به نظر شما اگر کسی در دنیا بلند شود و این کلمات را پشت تریبونی خطاب به پادشاهان کشورهای عربی بگوید چه سرنوشتی در انتظارش است؟ هنوز دنیا بدن مثله شده و در اسید خوابانده شده جمال خاشقچی را از یاد نبرده؛ بلایی که عربستان سعودی بر سر این روزنامه نگار آورد و ولیعهد سعودی به این عمل اعتراف کرد. کلماتی که در ابتدای متن خواندید، بخشی از شعر «عشق و بنزین» نزار قبانی است. نزار قبانی که او را شاعر عشق و انقلاب میخوانند، اشعار زیادی در حمایت از فلسطین و نهیب به پادشاهان عرب یا به قول خودش بشکههای نفت دشداشه پوش دارد. حرفهایی در اشعار امثال او و محمود درویش و دیگر شاعران و نویسندگان جهان وجود دارد که صراحتا از آرمان فلسطین حمایت میکنند و ظلم رژیم اشغالگر را در آثارشان فریاد میزنند اما چیزی که پیداست این که گویا زبان ادبیات بسیار برندهتر و در عین حال مقاومتر از زبان رسانه و مطبوعات است؛ زبانی که صاحبان قدرت در جهان هنوز نتوانستهاند آن را از حلقوم حق جویان جهان بیرون بکشند و بدن تکه تکه شاعری را در اسید بخوابانند.
ماجرای ادبیات مقاومت، رشتهای طولانی است که یک سر آن به اوایل قرن بیستم و شروع ظلم جهانی به مردم فلسطین میرسد و سر دیگر آن در دست ادیبانی است که امروزه از آرمان فلسطین و جریان مقاومت حمایت میکنند. این جنبش در جریان درگیری 11 روزه اخیر میان فلسطین و رژیم اشغالگر بیش از پیش به چشم آمد. در این پرونده روزنامه جامجم، بخشی از دیوان عمیق ادبیات مقاومت را ورق زدهایم.
علیرضا رافتی / روزنامه جام جم
1) اینجا فلسطین است و در آغاز کلمه بود و از کلمه سنگ آفریده شد و از سنگ، حنجرههایی که به گفتن «نه» برخاستند تا از رحم رنج و درد ادبیاتی شکل بگیرد، در میانه میدان متولد شود و نقش خود را در مبارزه ایفا کند. ادبیاتی که گرچه در گذر سالها و حادثهها نامهای متفاوتی همچون ادبیات نکبت، ادبیات مقاومت اعراب 48، ادبیات تبعید، ادبیات آوارگان، ادبیات انتفاضه و دیگر نامها را به خود دیده، با هر تعریفی به گفته غسان کنفانی «الگویی تاریخی برای فرهنگ مقاومت به شمار میآید».
2) اینجا فلسطین است، کلمه است و کسانی که نه از زمان حکومت عثمانیها و نه در دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین، بلکه پس از سال 1948 و وعده بالفور و تأیید رسمی سازمان ملل برای تشکیل دولت غیر قانونی اسرائیل قدم به میدان مبارزه گذاشتند تا واقعه «نکبت 48» تصمیم یهودیان برای اخراج ساکنان اصلی فلسطین و آغاز دوران آوارگی و رنج فلسطینیان، از آنها ملتی بسازد که از روایتها و آوازها و ضربالمثلها عزمی راسخ و انگیزهای قدرتمند بسازند و در مقابل اشغالگر بجنگند و در مقابل استعمارگر مقاومت کنند و در کنار ادبیات مقاومتی که نمونههایش در ادبیات جهان نیز دیده میشود، از مبارزه علیه اشغالگران و پرداختن به هویت فلسطینی و تمسک به زمین، وجه تمایزی برای ادبیات خود بسازند و آن را افت و خیزکنان تا دهه 60 پیش ببرند؛ دههای که شاهد جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل بوده و شکست ژوئن همچون نیشتری بر رگ اعراب فرود آمده و میآید؛ اراضی تحت تصرف اسرائیل دو چندان میشود و بیش از 400 هزار فلسطینی دیگر آواره و رانده میشوند و نزار قبانی در شعر «حاشیههایی بر دفتر شکست» به تلخی و سرزنش آلود از آن یاد میکند: «یهودیان از مرزهایمان وارد نشدند/ آنها همچون مورچگان از نقصهایمان سرازیر شدند» و از آنجا یکباره رشدش دهند. این شکست با تمام تلخیاش تلاشهای صرفا پراکنده ادبی قبل از خود را کناری نهاد و جانی دوباره به ادبیات مقاومت بخشید و پس از انتفاضه اول (انتفاضه سنگ/ 1987 ـ 1973) و انتفاضه دوم (انتفاضه اقصی/ 2005 ـ 2000) و حوادث پس از آن با توانی فراتر از سنگ به میدان آمد.
3) اینجا فلسطین است، آنجا که پیش از «نکبت 48» عدهای از شاعران و نویسندگان پیش از واقعه توفانها را میبینند و در انقلابها و اعتصابها علیه یهودیان شرکت کرده و با تکریم فداییان و مجاهدان از مقدسات وطن آوازی در رگ تاریخ میسازند. مثلا «ابراهیم طوقان» در شعری با تمسخر خطاب به رهبران فلسطین میگوید: «بقیه این سرزمین در دست ماست/ شما استراحت کنید تا مبادا بقیه آن از دست برود». یا شاعر شهید «عبدالرحیم محمود» در سفر ملک سعود بن عبدالعزیز به فلسطین و مسجد الاقصی او را خطاب قرار میدهد که: «برای زیارت مسجد الاقصی آمدهای/ یا آمدهای قبل از دست رفتناش با آن خداحافظی کنی؟»
پس از «نکبت 48» نیز نسل جدید شاعران چه در سرزمینهای اشغالی و چه در اردوگاهها پرچم مبارزه و مقاومت را به اهتزاز درمیآورند. عبدالرحیم محمود، عبدالکریم الکرمی (أبوسلمی)، ابراهیم طوقان، محمود درویش، سمیح قاسم، توفیق زیاد، معین بسیسو، حنا ابوحنا، فدوی طوقان، عزالدین مناصره، احمد دحبور، خالد ابوخالد و محمد حسیب القاضی شاعران برجسته این دوره به حساب میآیند که شعرهایشان با صدای مارسیل خلیفه، خالد الهبر، احمد قعبور، سمیح شقیر و دیگران تأثیری دوچندان یافته بود.
طی این سالها محمود درویش که «رجاء النقاش» برای اولین بار در سال 1969 او را به خواننده عرب معرفی کرد به «شاعر مقاومت» معروف شد و جایگاه خاصی میان شاعران فلسطین یافت و برای دهههای طولانی تأثیرگذارترین شاعر عرب بهشمار آمد؛ مخصوصا بعد از شعر «بنویس من عربم/ بالای صفحه اول بنویس/ من از مردم بیزار نیستم/ و از کسی دزدی نمیکنم/ اما اگر گرسنه شوم گوشت متجاوزانم را خواهم خورد/ از گرسنگی و خشم من حذر کن». سمیح قاسم نیز تقریبا تمام آثار ادبیاش را در راه وطن سرود و بهای پیوستگی به سرزمین و تشویق مستمر به مقاومت را با سالها زندان پرداخت: «آسمان بالای سرتان جهنم است/ و زمین زیرپایتان جهنم/ پیشروی کنید/ پیر و جوان ما میمیرد/ اما تسلیم نمیشود/ مادر، فرزندان شهیدش را در آغوش میگیرد/ اما تسلیم نمیشود/ پیشروی کنید/ با نفربرها/ و کینه اندازهایتان...».
4) اینجا فلسطین است، جایی که غسان کنفانی برای اولین بار در کتاب «ادب المقاومه فی فلسطین المحتله» اصطلاح ادبیات مقاومت را به دنیای ادبیات میکشاند و نقل قولهای او نسل در نسل پا به پای انقلابیون و مبارزان روی دیوار خانهها و اردوگاههای فلسطینیان قدم برمیدارد و به پایداری تشویقشان میکند: «صفیه خانم! میدانی وطن یعنی چه؟ وطن یعنی هیچکدام اینها نباید اتفاق میافتاد!»، «شانههای مردان برای همراه داشتن اسلحه آفریده شده» و: «انسان یعنی قضیه».
رمان پس از شعر و به آرامی راه خود را در ادبیات فلسطین و همچنین ادبیات عرب پیدا کرد و نویسندگان فلسطینی از نکبت 48 تا سال 2010 واقعیتی را که خودشان زیسته یا از پدران و نیاکانشان شنیده بودند در بیش از 600 رمان درباره «قضیه» و حمایت از مقاومت و بیان رنج آوارگان و تأکید بر حق بازگشت نوشتند.
برجستهترین آثار در این زمینه «رجال فیالشمس/ 1963» غسان کنفانی است با آن جمله معروف انتهای آن: «چرا به دیوارههای تانکر نزدند؟». نیز؛ «متشائل» امیل حبیبی. «مذکرات دجاجه» اسحاق موسی الحسینی. «طنطوریه» رضوی عاشور. «الملهاه الفلسطینیه» ابراهیم نصرا.... خلیل بیدس، محمود سیفالدین ایرانی، جبرا ابراهیم جبرا، مرید برغوثی، نیز از نامهایی هستند که در آسمان ادبیات مقاومت فلسطین میدرخشند.
در تمام این سالها رژیم اشغالگر سعی کرد تا با شهرک سازی و آوردن شهرک نشینها از کشورهای اروپایی از فلسطینی وطنی را که متعلق به اوست با ادعاهای خرافی توراتی به سود امت خودش بگیرد. وجه تمایز ادبیات فلسطین و مقاومت همین مسأله است؛ اشغالگری بر اساس کوچ دادن ملتی و آوردن ملتی دیگر به جای آنها، آنهم با استفاده از بدترین روشها؛ از شلیک گلوله به ساکنان تا قتل عامها و مثله کردن اجساد و سوزاندن آنها. رماننویسان تمام این وقایع را در نوشتههای خود ثبت کردند: غسان کنفانی در «عائد الی حیفا» ترس و وحشت مردم را که باعث شد فرزندانشان را فراموش کنند و به جای آن متکاها را بردارند. حسن یوسف در «الفلسطینی» کشتارها و مخصوصا کشتار دیریاسین را. احمد عمر شاهین در «بیت للرجم بیت للصلاه» مهاجرت و آوارگی مردم را. زید ابوالعلاء در «الخروج من وادی السلامه» بیرون کردن مردم از خانههایشان را. غریب عسقلانی در «الطوق» تصویری واقعی از اردوگاههای پناهندگان را.
علاوه بر آن اقدامات، صهیونیستها دست به ویران کردن روستاها و شهرها زدند تا هرگونه اثری از فلسطینیها را نابود و تمام امیدشان را برای بازگشت از بین ببرند. در اینجا هم نویسندگان دست به قلم بردند و نقشه سرزمینشان را، با شهرها و روستاهای کوچک و بزرگ، ویژگیهای طبیعت، درخت و تپه و چشمه و خاک سرخ و گیاهان، جادهها، کوهها، دشتها و قناتها، از بالاترین نقطه شمال تا پایینترین نقطه جنوب در آثار خود ثبت کردند تا جلوی تلاش اسرائیل برای قطع ریشههای فلسطینی با سرزمینش بایستند و حافظه را همچون نجات دهندهای در میان داشته باشند و کلیدها همچنان در دست فلسطینیان باقی بماند.
ادبیات مقاومت با رمان و سیره نویسی که بازگشت سازمان آزادیبخش تأثیر فراوانی در شکلگیری آن داشت، به تجارب خود در انعکاس وقایع فلسطین ادامه داد. کتاب «رحله جبلیه رحله صعبه» فدوی طوقان و «رایت راما...» مرید برغوثی و نوشتههای رشاد ابو شاور، فیصل حورانی، یحیی یخلف از جمله این آثار است.
در این مسیر زن فلسطینی پا به پای مردان سنگ و گلوله و قلم به دست گرفته و در تمام تصویر همچون قهرمان و آفریننده و شهید حضور دارد. کسانی همچون: سحر خلیفه، سمیره عزام، سلمی الخضراء الجیوسی، هیام الدردنجی، سلوی البنا، لیانا بدر، فدوی فؤاد عباس، لیلی الاطرش و پیشاپیش آنها فدوی طوقان، که موشه دایان درباره او گفته است: «شعر او ده فدایی به مقاومت فلسطین جذب میکند» و «شعرهای او برای اسرائیل از گلوله فلسطینی خطرناکتر است.»
5) اینجا فلسطین است، جایی که «ادبیات مقاومت با درگیری عربی و اسرائیلی گره خورده و قضیه فلسطین بر این ادبیات غالب شده است». جایی که عدهای بیهیچ تردید در مقابل تانکها میایستند. قلم را به دست راست و سنگ را به دست چپ میگیرند و دستها را به سمت باد میگشایند. گاه دست راست را میگردانند و گاه پای چپ را به زمین میزنند و با غرور چرخی میزنند و با غرش توپخانهها به شهادت میرسند. اینجا فلسطین و این قصه فلسطینی است! میان جنگ و آواز، میان انتفاضه و خستگی، میان سنگ و ادبیات! جایی که مقاومت با تمام انواعش تنها قطبنمایی است که جهت صحیح را نشان میدهد.
اینجا فلسطین است و در روزگاری که ما گمان میبریم اشغال و سرکوب و کوچهای اجباری که از سال 48 بر شانه فلسطینیان نشسته، حروف را خشک و اندیشهها را عقیم کرده، زخمها لرزهای هستند که چشمههای داستان، شعر، نمایشنامه، ترانه و شعار از آنها میجوشد و سربازان خود را در تمام دنیا بسیج میکند.
حالا روزهاست ما با خبرهای متفاوتی به خواب میرویم و از خواب بیدار میشویم. انتفاضه دوم فلسطین تمام شده اما دیوار حائل کشیده شده، غزه به «بزرگترین دیوار بدون سقف جهان» بدل شده، اعراب از صهیونیستها صهیونیستتر به قضیه فلسطین خیانت میکنند، راهپیماییهای بازگشت انجام میشود و اسرائیل همچنان به دنبال آن است تا فلسطینیهای 48 را بهطور کامل از خاک فلسطین بیرون کند و محله شیخ جراح تازهترین نمونه آن است. اکنون غزه در دفاع از قدس بهپا خاسته و بحر تا نهر فلسطین برای اولین بار یکپارچه کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. بمبها سقوط کردهاند، اما سنگ بهجای آنکه از دست جوانان بیفتد به چاقویی برنده در جسم شهرکنشین صهیونیستی تبدیل شده است. همانطور که مظفر النواب سروده است: «شبانه نفوذ کن/ یک سرباز اشغالگر آنجاست/ او را با این جوراب خفه کن عبدا.../ این جوراب چاقوست/ این شهید چاقوست/ این فرچه آرایشگری چاقوست!»
6) اینجا فلسطین است، کلمه و خون. مادران برای فرزندانشان لالایی خون و خاک خواندهاند و بر نعش جوانی که با اشک چشم و خون دل بزرگش کردهاند در مقابل تمام اندوه زمین لبخند میزنند و هلهله میکشند. هلهلهای در دستگاه زخم و کفن. «میدانی چه کسی مجبورمان کرده کل بکشیم؟ خانواده و فامیل و همسایه؛ نه! کسی که مجبورمان میکند در تشییع شهدایمان کل بکشیم همانی است که شهیدشان کرده. ما کل میکشیم تا او مبادا حتی لحظهای حس کند شکست خوردهایم. اگر زنده ماندیم پس از آزادی یادت باشد که قرار است بسیار گریه کنیم. قرار است برای تمام کسانی که در تشییع جنازههایشان کل میکشیم به دلخواه خودمان اشک میریزیم و خوشحالی میکنیم، نه دلخواه کسی که روی آنها و ما آتش میریزد» (اعراس آمنه/ ابراهیم نصرا...»)
7) اینجا فلسطین است، خون و کلمه. جایی که خون «فارس» در آن جاری شده اما خاک تمامش را نبلعیده تا از باقیمانده آن فارسهای دیگری جوانه بزنند که حتی شهادتشان شبیه او باشد. من خودم دیدم فارس دوباره زنده شد. همان جوانی را میگویم که در درگیریهای اخیر جلویم ظاهر شد. با سینهای برهنه و فلاخنی در دست که سنگ را در آن جا میداد. پای راستش را بالا برد و روی پای چپش چرخید و بعد شانههایش همچون عقابی که بالهایش را تکان میدهد تا پرواز کند بالا و پایین رفتند. «آتش سنگین و مادر نگران بود و هر پسری را به نام فرزندش صدا میزد: فارس! یکی گفت: من فارس نیستم. او پیش تانکهاست. زن فریادکنان به سمت تانکها دوید. جلویش را گرفتند: یهودیها آنجایند. برگرد وگرنه میمیری. برای فارس هیچ اتفاقی نمیافتد چون او دارد سنگ پرتاب میکند و دبکه میرود. به چپ و راست میرقصد و گلولهها به او نمیخورد». (قطعه من اوروبا/ رضوی عاشور)
8) اینجا فلسطین است، کلمه و خون. کلمات غسان کنفانی و حنظله ناجی علی را در صحنه مبارزه، مرید برغوثی را در قصه غربت و بازگشت مشروطش، تمیم برغوثی را در شعرش برای قدس و نویسندگان، شاعران و آزادگان جهان را در رسانهها و شبکههای اجتماعی میبینیم و با خبر هر عملیاتی صحنه شهادت فارس پیش چشم زنده میشود. جوانانی که با چفیههایشان جلوی تانکها دست تکان میدهند و چنان میروند که گویی به مراسم عروسی آمدهاند. آری! اینجا فلسطین است و این عروسی نسلی است با ادبیات مقاومت بزرگ شده، از آن الهام گرفته و میخواهد در مقابل دشمن محققش سازد، چون او حالا بهخوبی میداند اسرائیل را هیچچیز شکست نمیدهد به جز کلمه و خون.
اسماء خواجه زاده / روزنامه جام جم