزش از فیلمسازان معتبر و پرافتخار سینمای کودک و نوجوان و از نسل طلایی فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است؛ از آن فیلمسازانی که بهویژه در زمینه «درباره کودک و نوجوان» آثار مهم و تاثیرگذاری چون کلید و خمره را ساخته است اما این تجربه در فیلمی چون خبرنگار که میخواهد فیلمی برای نوجوانان باشد، چندان به کار نمیآید. با اینکه فیلمساز قصد ارتباط موثر با مخاطب نوجوان را دارد و مسیر نسبتا معمایی و ماجراجویانهای هم برای قهرمانش سامو تدارک میبیند و عشق او به خبرنگاری و یافتن و بیان حقیقت، مستعد کلی اتفاق مهیج است اما فیلمساز انگار احتیاط و ملاحظه میکند و قید رویا و فانتزی را میزند. درحالیکه صندوقی که بعد از ۱۵۰ سال از دریا پیدا شده و بطریهایی حاوی نامههای عاشقانه که هر روز در تور یکی از ماهیگیران میافتد، به چه خیالبافیها و ماجراجوییها که راه نمیدهد.
اشکنه
گویش شیرین اصفهانی همیشه کار را راه میاندازد. از قدیم و زمان استاد ارحام صدر و نصرتا... وحدت تا مجید قصههای مجید و آقارشید و دیگران. این امتیاز بدیهی در اشکنه ساخته وحید پاکزاد هم وجود دارد و بهویژه شخصیت سجاد بانمک است اما باز قصه راهی به خیال پیدا نمیکند و بازیگوشیاش نهایتا به درد یک روایت تلویزیونی برای عصر جمعه میخورد و نه فیلمی برای اکران سینمایی و جذب مخاطبان انبوه کودک و نوجوان.
پسران دریا
این ساخته مشترک افشین هاشمی و حسین قاسمیجامی که قصه دو پسربچه به نامهای لوچو و منگوش را در شمال و جنوب کشور روایت میکند، اتفاقا قصه سر راست و روایت بیلکنت و کیفیت خوبی دارد و حتی چند لحظه مخاطبان نوجوان را هم میخنداند و ارتباط میگیرد اما باز هر دو قصه، نیاز به شور و بازیگوشی و خیالانگیزی بیشتری داشت و میشد بدون اینکه به عمق و مفهوم فعلی فیلم لطمه زد، کمی هم سراغ خیال و فانتزی رفت.
قیام گربهها
وقتی صحبت از خیال و فانتزی و شور کودکانه است، مثالهایی چون شهر موشها ساخته مرضیه برومند و فیلمهای دوران طلایی سینمای کودک و نوجوان در دهههای ۶۰ و ۷۰ را مد نظر داریم. حالا خوشبختانه در این دوره جشنواره و در میان فیلمهای کودکانهای که میخواهند میان بزرگترها جایی برای خود دست و پا کنند، سر و کله فیلمی پیدا شده به نام شهر گربهها به کارگردانی سیدجواد هاشمی در فضایی خیالانگیز و کلی بازیگر چهره با گریمهایی بامزه. از آن آثاری که میتواند رونقی به گیشه کرخت کودک و نوجوان بدهد، هرچند شاید زور گربهها به نوستالژی و قدرت موشها نرسد.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم