به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از اندیشه قم، در بيش از ده آيه قرآن ترغيب و تشويق فراوان به «سير در ارض»[يوسف، 109. حج، 46. روم، 9. فاطر، 44. غافر، 21و82. آل عمران، 137. انعام، 11. نحل، 36. نمل، 69. عنكبوت،20. روم42] است، «سير در ارض» در فرهنگ قرآن، به معناي جهانگردي بي هدف و احياناً، با هدف اشباع غرائز حيواني نيست، بلكه به معناي بررسي حوادث تاريخي و ديدن جغرافياي حوادث، جهت عبرت آموزي است.
«أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...».[روم، 9]
آيا اينان سير در زمين نميكنند تا بنگرند سرنوشت آنان(طغيانگران پيشين) چگونه شد...؟
«قُلْ سِيرُوا فِي الأرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ».[ انعام، 11]
بگو سير در زمين داشته باشيد تا بنگريد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه شد.
در اين آيه و امثال آن، «نظر» هدف سير در ارض معرفي شده است و «نظر» يعني «عبرت آموزي».
عبرت آموزي هدف طرح حوادث تاريخي فراوان در قرآن است. در بسياري از آيات، داستان هاي انبياء بزرگ الهي آمده است. در اين داستان ها، هرگز هدف قرآن داستان سرائي محض نيست، بلكه هدف ارائه رهنمود از رهگذر اين داستان هاي سازنده است. بر همين اساس است كه در هيچ يك از قصص انبياء، از مسائل بيفايده يا كم فايدهاي كه نقشي در هدايت ندارد سخن به ميان نيامده است؛ از تاريخ ولادت، تاريخ وفات، عدد اولاد، همسر يا همسران و ... سخني نيست. و از طرفي ديگر، گاه يك حادثه آموزنده از زندگي پيامبري را، مانند بت شكني ابراهيم، خشم مقدّس او، استقامت نوح و... چندين بار تكرار ميكند تا در سايه تكرار اين حادثه سازنده، بذر فضائل در جان ها پاگرفته و شجره طوباي كمالات جان بگيرد. در رابطه با ديگر حوادث تاريخي نيز، روال قرآن همين است؛ تا آنجا كه قرآن كريم پيگيري مسائل بيفايده در حوادث تاريخي را به تمسخر ميگيرد. به عنوان نمونه، قرآن كريم پيگيري اين مسئله در داستان اصحاب كهف كه اينان چند نفر بودند را نكوهش ميكند.[كهف، 22]
مسئله عبرت آموزي در برخي از آيات نيز، صريحاً ذكر شده است. به عنوان نمونه:
الف ـ در سوره آل عمران آيه 13 عنايت حضرت حق به رزمندگان جنگ بدر و القاء رعب در دل دشمنان را مايه عبرت صاحبان بصيرت بيان ميكند.
« قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لأولِي الأبْصَارِ ».
در دو گروهي كه در ميدان جنگ بدر باهم روبرو شدند، نشانه و درس عبرتي براي شما بود. يك گروه در راه خدا نبرد و جمع ديگري كه كافر بودند (در راه شيطان پست) در حالي كه آنها گروه را با چشم خود و برابر آنچه بودند ميديدند (و اين عاملي براي وحشت و شكست آنها شد و خداوند هر كس را بخواهد(و شايسته بداند) با ياري خود تأييد ميكند). در اين عبرتي است براي صاحبان بصيرت.
عبرتي كه حضرت حق در پي گوشزد كردن آن است اين است كه در جنگ، ايمان حرف اوّل را ميزند نه نيرو و سلاح، اگر ايمان بود عنايت حق هم هست «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم»[محمد(ص)،7]
اگر شما خدا را ياري كنيد خداوند شما را ياري كرده ثابت قدم ميدارد.
امّتي كه پشتيباني نيرومند همچون حضرت حق را داشت شكستناپذير است، به شرط آنكه وفادار به ايمان و اعتقاد خود بمانند.
در جنگ بدر جبهه كفر 1000 نفر بودند به همراه تجهيزات فراوان و جبهه ايمان 313 نفر بودند با تجهيزاتي فوقالعاده اندك (7 شتر، 2 اسب، 6 زره، 8 شمشير)، ولي عنصر ايمان كه عنايت حضرت حق را در پي آورد، سرنوشت جنگ را به نفع مسلمين رقم زد و كفار با آن همه تجهيزات با دادن 70 كشته و اسير شكست سختي خوردند و زبونانه به مكّه بازگشتند.
ب ـ در آيات اول سوره حشر، قرآن كريم ماجراي غزوه بنيالنضير و توطئه يهوديها عليه مسلمين و برخورد شديد لشكر اسلام را بيان ميكند.
آنگاه در نتيجهگيري، امر به عبرتآموزي ميكند.
«...فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الأبْصَارِ »[حشر، 2]
پس عبرت بگيريد اي صاحبان بصيرت.
فاعتبروا از ماده «عبور» است. به اشك چشم «عبره» ميگويند، به خاطر عبور قطرات اشك چشم. به «عبارت» از آن رو عبارت ميگويند كه مطالب و مفاهيم را از كسي به ديگري منتقل ميكند و «تعبير خواب» از آن جهت است كه انسان را از ظاهر به باطن منتقل ميكند.
دستور اين است كه صاحبان بصيرت اين حوادث را آئينه قرار داده حوادث زندگي را با الهام از آن تحليل كنند. در اين آئينه ميبينند كه تنها دژ تسخيرناپذير دژ ايمان است و دژهاي ديگر هرچند پولادين باشد، در برابر سلاح ايمان فرو ميريزند. آنچنان كه «دژ يهود بنيالنضير» با همه استحكامي كه داشت فرو ريخت.
اين عبرت در قصه بنيالنضير است!
ج ـ قرآن كريم، پس از آن كه داستان پر فراز و نشيب زندگاني حضرت يوسف را بيان ميكند، هدف از بيان اين قصه انسانساز را عبرت آموزي بيان ميكند:
« لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأولِي الألْبَابِ »[ يوسف، 111]
اينكه داستان حضرت يوسف براي صاحبان درك خالص عبرت است، بدين جهت است كه دهها قطعه عبرتآموز در اين داستان هست، خنثي شدن مكر دشمنان، بي گناه بودن يوسف و رسوائي زليخا و زنهاي ديگر در نتيجه پاكي و پاكدامني و.. .و به اين ترتيب، اين حقيقت روشن شد كه هدف قرآن كريم از بيان همه حوادث عبرتآموزي است. پس، بايد با الهام از قرآن كريم حادثه عاشورا را از همين رهگذر مورد بررسي قرار داد.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گروسی: مشکل تیم روحی و روانی است
شاهین بیانی در گفتوگو با «جامجم»: