به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از دانشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛در خصوص عقلانيت به 5 مسئله مهم بايد اشاره شود. 1- تحديد 2- اهميت 3- ضرورت 4- علامت 5- كاركرد
1- تحديد:
منظور ما از عقل در اين بخش عقلانيت ديني و قرآني و برهاني است نه عقلانيت عرفاني و فلسفي
2- اهميت:
عقل حدّ واسط ربوبيت و عبوديت است. قوه عاقله موهبتي است كه ميتواند واقعيت را از اين حيث كه واقعيت است بشناسد. «افزون بر اين عقل كل مبدأ وحي است كه رابطهاي ميان انسان و جهان والبته حق فراكيهاني ايجاد ميكند. علم قدسي، قوه عاقله را نه فقط به لحاظ رابطهاش با وحي به معناي ظاهري كلمه، بلكه به لحاظ رابطهاش با منبع وحي دروني كه همان مركز انسان يعني قلب است، در نظر ميگيرد. دل هم چنين مركز عالم صغير بشري و بنابراين جايگاه عقل كل است كه همه چيز به واسطه آن خلق شده است».( نصر،1380، صص 293 – 290.) «والعقل وسطاً لكيلا يعلم احدكم من الشر والخير الاّ به قياس معقول ».
علامه طباطبايي در ذيل آيه «و من يرغب عن ملّه ابراهيم الاّ من سفه نفسه» (بقره/130) به حديث معروفي اشاره ميكند. «العقل ما يعبد به الرحمن و يكتسب به الجنان» (طباطبایی،1393، ج 1، ص 300) يعني عقل نوري است كه در پرتو آن خداوند پرستش ميشود و بهشت كسب ميشود. محتواي آيه اين است كه هركس از ملت توحيدي ابراهيم خليل اعراض كند، سفيه است. پس كسي كه خدا را عبادت نكند سفيه است و عكس نقيضش اين خواهد شد كه كسي كه سفيه نيست، خدا را عبادت ميكند. جهنميها ميگويند: اگر ما ميشنيديم و عقل ميكرديم، جهنمي نبوديم. رسول اكرم (ص) عقل ممثل و صادر اول بود كه همان عقل كل است، بيش از هر چيز روي عقل و عاقل شدن مردم تكيه ميكرد و ميفرمود: «لكلّ شيء مطيه و مطيه المرء العقل».( مجلسی، 1410، ص 95، ح 34)
و فرمود: «هر پويندهاي مركبي دارد و مركب انسان عقل اوست».( جوادي آملي، 1376، ص 197)
عنوان خطبه 220 نهجالبلاغه را سيد رضي «في وصف سالك الطريق الي الله» گذاشتند. «قد احيا عقله و امات نفسه، حتي دق جليله و لطف غليظه و برق له لامع كثير البرق، فأبان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعته الابواب الي باب السلامه و دارالاقامه و ثبتت و جلاه بطمأنينه بدنه في قرار الامن والرّاحه بما استعمل قلبه و ارضي ربه».
«قد احيا عقله» خصوصيت سالك طريق خدا است كه عقلش را زنده كرد. كساني كه عاقل نيستند خداوند برايشان رجس و ناپاكي را قرار ميدهد.
3- ضرورت
ضرورت تعديل در قواي طبيعي تحت فرماندهي عقل
"شئون چهارگانه ادراكي (حس، خيال، واهمه، متخيله) انسان، اگر تحت فرماندهي پنجمين نيرو يعني عقل نظري درآيد چنان بركات و ثمرات بزرگي به بار خواهد آمد. اما اگر انسان، عقل امير را از مسند فرماندهي به زيرآورد و شئون ادراكي خود را از تأديب و تعديل و راهنمايي عقل محروم سازد چنان است كه كابل فشار قوي برق را بدون حريم و پوشش به درون خانه خود وارد كرده و در معرض تماس مستقيم با خويش قرار دهد.
شئون تحريكي انسان همچون شهوت و غضب نيز داراي دو قلمرو متفاوت است كه يكي بركت آفرين و ديگري تباه كننده و خطرناك است. اما اين دو شأن تحريكي انسان اگر تعديل و هدايت نشود و تحت سيطره عقل عملي درنيايد، آثار ويرانگر آن نه تنها افراد فراواني را از پاي درمي آورد بلكه جامعه هاي بزرگ را نيز در آستانه نابودي كامل قرار ميدهد زيرا در اين صورت آدمي از هر حيواني درنده خوتر و پست تر ميشود" .
اگر عقل فرزانه در انسان ظهور نكند، جهل فرومايه به جاي عقل مينشيند و جهالت، خود آفت است. «اگر عقل انسان به فعليت برسد، تخيل به حد كمالي اعتدالي خود ميرسد و از افراط و تفريط مصون ميماند و كسي كه در پرتو عقل، خيال خود را تعديل كند، هرگز به رذيلتهاي خودنگري، خودبزرگبيني و تحقير ديگران دچار نميشود ».
4- علامت عقلانيت:
اولين علامت متقين منطق ثواب است. نطق دروني همان انديشه است و نطق بروني همان زبان است كه مترجم عقل است. «لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه ولا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه ».
5 – كاركرد :
الف- کارکرد کلی و عام عقل:
به استناد حدیث نفس امیرالمؤمنین (ع) می توان گفت: عقل از عالم مافوق خودش دريافت ميكند(فوق مجردات و معقولات)و عوالم پايين و محسوسات را ساماندهي ميكند(مثال، خيال و طبيعت را).
عقل در وسط مراتب هستي قرار دارد. عقل تعديل كننده قواي طبيعي انسان است. اصولاً شأن عقل اعتدال است.(بکلو، 1392، ص55)
در حيات انساني تمام كارها براساس درستي و غلطي است، چه من خوشم بيايد، چه نيايد. پنج قواي آن فكر، ذكر براي رفع غفلت، علم براي رفع جهل، حلم و نباهه (بيداري) است. نزاهه و حكمت دو خاصيت آن است و محل انبعاث ندارد. عقل انسان ما بين دو نفس حيواني و انساني است . از حيات انساني به حيات معقول و حيات اجتماعي نيز نام ميبرند.
كاركرد عقلانيت در چهار حوزه است:
الف) عقلانيت معنوي: عقل دريافت از مافوق دارد كه بايد سكوت عقلاني باشد. «راحه العقل السكوت ». سكوت در زبان، در فكر و در عقل. خلوت بي موضوع، استراحت فكري و... عقل را مستعد دريافت و كشف و شهود ميكند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: اگر جلوي زيادي حرفهايتان را بگيريد و جلوي تمريج (مزرعهاي كه حصار ندارد) قلوبتان را بگيريد، هر آنچه را كه من ميشنوم و ميبينم، شما نيز ميشنويد و ميبينيد»(طباطبایی، 1393، ۵/۲۷۰ )
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد
كه دارالملك ايمان را مجرّد بيند از غوغا
گر ميخواهيد صداي خدا را بشنويد، فقط سكوت كنيد.
ب) عقلانيت معرفتي (علم و معرفت):
اين نوع عقلانيت تمام كارهاي معلّل ما را مدلّل ميكند. علتها بايد تبديل به دليلها شوند. چون دليل زمان و مكان ندارد. در هر زماني كاربرد دارد. انسان تنها موجودي است كه دليل دارد. باقي موجودات كارهايشان فقط علت دارد. دليل از جنس معرفت و انديشه است. دينداري ما اكثراً علت دارد. دليل ندارد. علت، دليل روانشناسي است. دليل، دليل معرفتي است.
ج) عقلانيت اخلاقي:
تمام طهارتهاي نفساني، مانعي و حاجبي بين حبّ و بغضهاي نفسي ما و كاركردهاي ما ايجاد ميكند و باعث ميشود حبّ و بغض ما در انديشه، رفتار و احساسات ما دخالت نكند. عقل ما حكم فيلتر را مييابد تا از حالتهاي نفسي و شخصي خارج شود زيرا انسان تا وقتي خوشامد (عاشق) و يا بَدآمد (نفرت) نفسي از چيزي مييابد كور و كَر ميشود.
عقلانيت اخلاقي باعث ميشود در هر چيزي هم نقاط ضعف را ببينيم و هم نقاط مثبت را. عقلانيت اخلاقي جلوي حبّ و بغض نفسي را ميگيرد تا تبديل به حبّ و بغض امري شود.
د) عقلانيت ابزاري (زندگي):
با ساماندهي معقول حيات، جسم را متعادل و نفس را مطهر ميكند. همه كارها را ميتوان ديد با سه روش برنامهريزي، مديريت و نظم.
الف- برنامهريزي: رسيدن از نقطه موجود به نقطه مطلوب (امور جاري، موظف و ويژه ).
ب- مديريت: نظارت بر حسن انجام كارها. (نگرش سيستماتيك ).
ج- نظم (انساني): زيستن در لحظه اكنون با تمام وجود و مشغول بودن به مهمترين، فوريترين، مؤثرترين و مفيدترين كارها. يعني احسن عمل به واسطه نظم به دست ميآيد. كسيكه نظام انديشه ندارد، احسن عمل ندارد. كسيكه نظم ندارد، تقوا ندارد . تقوا بدون نظم محال است
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: