هرکسی چیزی گفته بود و یکی هم طرح داده بود یعنی در لحظه شهادت حاج قاسم سلیمانی که ساعت یک و بیست دقیقه شب جمعه به نیت امیرالمومنین که عدد ابجدش صد و ده است هزار و صد موتور سوار، دقت کنید هزار و صد موتور سوار حیدرحیدر گویان در خیابانهای شهر بچرخند و عکس حاجی را هم روی طلقشان بچسبانند و به خیالشان کار فرهنگی کنند.
حالا اینکه این حجم صدای موتورها و این حجم حیدرحیدر گفتن در ساعاتی که تقریبا شهر خواب است چه کار کردی میتواند داشته باشد، خودش محل بحث است.
ماجرا از جایی شروع شد که سربند و گونی و سیم خاردار و جعبه فشنگ چوبی و کلاه فلزی را بعد از جنگ بیشتر از جنگ استفاده کردیم. کجا؟ هفتههای دفاع مقدس مسؤول خریدها رفتند پاساژ مهستان و یک یادبود ساختند ورودی همه نهادها و وزارتخانهها و ادارات.
باید آن روزی به یاد بیاوریم که شانزده آذر که روز شهادت جوانهای دسته گلمان است را گفتیم روز دانشجو و برایش بودجه تعریف کردیم و بودجهها شد صرف استندآپ کمدی و سیب به نخ بسته گاز زدن و چشم بسته ماست به دهن هم کردن و نهایتش یک ایران ای سرای امید و یار دبستانی من هم پخش کردیم و یادشان را گرامی داشتیم.
درد جایی به اوج رسید «که هربار این درو محکم نبند نرو» و «با انگشت همه نشون میدن تو رو ماهپیشونی عشقمو...» خوانندههایشان دعوت شدند تلویزیون و رسانه و اصالت پشت ابر پنهان شد.
ابتذال اگر تجسد و کالبد داشت میشد همین خوانندهای که دیروز با یک بازیگر آنکاره ویدئو موزیک بیرون داده و همه وای بچههایمان بچههایمان سر دادهاند. من فکر میکنم تازه اول کاریم و نصف گاو هنوز زیر لحاف است.
حامد عسکری - شاعر و نویسنده / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد