به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، برای تهیه گزارش چهار روز در کنار کادر درمان بیمارستان رازی بودیم. بیمارستانی که از ابتدای شروع کرونا در سال گذشته اولین مرکز پذیرش بیماران در اهواز بودهاست و بیماران بعد از تشخیص، بستری یا به بیمارستانهای دیگر شهر منتقل میشوند.
عزاداران به صف شده
بیمارستان رازی در مرکز شهر و نزدیکی استانداری و راهآهن اهواز قرار دارد. ساعت ۱۰شب در تاریکی به بیمارستان رسیدم.
ده پانزده نفر جلوی بیمارستان نشستهبودند و دلخراش عزاداری میکردند.
پدر پیر خانواده مردهبود و ماشین حمل جسد وسط بیمارستان پارک کردهبود. پسر خانواده بیدلیل و با عصبانیت با انتظامات دعوا میکرد. میگفت: « هر کی اومده اینجا جنازهاش رو تحویل دادین» خودش هم میدانست تقصیر کسی نیست ولی عصبانیتش را خالی میکرد.
در محوطه بیمارستان هم یکی دیگر از نگهبانان به زور همراهان مریض را خارج میکرد. مردم هم مقاومت میکردند و بهانهای میساختند. چند نفری که بیمارشان در آیسییو بود بیشتر از بقیه پنچر بودند و با تسبیح و بستههای آب و میوه و غذا جلوی درش صف کشیدهبودند.
اتوبوس، دلهره میراند
بخش اورژانس شلوغترین جای بیمارستان است. بیمارانی که معمولا با حال خیلی بد خودشان را به بیمارستان میرساندند. ۵۰تخت اورژانس را در طول چهار شبانهروز خالی ندیدم. گاهی پرستاران مجبور بودند بیماران را روی صندلی با یک سرم بنشانند تا به اوضاعشان رسیدگی شود.
در این روزها گاهی صندلیهای فلزی حیاط بیمارستان را به اورژانس آوردند تا کسی روی زمین نماند. در اورژانس کسی حتی یک لحظه هم فرصت نفس کشیدن ندارد.
مرکز آموزشی درمانی رازی از ابتدای کرونا در سال ۹۸ به عنوان مقر اصلی رسیدگی به کرونا در استان معین شد. بیمارستانی که همه بیماران شهر اول به آنجا میآیند و بستری میشوند.
در پیک سوم بیماری کل بخشهای بیمارستان تعطیل و بیماران در آن بستری شدند. حتی بخش زایمان و کودکان هم دیگر مریض نمیگیرد با این همه باز تخت کم آمد و با هماهنگی، بیماران را با اتوبوس اورژانس به بیمارستانهای دیگر منتقل میکنند. این اتفاق روزانه سه چهار بار اتفاق میافتد.
اتوبوس با ۱۰ الی ۲۰بیمار که حالشان خیلی بد نیست با اکسیژن سوار میشوند و راننده با لباس محافظتی و ماسک توی شهر میچرخاندشان. شیشهها مات هستند ولی مردم از دیدن راننده که مثل آدم فضاییها لباس پوشیده قضیه را میفهمند.
در بیمارستانهای دیگر هم با اینکه همه خبر دارند چه اتفاقی میافتد از دیدن اتوبوس دلهره میگیرند و غر هم میزنند. در این روزها که هر لحظه به تعداد مراجعان اضافه میشود مسؤولان پزشکی استان هر لحظه نگرانند دیگر تخت خالی در بیمارستانهای استان باقی نماند.
دونده بدون خط پایان
فرمانده میدانی بیمارستان رازی خانم دکتر قنواتی است. چند روزی که در بیمارستان بودیم بیشتر از اینکه در اتاق مدیریت باشد در اورژانس بیمارستان بود. وضعیت طوری بود که نهتنها نمیتوانست در اتاق مدیریت بنشیند فرصت رفتن به خانه را هم نداشت.
در چهار روز حضور ما در بیمارستان فقط یک نصفه روز به خانه رفت. در اوضاعی که هر لحظه در یک گوشه بیمارستان بحرانی به وجود میآید.
حضور دکترقنواتی و معاونینش قوت قلبی برای بقیه است. برای اینکه چند دقیقه با دکتر مصاحبه کنیم سه روز صبر کردیم تا سرش خلوت شود. خودش هم میگفت اگر کرونا تمام شود به دخترانم قول دادهام که دیگر کار مدیریتی نکنم و فقط به کار درمانی و مهمتر از آن خانواده بپردازم. اولین مریض کرونا در خوزستان را خودش در همین بیمارستان تشخیص دادهبود.
وقتی در اورژانس بود پذیرش بیماران را خودش بهعهده میگرفت و به تکتک بیماران سر میزد. یکی از سختترین کارهایی که مجبور بود انجام دهد، اینتوبه کردن یا برگرداندن بیمارانی بود که به چند قدمی مرگ رسیدهاند. با اعلام کد ۰۴ در بیمارستان همه جمع میشوند تا با کارهای درمانی بیمار را به زندگی برگردانند. لحظهای سخت که بیمار با مرگ دستوپنجه نرم میکند و فقط چند درصد احتمال زنده ماندن دارد.
در این لحظات نیروهای بیمارستان دوندههایی هستند که اندازه یک روز خسته میشوند و اگر بیمار برنگردد به خط پایان هم نمیرسند. این اتفاق روزی چند بار میافتد. آخرین بیماری که خانم دکتر برگرداند چند ساعت بعد مرد.
بیمارستانی بدون استعفا
کادر آیسییو بیمارستان از لحاظ روحی از بقیه خستهتر بودند آنها روزانه شاهد حال بد و مرگ بیماران هستند. خیلی اصرار کردیم که با آنها مصاحبه کنیم ولی قبول نمیکردند. هم سرشان شلوغ بود و هم ناراحت بودند.
بالاخره یکی از پرستارها در بخش حاضر شد حرف بزند.
میگفت وقتی مردم رعایت نمیکنند چه حرفی بزنیم چه پیامی بدهیم. وقتی کسی حتی حواسش به حقوق و مزایای ما نیست و هی عقب میافتد توانی برای ما نمیماند. بقیه پرستارها هم سر درددلشان باز شد یکی میگفت به همه باید واکسن بزنند.
آن یکی میگفت دولت باید جلوی مردم را بگیرد. پرستاری اصلی که حرف میزد سرنگی دستش بود. منتظر بود غذای یک بیمار را تزریق کند.
بیمارستان رازی با اینکه جز یک ماه، یکسال گذشته درگیر کرونا بودهاست ولی از کادر درمان کسی استعفا نکردهاست. حتی کسانی را پیدا کردیم که به صورت داوطلبانه از جاهای دیگر خودشان را به این بخش رساندهبودند. کار در بیمارستان کروناییها حاشیههایی هم برای آنها داشت.
از رانندههایی که حاضر نبودند آنها را سوار کنند یا مغازهدارانی که حالا به چشم دیگری آنها را نگاه میکردند. بیشتر نیروها یکبار کرونا گرفته و جز به خاطر کرونا فرصتی برای مرخصی هم نداشتند. با ناراحتی میگفتند برای عید هم باید در بیمارستان شیفت بایستیم و مرخصی نداریم. یکیشان میگفت پدر و خواهرم هم در بیمارستان بستری هستند.
پرستاری دیگر میگفت در یکسال گذشته مجبور بودم از کودک سه سالهام دوری کنم و حالا فرزندم حاضر نیست بغلم بیاید. اینها را با اشک میگفت.
خیلیهای دیگر که بومی خوزستان نبودند هم یکسالی میشد که خانوادهشان را ندیدهبودند. در این روزها واکسن به بیمارستان هم رسیدهبود و جاماندهها در حال زدن واکسن بودند. در کنار کادر درمان، بیماران و همراهانشان هم در بیمارستان حضور دائمی داشتند.
بیشتر بیماران وقتی حالشان خیلیخراب بود راهی بیمارستان میشدند. چند بیمار در همان اورژانس جلوی چشمان ناباور ما مردند. رزیدنتهای بیمارستان میگفتند برخلاف پیک قبلی، این بار مردم به صورت خانوادگی درگیر کرونا میشوند. دختر یکی از بیماران آیسییو در طول چهار روز در حیاط بیمارستان تسبیح میانداخت و نگران پدرش بود. حتی وقتی انتظامات به بیرون هدایتش میکردند، جلوی در بیمارستان منتظر بود. همزمان همه اعضای خانوادهاش درگیر بودند و به نوبت راهی بیمارستان میشدند یا مرد جوانی که هفتهقبل مادرش را از دست دادهبود در مراسم ختم، خواهرش هم درگیر شده و به فاصله یک هفته، او را هم از دست داد.
در حیاط دیگر نای عزاداری کردن نداشت و به دعوای راننده ماشین انتقال جسد و یکی از خدماتیها نگاه میکرد. همراهان هر قدر که با ممانعت انتظامات در بخش اورژانس مواجه میشدند، باز هم اصرار به حضور داشتند به همین دلیل روزی سه چهار دعوا در بیمارستان شکل میگرفت. به همین خاطر بیمارستان اتاقی را برای تست همراهان هم تعبیه کردهبود ولی باز هم مردم کوتاه نمیآمدند.
حضور بیصدای جهادی ها
در کنار نیروهای بیمارستان، جهادیها هم بودند که در یک سال گذشته بیسر و صدا در بیمارستان حضور داشتند. هنوز هم بعضیها در بیمارستان معتقد بودند اینها پول میگیرند. ولی حضورشان کمک بزرگی برای بیمارستان بود. کارهای زیادی در این روزها روی زمین میماند که کسی به آنها نمیرسید. بسیاری از کارهای خدماتی بر عهده آنها بود و از لحاظ روحی هم خیلی از بیماران از آنها کمک میگرفتند. در همان چند روز دو نفر از نیروهایشان کرونا گرفتند و به خانه رفتند.
مسؤول جهادیها میگفت به بچهها میگویم بیشتر مراعات کنید کوچکترین بیموالاتی یعنی گرفتاری.
مرگ با هزار آرزو
وقتی درباره خاطره بد و خوب نیروهای بیمارستان پرسیدیم یکی از پرستاران میگفت در یکی از شبها در اورژانس پنج نفر از بیماران اکسپایر شدند که از لحاظ روحی خیلی تاثیر بدی روی پرستاران و پزشکان بخش گذاشت در همان شب مادری فرزندش را به دنیا آورد و همین اتفاق برای ما انگار یک معجزه بود.
پرستار دیگری میگفت مادری کرونایی را آوردند که بعد از ۱۰سال در بیمارستان زایمان کرد ولی از همان جا راهی بخش شد. ۳۳روز در بخش بستری بود و همسرش هم برای ترخیص او اکسیژن گرفتهبود. و در آن روزها فرصت نشد کودکش را ببیند یا در آغوشش بگیرد و با هزار آرزو مرد. کسی باورش نمیشد که چنین اتفاقی بیفتد.
از هر کدام از آدمهایی که در این چند روز دیدیم پرسیدم فکر میکردند روزی درگیر چنین اپیدمی و پاندمی شوند که کسی پایانش را نمیداند؟ هیچ کدام باورشان نمیشد.
نمیدانستند از چه چیزی ناراحت باشند ولی بیشتر نیروها کارشان را با جان و دل انجام میدادند با این که کسی دوست نداشت این وضعیت ادامه پیدا کند.
بیمارستان رازی اهواز این روزها مانند روزهای اول جنگ، اولین جایی است که در مقابل کرونای انگلیسی ایستادهاست. کسی حتی فرصت ندارد به این فکر کند چه کار بزرگی میکند ولی کسانی که چندروزی در کنار آنها هستند میدانند نیروهای درمانی بیمارستان رازی و دیگر بیمارستانهای اهواز امروز چند کیلومتر در خاک دشمن میجنگند و خوب میجنگند.