کرونا که آمد سفر روی دور تند افتاد. نوشتن از آنکه نیست آسان است. اغلب تاوان ندارد و همه همدلی میکنند. اما وصف آنکه هست، آسان نیست. پس گفتم بس است. پهلوان زنده را عشق است. بعد از این از زندهها مینویسم. همه خوششان آمد. بنا شد این ستون متولد شود و شنبهها برایتان شیرینزبانی کند.
اما ماهها گذشت و نمیدانم چرا شروع نکردم. حتی فهرست نامها آماده بود. دیشب دیدم از فهرست ۲۰تایی، چهارتایشان دیگر پهلوان زنده نیستند.
از خودم خجالت کشیدم. حالا اولین یادداشت ستون پهلوان زنده را عشق است برای یک دوست تازه از دسترفته قلمی شده است، برای محمد سرور رجایی. اما قول میدهم تا بتوانم نگذارم این رویداد تلخ تکرار شود.
...*.*.*...
سرور رجایی، یک افغانستانی باحال بود. از آنها که زیر سایهشان خیلیها قد میکشند. عشق ادبیات کودک بود. با پول حقوق کارمندی پارهوقت، مجله برای کودکان سرزمینش منتشر میکرد. منتظر وزارت ارشاد کشورش نماند. محفل قند پارسی راه انداخت.
مرز کشیده بودند اما او پلی زد تا اهل قلم و معرفت دوطرف مرز، همدیگر را بشناسند. از یکجایی تاریخ شفاهی افغانستان شد همه خورد و خوراکش. رفت سراغ شهدایی که فراموش شده بودند.
شهیدان ایرانی در مقاومت افغانستان برابر روسها و شهدای افغانستانی دفاع مقدس را یافت. کتابهای از دشت لیلی تا جزیره مجنون و ماموریت خدا را در اینباره نوشت.
خیلی کنایه شنید. تا آخر عمر در پایینترین محلات تهران اجارهنشین بود. اما نام مستعارش میان برخی آشنایان هموطنش جاسوس ایران بود. این جاسوس کهنهکار، برای جمعآوری خاطرات بستگان شهدای ایرانی در افغانستان، باید به قم میرفت اما او مهاجر بود.
اگر بین راه گیر میافتاد، مستقیم به مرز برده و اخراج میشد. هر بار باید مجوز تردد از استانی که ساکن بود را به استان همجوار میگرفت. چند سال این کارش بود.
استان البرز که تشکیل شد، او غمگینترین فرد تهران بود، چون حالا این جاسوس برای رفتن نزد خانواده شهدایی که در کرج بودند نیز مجوز تردد لازم داشت. با تمام این رنج و عذابها رجایی کار را تمام کرد.
اولین کتاب از شهیدان افغانستانی در ایران و شهیدان ایرانی در افغانستان را او تالیف و منتشر کرد. من گاه شاهد این نیشها بودهام.
خیلی دردناکند. جای زخمشان هرگز خوب نمیشود. کرونا به تنهایی حریف محمد سرور نبود. این نیشها هم بودند. باهم او را در ۵۲ سالگی از ما گرفتند.
خداوند او را با شهیدانی که دلباخته آنان بود، محشور کند. اینجا که اجر جاسوسیاش جز یک خانه اجارهای و هراس از دستگیری، حین کار برای شهدا نبود. انشاءا... اجر واقعی آنجا نصیبش شود. جاییکه دست جاسوسان راستین تهی و دستان او از هدیه شهیدان سنگین است.
امیدوارم بخش رسیدگی به جاسوسان ایران، آنقدر معرفت داشته باشد که نگذارد خانواده او و چهار فرزندش دربهدر و آواره شوند.
...*.*.*...
سال گذشته نوشتن را در این صفحه شروع کردم. بنا شد درباره افغانستان بنویسم، اما اولین یادداشت درباره یک مسافر دیگر از آب درآمد، یک رجایی دیگر. در شروع ستون زیر آسمان کابل نخستین قسمت یادنوشت روحا...رجایی شد. سردبیر مهربانی که هنوز هم کسی رفتنش را باور نمیکند.
او را هم کرونا از ما گرفت. حالا حدود یکسال گذشته و ستونی دیگر با یاد محمدسرور رجایی شروع میشود. حالا رجاییها حتما در آنطرف دارند گل میگویند و گل میشنوند. آنجا کرونا و زخمزبانها حریفشان نیستند.
محمدحسین جعفریان - کارشناس ارشد مسائل افغانستان / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد